در طول ده سال زندگی مشترکمان، هیچگاه ندیدم که نماز محمّد قضا یا حتی دیر شود. در طول مسافرتهایی هم که با هم داشتیم، هرگاه در راه صدای اذان به گوشش میرسید، هر جا که بود، ماشین را نگه میداشت و همان جا نمازش را میخواند. حالا مقصد دور بود یا نزدیک، فرقی نمیکرد.
بارها به ایشان میگفتم حالا که نزدیک مقصد هستیم، لااقل نمازتان را شکسته نخوانید. بگذارید وقتی که به منزل رسیدیم، نمازتان را کامل بخوانید. محمّد میگفت: «حالا که موقع اذانه، نمازم را میخونم. شاید به منزل نرسیدم. اگر رسیدم، دوباره آن را کامل میخونم.»
به نماز جماعت هم اهمیت زیادی میداد. در اوقات فراغت هم همیشه یک جلد قرآن همراهش بود، آن را میگشود و میخواند. معمولا هرگاه که پیش او میرفتم و او را تنها مییافتم، در حال خواندن قرآن بود.
رسم خوبان ۲۱- عبادت و پرستش، ص ۴۳٫/ چون کوه با شکوه، ص ۶۰٫
پاسخ دهید