الف) مرگ عبدالله

 در ذی‌قعده سال نهم هجرت و پس از بازگشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله از تبوک، عبدالله بن ابی، پس از تحمل بیست روز بیماری مرد.[۱] برخی گفته‌اند: عبدالله بی ابی در سال پنجم هجرت کشته شد.[۲]

ب) نماز میّت

در منابع اهل سنّت آمده است:

۱- عمر بن خطاب و عبدالله بن عبّاس گویند:

چون عبدالله بی ابی بن سلول مرد، فرزندش عبدالله از پیامبر صلّی الله علیه و آله خواست که پیراهنش را به او بدهد تا پدر خود را در آن کفن کند. پیامبر صلّی الله علیه و آله پیراهنش را به وی داد. سپس از حضرت درخواست کرد که بر او نماز گزارد.

 چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله به پا خاست، عمر برجست و لباس او را گرفت و گفت: آیا بر دشمن خدا، عبدالله بن ابی، نماز می‌گزاری که چنین و چنان می‌گفت؟!

یا گفت: ای رسول خدا؛ آیا بر ابن ابی نماز می‌گزاری که روزی چنین و چنان گفت؟! سپس سخنان عبدالله را برشمرد.

 رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای عمر؛ از من فاصله بگیر!

چون عمر پافشاری کرد، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: من مخیر شدم. پس انتخاب کردم. اگر می‌دانستم که بیشتر از هفتاد مرتبه آمرزش بخواهم، بخشیده خواهد شد، حتماً بر هفتاد می‌افزودم.[۳]

۲- در روایتی دیگر، گوید:

با او به راه افتاد تا در کنار قبرش ایستاد و از کار وی فراغت یافت. از خودم و جرئتی که نسبت به رسول خدا صلّی الله علیه و آله نشان دادم، به شگفت آمدم. خداوند و رسول او آگاه‌ترند. به خدا سوگند؛ جز اندکی نگذشت که این دو آیه فرود آمد:

وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُون‏.[۴]

و هرگز بر هیچ مرده‌ای از آنان نماز مگذار و بر سر قبرش نایست، چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حال فسق مُردند.

در روایت بخاری گوید: چون خواست نماز گزارد، عمر او را کشید و گفت: مگر خداوند تو را از نماز گزاردن بر منافقان نهی نکرده است؟!

فرمود: من در میان دو چیز مخیر هستم.[۵]

۳- در متن دیگری آمده است:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: و کجا؟!

گفت:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُم‏.[۶]

چه برای آنان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی [ یکسان است، حتّی] اگر هفتاد بر برایشان آمرزش طلب کنی هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزید.

 حضرت فرمودند: همانا بر هفتاد هم خواهم افزود.

 پس خداوند نازل فرمود:

وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ.

آن‌گاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله کسی را فرستاد تا به عمر خبر داد.[۷]

۴- در روایت دیگر گوید:

چون عبدالله بن ابی بن سلول مرد، فرزندش عبدالله نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد و از او خواست که پیراهنش را به وی دهد تا او را در آن کفن کند. پیامبر صلّی الله علیه و آله پیراهنش را به وی داد. سپس از او خواست تا بر جنازه عبدالله نماز گزارد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله برخاست تا بر او نماز گزارد، عمر بلند شد و لباس رسول خدا صلّی الله علیه و آله را گرفت و گفت: ای رسول خدا؛ آیا بر او نماز می‌خوانی در حالی که پروردگارت تو را از نماز خواندن بر منافقان نهی کرده است؟! رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند متعال مرا مخیر گذاشته است و فرمود:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّه.

و من بر هفتاد خواهم افزود!

گفت: او منافق است.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر جنازه ابن ابی نماز خواند. آن‌گاه خداوند متعال نازل فرمود:

وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِه‏.

از این پس، رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر جنازه آنان نماز نخواند.[۸]

۵- در متن دیگری عمر گفت:

چون بالای جنازه ایستاد که بر او نماز بخواند، من بلند شدم تا در مقابل (رو به روی) او قرار گرفتم.[۹]

۶- در برخی روایات آمده است:

عبدالله بن ابی، خودش، از پیامبر صلّی الله علیه و آله خواست که پیراهنش را به او بدهد تا وی را در آن کفن کنند و پیامبر صلّی الله علیه و آله در پوست وی دمید و پیکرش را در قبر گذاشت و وارد قبر شد.[۱۰]

شاید ابتدا عبدالله بن ابی چنین تقاضایی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله کرد و چون مرد، پسرش این درخواست را تکرار کرد. همین سخن را درباره این روایت نیز گوییم که آمده است: عبدالله بن ابی وصیت کرد یا از پیامبر صلّی الله علیه و آله درخواست نمود که او را کفن کند و بر پیکرش نماز گزارد.[۱۱]

تاملی در متون فوق

۱ . سیاق روایات مزعوم می‌رساند که آیاتی از قرآن در موافقت عمر و تخطئه رسول خدا صلّی الله علیه و آله نازل شده است. بی‌تردید این پندار از سخنان باطل و ترهات جسورانه آنان است که به هدف کاستن از مقام نبوت و بالا بردن شأن عمر بن خطاب بر زبان آورده‌اند.

۲ . روایات از این مطلب سخن می‌گویند که عمر به استناد امری غیر واقعی به مقابله رسول خدا صلّی الله علیه و آله رفت. یعنی، نهی خداوند متعال از نماز گزاردن بر پیکر منافقان.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله این استناد عمر را رد کرد و فرمود: خداوند متعال او را از این کار نهی نفرموده بلکه میان دو چیز مخیر گذاشته است… این نکته هم گذشت که رسول خدا صلّی الله علیه و آله  از عمر پرسید: در کجا خداوند او را از این نماز نهی فرموده است؟! پسر خطاب با قرائت آیه استغفار برای منافقان، منظور خود را بیان کرد. آن‌گاه حضرت بیان فرمود که این آیه بر مقصود وی دلالت ندارد.

ما نمی‌توانیم بپذیریم که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در فهم خطاب الهی اشتباه کرده و تفسیر دیگری از سخن پروردگار بیان فرموده که غیر از معنای مورد نظر است!!

درست آن است که آن کس که در فهم خطاب الهی اشتباه کرده، شخص عمر بن خطاب است… وی خطای دیگری هم مرتکب شد که به جوهره عقیده پیوند می‌خورد و آن هنگام است که خطای در فهم خداوند تبارک و تعالی را به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت داد یا هنگامی که با این اتهام به مقابله حضرت شتافت که با نهی خداوند متعال از خواندن نماز بر منافقان مخالفت کرده است!

۳ . خطرناک‌تر آن است که نه تنها سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله را نپذیرفت بلکه بر منع حضرت اصرار داشت و حتّی لباس او را گرفت و در مقابلش ایستاد تا او را از خواندن نماز باز دارد!! تا آنجا که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله او را فرمان داد که از وی فاصله بگیرد، امّا عمر نه تنها فاصله نگرفت بلکه هر چه بیشتر اصرار و پافشاری کرد تا اینکه حضرت بیان فرمود: خداوند متعال او را در میان دو کار مخیر کرده است!

چرا فرمان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را امتثال نمی‌کند؟! چرا اصرار دارد دیدگاه خود را بر خاتم پیامبران تحمیل کند؟!

آیا عقیده دارد که خداوند متعال در انتخاب آن حضرت اشتباه کرده است؟!

آیا معتقد است که بر خداوند سبحان فرض است که فرمان خود را تغییر دهد تا موافق رأی عمر باشد؟!

چرا در مقابل رسول خدا صلّی الله علیه و آله می‌ایستد و حال اینکه خداوند فرمود:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم‏.[۱۲]

 ای کسانی که ایمان آورده‌اید، در برابر خدا و پیامبرش [در هیچ کاری] پیشی مجویید و از خدا پروا بدارید که خدا شنوای داناست.

آیا خود را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله اعلم می‌دانست یا دیدگاه وی از نظر حضرت به صواب نزدیک‌تر بود؟! آیا به نظر وی پیامبر صلّی الله علیه و آله مرتکب فعل منکر می‌شد و او می‌خواست وی را نهی از منکر کند؟!

۴ . مقصود از این سخن خداوند متعال: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّه؛ نهی از استغفار و آمرزش خواهی نیست، بلکه مقصود آن است که استغفار، نفعی برای منافقان ندارد و موجب نمی‌شود که خداوند، آنان را در آخرت بیامرزد.

در عین حال بدان معنی نباشد که هیچ سود دیگری برای آنان نداشته باشد.

۵ . میان عالمان فریقین، اجماع است که نهی از نماز بر منافقان پس از قصه نماز بر جنازه عبدالله بن ابی نازل شد.[۱۳]

 پس چگونه این مرد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله را متهم می‌کند که از نماز گزاردن بر منافقان نهی شده است؟!

۶ . آنان می‌گویند: عبدالله بن ابی را حقّی بر عهده رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود.[۱۴]

 از این رو پیامبر صلّی الله علیه و آله می‌خواست آن را تلافی کند.

گذشت که رسول خدا صلّی الله علیه و آله از ذات پروردگار درخواست کرد، احدی از کافران و مشرکان را دستی بر او نباشد که مستحق شکر و تلافی باشد. اگر عبدالله منافق باشد، مشرک است. حال چگونه او را حقی بر عهده رسول اکرم صلّی الله علیه و آله بود؟!

ج) پشیمانی عمر

از شعبی روایت است که عمر پس از آن می‌گفت:

در اسلام دچار لغزشی شدم که هرگز به چنان لغزشی گرفتار نشده‌ام. رسول خدا صلّی الله علیه و آله قصد داشت بر جنازه عبدالله بن ابی نماز گزارد، من لباس او را گرفتم و به او گفتم: به خدا سوگند که خداوند تو را بدین کار امر نفرموده است. خدا به تو می‌گوید:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّه.[۱۵]

 رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: پروردگارم مرا مخیر کرده است؛ گفت:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّه.[۱۶]

جالب توجّه است که کار به عبدالله بن ابی پایان نیافت، بلکه روایات از اعتراضات دیگری به رسول خدا صلّی الله علیه و آله در خصوص نماز حضرت بر دیگر صحابه نیز سخن می‌گوید. برای آگاهی به منابع مراجعه کنید.[۱۷]

 د) هدف پیامبر صلّی الله علیه و آله از نماز میّت

به نظر می‌رسد موضوع نفاق عبدالله بن ابی، قدری بزرگ‌نمایی شده است تا آنجا که وی را رئیس منافقان مدینه خوانده‌اند. هدف آن بود که نفاق دیگران را کوچک جلوه داده یا به آسانی از آن بگذرند. آنچه از این واقعه به دست می‌آید، این است که هدف پیامبر صلّی الله علیه و آله از اقامه نماز بر جنازه عبدالله بن ابی تحقق موارد زیر بوده است:

۱ . گرامیداشت عبدالله بن ابی و دفع آزار و اذیت برخی مردمان از وی که از خوار سازی مؤمنان و تحقیر آنان به واسطه پدرانشان شادمان می‌شدند و میل داشتند با بیان مطالبی از آنان که به نظر مردم موجب نقص فرزندان است، مسلمانان را حقیر شمارند!

۲ . روایت کرده‌اند که چون از پیراهن سخن به میان آوردند، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: پیراهن و نماز من چه سودی به حال وی دارد؟! به خدا قسم؛ من امیدوارم که به این سبب، بیش از هزار نفر از مردم خزرج مسلمان شوند… [۱۸]

 این روایت اشاره دارد که تا آن روز، همه خزرج مسلمان نشده بودند و هدف پیامبر صلّی الله علیه و آله از نماز بر جنازه عبدالله آن بود که اینان مسلمان شوند.

۳ . به سند صحیح از حلبی، از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت است که فرمود: پیامبر صلّی الله علیه و آله او را نفرین کرد و دعا نفرمود.[۱۹]

شاید اعتراض کنید که نفرین عبدالله بن ابی با اهداف پیش گفته مبنی بر گرامیداشت فرزندش عبدالله، بازداشت زبان‌های بدگو از اذیت عبدالله و ترغیب مردم خزرج به مسلمانی، در تعارض است!

پاسخ آن است که لازم نباشد دعا را چنان آشکار و با صدای بلند بر زبان آورند که همگان بشنوند. شاید حضرت آن را با صدای خفی بیان فرموده باشد.!

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۸ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱]. سبل الهدی و الرشاد، ۱۲/۷۳؛ امتاع الاسماع، ۲/۹۰٫

[۲]. تاریخ الخمیس، ۲/۱۴۰٫

[۳]. تاریخ الخمیس، ۲/۱۴۰؛ مسند احمد، ۱/۱۶؛ کنز العمّال، ۱/۲۴۷؛ الکامل فی التاریخ، ۲/۱۹۹؛ الدر المنثور، ۳/۲۶۴؛ المیزان، ۹/۳۵۳؛ فتح القدیر، ۲/۵۴۲؛ المحلّی، ۱۱/۲۰۹؛ النص و الاجتهاد، ۱۸۸؛ فتح الباری، ۸/۲۵۳؛ کنز العمّال، ۱/۱۷۰؛ ۲/۴۱۹؛ امتاع الاسماع، ۲/۹۰؛ سیره حلبی، ۲/۲۴؛ جامع البیان، ۱۰/۲۶۱٫

[۴]. توبه:۸۴٫

[۵]. ر. ک: صحیح بخاری، ۲/۶۷؛ سنن نسائی، ۴/۳۷؛ مسند احمد، ۲/۱۸؛ السنن الکبری، بیهقی، ۸/۱۹۹؛ عمده القاری، ۸/۵۳؛ اسد الغابه، ۳/۱۹۸؛ الوافی بالوفیات، ۱۷/۱۰؛ زاد المسیر، ۳/۳۲۶٫

[۶]. توبه: ۸۰٫

[۷]. ر. ک: الکامل فی التاریخ، ۲/۱۹۹؛ الدر المنثور، ۳/۲۶۶؛ المیزان، ۹/۳۷۷٫

[۸]. ر. ک: دلائل الصدق، ۳/۶۵۲؛ الدر المنثور، ۳/۲۶۶؛ اعانه الطالبین، ۲/۱۵۳؛ فتح القدیر، ۲/۳۹۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲/۶۶۰؛ امتاع الاسماع، ۲/۲۳۱؛ احقاق الحق، ۲۸۴؛ بحار الانوار، ۳۰/۳۴۲٫

[۹]. مسند احمد، ۱/۱۶؛ المحلّی، ۱۱/۲۰۹؛ سنن ترمذی، ۴/۳۴۲؛ کنز العمّال، ۲/۴۱۸؛ جامع البیان، ۱۰/۲۶۱؛ احکام القرآن، ۲/۵۵۶؛ تاریخ المدینه، ۳/۸۶۳؛ سیره ابن هشام، ۴/۹۷۹٫

[۱۰]. ر. ک: الدر المنثور، ۳/۲۶۶؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۴۰؛ المیزان، ۹/۳۶۵؛ عمده القاری، ۸/۵۶؛ جامع البیان، ۱۰/۲۶۲٫

[۱۱]. تاریخ الخمیس، ۲/۱۴۰؛ الدر المنثور، ۳/۲۶۶٫

[۱۲]. حجرات:۱٫

[۱۳]. النص و الاجتهاد، ۱۸۸٫

[۱۴]. صحیح بخاری، ۴/۱۹؛ عمده القاری، ۸/۱۶۵؛ ۲۵۷؛ تحفه الاحوذی، ۸/۳۹۷؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۴۰٫

[۱۵]. توبه: ۸۰؛ النص و الاجتهاد، ۱۸۹؛ الدر المنثور، ۳/۲۶۴؛ المیزان، ۹/۳۵۵٫

  1. توبه: ۸۰؛

[۱۷]. الاصابه، ۴/۱۳۴؛ ۱۸۵٫

[۱۸]. الدر المنثور، ۳/۲۶۶؛ فتح الباری، ۸/۲۵۴؛ عمده القاری، ۱۸/۲۷۳؛ تحفه الاحوذی، ۸/۳۹۸؛ جامع البیان، ۱۰/۲۶۲؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۴۰-۱۴۱٫

[۱۹]. وسائل الشیعه، ۳/۷۱؛ جامع احادیث الشیعه، ۳/۳۲۵؛ جواهر الکلام، ۱۳/۵۰؛ الکافی، ۳/۱۸۸؛ تهذیب الاحکام، ۱۳/۱۹۶٫