قرآن کریم به صراحت بیان داشته که دوران تاریخى بشر با پدیده وجود نبوّت ها و بعثت پیامبران و فرستادنِ رسولان، که جوامع خود را به سمت و سوى زندگى برتر و انسانیّتى کامل تر رهنمون مى شدند، آغاز گردیده است. به گونه اى که مى توانیم از آن نتیجه بگیریم درخشش نبوّت و ظهور پیامبران در جوامع بشرى، آغاز دوران تاریخى بشر به شمار مى آید.

خداى متعال فرمود:

مردم، در آغاز یک دسته بودند، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را مژده و بیم دهند و کتاب آسمانى را که به سوى حق دعوت مى کرد با آنان فرو فرستاد تا میان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داورى  کند، تنها آسانى که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه هاى روشن به آن ها رسیده بود به جهت ستم روادارى میان خویش، در آن به اختلاف پرداختند، خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به فرمان خود به حقیقتِ مورد اختلاف، رهبرى نمود و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مى  کند.[۱]

حکمت و رحمت الهى به فرستادن پیامبران تعلق گرفت، پیامبرانى که برنامه هاى هدایتگرانه با خود داشته باشند و بشر را از وادى غریزه به وادى عقل و از منطقِ نزاع و کشمکش که بنیانش غریزه وزور بود،به منطق قانونمندى سوق دهند. جامعه بشرى به وسیله نبوّت ها از ساختار حیات مادى خارج و به وادى پدیده عقلى و معنوى وارد گشت. ارمغانِ این نبوّت ها براى آدمى، طرح پیوندى فراتر از پیوند خونى و زیستى و برخاسته از اعتقاد بود، به همین دلیل روابط انسانى، دگرگون شد و از روابط مادى به روابط معنوى ارتقا یافت.

اختلافاتى که پس از درخشش نبوّت ها میان نوع انسان بروز کرد، اختلافاتى معنوى و دینى واعتقادى بود; زیرا علل و اسباب نزاع و کشمکش میان انسان ها نه تنها به وسیله دین و آیینى که نبوت ها آوردند از میان نرفت; بلکه ادامه پیدا کرد و تنوع یافت و در این عرصه، غریزه، مبناى آشاآش ها نبود بلکه قانون جاى آن را گرفت. بنابراین، قانونِ برخاسته از دین، براى وحدت و همکارى و تکامل انسانى، بُنیانى ثابت و استوار تلقى مى شود.[۲]

امام على بن ابى طالب(علیه السلام) در نخستین خطبه نهج البلاغه پس از بیان تاریخ آفرینش جهان و خلقت آدم(علیه السلام) و اقامت دادن وى در زمین، مى فرماید: درخشش نبوّت ها و پیاپى بودن آن ها در گذر زمان، محور تاریخ انسان و حرکت وى به سوى کمال به شمار مى آید چنان که قرآن با توضیح شیوه خود، در تعامل با تاریخ، به این مطلب تصریح کرده است.

امام(علیه السلام) فرمود:

«واصطفى سبحانه من ولد (آدم) انبیاء، أخذ على الوحى میثاقهم وعلى تبلیغ الرساله امانتهم لمّا بدّل اکثر خلقه عهد الله الیهم، فجهلوا حقه، واتّخذوا ال کنداد معه، واجتالتهم الشیاطین عن معرفته، واقتطعتهم عن عبادته

فبعث فیهم رسله، وواتر الیهم انبیاءه، لیستأدوهم میثاق فطرته، ویُذآّروهم منسىّ نعمته، ویحتجّوا علیهم بالتبلیغ، ویثیروا لهم دفائن العقول ویُروهم آیات المقدره، من سقف فوقهم مرفوع، ومهاد تحتهم موضوع، ومعایش تحییهم، وکجال تُفنیهم، وأوصاب تُهرمهم، وأحداث تتابع علیهم ولم یُخل الله سبحانه خلقه من نبىّ مرسل، او کتاب مُنزل، او حجّه لازمه; او محجّه قائمه.

رسل لا تقصّر بهم قله عددهم، ولا کثره المکذّبین لهم: من سابق سُمّى له من بعده، او غابر عرّفه مَن قبله.

على ذلک نسلت القرون، ومضت الدهور، وسلفت الآباء، وخلفت الأبناء. إلى أن بعث الله سبحانه محمداً رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) لإنجاز عدته، واتمام نبوّته، مأخوذاً على النبیّین مثیاقه، مشهوره سماته، کریماً میلاده، وأهل الارض یومئذ مللٌ متفرّقه وأهواءٌ منتشره، وطوائف متشتتّه، بین مشبّه لله بخلقه، او ملحد فى اسمه، او مشیر الى غیره.

فهداهم به من الضلاله، وأنقذهم بمکانه من الجهاله. ثم اختار سبحانه لمحمد(صلى الله علیه وآله وسلم) لقاءَه ورضى له ما عنده، واکرمه عن دار الدنیا، ورغب به عن مقام البلوى، فقبضه الیه کریماً(صلى الله علیه وآله وسلم) وخلّف فیکم ما خلّفت الأنبیاء فى اممهااذ لم یترکوهم هملاً بغیر طریق واضح، ولا علم قائم».

خداى سبحان از میان فرزندان آدم پیامبرانى را برگزید و در (ابلاغ) وحى و امانت دارى در رساندن پیام الهى به مردم از آن ها پیمان گرفت[۳]، در زمانى که بیشتر مردم پیمان خدا را دستخوش تغییر و تبدیل ساخته بودند و حق او را نمى شناختند و برایش همتا و شریکانى قرار داده بودند و شیاطین، آنان را از شناخت خدا باز داشته و آن ها را از پرستش او جدا نموده بودند.از این رو، خدا رسولان خود را میان آنان برانگیخت و پیامبرانش را پیاپى به سوى آنان فرستاد; تا پیمان فطرت الهى را از آنان مطالبه نمایند[۴] و نعمت هاى فراموش شده را برایشان یاد آور شوند و با ابلاغ دستورات خدا، حجّت را بر آن ها تمام کنند و گنج هاى پنهان عقل ها[۵] را آشکار سازند و نشانه هاى قدرت الهى را به آنان نشان دهند. آن سقف بلند پایه آسمان را که بالاى سرشان قرار گرفته، و این گاهواره زمین را که زیر پایشان گسترده شده است و وسایل معیشت و زندگى را که آن ها را زنده نگاه مى دارد، و اجل هایى را که آن ها را نابود مى سازد و مشکلات و رنج هایى را که آنان را پیر و فرسوده مى سازد و حوادثى را که پیاپى بر آن ها وارد مى گردد به یادشان آورند و خداوند، هرگز آفریدگانش رابدون پیامبرى که فرستاده باشد و کتابى که نازل کرده باشد و یا دلیلى قاطع و راهى روشن رها نکرد; پیامبرانى که با  اندک بودن نفرات و فراوانى دشمنان و تکذیب کنندگان، هرگز در انجام وظایف خود کوتاهى نمى کردند آن که پیش تر آمده بود از نام پیامبربعدى آگاه شده بود و آن که در آینده مى آمد توسط پیامبرپیشین معرفى شده بود.

به همین شیوه قرن ها سپرى شد و روزگاران گذشت، پدران درگذشتند و فرزندان، جانشین آن ها گردیدند، تا این که خداى سبحان براى وفا به وعده خود و کامل گرداندن نبوّت، حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) فرستاده خویش را برانگیخت و پیمان پذیرش نبوت او را از همه پیامبران گرفته بود، نشانه هایش (که در کتب آسمانى پیامبران گذشته آمده بود) مشهور، و میلادش گرامى بود، در آن روز (که دیده به جهان گشود) مردم زمین ملت هایى پرا کنده و با خواسته هاى گوناگون و در راه هاى مختلفى سیر مى کردند. عدّه اى خدا را به آفریدگانش تشبیه مى کردند و گروهى در نام او به انحراف رفته و جمعى غیر او را مى پرستیدند، خداوند به وسیله پیامبرش آن ها را از گمراهى به هدایت رس کند و با موقعیت خود از جهالت رهانید.

سپس خداوى سبحان، لقاى خویش را براى محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) اختیار کرد و آن چه را نزد خود داشت براى وى پسندید و او را با انتقال از دنیا، گرامى داشت و از گرفتارى و مشکلات رهایى بخشید و در نهایت احترام قبض روح کرد و به سوى خویش فرا خو کند، که درود خدا بر او و دودمانش باد. او نیز آن چه را پیامبران پیشین براى امت خود به میراث نهاده بودند، میان شمابه جاى گذاشت، زیرا پیامبران هرگز امت خود را بى آن که راهى روشن و دانشى پایدار به آن ها بدهند، رها نساختند.[۶]

مژده پیامبران گذشته در مورد نبوّتِ پیامبرانِ بعدى، براى نسل هاى معاصرِ آنان و نسل هاى بعدى سودمند بود، زیرا دیده آن ها را مى گشود و جهت استقبال از پیامبرى که به نبوّتش مژده داده شده بود،آنان را در آمادگى کامل قرار مى داد و شک و تردیدشان را در مورد وى برطرف مى ساخت و به آنان اعتماد و اطمینان بیشترى مى بخشید.

زیرا اگر یأس و نومیدى از اصلاح جامعه، به دل راه یابد ،قلب را فرا گرفته، انسان را به تفکر و  اندیشه  در مسیر شرّ و خیانت، وامى دارد. بنابراین، مژده به آمدنِ پیامبران مُصلِح، یأس و نومیدى را از دل هایى که در انتظار اصلاحند، مى زداید و آن ها را به سمت و سوى علاقه به زندگى و کوبیدن درهاى خیر و نیکى متوجه مى سازد.

این گونه مژده ها، ایمان مؤمنان را در مورد نبوّت پیامبرانشان افزایش مى دهد و کافران را در کفر خویش، به شک و تردید مى  کندازد و بدین ترتیب استقامت و پایدارى آنان را در برابر حق به ضعف مى آش کند و زمینه پذیرش دعوت آن پیامبر را برایشان مهیا مى سازد.

اگر این مژده به حصولِ اطمینان بینجامد، نیاز به درخواست معجزه اى از آن پیامبر نیست چنان که نبوّت سرشار از مژده، در دل ها نافذتر و به باور و اعتقاد به آن نبوّت نزدیک تر خواهد بود. افزون بر این که مردم را از فشارهاى ناگهانى در برابر رویدادهاى غیر منتظره دورنموده و دعوت پیامبر را از حالت نامأنوسى در دل مردم خارج مى سازد[۷] همه پیامبران بر یک راه و رسم بوده‌اند. پیامبر گذشته به ظهور پیامبر بعدى مژده مى داده و پیامبربعدى به پیامبر پیشین ایمان داشته است.افزون بر شواهد وموارد کاربردى که در بحث بعدى بدان خواهیم پرداخت ،آیه ٨١ سوره آل عمران نحوه این مژده ها را بیان مى  کند.

نوید رسالتِ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) توسط انبیاء

١ . به تصریح قرآن کریم، حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) به شیوه دعا در مورد رسالت خاتم پیامبران مژده داده است; آن گاه که در مورد بیت الله الحرام در مکّه مکرمه و بالا بردن دیوارهاى خانه کعبه سخن مى گوید و براى پذیرفته شدن عمل خود و اسماعیل(علیهما السلام) و درخواست پدید آمدنِ امّتى مسلمان از نسلشان، به دعا مى پردازد، چنین عرضه مى دارد:

«پروردگارا! میان آنان پیامبرى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاک و پیراسته گرداند، زیرا تو توانا و حکیمی». [۸]

٢ . قرآن کریم، به وجود مژده نبوّت پیامبر اُمىّ حضرت محمدبن عبدالله(صلى الله علیه وآله وسلم)، در آتب عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) تصریح نموده و بیان داشته است که این دو کتاب هنگام نزول قرآن کریم و ظهور پیامبر اکرم موجود بوده‌اند و اگر این مژده در آن ها وجود نداشت، پیروانشان به تکذیب آن مى پرداختند. خداى متعال فرمود:

آن ها که از فرستاده خدا پیامبر (اُمّى) پیروى مى کنند; پیامبرى که ویژگى هایش را در تورات و انجیلِ نزد خود مى یابند. آن ها را به کارهاى نیک دستور مى دهد و از منکر باز مى دارد، اشیاى پاکیزه را براى آنان حلال مى شمرد و ناپاکى ها را تحریم می کند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را

 که بر آن ها قرار داشت از (دوش) آنان بر مى دارد.[۹]

٣ . آیه ششم سوره صف، به صراحت بیانگر این است که عیسى(علیه السلام)تورات را صریحاً تصدیق و به رسالت پیامبرى به نام احمد که بعداز او مى آید، مژده داد و نه تنها حواریان، بلکه همه بنى اسرائیل را در این خصوص مخاطب قرار داد.

اهل کتاب در انتظار آخرین پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)

پیامبران پیشین نه تنها ویژگى هاى عمومى پیامبرخاتم را برشمرده، بلکه ویژگى هاى دیگرى مانند: زادگاه، محل هجرت و خصوصیات روزگار بعثت و ویژگى هاى جسمى و رفتارى و شریعت آن حضرت را بیان داشته  کند تا از این راه مخاطبان مژده ظهور آن حضرت، به صورتى دقیق ایشان را بشناسند. به همین دلیل قرآن درمورد بنى اسرائیل فرموده است: آنان شخصیت پیامبر گرامى اسلام را که در کتب عهد قدیم و جدید به ظهورش مژده داده شده بود، نظیر فرزندان خود مى شناختند.[۱۰] بلکه بر اساس آن ها، به اقدام عملى پرداخته، با به دست آوردن مکان هجرت و دولتش، در همان مکان استقرار یافتند[۱۱] و با پیشدستى در دادن مژده رسالت او به دیگران در صدد پیروزى بر کفار برآمده و از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) براى پیروزى بر اَوْس و خزرج یارى خواستند[۱۲]. این اخبار از طریق پارسایان و دانشمندان آن ها به دیگران رسید و با انتشار در مدینه، به مکّه نیز راه یافت.[۱۳]

پس از اعلان رسالت، نمایندگانى از قریش براى تحقیق و بررسى پیرامون صحتِ ادعاى نبوّتِ پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نزد یهودیان مدینه شتافتند و در این زمینه به اطلاعاتى دست یافتند که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را با آن ها آزمودند[۱۴] و از اطلاعات به دست آمده، صحت ادعاى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) برایشان روشن شد.

گروهى از اهل کتاب و دیگران بر اساس همین علامات و نشانه هایى که بدان آشنا بودند، بى آنکه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) معجزه ویژه اى بخواهند[۱۵]، به او ایمان آوردند و این مژده ها را برخى از نسخه هاى تورات و انجیل،[۱۶] تاکنون هم چنان در خود نگاه داشته است.

بدین سان، مژده به ظهور نبوّت خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله وسلم) قبل از ولادت آن حضرت و در دوران زندگى قبل از بعثت وى، همواره ادامه داشت. و خبر دادن بُحیراى راهب و دیگران در آغاز بعثت مبارک آن حضرت، از مژده هاى معروف و مشهور تلقى مى شد.[۱۷]

امیرمؤمنان(علیه السلام) آن جا که مى فرماید: «…  إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِوَ إِتْمَامِنُبُوَّتِهِمَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَهً سِمَاتُه…»[۱۸] به این حقیقتِ تاریخى گواهى مى دهد.

در طبقات ابن سعد از سهل، مولاى عتیبه  که مردى مسیحى اهل حریس بود و دوران یتیمى خود را در کنار مادر و عمویش گذر کند و به قرائت و مطالعه انجیل مى پرداخت  نقل شده که مى گوید: «… نسخه اى از انجیل در اختیار عمویم بود. روزى من آن را برداشته و مطالعه کردم تا به ورقى رسیدم که نوع نوشته اش برایم ناآشنا بود. زمانى که ورق را با دستم لمس کردم ملاحظه نمودم قسمت هایى از آن به وسیله چسب به یکدیگر چسبانده شده است. وى مى افزاید: آن ها را از یکدیگر جدا کردم دیدم ویژگى هایى بدین شرح از پیامبرخاتم (صلى الله علیه وآله وسلم) در آن نوشته شده: قامتش نه بلند است و نه کوتاه، چهره اى نورانى و دوگیسوى بافته دارد، میان شانههایش مُهرى نقش بسته است، در حال نشستن همواره زانوهایش را به بغل مى گیرد، صدقه نمىپذیرد، بر الاغ و شتر سوار مى شود و گوسفندان را مى دوشد و پیراهنى وَصله خورده به تن میکند و کسی که دست به چنین کارهایى بزند، از تکبّر به دور است و او چنین عمل مى  کند. وى از دودمان اسماعیل و نامش احمد است.

سهل مى گوید: هنگامى که از مطالعه ویژگى هاى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) فراغت یافتم، عمویم وارد خانه شد وقتى ورقه را در دست من دید مرا به خاطر از هم گشودن و مطالعه آن تنبیه کرد و مورد اعتراض قرار داد، در پاسخ او گفتم: عمو! من در این صفحات به ویژگى هاى پیامبرخدا احمد، برخوردم. در پاسخم گفت: این پیامبر هنوز نیامده است». [۱۹]

منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۱ – خاتم الانبیاء؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– (کانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ . وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِیم) بقره/ ۲۱۳٫

[۲]– حرکه التاریخ عند الامام على(علیه السلام)/ ٧١ -٧.

[۳]– خداوند از پیامبران پیمان گرفت که آن چه را از طریق وحى بدانان رسیده به مردم ابلاغ کنند ویا از آنان عهد و پیمان گرفت تاجز برمبناى آن چه از طریق وحى دریافت کرده اندبراى مردم قانون وضع نکنند.

[۴]– گویى خداى متعال که در وجود انسان تمایلات و توان و قدرت به ودیعه نهاده و برایش شواهد و ادلّه هدایت اقامه نمود، از او پیمان گرفت تا آن چه را به او عطا گشته در مسیر اهدافى که برایش آفریده شده، صرف نماید. از این رو، اگر دچار وسوسه ها و تمایلات نمى گشت، به آن عهد و پیمان عمل مى نمود و پیمان نمى شکست. به همین دلیل، خداوند پیامبران را برانگیخت تا از مردم بخواهند به آن عهد و پیمان عمل کنند.

[۵]– گنج هاى پنهان عقل ها: انوار عرفانى که راز و اسرار موجودات را براى انسان آشکار ساخته و او را به مرحله یقین به وجود آفریننده موجودات ارتقاء مى بخشد; ولى گاهى ابرى تیره از اوهام و خیالات، بر این انوار سایه افکن مى شود. بنابراین، راز برانگیخته شدن پیامبران، آشکار ساختن آن معارف نهان و به ظهور رساندن آن راز و اسرار درونى است.

[۶]– یعنى پیامبران، امت هاى خویش را در امورى که پس از رحلت هر پیامبر سبب هدایت آن ها گردد، به خود وا ننهادند و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز همانند آنان عمل کرد و آتاب خدا را که حاوى تمام امور مورد نیاز دینى امتش بود میان آن ها به ودیعه نهاد و اهل بیت معصومِ خود را جانشین قرار داد و آن ها را هم سنگ قرآن مجید مقرر داشت، چنان که در حدیث ثقلین که به نحو تواتر از آن بزرگوار نقل شده و جمع زیادى از محدثان به نقل آن پرداخته اند، بدان تصریح کرده است.

[۷]– محمد فی القرآن / ۳۶-۳۷٫

[۸]– (رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَآِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) بقره/١٢٩.

[۹]– (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ . الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کانتْ عَلَیْهِمْ…) اعراف/ ١۵٧.

[۱۰]– انعام/ ۲۰ نقل به مضمون.

[۱۱]–  سیره رسول الله ۱/ ۳۸-۳۹٫

[۱۲]– بقره/ ۸۹ نقل به مضمون.

[۱۳]– اشعه البیت النبوی ۱ / ۷۰ به نقل از اغانی ۱۶/ ۷۵، تاریخ یعقوبی ۲/ ۱۲، حیاه نبی اسلام به نقل از سیره ابن هشام ۱/ ۱۸۱ و اعلام الوری ۲۶٫

[۱۴]– به مطالبى که در شأن نزول سوره کهف وارد شده مراجعه شود.

[۱۵]– مائده/۸۳٫

[۱۶]– سیره رسول الله و اهل بیته ۱۰/ ۳۹، انجیل یوحنا و اشعه البیت النبوی ۱/ ۷ به نقل از تورات. به بشارت عهدین بشارات و مقارنات مراجعه شود.

[۱۷]– به کتب سیره نبوی که بخشی از این مژده ها را در بر دارد مراجعه شود.

[۱۸]– نخستین خطبه نهج البلاغه ملاحظه شود.

[۱۹]– طبقات کبری ۱/ ۳۶۳٫