مقدمه
عالمان امامی، انتصاب الهی اهل بیت علیهم السلام و از جمله امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام و مرجعیت فراگیر علمی آنها را در کنار لزوم تمسک به ایشان، بر پایه مدارک معتبری چون حدیث متواتر ثقلین(۱) امری بدیهی می دانند.(۲) این محورها اگرچه هیچ گاه در نگاه کلامی جامعه اهل سنت به شکل امامی آن مطرح نبوده، دست کم شرافت برجسته و دانش دینی ایشان همواره رویکرد نمایان و بلکه قریب به اتفاق عالمان آن بوده و می باشد. در مقابل این رویکرد از اواخر قرن ششم هجری، جایگاه علمی این سه امام علیهم السلام، مورد تردید فخر رازی در کتاب نهایه العقول قرار گرفت و به دنبال وی ابن تیمیه در دو قرن بعد، انتقاد به جایگاه علمی این سه امام را در پاسخ های خود به علامه حلی پیگری کرده و نقد جایگاه علمی امام رضاعلیه السلام را نیز بدان افزود و بدین ترتیب رویکردی که اقلیت عالمان اهل سنت را پوشش داده، سامان یافت.
بر این پایه می توان در میان عالمان اهل سنت و البته آنان که از خود رویکردی به ثبت رسانده اند، دو رویکرد متضاد را به عیان مشاهده کرد: نخست رویکرد اثباتی که رویکرد غالب در میان جامعه علمی اهل سنت به شمار آمده؛(۳) و دیگری، رویکرد انتقادی که رویکرد اقلیت آنان محسوب می شود.
گفتنی است که رویکرد انتقادی به جایگاه رجالی امام رضا علیه السلام نیز از سوی ابن تیمیه،۴ مقدسی،(۵) سمعانی(۶) و ابن حبان(۷) ثبت شده است که به جهت طولانی شدن این نوشتار آن را در مقاله دیگری به بررسی و نقد می نشانیم. هم چنین رویکرد انتقادی اقلیتی دیگری به جایگاه رجالی امام عسکریعلیه السلام در رجال اهل سنت از سوی ابن جوزی،(۸) سیوطی،(۹) کنانی(۱۰) و فتنی(۱۱) در ذیل فضلیتی در مورد حضرت فاطمهعلیهم السلام که از آن امام علیه السلام، منعکس شده، با تعبیری چون «لیس بشئ»(۱۲) از امام علیه السلام، رقم خورده و بی اعتباری رجالی آن امامعلیه السلام را، در تقابل با رویکرد غالب عالمان اهل سنت که با تعابیری چون کان «عالماً ثقه»(۱۳)و «کان ثقه فهماً خیراً دیناً عفیفاً»،(۱۴) از آن امام علیه السلام یاد نموده، ثبت گشته است.
شایان توجه است که فضای عمومی موضوع نوشتار پیش رو، با آن که پژوهش هایی را از سوی برخی از نویسندگان نامدار چون میرحامد حسین صاحب عبقات الأنوار(۱۵) و استاد میلانی،(۱۶) تجربه نموده، اما به هر دلیل پوشش مناسبی نسبت به موضوع این نوشتار در آنها یافت نمی شود؛ زیرا عبقات و نفحات که ترجمه، تلخیص و گاه تحقیق عبقات میرحامد حسین، توسط استاد سید علی میلانی است، ناظر به رویکرد انتقادی به جایگاه علمی این سه امامعلیهم السلام با تأکید بر میراث مکتوب اهل سنت نبوده و بررسی تمامی رویکردهای اثباتی که رویکرد غالب در میان اهل سنت است، نسبت به همه شؤون زندگی این امامان علیهم السلام در أنها صورت پذیرفته و به گزارش های مأثور معصومان به صورت مسند و مرسل اشاره و در مقابل رویکرد انتقادی، بهره برداری شده است. هم چنین آیت الله مرعشی به جایگاه علمی، معنوی، اجتماعی این امامان از منظر اهل سنت در جلد دوازدهم شرح احقاق الحق پرداخته(۱۷) اما اساساً به رویکردهای انتقادی عالمان اهل سنت، اشاره ای نکرده است.
این نوشتار ناظر به رویکرد انتقادی ابن تیمیه و فخر رازی به جایگاه علمی این سه امام علیهم السلام با بهره گیری از پاره ای از گزارش های مسند در میراث مکتوب اهل سنت است، و تلاش کرده، نخست عناصر استدلالی این رویکرد انتقادی را مورد کاوش قرار دهد، و پس از ارائه دو تحلیل از عناصر استدلالی این رویکرد، با تأکید بر میراث مکتوب آنان، چالش های علمی آن را، ارائه نماید.

رویکرد انتقادی
رویکرد انتقادی به جایگاه علمی سه امام معصوم علیهم السلام، در عین آن که از منظر کمّی، کم جمعیت به نظر می رسد، به جهت جایگاه ممتاز علمی قائلان آن در جامعه اهل سنت و نیز تلاش صاحبان آن در مستندسازی رویکرد خویش، پر اهمیت می نماید. نخستین رویکرد ثبت شده، از آنِ فخررازی در قرن ششم می باشد.(۱۸) که در قرن هشتم توسط ابن تیمیه پیگیری شده است. نگارنده در ادامه، ابتدا به نقل این دو رویکرد و ارائه عناصر استلالالی هر یک پرداخته، آنگاه جمع بندی عناصر استدلالی این دو را به همراه دو تحلیل از آن تقدیم خواهد نمود.

۱ـ دیدگاه انتقادی فخر رازی (۶۰۶ ق)
بر پایه بررسی های نگارنده، نخستین رویکرد انتقادی عالمانی از اهل سنت به جایگاه علمی امام جواد، هادی، عسکری علیهم السلام، از محمد بن عمر رازى، معروف به فخر رازی و ابن خطیب ری،(۱۹) در قرن ششم هجری به ثبت رسیده است. گرایش فقهی وی شافعی و در کلام، اشعری بوده(۲۰) و در میان اکثریت عالمان اهل سنت از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد. سبکى(۲۱) وی را ستوده و ابن خلکان(۲۲) از او به یگانه عصر خود، و ابن اثیر او را پیشواى جهانى عصر خویش،(۲۳) خوانده است.
فخر رازی به جهت تشکیک زیاد به ویژه در بیشتر اصول مسلم فلسفی به امام المشککین در میان عالمان امامی و نیز اهل سنت مشهور شده است.(۲۴) وی صاحب تألیف های مهم و تأثیرگذار در علومی چون فلسفه،کلام، ریاضیات، فقه، اصول، تفسیر و ادبیات، است. المحصول فی علم الأصول و مفاتیح الغیب در تفسیر از مشهورترین آثار وی هستند؛ گرچه بیشتر شهرت وی در جامعه اهل سنت، وام دار تفسیرش می باشد.
وی در مباحث کلامی، کتابی به نام نهایه العقول فی درایه الأصول دارد، که با روشی استدلالی و به گونه مفصل در بیست اصل اعتقادی نگاشته شده است؛ اگر چه این کتاب از معروفیت سایر آثار فخر رازی برخوردار نیست، اما انتساب آن به فخر رازی، قطعی است و خود در مفاتیح الغیب از آن یاد کرده(۲۵) که گویای تقدم نگاشته شدن آن بر تفسیرش می باشد. هم چنین عالمان پس از وی همچون حاجی خلیفه در کشف الظنون،(۲۶) زرکلی در الأعلام(۲۷) و ایجی در المواقف،(۲۸) نیز آن را از آثار فخر رازی برشمرده اند. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی به شماره (۴۶۲۰،۲۹ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره۱۴۵۶، در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره ۱۳۷۵، و برخی کتابخانه های دیگر(۳۰) که نام آن ها در فهرست واره دست نوشته های ایران(۳۱) ثبت شده، ذکر گردیده است. هم چنین این کتاب در مصر با تحقیق صلاح محمد عبدالرحمن الجماله، در دو جلد به چاپ رسیده است.(۳۲)
مؤلف در مقدمه کتاب، نگاشته های متقدمان و متأخران را از مطالب آن تهی خوانده و استقصای پرسش ها و پاسخ ها، استنباط ادله واقعی و برها ن های یقینی و ترتیب عجیب و تلفیق انیق آن را، سه امتیاز برجسته آن برشمرده است. وی در اصل بیستم که آن را اصل امامت نامیده، باورهای مختلف شیعه را در مباحث مختلف امامت منعکس نموده و به نقد کشانده است. از جمله آن که در مورد سه امام جواد، هادی و عسکری علیهم السلام، با اظهار تعجب از دیدگاه امامیه به جایگاه علمی این امامان، با اشاره به زمان آنها که دوره رشد علوم و فزونی نگاشته های علمی بوده، رویکرد انتقادی خویش را بر پایه آن که از آنان دانشی هر چند اندک، بروز نیافته و خود نیز در محفلی علمی حاضر نشده و در هیچ مسأله ای با مخالفان به بحث ننشسته و هیچ تصنیف سودمندی همچون آثار شافعی و محمد بن حسن و دیگر فقیهان و متکلمان و مفسران از خویش به جای نگذارده اند، به ثبت رسانده است.(۳۳)
او نوشته است :
و العجب أنهم یزعمون فی التقی و النقی و الحسن العسکری، أنهم کانوا عالمین بجمیع المسائل الأصولیه و الفرعیه جملها و تفاصیلها، مع أنهم کانوا فی زمان کثر خوض العلماء فی أصناف العلوم وکثرت تصانیفهم و مع ذلک فلم یظهر من أحد منهم شئ من العلوم لابالقلیل و لابالکثیر، و لم یحضروا محفلاً و لاتکلموا فی شئ من المسائل مع المخالفین، و لم یظهر منهم تصنیف منتفع به، کما ظهر من الشافعی ـ رضی الله عنه ـ و محمد بن الحسن ـ رحمه الله علیه ـ و غیرهما من الفقهاء و المتکلمین و المفسرین.(۳۴)
چنان که ملاحظه شد وی رویکرد انتقادی اش را به جایگاه علمی این سه امام علیه السلام بر عناصری استوار ساخته که می توان آنها را چنین برشمرد :

۱ـ عدم بروز دانش؛
۲ـ عدم بروز تصنیف؛
۳ـ عدم بحث با مخالفان؛
۴ـ عدم حضور، در محفل علمی.

۲ـ دیدگاه انتقادی ابن تیمیه (۷۲۸ ق)
احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه حرانی مشهور به ابن تیمیه در فقه گرایش حنبلى داشته و در کلام بر خلاف فخررازی سلفی و اهل حدیث به شمار می آید. او پس از فوت پدرش در دارالحدیث سکریه به تدریس پرداخت .(۳۵) اگرچه جایگاه علمی و گرایش های وی از سوی بسیاری از عالمان اهل سنت مورد انتقاد قرار گرفته است،(۳۶) اما از جایگاه کم نظیری در میان وهابی امروزین برخوردار است به گونه ای که می توان گفت اساس فکری آنان از اندیشه های وی نشأت می گیرد. ذهبى او را ستوده و سبکى را به جهت سخنانش درباره ابن تیمیه، ملامت کرده است ، سبکى نیز با عذر خواهی از ذهبی، ابن تیمیه را به عظمت و جلالت قدر ستوده است.(۳۷) نیز برخی از عالمان اهل سنت وی را عالم به علوم و فنون گوناگون(۳۸) و کسی که تمام عمر خود را به تدریس و تألیف در رساله های مختلف نموده، ستایش کرده اند.(۳۹)
وی نیز همچون فخررازی، تألیف های مهم و تأثیر گذاری در میان اهل سنت دارد. ابن شاکر شمار مصنفات او را تا ۳۰۰ عنوان نوشته و فهرست آثار او را در فوات الوفیات ثبت کرده است.(۴۰) از مهم ترین و مشهورترین آثار وی در میان اهل سنت و به ویژه سلفیان وهابی، کتاب منهاج السنه است که ردیه وی بر منهاج الکرامه علامه حلی می باشد.
چنان که گفته شد رویکرد انتقادی فخررازی، دو قرن بعد توسط ابن تیمیه پی گیری شد. وی، در چند جای کتاب منهاج السنه در پاسخ به منهاج الکرامه رویکردی انتقادی به جایگاه سه امامعلیه السلام را از خویش، به ثبت رسانده است که به ترتیب شماره مجلد و صفحه تقدیم می شود. گفتنی است مورد اول و دوم در منهاج السنه حاکی از نگاه انتقادی ابن تیمیه به اعلمیت این امامانعلیه السلام است و نیز بر خلاف فخر رازی، در مورد سوم، با عبارت بعد موسی بن جعفر،(۴۱) رویکرد انتقادی خویش را توسعه داده و انتقاد به جایگاه علمی امام رضاعلیه السلام را نیز بدان افزوده است.

نخستین مورد آنجاست که علاوه بر آن که رجوع به فقیهان اهل سنت را از رجوع به نقل رافضیان از عسکرین نیکوتر شمرده، آن عالمان را از عسکریین، عالم تر و فتوای این دو امام علیهما السلام را بر آنان نامعتبر خوانده و حتی رجوع این دو امام علیهما السلام را به یکی از عالمانی که برمی شمارد به منظور فراگیری دانش، واجب دانسته است.
متن عبارت وی چنین است :
و لایشک عاقل أن رجوع مثل مالک و ابن أبی ذئب و ابن الماجشون و اللیث بن سعد و الأوزاعی و الثوری و ابن أبی لیلى و شریک و أبی حنیفه و أبی یوسف و محمد بن الحسن و زفر و الحسن بن زیاد و اللؤلؤی و الشافعی و البویطی و المزنی و أحمد بن حنبل و أبی داود السجستانی و الأثرم و إبراهیم الحربی و البخاری و عثمان بن سعید الدارمی و أبی بکر بن خزیمه و محمد بن جریر الطبری و محمد بن نصرالمروزی و غیر هؤلاء إلى اجتهادهم و اعتبارهم ـ مثل أن یعلموا سنه النبی صلی الله علیه و آله الثابته عنه، و یجتهدوا فی تحقیق مناط الأحکام و تنقیحها و تخریجها ـ خیر لهم من أن یتمسکوا بنقل الروافض عن العسکریین و أمثالهما؛ فإن الواحد من هؤلاء لاعلم بدین الله و رسوله من العسکریین أنفسهما، فلو أفتاه أحدهما بفتیا، کان رجوعه إلى اجتهاده أولى من رجوعه إلى فتیا أحدهما، بل ذلک هو الواجب علیه. فکیف إذا کان ذلک نقل عنهما من مثل الرافضه؟ والواجب على مثل العسکریین وأمثالهما أن یتعلموا من الواحد من هؤلاء؟(۴۲)
هم چنین ابن تیمیه در پاسخ به عدم اعتبار قیاس ـ اگر چه خود آن را ضعیف دانسته، به برتری آن، نسبت به تقلید از غیر مجتهد یعنی عسکریین علیهما السلام، حکم نموده و اعلم و افقه بودن کسانی چون مالک، لیث، اوزاعی، ابو حنیفه، و ابن ابی لیلا و شافعی و احمد واسحاق و ابی عبید و ابی ثور را نسبت به آنان، و بداهت آن در نزد کسی که بهره ای از علم و انصاف داشته باشد، داوری نموده است.
متن عبارت وی چنین است :
الثانی أن یقال: القیاس ـ ولو أنه ضعیف ـ هو خیر من تقلید من لم یبلغ فی العلم مبلغ المجتهدین، فإن کل من له علم وإنصاف، یعلم أن مثل مالک واللیث ابن سعد والأوزاعی وأبی حنیفه والثوری وابن أبی لیلى، ومثل الشافعی وأحمد وإسحاق وأبی عبید وأبی ثور أعلم وأفقه من العسکریین وأمثالهما، وأیضا فهؤلاء خیر من المنتظر الذی لایعلم ما یقول(۴۳).
مورد سوم در سخنان ابن تیمیه آنجاست که با مقایسه امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام با سه امام بعدی، می نویسد: پس از موسی بن جعفر، چیزی از علم از آنچه در کتب مشهور است از آنها اخذ نشده است همانا احادیث آن سه نفر، در صحاح و مسانید و فتاوایشان در کتب و فتاوای سلف مانند ابن مبارک و سعید بن منصور و عبدالرزاق و ابن ابی شسبه و دیگران دیده نمی شود. و اما بعد از آنها هیچ روایتی در کتب امهات از آنها دیده نمی شود و هیچ فتوایی نیز در فتاوای سلف و نه تفسیری و نه سخنی معروف، از آنها وجود ندارد:
وأما من بعد موسى، فلم یؤخذ عنهم من العلم ما یذکر به أخبارهم فی کتب المشهورین و تواریخهم؛ فإن أولئک الثلاثه توجد أحادیثهم فی الصحاح و السنن و المسانید، و توجد فتاویهم فی الکتب المصنفه فی فتاوی السلف مثل کتب ابن المبارک و سعید بن منصور و عبد الرزاق و أبی بکر بن أبی شیبه و غیر هؤلاء، و أما من بعدهم فلیس له روایه فی الکتب الأمهات من الحدیث، و لافتاوى فی الکتب المعروفه التی نقل فیها فتاوى السلف و لا لهم تفسیر و لا غیره و لا لهم أقوال معروفه.(۴۴)
چنان که ملاحظه می شود سه عبارت ابن تیمیه بر خلاف عبارت فخررازی از اضطراب و گونه ای تهافت تهی نیست؛ زیرا در دو عبارت نخست، عالم بودن پذیرفته شده و در عبارت سوم، که عبارت اصلی وی در این نوشتار است، اساس بهره مندی از دانش مورد انکار قرار گرفته است.
نیز شایان توجه است که عنصر عدم اجتهاد در رویکرد انتقادی ابن تیمیه، خود گونه ای از طرح دوباره مدعاست و اصطلاحاً مصادره به مطلوب است. بنابراین خود نیازمند عنصر و یا عناصری استدلالی می باشد نتیجتا بر پایه آنچه گفته شد

عناصر استدلالی دیدگاه انتقادی ابن تیمیه را می توان چنین برشمرد :

۱ـ بداهت برتری علمی کسانی چون مالک و لیث در میان دانشوران؛
۲ـ عدم انعکاس روایت امامان علیهم السلام در کتابی مهم؛
۳ـ عدم فتوای ایشان؛
۴ـ عدم تفسیر؛
۵ـ عدم نقل سخنی معروف از ایشان.

۱ـ۲ـ تحلیل استدلال
پس از ارائه رویکرد انتقادی فخررازی و ابن تیمیه و برشمردن عناصر استدلالی هریک، پیش از پرداخت به نقد و بررسی این رویکرد، دو تحلیل که یکی ناظر به هم پوشانی عناصر استدلالی این دو است و دیگری در مورد گونه کیفی این عناصر استدلالی است که مورد بررسی قرار می گیرد.
۱ـ۱ـ۲ـ هم پوشانی عناصر استدلالی
به نظر می رسد مورد سوم تا پنجم در عناصر استدلالی ابن تیمیه را می توان در عنصر نخست فخر رازی به عنوان عدم بروز دانش ادغام نمود؛ بنابراین، در مجموع عناصر استدلالی رویکرد انتقادی پنج مورد است که آنها را می توان در جمع بندی عناصر استدلالی رویکرد انتقادی، بر پایه آنچه از رویکرد انتقادی فخر رازی و ابن تیمیه ارائه شد، چنین برشمرد:
۱ـ عدم بروز دانش؛
۲ـ عدم بروز تصنیف؛
۳ـ عدم بحث با مخالفان؛
۴ـ عدم حضور در محفلی علمی؛
۵ـ بداهت برتری علمی کسانی چون مالک و لیث در میان دانشوران.

۲ـ۱ـ۲ـ گونه کیفی استدلال
به نظر می رسد گونه کیفی این عناصر در استدلال مدل تجمیع قراین باشد؛ یعنی فخررازی و ابن تیمیه، هر یک از عناصر را به عنوان دلیلی در مقابل دلیل دیگر ندیده اند، بلکه هر یک را قرینه ای در کنار قراین دیگر ـ که در مجموع یک دلیل می شوندـ در نظر داشته اند؛ زیرا بدیهی است که عالم بودن در گرو تمامی این عناصر نمی باشد. چه بسیار عالمانی که تصنیفی از خویش به جای نگذارده و یا بحثی از آنان با مخالفان به ثبت نرسیده و حضور آنان در محفل علمی نیز گزارش نشده است، در صورتی که عالم، فقیه و گاه امام، خوانده شده اند. از جمله سدی، اسماعیل بن عبدالرحمن،(۴۵) ابراهیم بن موسی الفزاری،(۴۶) سفیان ثوری،(۴۷) حسن بصری،(۴۸) محمد بن مسلم بن عبید الله ابن شهاب الزهری،(۴۹) أصبغ بن خلیل،(۵۰) سعید بن أبی مریم،(۵۱) سعید بن نَمِر،(۵۲) سوار بن عبد الله،(۵۳) صالح بن أحمد بن محمد،(۵۴) أبو عاصم النبیل،(۵۵) أبو مُسْهِر الشامی،(۵۶) عبد الغنی بن عبد العزیز،(۵۷) الخَلَنْجی،(۵۸) عبد الله بن محمد بن المهاجر فوزان،(۵۹) القَعْنَبی،(۶۰) أحمد بن محمد بن الحجاج،(۶۱) أبو مصعب الزُّهْری،(۶۲) أحمد بن خالد الخلّال،(۶۳) أحمد بن بُدیل،(۶۴) إبراهیم بن یوسف المعروف بالماکِیانی،(۶۵) إبراهیم بن محمود یُعرف بالقطّان،(۶۶) که عنصر عدم تصنیف، و عدم بحث با مخالفان در شرح حال آنها دیده نمی شود.
برپایه گونه کیفی استدلال در رویکرد انتقادی مبنی بر کارکرد قرینه ای عناصر پنج گانه، تنها یک دلیل وجود دارد که بر عناصری پنج گانه استوار است و تنها نقض یک عنصر، اساس دلیل را به چالش خواهد کشاند؛ به این معنی که جز مکمل برای تجمیع قراین در راستای فراهم سازی اجزای دلیل، تأمین نخواهد بود. بنابراین نقض یکی از عناصر پنج گانه، به معنای وجود خلاف آن، پایه استدلال رویکرد فخر رازی و ابن تیمیه را، از پشتوانه علمی، تهی خواهد نمود.

۲ـ۲ـ نقد و بررسی
صرف نظر از جایگاه بی بدیل امامت در میان امامیه ـ که منابع معتبر امامیه گویای دانش الهی امامان معصومعلیهم السلام می باشد،(۶۷) دانش های متنوع و فراوانی از سه امامعلیه السلام در میراث گرانسنگ شیعی انعکاس یافته است.(۶۸) رویکرد انتقادی فوق به جایگاه علمی سه امامعلیه السلام، در درون جامعه اهل سنت، در اقلیت بوده و رویکرد اثباتی مهم و قابل توجهی در رقابت علمی با آن وجود دارد. در ادامه دلیل این رویکرد انتقادی را که مبتنی بر اجزای پنج گانه ای است به گونه مجزا در مورد هر امامعلیه السلام، در کنار نمونه ای از رویکرد همگرا با جایگاه علمی هر امام در میان عالمان اهل سنت، بررسی می نماییم:
۱ـ۲ـ۲ـ جایگاه علمی امام جواد علیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت
رویکرد غالب در جامعه علمی اهل سنت، امام جواد علیه السلام را با اوصافی چون امام و عالم یاد نموده و در تضاد آشکاری با رویکرد اقلیتی فخررازی و ابن تیمیه، به جایگاه علمی این سه معصوم علیه السلام می باشد؛ از جمله در مورد ایشان می توان به رویکرد عالمانی چون، عمرو بن بحر جاحظ،(۶۹) عمر بن شجاع الدین موصلی شافعی،(۷۰) سبط إبن جوزی،(۷۱) فضل الله بن روزبهان،(۷۲) محمود بن وهیب،(۷۳) فکری قاهری،(۷۴) سید محمد عبد الغفار الهاشمی،(۷۵) هادی حمو،(۷۶) اشاره نمود.
گزارش های زیادی در میراث مکتوب اهل سنت، در مورد جایگاه علمی امام جواد علیه السلام به چشم می خورد که بیانگر رویکرد غالب عالمان اهل سنت دربارۀ امام جواد علیه السلام است؛ همانگونه که احمد بن خلّکان،(۷۷) یافعی،(۷۸) ابن طولون دمشقی،(۷۹) به وجود روایت های بسیار و مسند امام علیه السلام تصریح کرده اند. برخی از این گزارش ها را در این بخش از نظر می گذرانیم:
بر اساس گزارشی که خطیب بغدادی،(۸۰) ابن صباغ مالکی،(۸۱) شبلنجی،(۸۲) یافعی(۸۳) و عباس حسینی موسوی مکی(۸۴) منعکس کرده اند، محمد بن زید شبیه گزارشی اخلاقی را به گونه مسند از امام جواد علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمودند: «من استفاد أخا فی الله فقد استفاد بیتا فی الجنه»؛ « هر کس برادری، در راه خدا پیدا کند خانه ای در بهشت تهیه کرده است».
بر اساس گزارشی از خطیب بغدادی از محمد بن صالح از پدرش از عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام، آن حضرت از آباء کرام خود از على بن ابى طالب علیه السلام نقل کرده اند:
بعثنی النبی صلی الله علیه و آله إلى الیمن فقال لی وهو یوصینی: «یا علی، ما خاب من استخار؛ ولا ندم من استشار؛ یا علی، علیک بالدلجه؛ فإن الأرض تطوی باللیل ما لا تطوی بالنهار. یا علی، اغد بسم الله؛ فإن الله بارک لأمتی فی بکورها»؛(۸۵)
«پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مرا به یمن فرستادند و وصیت فرمودند که: «یا على هر که از خدا خیر بخواهد نا امید نشود؛ و هر که مشورت کند پشیمان نگردد. یا على در شب مسیر کوتاه تر از روز طی می شود؛ لذا حرکتت را شبانه قرار ده. یا على ابتدای روز خود را به بسم الله شروع کن؛ چرا که خداوند صبح را برای امت من با برکت و مبارک قرار داده است».
بنا برگزارشی از خطیب بغدادی(۸۶) از ابو نعیم از احمد بن اسحاق از ابراهیم بن نائله از جعفر بن محمد بن یزید، جعفر بن محمد می گوید: محمد بن منذر مرا پیش ابن الرضا برد و از آن امام درباره این حدیث نبوی پرسید: إن فاطمه أحصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار؟ آن حضرت فرمودند: «خاص للحسن و الحسین»؛ «حرام شدن آتش بر ذریه فاطمه ـ سلام الله علیهاـ خاص حسن و حسین علیهما السلام است».
افزون بر این، سؤالات امام جواد علیه السلام از یحیی بن اکثم و درماندگی یحیی بیانگر برتری فقهی امام علیه السلام بر علمای عصر خویش است.
ماجرا چنین است که مأمون برای اثبات جایگاه علمی امام علیه السلام به عباسیان، محفل علمی و مناظره ای بین امام علیه السلام و یحیی بن اکثم برگزار کرد و در آنجا ثابت نمود که امام با وجود کمی سن از نظر جایگاه علمی و فضل و معرفت، سرآمد دیگران است. به گونه ای که یحیی بن اکثم در جواب امام علیه السلام درمانده شد. و مامون بعد از ستایش خداوند چنین گفت: «من دخترم ام الفضل را به ازدواج او در می آورم گر چه دیگران ناراحت و دلگیر شوند».(۸۷)
نتیجه آن که بنا بر گزارش های منعکس شده در آثار مکتوب ایشان، عنصر عدم روایت و نیز عدم حضور در محفل علمی به عنوان دو جزء از اجزای دلیل رویکرد انتقادی در راستای انکار جایگاه علمی امام جوادعلیه السلام، محقق نبوده و در نتیجه این استدلال از اتقان علمی برخوردار نمی باشد. علاوه بر این که عباراتی چون «امام»، «له قدر عظیم علماً»، در رویکرد همگرا و غالب عالمان اهل سنت، از اجتهاد، تهی نمی باشد.
۲ـ۲ـ۲ـ جایگاه علمی امام هادی علیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت
همانگونه که اشاره شد در مقابل رویکرد انتقادی به جایگاه علمی امام هادی علیه السلام، رویکرد اثباتی مهم و قابل توجهی به آن حضرت وجود دارد و آن امامعلیه السلام را با اوصافی چون «عالم»، «فقیه و امام» یاد کرده است. که ازآن میان می توان به رویکرد عمرو بن بحر جاحظ،۸۸ ابن الخشاب،(۸۹) محیی الدین بن عربی،(۹۰) سبط بن جوزی،(۹۱) ذهبی،(۹۲) عبد الله بن اسعد یافعی،(۹۳) محمد خواجه بارسای بخاری،(۹۴) ابن صباغ مالکی،(۹۵) ابن حجر هیتمی،(۹۶) ابن عماد حنبلی،(۹۷) شبلنجی(۹۸) شریف علی فکری حسینی قاهری(۹۹) و سید محمد عبدالغفار هاشمی(۱۰۰) اشاره کرد. نیز پاره ای از عالمان اهل سنت از علم غیب آن امام علیه السلام سخن گفته و گزارش هایی در این باره منعکس نمود ه اند از جمله می توان به جریان خبر دادن حضرت به جیران از مرگ واثق و نشستن متوکل به جای او، اشاره کرد که شبلنجی و ابن صباغ آن را منعکس نموده اند.(۱۰۱)
گذشته از رویکرد همگرایی که رویکرد غالب در میان عالمان اهل سنت است، گزارش های زیادی از اهل سنت در میراث مکتوب ایشان در مورد جایگاه علمی امام علیه السلام به چشم می خورد، و عالمان زیادی روایت هایی ازآن حضرت را در کتب خود نقل کرده اند که تنها نمونه هایی از آن را تقدیم می نماییم:
بر پایه گزارشی که صفوری بغدادی،(۱۰۲) سبط ابن جوزی،(۱۰۳) و سمعانی(۱۰۴) منعکس نمود ه اند و گویای جایگاه علمی امامعلیه السلامدر دانش فقه براساس میراث مکتوب اهل سنت، می باشد، متوکل، به مریضی سختی دچار شد و نذر کرد در صورت بهبودی، مبلغ زیادی صدقه دهد. بعد از بهبودی فقیهان را جمع کرد تا از مقدار صدقه، جویا شود؛ اما هیچ فقیهی قادر به جواب درستی نشد، متوکل دستور احضار امام علیه السلام را داد و پاسخ سؤال را جویا شد. حضرت مقدار زیاد را ۸۳ دینار با استناد به آیه شریفه تعیین کردند که {خداوند شما مؤمنان را در جنگ های بسیاری یاری کرد} (۱۰۵) و فرمود: «سریه ها و غزوه ها، مجموعا ۸۳ مورد بوده است».(۱۰۶)جالب آنکه متوکّل عبّاسى که خود از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رود، در مسائل مورد اختلافِ دانشمندان زمانش، بارها به سراغ آن حضرت رفته است.
نیز زنی در عهد متوکل ادعا کرد زینب دختر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام است، متوکل برای رفع این مشکل از افراد حاضر در جلسه پرسید: چگونه به درستی ادعای این زن علم پیدا کنیم؟ فتح بن خاقان گفت: ابن الرضا را احضار کن تا حقیقت امر را به تو خبر دهد. متوکل امام هادی علیه السلام را خواند تا او را از حقیقت این امر آگاه کند. امام علیه السلام آن زن را تکذیب کردند و فرمودند: «خداوند گوشت فرزندان فاطمه علیهم السلام را بر درندگان حرام کرده است، او را پیش درندگان ببرید، اگر راست بگوید متعرض او نمی شوند»! آن زن تا این را شنید خود را تکذیب کرد. این گزارش را مسعودی در اخبار الزمان منعکس و در مروج الذهب اشاره ای بدان نموده است.(۱۰۷)
ابن حجر عسقلانی علاوه بر آن که آن را از مروج الذهب نقل نموده، از کتاب شرف المصطفى ابوسعید نیشابوری نیز انعکاس داده و با عبارت «ثم وجدت قصتها فی شرف المصطفى صلی الله علیه و آله لأبی سعید النیسابوری، قال: ذکر محمد بن عاصم التمیمی المعروف بالخزنبل عن أحمد بن أبی طاهر عن علی بن یحیى المنجم» آغاز، و تمام ماجرا را نقل کرده است.(۱۰۸)
هم چنین براساس گزارشی که خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ابن جوزی در تذکره الخواص منعکس نموده اند علاوه بر آن که نشانگر وجود روایت از امام هادیعلیه السلام در منابع اهل سنت است، با گویایی روشنی که از عجز عالمان معاصر ایشان دارد، از تسلط علمی آن امامعلیه السلام در دانش تاریخ در میان عالمان معاصر خود، حکایت دارد به گونه ای که خلیفه وقت را برای حل پرسشی تاریخی به سوی امام علیه السلام می کشاند:
خطیب بغدادی از محمد بن احمد بن رزق، از محمد بن حسن بن زیاد، از حسین بن حماد، از حسین بن مروان، از محمد بن یحیی که گفت: قاضی یحیی بن اکثم (۲۴۲ق) در مجلس متوکل که فقهاء زیادی شرکت داشتند، سؤال می کند: وقتی آدم علیه السلام حج انجام داد چه کسی سر او را حلق کرد؟ هنگامی که واثق ناتوانی فقهاء مجلس را دید، گفت: کسی که جواب این سؤال را بداند حاضر خواهم کرد. هنگامی که امام هادی علیه السلام را احضار کرد یحیی دوباره سؤال را پرسید. امام علیه السلام از پدرانش از رسول خداصلی الله علیه و آله نقل کرد:
«أمر جبریل أن ینزل بیاقوته من الجنه، فهبط بها فمسح بها رأس آدم فتناثر الشعر منه، فحیث بلغ نورها صار حرماً»؛ «جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت را آورده و برسر آدم علیه السلام کشید، موهای ایشان تراشیده شد به گونه ای که نور آن یاقوت هر جا رسید آنجا حرم شد».(۱۰۹)
علاوه بر آن، از جایگاه دانش طب امام هادی علیه السلام نیز در منابع اهل سنت، سخن به میان آمده است. ابن صباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه با انعکاس جریان بیماری پوستی متوکل می نویسد:
بر اثر پدیدار شدن دمل و غدّه‏ چرکین در بدنش، متوکل بیمار شد، به گونه ای که در شرف مرگ افتاد، مادرش نذر می کند در صورت بهبودی فرزندش مال زیادى از ثروت شخصى خود، براى امام هادى علیه السلام بفرستد. متوکل شخصی را برای طلب مداوا نزد امام هادی علیه السلام فرستاد، امام علیه السلام دستور فرمودند: «عصاره روغن گوسفند را با گلاب ترکیب و بر زخم گذارند که به اذن خدا، سودمند است». گرچه عده ای این را به باد تمسخرگرفتند، ولکن دستور طبی امام علیه السلام کارگر شد و متوکّل بهبود یافت، مادر متوکل ده هزار دینار براى امام هادىعلیه السلام فرستاد.(۱۱۰)
نتیجه آنکه نمونه های یاد شده از میراث مکتوب اهل سنت، نشانگر جایگاه علمی والای امام هادی علیه السلام در این میراث بوده، و بر این اساس عناصر عدم روایت، عدم بروز دانش و عدم حضور در محفل علمی، در استدلال رویکرد انتقادی، باواگرایی میراث مکتوب اهل سنت، مواجه می باشند.
۳ـ۲ـ۲ـ دانش امام عسکریعلیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت
صرف نظر از آن که در مقابل رویکرد انتقادی، رویکرد اثباتی قابل توجهی در رقابت علمی با آن از سوی عالمانی چون سبط بن جوزی(۱۱۱) ابن عنبه،(۱۱۲) ابن صبّاغ مالکی(۱۱۳) عارف احمد عبدالغنی،(۱۱۴) وجود دارد و امام عسکریعلیه السلام را با اوصافی چون «عالم»، «کان من الزهد و العلم علی امر عظیم»، ستوده اند. علاوه بر آن، ابن حجر در میراث اهل سنت، عده زیادی از بهره مندان دانش امام عسکری علیه السلام را بر پایه رجال امامیه بر شمرده است. علمایی همچون ابراهیم بن ابی حفص کاتب،(۱۱۵) ابراهیم بن عبده نیسابوری،(۱۱۶) إبراهیم بن مهزیار اهوازی،(۱۱۷) احمد بن عبد الله شیعی،(۱۱۸) جابر بن یزید الفارسی،(۱۱۹) حسن بن موسى خشاب(۱۲۰) و على بن محمد بن إبراهیم بن ابان رازی کلینی.(۱۲۱) هم چنین افزون بر آن که در میراث مکتوب امامیه برپایه پرسش هایی زیادی از آن امامعلیه السلام کتاب هایی چون المسائل ابن ریان،(۱۲۲)مسائل حمیری(۱۲۳) و مسائل محمد بن علی بن عیسی قمی،۱۲۴شکل گرفته است، استدلال این رویکرد انتقادی نیز، چالش های علمی را حتی بر پایه میراث مکتوب اهل سنت، متوجه خود ساخته است. نمونه هایی از واگرایی میراث مکتوب اهل سنت با آن بدین قرار است:
بر اساس گزارشی که جنابذی از بلاذری منعکس کرده است امام عسکری علیه السلام از پدر گرامی شان امام هادی علیه السلام به گونه مسلسل از پدران معصوم خود از نبی گرامی اسلام و ایشان نیز از جبرئیل از خداوند متعال نقل کرده که فرمود: «إنی أنا الله، لا إله إلا أنا، فمن أقرّ لی بالتوحید، دخل حصنی، و من دخل حصنی، أمن من عذابی».(۱۲۵)
نیز بر اساس گزارشی که حافظ أبو نعیم،(۱۲۶) سبط بن جوزی،(۱۲۷) و ابن حجر عسقلانی،(۱۲۸) منعکس کرده اند، قاضی ابوالحسن علی بن محمد قزوینی به طور مسند از امام حسن عسکری علیه السلام از پدران گرامی شان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: «جبرئیل گفت: إن مدمن الخمر کعابد الأوثان»؛ «دائم الخمر مانند کسی است که بت می پرستد». حافظ ابو نعیم تصریح به صحت این گزارش کرده است.(۱۲۹)
علاوه بر آن، ابن صباغ مالکی، گزارش هایی در مورد علم غیب آن امام علیه السلام منعکس نموده است از جمله «خبر دادن از سن دقیق عیسی بن فتح»، «خبر دادن از فرزندش مهدی علیه السلام در آینده»،(۱۳۰) و «طلب دعای محمد بن حمزه از آن حضرت برای ثرتمند شدن و خبر دادن حضرت به او که پسر عمویش از دنیا می رود و صد هزار درهم به وی ارث می رسد».(۱۳۱)
نتیجه آن که وجود روایت های متعدد و مسند از آن امامعلیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت، عنصر عدم روایت و عدم بروز دانش را در کنار عباراتی چون «امام» و «عالم» از سوی عالمانی از اهل سنت، به چالش کشانده و فقدان این دو عنصر را نتیجه داده که نتیجه قهری آن فقدان دو جزء مکمل در استدلال رویکرد انتقادی خواهد بود.
نتیجه
استدلال رویکرد انتقادی به جایگاه علمی این سه امامعلیه السلام که بر قراین پنج گانه ای استوار است، حتی بر پایه میراث مکتوب اهل سنت، در مورد هیچ یک از آنان، تمام نبوده و دست کم این میراث، نسبت به عناصری چون عدم روایت، عدم بروز دانش در مورد هر سه امام و عنصر عدم حضور در محفل علمی، در مورد دو امام نخستین، واگرایی داشته و با رویکرد اثباتی به جایگاه علمی این سه امامعلیه السلام که رویکرد غالبی در جامعه علمی اهل سنت می باشد، همگرایی روشنی دارد.

 


پی نوشت ها :
۱٫ صحیح مسلم، ۷/۱۲۲؛ مسند احمد، ۳ /۱۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳ /۱۰۹؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۳/۶۳؛ فرائد السمطین، ۲/۱۴۴؛ سیوطی، احیا المیت، /۶۴؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ۱۶۲؛ حلیه الأولیاء، ۹ /۶۴٫
۲٫ المعتبر، ۱/ ۲۳؛ تذکره الفقهاء، ۱/۱۵؛ روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ۱/۷؛ الکافی، ۱/۲۹۴؛ الخصال، ۶۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/۲۵؛ نور الثقلین، ۵/۶۰۵٫
۳٫ به این رویکردهای اثباتی در بحث هر یک از امامان علیهم السلام اشاره خواهد شد.
۴٫ منهاج السنه، ۲/۱۲۵: «إنما روى له أبو الصلت الهروی وأمثاله نسخاً عن آبائه فیها من الأکاذیب ما نزه الله عنه الصادقین منهم».
۵٫ معرفه التذکره،۱/۱۷۸و۱۸۴و۱۹۹و۲۰۳و۲۶۱و…: «فیه علی بن موسى المعروف بالرضا، کان یأتی عن آبائه بالعجائب».
۶٫ الأنساب، ۳/۷۴: «یأتی عن آبائه بالعجائب».
۷٫ المجروحین، ۲/ ۱۰۶: «علی بن موسى الرضا یروی عن أبیه العجائب؛ روى عنه أبو الصلت وغیره کأنه کان یهم ویخطأ».
۸٫ ابن جوزی در الموضوعات (۱/۴۱۵) فضیلتی درباره حضرت زهراعلیهم السلام از امام عسکری نقل میکند و میگوید: «روى هذا الحدیث عن آبائه ولیس بشئ».
۹٫ اللألىء المصنوعه، ۱/۳۶۱ ؛ وی پس از نقل حدیث میگوید: «موضوع، الحسن العسکری لیس بشئ».
۱۰٫ تنزیه الشریعه، ۱/ ۴۱۰: «وفیه الحسن بن على العسکری لیس بشئ».
۱۱٫ قانون الموضوعات، ۲۴۹: «الحسن بن علی، صاحب العسکر، لیس بشئ».
۱۲٫ همان.
۱۳٫ تذکره الخواص، ۳۲۴٫
۱۴٫ معالم العتره النبویه للحافظ عبد العزیز بن محمود المعروف بابن الأخضر الجنابذی المتوفى سنه۶۱۱ وصفه الذهبی بالإمام العالم المحدث الحافظ المعمر مفید العراق، کان ثقه فهماً خیراً دیناً عفیفاً، وکذا عن غیره. سر أعلام النبلاء، ۲۲/۳۱٫ نقله عنه العلامه الوزیر علی بن عیسى الإربلی المتوفى سنه ۶۹۳ والمترجم له فی الشذرات والوافی بالوفیات وغیرهما، فی کتاب کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ۲/۴۰۳٫
۱۵٫ عبقات الأنوار، ۴/۲۶۲؛ السید حامد النقوی، خلاصه عبقات الأنوار، ۴/ ۲۵۷ و ۲۵۹٫
۱۶٫ دراسات فی منهاج السنه لمعرفه ابن تیمیه، مدخل لشرح منهاج الکرامه؛ السید علی الحسینی المیلانی ۳۷۵ تا۳۷۹ به صورت خلاصه؛ نفحات الأزهار؛ السید علی الحسینی المیلانی، ۴/۲۵۶٫
۱۷٫ شرح احقاق الحق ۱۲/ ۳۴۴تا آخر جلد ۱۲
۱۸٫ گفتنی است وی متوفای ۶۰۶ قمری است؛ اما از آنجا که به گفته خویش نهایه العقول را پیش از تفسیر کبیر خویش به نگارش آورده، تاریخ تالیف نهایه العقول اواخر قرن ششم بوده است. عبارت وی در تفسیر الکبیر «لکنا بینا فی کتاب نهایه العقول»؛ گویای تقدم نگارش آن بر تفسیر وی میباشد (مفاتیح الغیب ج۱۴ص۱۳۲).
۱۹٫ معجم الأدباء، ۵ /۴۶۲ (الإمام فخر الدین محمد بن عمر الرازی المعروف بابن خطیب الری). به خاطر نسبتش به پدرش ضیاء الدین که از خطبای بزرگ شهر ری بوده است.
۲۰٫ سبکی، طبقات الشافعیه الکبرى، ۸/ ۸۱؛ الشافعی الاشعری، دیوان الإسلام، ۱ /۴۵٫
۲۱٫ طبقات الشافعیه الکبرى، ۵ /۳۳ ـ ۴۰٫
۲۲٫ تاریخ ابن خلکان، ۲/۴۸٫
۲۳٫ الکامل فی التاریخ، ۱۳/۵۵٫
۲۴٫ ابن صباغ مالکی در فصول المهمه ۱ /۱۲۳ می گوید: معروف بین علماست که فخررازی امام مشککین است. آقا بزرگ طهرانی در الذریعه (۹ق۳/۸۱۱) و شیخ مفید درأوائل المقالات (ص ۳۵۵) و… . این نسبت را به فخررازی دادهاند.
۲۵٫ مفاتیح الغیب، ۱۴/۱۳۲٫ عبارت وی چنین است: «لکنا بینا فی کتاب نهایه العقول…» که همچنین گویای تقدم نگارش آن بر تفسیر وی میباشد.
۲۶٫ کشف الظنون، ۲/۱۹۸۸٫
۲۷٫ الاعلام، زرکلی۶/۳۱۳٫
۲۸٫ المواقف، ایجی، ۳/۵۲٫
۲۹٫ کتابخانه بزرگ حضرت آیه الله مرعشی نجفی؛ جلد۱۲در صفحات:۱۸۲تا۱۸۴، کد دستیابی کتاب:۴۶۲۰،
۳۰٫ تهران ، ملک به شماره ۱۱۴۶؛ تهران دانشگاه ۲۱۲۹؛ مشهد، نواب ۵۰٫
۳۱٫ فهرست واره دست نوشته های ایران (دنا)، ۱۰/ ۸۷۱ و ۸۷۲٫
۳۲٫ این کتاب در سال ۱۹۹۱م در کلیه دارالعلوم دانشگاه قاهره مصر چاپ گردیده است. ‏
۳۳٫ نهایه العقول فی الکلام فی درایه الأصول ـ المخطوط؛ این نسخه فاقد شماره صفحه میباشد.
۳۴٫ نهایه العقول، مخطوط.
۳۵٫ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ۱۳/۳۰۳
۳۶٫ نک: دراسات فی منهاج السنه لمعرفه ابن تیمیه، حسینی میلانی، سید علی، ۵۵۲ ـ ۵۸۳٫
۳۷٫ نک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، موسوی بجنوردی، ۳/ ۱۷۱؛ ۱۹۳٫
۳۸٫ العقود/۳و۷؛ الوافی ۷/۱۶؛ تاریخ ابن الوردی، /۲/ ۴۰۸ و ۴۰۹٫
۳۹٫ الرد الوافر، محمد بن ابی بکر دمشقی، ۲۱۸؛ اعیان العصر عن المنجد، ۵۱٫
۴۰٫ فوات الوفیات، محمدبن شاکر کتبی، ۱/۷۷؛ ۸۲٫
۴۱٫ همان، ۲/ ۱۲۴٫
۴۲٫ ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱/ ۲۳۱٫
۴۳٫ همان، ۲/ ۸۹٫
۴۴٫ منهاج السنه، ۲/۱۲۴٫
۴۵٫ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۹/۳۱۴: « الإِمَامُ، المُفَسِّرُ».
۴۶٫ سیر اعلام النبلاء، ۲۱/۲۱۰: « الشَّیْخُ، الإِمَامُ، مُحَدِّثُ الکُوْفَه»
۴۷٫ ابن حجر الکنانی العسقلانی، ۱/۳۲: « سفیان بن سعید الثوری الامام المشهور الفقیه العابد الحافظ الکبیر/ تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس».
۴۸٫ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۲ /۱۹۰: «الحسن بن یسار البصری الفقیه القارئ الزاهد العابد سید زمانه إمام أهل البصره بل إمام أهل العصر».
۴۹٫ «الفقیه الحافظ، أحد الأئمه الکبار، الإمام». ن.ک: جامع التحصیل فی أحکام المراسیل،۱/۱۰۹؛ سیر اعلام النبلاء، ۹/۳۹۴٫
۵۰٫ ابن فرضی، تاریخ علماء الاندلس، ۱/۱۵۰: «الفقیه المالکی. . . فقیهاً، مفتیا»؛ أحمد بن یحیى الظبی، بغیه الملتمس، ۱/ ۲۹۶؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۳۰۹؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۳/ ۲۰۲؛ الوافی بالوفیات ۹/ ۲۷۹؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ۱/ ۴۵۸٫
۵۱٫ «کان فقیهاً، حافظاً، کثیر الحدیث»: ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۷/ ۵۱۸؛ معرفه الرجال لابن معین، ۲/ ۲۹، رقم ۳۳ و ۴۰، رقم ۶۳؛ بخاری، حاتم، التأریخ الکبیر، ۳/۴۶۵، رقم ۱۵۴۷؛ الجرح و التعدیل لابن ابی، ۴/ ۱۳، رقم ۴۹؛ الثقات لابن حبان، ۸/۲۶۶؛ مزی، تهذیب الکمال، ۱۰/ ۳۹۱، رقم ۲۲۳۵؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۲۱ ۲۳۰) ۱۷۲، رقم ۱۵۱؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۰/ ۳۲۷، رقم ۸۰؛ الوافی بالوفیات، ۱۵/ ۲۱۵، رقم ۲۹۷؛ البدایه و النهایه، ۱۰/ ۳۰۴؛ تهذیب التهذیب لابن الحجر العسقلانی، ۴/ ۱۷، رقم ۲۳؛ تقریب التهذیب لابن الحجر العسقلانی، ۱/ ۲۹۳، رقم ۱۴۲؛ سیوطی، طبقات الحفاظ، ۱۷۱، رقم ۳۷۴٫
۵۲٫ «کان فقیهاً، راویاً»: تاریخ علماء الاندلس، ۱/ ۲۹۱، رقم ۴۷۲؛ جذوه المقتبس، ۱/ ۳۶۴، رقم ۴۸؛ ترتیب المدارک، ۲/۱۵۶؛ بغیه الملتمس، ۱/ ۴۰۱، رقم ۸۲۳؛ تاریخ الإسلام (سنه ۲۶۱ ۲۸۰) ۳۵۶٫
۵۳٫ «روى عنه: أبو داود، و الترمذی، و النسائی، و. . . و کان فقیهاً، أدیباً، شاعرا»ً: التأریخ الکبیر، ۴/ ۱۶۸، رقم ۲۳۵۶؛ الجرح و التعدیل، ۴؛ ۲۷۱، رقم ۱۱۷۴؛ الثقات لابن حبان، ۸/ ۳۰۲؛ تاریخ بغداد، ۹/ ۲۱۰، رقم ۴۷۸۸؛ المنتظم لابن الجوزی، ۱۱/ ۳۳۱، رقم ۱۴۷۷؛ اللباب، ۲/ ۳۶۰؛ تهذیب الکمال، ۱۲/ ۳۸، رقم ۲۶۳۸؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۱/ ۵۴۳، رقم ۱۶۰؛ العبر، ۱/ ۳۵۰؛ الوافی بالوفیات، ۱۶/ ۳۷، رقم ۴۹؛ النجوم الزاهره، ۲/ ۳۲۱؛ لسان المیزان، ۳/۱۲۶؛ رقم ۴۴۳؛ شذرات الذهب، ۲/ ۱۰۸؛ الاعلام للزرکلی، ۳/ ۱۴۵٫
۵۴٫ «کان محدّثاً، فقیهاً، سخیّا، ولی القضاء بأصبهان»: الجرح و التعدیل، ۴/ ۳۹۴، رقم ۱۷۲۴؛ ذکر أخبار أصبهان، ۱/ ۳۴۸؛ طبقات الحنابله، ۱/ ۱۷۳، رقم ۲۳۲؛ المنتظم لابن الجوزی، ۱۲/ ۱۹۹، رقم ۱۷۱۳؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۲/ ۵۲۹، رقم ۲۰۴؛ البدایه و النهایه، ۱۱/ ۴۳؛ شذرات الذهب ۲/ ۱۴۹؛ الاعلام للزرکلی، ۳/ ۱۸۸٫
۵۵٫ «کان فقیهاً، محدّثاً، نَحویاً، لُغَویاً»: الطبقات الکبرى لابن سعد، ۷/ ۲۹۵؛ الجرح و التعدیل، ۴/ ۴۶۳، رقم ۲۰۴۲؛ الثقات لابن حبان، ۶/ ۴۸۳؛ رجال النجاشی، ۱/ ۴۵۱، رقم ۵۴۵؛ الانساب للسمعانی، ۵/ ۴۵۵؛ الکامل فی التأریخ، ۶/ ۴۱۶؛ مختصر تاریخ دمشق، ۱۱/ ۱۴۸، رقم ۸۶؛ تهذیب الکمال، ۱۳/ ۲۸۱، رقم ۲۹۲۷؛ سیر أعلام النبلاء، ۹/ ۴۸۰، رقم ۱۷۸؛ تذکره الحفاظ، ۱/ ۳۶۶، رقم ۳۶۰؛ دول الإسلام، ۱/ ۹۴؛ الوافی بالوفیات، ۱۶/ ۳۵۹، رقم ۳۹۱؛ مرآه الجنان، ۲/ ۵۳؛ النجوم الزاهره، ۲/ ۲۰۴ و ۲۰۷؛ تهذیب التهذیب، ۴/ ۴۵۰، رقم ۷۸۳؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۳۷۳، رقم ۱۶؛ جامع الرواه، ۱/ ۴۱۸؛ شذرات الذهب، ۲/ ۲۸؛ الاعلام للزرکلی، ۳/ ۲۱۵؛ معجم المؤلفین، ۵/ ۲۷٫
۵۶٫ «کان فقیهاً، کثیر الحفظ»: الطبقات الکبرى لابن سعد، ۷/ ۴۷۳؛ التأریخ الکبیر، ۶/ ۷۳، رقم ۱۷۵۱؛ الجرح و التعدیل، ۶/ ۲۹، رقم ۱۵۳؛ الثقات لابن حبان، ۸/ ۴۰۸؛ تاریخ بغداد، ۱۱/ ۷۲، رقم ۵۷۵۰؛ الانساب للسمعانی، ۴/ ۲۹۵؛ الکامل فی التأریخ، ۶/ ۴۲۰؛ تهذیب الکمال، ۱۶/ ۳۶۹، رقم ۳۶۹۱؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۱۱ ۲۲۰) ۲۴۳، رقم ۲۲۱؛ الوافی بالوفیات، ۱۸/ ۹، رقم ۷؛ غایه النهایه، ۱/ ۳۵۵، رقم ۱۵۲۵؛ تهذیب التهذیب، ۶/ ۹۸، رقم ۲۰۳؛ شذرات الذهب، ۲/ ۴۴؛ الاعلام للزرکلی ۳/ ۲۶۹٫
۵۷٫ «کان حافظاً، فقیهاً، مفتیاً»: الإکمال لابن مأکولا، ۷/ ۳۶؛ ترتیب المدارک، ۳/ ۸۶؛ الانساب للسمعانی، ۴/ ۱۸۹؛ تهذیب الکمال، ۱۸/ ۲۳۱، رقم ۳۴۹۰؛ تاریخ الإسلام (سنه ۲۵۱ ۲۶۰) ۱۹۷، رقم ۳۱۶؛ الدیباج المذهّب، ۲/ ۴۳؛ تهذیب التهذیب، ۶/ ۳۶۷، رقم ۷۰۰؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۵۱۴٫
۵۸٫ «کان أحد الفقهاء الحنفیه، و من کبار أصحاب أحمد بن أبی دُوَاد»: تاریخ بغداد،۱۰/ ۷۳؛ تاریخ الإسلام (سنه ۲۵۱ ۲۶۰ ه) ۱۸۳، رقم ۲۸۵؛ الوافی بالوفیات، ۱۷/ ۴۴۳، رقم ۳۸۳؛ الجواهر المضیّه، ۱/ ۲۹۰، رقم ۷۶۴٫
۵۹٫ «کان فقیهاً من أصحاب أحمد بن حنبل»: الجرح و التعدیل، ۵/ ۱۶۴؛ تاریخ بغداد، ۱۰/ ۷۹؛ طبقات الحنابله، ۱/ ۱۹۵، رقم ۲۶۱؛ المنتظم لابن الجوزی، ۱۲/ ۱۱۲، رقم ۱۵۸۴؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۵۱ ۲۶۰) ۱۸۶، رقم ۲۸۹٫
۶۰٫ الطبقات الکبرى لابن سعد، ۷/ ۳۰۲؛ معارف ابن قتیبه، ۲۹۱؛ المعرفه و التاریخ، ۳/ ۶۵۳؛ الجرح و التعدیل، ۵/ ۱۸۱؛ الثقات لابن حبان، ۸/ ۳۵۳؛ فهرست ابن الندیم، ۲۹۵؛ تاریخ جرجان، ۳۷۶؛ الإکمال لابن مأکولا، ۷/ ۱۱۹؛ ترتیب المدارک، ۱/ ۳۹۷؛ الانساب للسمعانی، ۴/ ۵۳۱؛ الکامل فی التأریخ، ۶/ ۴۶۰؛ وفیات الاعیان، ۳/ ۴۰، رقم ۳۲۶؛ تهذیب الکمال، ۱۶/ ۱۳۶؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۲۱ ۲۳۰) ۲۴۵؛ دول الإسلام، ۱/ ۱۳۴؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۰/ ۲۵۷؛ العبر ۱/ ۳۸۲؛ تذکره الحفاظ، ۱/ ۳۸۳؛ الوافی بالوفیات، ۱۷/ ۶۱۷؛ مرآه الجنان، ۲/ ۸۱؛ البدایه و النهایه، ۱۰/ ۲۹۶؛ تهذیب التهذیب، ۶/ ۳۱؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۴۵۱، رقم ۶۲۸؛ طبقات الحفاظ، ۱۶۸؛ شذرات الذهب، ۲/ ۴۹؛ شجره النور الزکیه، ۱/ ۵۷٫
۶۱٫ «کان فقیهاً، محدّثاً، صاحَبَ أحمد بن حنبل إلى أن مات»: فهرست ابن الندیم، ۳۳۵؛ تاریخ بغداد، ۴/ ۴۲۳، رقم ۲۳۱۸؛ الکامل فی التأریخ، ۷/ ۴۳۵؛ تاریخ الإسلام (سنه ۲۶۱ ۲۸۰) ص ۲۷۳، رقم ۲۴۲؛ الوافی بالوفیات، ۷/ ۳۹۳، رقم ۳۳۸۸؛ مرآه الجنان، ۲/ ۱۸۹؛ البدایه و النهایه، ۱۱/ ۵۸؛ المنهج الأَحمد، ۱/ ۱۷۲، رقم ۱۱۸؛ شذرات الذهب، ۲/ ۱۶۶؛ الاعلام، ۱/ ۲۰۵٫
۶۲٫ «الامام، فقیه اهل مدینه»: الطبقات الکبرى لابن سعد، ۵/ ۴۴۱؛ التأریخ الکبیر، ۲/ ۵، رقم ۱۵۰۶؛ الجرح و التعدیل، ۲/ ۴۳، رقم ۱۶؛ الثقات لابن حبان، ۸/ ۲۱؛ الاحکام فی أُصول الاحکام، ۲/ ۹۱؛ طبقات الفقهاء للشیرازی، ۱۴۹؛ تهذیب الکمال، ۱/ ۲۷۸؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۴۱ ۲۵۰) ص ۱۵۳، رقم ۵۲؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۱/ ۴۳۶، رقم ۱۰۰؛ العبر، ۱/ ۳۴۳؛ تذکره الحفاظ، ۲/ ۶۰؛ میزان الاعتدال، ۱/ ۸۴، رقم ۳۰۳؛ الوافی بالوفیات، ۶/ ۲۶۹؛ البدایه و النهایه، ۱۰/ ۳۵۸؛ الدیباج المذهّب، ۱/ ۱۴۰، رقم ۱؛ تهذیب التهذیب، ۱/ ۲۰، رقم ۲۱؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۱۲، رقم ۱۸؛ شذرات الذهب، ۲/ ۱۰۰٫
۶۳٫ الجرح و التعدیل، ۲/ ۴۹، رقم ۴۷؛ الثقات لابن حبان، ۸/ ۴۲؛ تاریخ بغداد، ۴/ ۱۲۶، رقم ۱۸۰۴؛ طبقات الحنابله، ۱/ ۴۲، رقم ۱۸؛ تهذیب الکمال، ۱/ ۳۰۱، رقم ۳۱؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۴۱ ۲۵۰) ص ۴۰، رقم ۱۷؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۱/ ۵۳۱؛ طبقات الشافعیه الکبرى، ۲/ ۵؛ تهذیب التهذیب، ۱/ ۲۷، رقم ۴۰؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۱۴، رقم ۳۴٫
۶۴٫ الجرح و التعدیل، ۲/ ۴۳، رقم ۱۷؛ الثقات لابن حبان، ۸/ ۳۹؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ۱/ ۱۸۶؛ تاریخ بغداد، ۴/ ۴۹، رقم ۱۶۵۶؛ الإکمال لابن مأکولا، ۷/ ۳۴۱؛ تهذیب الکمال، ۱/ ۲۷۰، رقم ۱۳؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۵۱ ۲۶۰) ص ۳۷، رقم ۸؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۲/ ۳۳۱، رقم ۱۲۸؛ العبر، ۱/ ۳۷۰؛ میزان الاعتدال، ۱/ ۸۴، رقم ۳۰۵؛ الوافی بالوفیات، ۶/ ۲۶۳، رقم ۲۷۵۲؛ البدایه و النهایه، ۱۱/ ۳۴؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۱۱، رقم ۱۳؛ شذرات الذهب، ۲/ ۱۳۷٫
۶۵٫ «کان فقیهاً، مفتیاً»: الجرح و التعدیل، ۲/ ۱۴۸، رقم ۴۸۸؛ الثقات لابن حبان، ۸/ ۷۶؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنه ۲۳۱ ۲۴۰) ۷۸، رقم ۴۸؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۱/ ۶۲، رقم ۲۵؛ العبر،۱/ ۳۳۷؛ تذکره الحفاظ، ۲/ ۴۵۳؛ میزان الاعتدال، ۱/ ۷۶؛ الوافی بالوفیات، ۶/ ۱۷۲، رقم ۲۶۲۸؛ تهذیب التهذیب، ۱/ ۱۸۴، رقم ۳۳۵؛ تقریب التهذیب، ۱/ ۴۷، رقم ۳۰۶؛ الطبقات السنیّه، ۱/ ۲۹۲، رقم ۱۱۰؛ شذرات الذهب، ۲/ ۹۱؛ الفوائد البهیّه، ۱۱ـ ۱۳٫
۶۶٫ «کان فقیهاً، عارفاً بالمذهب، و یقال لم یکن بعده بنیسابور للمالکیه مدرس»: الإکمال لابن مأکولا، ۶/ ۳۹۵؛ مختصر تاریخ دمشق، ۴/ ۱۶۰، رقم ۱۶۰؛ تاریخ الإسلام (سنه ۲۹۱ ۳۰۰) ص ۱۰۱، رقم ۱۰۶؛ سیر أعلام النبلاء، ۱۴/ ۷۹، رقم ۳۸؛ تهذیب تاریخ دمشق، ۲/ ۲۹۸٫
۶۷٫ بصائر الدرجات، ‏۱/ ۹/ ۵۵ باب ۵ تا .۲۴ بصائر الدرجات گویای علم الهی و بی بدیل اهل بیت علیهم السلام میباشد. کلینی در کتاب شریف کافی در کتاب الحجه بابهای مختلفی در شؤون و مناصب امام مطرح کردهاند و در ابوابی احادیث اهل بیت علیهم السلام را درباره علم الهی ائمه و اینکه آنان خازن علم الهی هستند آورده است. (کافی ۱/ ۱۶۸/ ۲۸۰کتا ب الحجه)
۶۸٫ کتاب موسوعه الامام الجواد علیه السلام (چاپ موسسه ولی عصر علیه السلام با اشراف آیه الله خزعلی) روایات زیادی را از آن حضرت جمع آوری کرده که خود حاکی از علم الهی و بی بدیل امام علیه السلام در نزد شیعیان میباشد. فصل چهارم این کتاب شامل چهار باب توحید، نبوت، امامت، و معاد از روایات عقیدتی امام علیه السلام است. در این کتاب روایات بسیاری در موضوعات فقه، قرآن و ادعیه، مواعظ، طب، از امام جواد علیه السلام نقل شده است. احتجاجات(مناظرات) و مکاتبههای آن حضرت نیز بخشهایی از کتاب را شامل می شوند.
دو کتاب کلمه الامام الهادی علیه السلام، و کلمه الامام الحسن العسکری علیه السلام که به کوشش آیه الله سیدحسن شیرازی (ره) تدوین شده است روایات زیادی را از آن حضرات در موضوعات مختلفی (إلهیات، مواعظ، ولائیات، اجتماعیات، عقائد، أدعیه، معارف، مناقضات، أخلاق، سیاسیات، عبادات، طب، أحکام، حکم، متفرقات) جمع آوری کرده است.
۶۹٫ رسائل جاحظ، ۱۰۶: «کل واحد منهم عالم زاهد ناسک».
۷۰٫ عبارت وی چنین است: «و هو الامام التاسع الناطق بالسداد والمتّصف بالرشاد و العلم المستفاد… الکبیر العلم والحلم… الذی له من الروایات أعلاها، و من المناقب اجلّها و اسماها».
۷۱٫ شرح إحقاق الحق، ۱۲/ ۴۱۵؛ تذکره الخواص، ۳۲۱: «کان علی منهاج أبیه فی العلم و التقی و الزهد و الجود».
۷۲٫ وسیله الخادم الی المخدوم، ۲۳۵: «المقتبس من نور علومه الافراد، من الابدال و الاوتاد، أبی جعفر محمد التقی الجواد بن علی الرضا علیهماالسلام».
۷۳٫ محمود بن وهیب الحنفی القراغولی، جوهره الکلام فی مدح الساده الأعلام، ۱۴۹: «محمّد الجواد هو الوارث لأبیه علماً و فضلاً و أجلّ اخوته قدراً و کمالاً».
۷۴٫ احسن القصص، ۴/۲۹۵: «لقد احسن المأمون الیه و قربه و بالغ فی اکرامه و لم یزل مشغوفاً به لمّا ظهر له من فضل علمه و کمال عقله و ظهور برهانه مع صغر سنّه».
۷۵٫ أئمه الهدى، ۱۳۵: «خاف الملک المعتصم على ذهاب ملکه إلى الإمام محمد الجواد… له قدر عظیم علماً وعملاً».
۷۶٫ اضواء علی الشیعه، ۱۳۶: «و نبوغه فی العلم والحکمه و الادب و کمال العقل».
۷۷٫ ابن خلّکان، وفیات الأعیان، ۴/۱۷۵: «المعروف بالجواد… وکان یروی مسنداً عن آبائه الی علی بن ابیطالب ـ رضی الله عنه… وله حکایات وأخبار کثیره».
۷۸٫ مرآهالجنان، ۲/۶۰ـ۶۱: «و کان الجواد یروی مسنداً عن آبائه الی علی بن ابیطالب علیهم السلام».
۷۹٫ الائمه الاثنا عشر، ۱۰۳: «له حکایات و أخبار کثیره وکان یروی مسنداً عن آبائه الی علی بن ابیطالب علیهم السلام».
۸۰٫ تاریخ بغداد، ۳/۵۴٫
۸۱٫ الفصول المهمه، ۲۵۴٫
۸۲٫ نور الأبصار، ۲۲۱٫
۸۳٫ مرآه الجنان، ۲/۸۰٫
۸۴٫ نزهه الجلیس، ۲/۷۰٫
۸۵٫ تاریخ بغداد،۳ /۲۶۶٫
۸۶٫ تاریخ بغداد، ۳ /۲۶۶٫
۸۷٫ الفصول المهمه، ۲۴۹؛ ائمه الهدی، ۱۲۹؛ أخبار الدول وآثار الأول، ۱۱۶؛ ینابیع الموده، ۳/۱۳؛ الإتحاف بحب الأشراف؛ ۶۶؛ نور الأبصار، ۲۱۷؛ صواعق المحرقه، ۱۲۳: «الحمدلله علی ما منّ به علیّ من السداد فی الأمر والتوفیق فی الرأی. وأقبل علی أبیجعفر وقال: إنّی مزوّجک ابنتی أم الفضل وان رغم أنوف قوم.
۸۸٫ رسائل جاحظ، ۱۰۶: «کل واحد منهم عالم زاهد ناسک».
۸۹٫ شرح إحقاق الحق، ۱۲/۴۴۵؛ ابن خشاب عبدالله بن احمد، الفصول المهمه، ۲۵۹: «وأما ألقابه فالهادی… والفقیه والأمین».
۹۰٫ شرح إحقاق الحق، ۲۹/۴۸؛ وسیله الخادم لفضل الله بن روز بهان، ۲۹۷: «أصل المعارف ومنبت العلم».
۹۱٫ تذکره الخواص، ۳۲۲٫
۹۲٫ تاریخ الإسلام، ۲۱۸: «وکان فقیهاً اماماً متعبداً».
۹۳٫ مرآه الجنان وعبره الیقظان: ۲/۱۱۹: «وکان متعبداً فقیهاً اماماً».
۹۴٫ ینابیع الموده۲/۴۶۳:«وکان أبو الحسن علی الهادی عابداً فقیهاً إماماً».
۹۵٫ فصول المهمه، ۲۶۵: «ابنه أبو الحسن علی بن محمد… لاجتماع خصال الإمامه فیه، و لتکامل فضله وعلمه».
۹۶٫ الصواعق المحرقه، ۳۱۲: «وکان وارث أبیه علماً وسخاءاً».
۹۷٫ ابن عماد، شذرات الذهب، ۲/۲۷۲: «المعروف بالهادی، کان فقیهاً اماماً متعبداً».
۹۸٫ نور الأبصار، ۱۴۹: «کان أبو الحسن العسکری وارث أبیه علماً وسخاءاً».
۹۹٫ «کان ابوالحسن العسکری وارث ابیه علماً و منحاً، وکان فقیهاً فصیحاً جمیلاً مهیباً».
۱۰۰٫ ائمه الهدی،۱۳۶؛ شرح احقاق الحق، ۱۲/ ۴۴۵: «فلما زاعت شهرته [أی الهادی علیه السلام] استدعاه الملک المتوکل… بماله من علم کثیر، وعمل صالح وسداد رأی، وقول حق».
۱۰۱٫ الفصول المهمه، ۲۶۱؛ نور الأبصار، ۱۵۳٫
۱۰۲٫ نزهه المجالس، ۱/۲۲۶٫
۱۰۳٫ تذکره الخواص، ۳۷۴٫
۱۰۴٫ الأنساب، ۴/۱۹۶٫
۱۰۵٫ توبه/ ۲۵٫
۱۰۶٫ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۲/ ۵۶ و۵۷٫
۱۰۷٫ مروج الذهب ومعادن الجوهر، ۴/۸۶٫
۱۰۸٫ ابن حجر، لسان المیزان، ۲ /۵۱۳: قال المتوکل لجلسائه بعد أن أحضرت إلیه: کیف لنا ان نعلم صحه أمر هذه؟ فقال له الفتح بن خاقان: أحضر ابن الرضا، یخبرک حقیقه أمرها. فحضر فرحب به وسأله. فقال: «المحنه فی ذلک قریبه؛ ان الله حرم لحم جمیع ولد فاطمه على السباع، فألقها للسباع؛ فان کانت صادقه، لم تتعرض لها، وان کانت کاذبه أکلتها». فعرض ذلک علیها، فأکذبت نفسها. فأدیرت على جمل فی طرقات سر من رأى، ینادى علیها بأنها زینب الکذابه؛ ولیس بینها وبین رسول الله صلی الله علیه و آله رحم ماسه. فلما کان بعد أیام قال علی بن الجهم: یا أمیرالمؤمنین! لو جرب قوله فی نفسه لعرفنا حقیقته؛ فجربه، وألقاه فی مکان فیه السباع مطلقه؛ فلم تتعرض له. فقال المتوکل: والله لئن ذکرتم هذا لأحد من الناس لأضربن أعناقکم.
۱۰۹٫ تاریخ بغداد، ۱۲/ ۵۶٫ تذکره الخواص، ۳۲۲٫
۱۱۰٫ الفصول المهمه، ۲۷۷ـ ۲۷۸؛ ترجمه ارشاد، ۲/ ۲۹۰ـ ۲۹۱٫
۱۱۱٫ تذکره الخواص، ۳۲۴: «وکان عالماً ثقه».
۱۱۲٫ عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب علیهم السلام، ۲۲۸: «اْلاِمامُ الْهُمامُ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِیُّ وَکانَ مِنَ الزُّهْدِ وَالْعِلْمِ عَلَی اَمْرٍ عَظِیِم».
۱۱۳٫ الفصول المهمه، ۲۷۹: «فلا یشک فی امامته أحد… فارس العلوم الّذی لایجاری».
۱۱۴٫ بطرس بستانی مارونی لبنانی، دائره المعارف، ۷/ ۴۵: «کان من الزهد والعلم علی أمر عظیم».
۱۱۵٫ ابن حجر، لسان المیزان ۱/۴۹٫
۱۱۶٫ همان، ۱/۷۹
۱۱۷٫ همان، ۱/۱۱۵٫
۱۱۸٫ همان، ۱/۲۰۹٫
۱۱۹٫ همان، ۲/۸۹٫
۱۲۰٫ همان، ۲/۲۵۸٫
۱۲۱٫ همان، ۴/۲۵۸٫
۱۲۲٫ نجاشی، فهرست أسماء مصنفی الشیعه، ۳۷۰٫
۱۲۳٫ همان، ۲۲۰٫
۱۲۴٫ همان، ۳۷۱٫
۱۲۵٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۲۲/۳۱٫
۱۲۶٫ حلیه الأولیاء، ۳/۲۰۳
۱۲۷٫ تذکره خواص الأُمّه، ۳۶۲
۱۲۸٫ لسان المیزان، ۱/۲۰۹٫
۱۲۹٫ حلیه الأولیاء، ۳/۲۰۳: : «هذا حدیث صحیح ثابت، روته العتره الطیبه».
۱۳۰٫ الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، ۲/ ۱۰۸۷٫
۱۳۱٫ همان، ۲/ ۲۸۵٫

 

فهرست منابع
ابن شعبه حرانی، أبو محمد الحسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، تصحیح وتعلیق علی أکبر غفاری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش /۱۴۰۴ ق.
ابن خَلِّکان، شمس الدین أحمد بن محمد، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، تحقیق دکتر إحسان عباس، بیروت.
ابن أبی أصیبعه، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، تحقیق دکتر نزار رضا، بیروت، دار مکتبه الحیاه.
ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر، تاریخ ابن الوردی، لبنان، بیروت، دارالکتب علمیه، ۱۴۱۷ق /۱۹۹۶م.
ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، بیروت، مکتبه المعارف.
ابن قتیبه، أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق دکتر ثروت عکاشه، قاهره، دار المعارف.
ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه على أهل الرفض والضلال والزندقه، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی و کامل محمد الخراط، چاپ اول، لبنان، موسسه الرساله، ۱۴۱۷ق.
ابن حجر العسقلانی، أحمد بن علی، تقریب التهذیب، تحقیق محمد عوامه، چاپ اول، سوریه، دار الرشید، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
ــــــــــــــــــــــ ، لسان المیزان، تحقیق دائره المعرف النظامیه هند، چاپ سوم، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الأئمّه، تحقیق سامی الغریری، قم، دار الحدیث، ۱۳۷۹ش.
ابن خشاب بغدادی، عبدالله بن محمد، تاریخ موالید الأئمه علیه السلام ووفیاتهم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام.
ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی (۵۹۷ق)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، چاپ اول، بیروت، دار صادر، ۱۳۵۸٫
ــــــــــــــــــــــ ، الموضوعات، تحقیق توفیق حمدان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
ابن أبی حاتم رازی تمیمی، عبد الرحمن محمد بن إدریس (م ۳۲۷ق)، الجرح والتعدیل، چاپ اول، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۲۷۱/۱۹۵۲م.
ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه، تحقیق د. محمد رشاد سالم، چاپ اول، مؤسسه قرطبه،۱۴۰۶ق.
ابن طلحه شافعی، کمال الدین محمد، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، تحقیق ماجد أحمد العطیه.
ابن أخضر جنابذی، أبو محمّد عبد العزیز بن محمود، معالم العتره النبویه ومعارف أهل البیت الفاطمیه‍.
ابن اثیر، أبو الحسن علی بن أبی الکرم الشیبانی، اللباب فی تهذیب الأنساب، دار الکتب العلمیه، بیروت.
ـــــــــــــــــــــ ، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبد الله قاضی، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
ابن حبان، محمد بن حیان، المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، تحقیق محمود إبراهیم زاید، چاپ اول، حلب، دار الوعی ۱۳۹۶ق.
ابن عنبه، أحمد بن علی، عمده الطالب فی أنساب آل أبى طالب، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، چاپ دوم، نجف اشرف، منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۰ق /۱۹۶۰م.
ابن أبی یعلى، محمد بن أبی یعلى أبو الحسین، طبقات الحنابله، تحقیق محمد حامد الفقی، بیروت، دار المعرفه.
ابن منظور، محمد بن مکرم الأفریقی المصری، مختصر تاریخ دمشق.
ابن معین، یحیى، معرفه الرجال، تحقیق محمدکامل القصار.
ابن جزری، محمد بن محمد بن یوسف، غایه النهایه فی طبقات القراء، تحقیق شمس الدین أبو الخیر.
ابن أبی الوفاء، عبد القادر محمد بن أبی الوفاء، الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه، میر محمد کتب خانه ـ کراتشی.
ابن ماکولا، علی بن هبه الله، الإکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف والمختلف فی الأسماء، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
ابن فرحون، إبراهیم بن علی یعمری مالکی، الدیباج المذهب فی معرفه أعیان علماء المذهب، بیروت، دار الکتب العلمیه.
ابن خیاط، خلیفه بن خیاط أبو عمر لیثی عصفری، الطبقات، تحقیق سهیل، دار الفکر.
ابن ندیم، محمد بن إسحاق أبو الفرج، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۸ ق/ ۱۹۷۸م.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله بصری زهری، الطبقات الکبرى، تحقیق إحسان عباس،چاپ اول، بیروت،دار صادر، ۱۹۶۸م.
ابن فرضی، عبد الله بن محمد بن یوسف بن نصر الأزدی، تاریخ علماء الأندلس، تصحیح السید عزت العطار الحسینی، قاهره، مکتبه الخانجی.
أتابکی، یوسف بن تغری بردى، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، مصر، وزاره الثقافه والإرشاد القومی.
أبو نعیم، أحمد بن عبدالله الإصبهانی، ذکر أخبار إصبهان، سال چاپ : ۱۹۳۴ م، چاپخانه : بریل ـ لیدن المحروسه.
أبو نعیم، أحمد بن عبد الله الأصبهانی، حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء، چاپ چهارم، بیروت ، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق.
أردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواه وإزاحه الاشتباهات، مکتبه المحمدی.
أحمد بن حنبل، أبو عبدالله الشیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل، مصر، ژمؤسسه قرطبه.
ایجی، عبد الرحمن بن أحمد، المواقف، تحقیق عبد الرحمن عمیره، چاپ اول، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۷ق.
اربلی، علی بن أبی الفتح، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
آمدی، الإحکام فی أصول الأحکام، تحقیق شیخ عبد الرزاق عفیفی.
أبو حفص، عمر بن أحمد الواعظ، تاریخ أسماء الثقات، تحقیق صبحی السامرائی چاپ اول، کویت، دار السلفیه، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
بخاری، محمد بن إسماعیل، تاریخ الکبیر، تحقیق سید هاشم ندوی، دار الفکر.
ترمانینی، عبدالسلام، احداث التاریخ الاسلامی بترتیب السنین، دمشق، دارطلاس، ۱۴۱۴ـ ۱۴۰۸‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ق.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک على الصحیحین، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
حموی، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، بیروت، دار الفکر.
ــــــــــــــــــــ ، معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلى معرفه الأدیب، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م.
حسینی میلانی، سید علی، دراسات فی منهاج السنه المعرفه ابن تیمیه عقیده وعلما وعداله، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
ــــــــــــــــــــ ، نفحات الأزهار فی خلاصه عبقات الأنوار، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
حسینی موسوی، سید عباس مکی، نزهه الجلیس ومنیه الأدیب الأنیس، چاپ اول، قم، مکتبه حیدریه، ۱۴۱۷ق/۱۳۷۵ش .
حضرمی شافعی مکی، شهاب الدین احمد، وسیله المآل فی عد مناقب الال، کتاب خطی، آستان قدس رضوی، تاریخ کتابت:١٢٨٠ق، شماره اختصاصی ١٢٣۶۵.
حاجی خلیفه، مصطفى بن عبدالله قسطنطینی رومی حنفی، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، بیروت، دار الکتب علمیه، ۱۴۱۳ق/ ۱۹۹۲م.
حلی، نجم الدین أبی القاسم جعفر بن الحسن، المعتبر فی الشرح المختصر، تحقیق وتصحیح جمعی از فضلا با اشراف
ناصر مکارم شیرازی، قم، سید الشهداء، ۱۳۶۴ش.
حلی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر، تذکره الفقهاء، مکتبه مرتضویه.
حسینی بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه بعثت.
ویزی، علی بن جمعه العروسی، نور الثقلین، تصحیح وتعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ق/۱۳۷۰ش.
خطیب بغدادی، أحمد بن علی أبو بکر، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب علمیه.
خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان، وسیله الخادم الی المخدوم، تصحیح رسول جعفریان، قم، کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفى، ۱۳۷۲ش.
جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ: الرسائل الکلامیه ـ کشاف آثارالجاحظ، بیروت، مکتبه الهلال، نشر۱۳۷۴/۱۹۹۵م
جرجانی، حمزه بن یوسف أبو القاسم، تاریخ جرجان، تحقیق د. محمد عبد المعید خان، چاپ سوم، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم علیهم السلام، تحقیق محمد باقر محمودی، چاپ، ایران، دار الحبیب، ۱۴۲۸ق.
دمشقی، محمد بن أبی بکر، الرد الوافر، تحقیق زهیر الشاویش، چاپ اول، بیروت، مکتب الإسلامی، ۱۳۹۳ق.
درایتی، مصطفی، فهرست واره دست نوشته های ایران(دنا)، تهران،کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۹ش.
ذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، چاپ اول، بیروت، دار الکتاب عربی، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
ــــــــــــــــــــــ ، سیر أعلام النبلاء چاپ نهم، ۱۴۱۳ق.
زرکلی دمشقی، خیر الدین بن محمود، الأعلام، چاپ پنجم، دار العلم للملایین، ۲۰۰۲ م.
زبیدی، محمد مرتضى الحسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، دار الهدایه.
سبکی، تاج الدین بن علی، طبقات الشافعیه الکبرى، تحقیق محمود محمد الطناحی، عبد الفتاح محمد الحلو، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق سعید المندوب، لبنان، دار الفکر، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
ـــــــــــــــــــــ ، اللألىء المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه، تحقیق أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عویضه، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه ، ۱۴۱۷ ق/۱۹۹۶م.
ـــــــــــــــــــــــ ، طبقات الحفاظ، چاچ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه ، ۱۴۰۳ق.
سعدی خزرجی، أحمد بن القاسم، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، تحقیق دکتور نزار رضا، بیروت، دار مکتبه الحیاه.
سمعانی، ابی سعد عبد الکریم بن محمد، الانساب، تقدیم وتعلیق عبد الله عمر البارودی، چاپ اول، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
شبراوى شافعی، عبد الله بن محمد، الإتحاف بحب الأشراف، مصطفى بابلى حلبی، چاپ اول، مصر، ۱۳۸۵ق.
شبلنجی، سید مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، مصر، ۱۳۰۸ق/۱۸۳۶م.
شیبانی، أبو الحسن علی بن أبی الکرم، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبد الله القاضی، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب
العلمیه، ۱۴۱۵ق.
شیرازی أبو إسحاق، إبراهیم بن علی بن یوسف، طبقات الفقهاء، تحقیق خلیل المیس بیروت، دار القلم.
صفوری، عبد الرحمن بن عبد السلام، نزهه المجالس ومنتخب النفائس، تحقیق عبد الرحیم ماردینی، بیروت، دار المحبه، ۲۰۰۱/ ۲۰۰۲م.
شیرازی، سید حسن،کلمه الإمام الحسن العسکری، ۱۴۲۱ق/ ۲۰۰۰م.
صفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، بیروت، دار إحیاء التراث، ۱۴۲۰ق/ ۲۰۰۰م.
صیادی رفاعی، سید محمد أبی الهدى، الجوهر الشفاف فی طبقات الساده الاشراف، سوریه، ۱۹۹۷م.
ضبی أبو جعفر، أحمد بن یحیى بن أحمد بن عمیره، بغیه الملتمس فی تاریخ رجال أهل الأندلس، قاهره، دار الکاتب العربی، ۱۹۶۷م.
صدوق، أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، الخصال، تصحیح وتعلیق علی أکبر غفاری، موسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ق/ ۱۳۶۲ش.
طبرسی، أبی منصور أحمد بن علی، الإحتجاج، تحقیق سید محمد باقر خرسان، نجف، دار النعمان ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالمجید السلفی، چاپ دوم، موصل، مکتبه الزهراء ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه إلى تصانیف الشیعه، چاپ سوم، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دار الکتب العلمیه.
عکری حنبلی، عبد الحی بن أحمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، تحقیق عبد القادر الأرنؤوط،محمودالأرناؤوط، چاپ اول، دمشق، دار بن کثیر، ۱۴۰۶ق.
عبدالغنی، عارف احمد، ال‍جوهر الشفاف فی انساب الساده الاشراف، دمشق، دار کنان، ‭۱۳۷۶ق/۱۹۹۷‬م.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
علائی، أبو سعید بن خلیل، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، حمدی عبد المجید السلفی، چاپ دوم، عالم الکتب، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، چاپ اول، دار الکتب العلمیه، بیروت،۱۴۲۱ق.
فتنی، محمد طاهر بن علی الهندی، قانون الموضوعات و الضعفاء، قاهره، مکتبه قیمه.
فسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، تحقیق خلیل منصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق/ ۱۹۹۹م.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربى، تحقیق سید علی جمال اشرف الحسینی، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق.
قرمانی، أحمد بن یوسف، أخبار الدول و آثار الأول فی التاریخ، تحقیق فهمی سعد ـ أحمد حطیط، چاپ اول، عالم الکتب، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
قزوینی، سید الحسینی، موسوعه الإمام الجواد، تحقیق و إشراف أبوالقاسم خزعلی، چاپ اول، قم، موسسه ولی عصر، ۱۴۱۹ق.
قراغولی، محمود بن وهیب، جوهره الکلام فی مدح الساده الأعلام، بغداد، ۱۳۲۹ق .
کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن إسحاق، أصول من الکافی، تحقیق علی أکبر غفاری، چاپ سوم، تهران، دار الکتب
اسلامیه، ۱۳۸۸ق.
کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، تحقیق علی محمد بن یعوض الله/عادل أحمد عبد الموجود، چاپ اول، بیروت،
درالکتب علمیه، ۲۰۰۰م.
کنانی، أبو الحسن علی بن محمد، تنزیه الشریعه المرفوعه عن الأخبار الشنیعه الموضوعه، تحقیق عبد الوهاب عبد اللطیف، عبد الله محمد الصدیق الغماری، چاپ اول، بیروت، دار الکتب علمیه، ۱۳۹۹ق.
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر، قم، هجرت، ۱۴۰۴ق/ ۱۳۶۳ ش/۱۹۸۴ م.
مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال، تحقیق د. بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسه الرساله ، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
مقری تلمسانی، أحمد بن محمد، نفخ الطیب من غصن الأندلس الرطیب، تحقیق د. إحسان عباس، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۸ق.
مرعشی، سید شهاب الدین، شرح إحقاق الحق، تصحیح سید إبراهیم میانجی، قم، کتابخانه آیه الله العظمى مرعشی نجفی.
مقدسی، محمد بن أحمد، العقود الدریه من مناقب شیخ الإسلام أحمد بن تیمیه، تحقیق محمد حامد الفقی، بیروت، دار الکاتب العربی.
مقدسی، أبو الفضل محمد بن طاهر المعروف بابن القیسرانی، معرفه التذکره فی الأحادیث الموضوعه، تحقیق شیخ عماد الدین أحمد حیدر، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م.
مجلسی، محمد تقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تحقیق سید حسین موسوی کرمانی و شیخ علی پناه اشتهاردی، بنیاد فرهنک اسلامی حاج محمد حسین کوشانپور.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری، أوائل المقالات، تحقیق شیخ إبراهیم انصاری، چاپ دوم، بیروت، دار المفید۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۳م.
موسوی بجنوردی، محمد باقر، دائره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۴ش.
نقوی سید حامد، خلاصه عبقات الأنوار، تهران، مؤسسه بعثت.
نیشابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
نجاشی، أحمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعه، تحقیق سید موسى شبیری زنجانی، نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.
هیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، قاهره،دار الریان.
هندی، محمد بن مبین، وسیله النجاه، چاپ گلشن فیض لکهنو.
یعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.
یافعی، أبو محمد عبد الله بن أسعد، مرآه الجنان وعبره الیقظان، القاهره، دار الکتاب اسلامی، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م.
یحصبی اندلسی، عیاض بن موسى، ترتیب المدارک وتقریب المسالک لمعرفه أعلام مذهب مالک، تحقیق محمد سالم هاشم، چاپ اول، بیروت، دار الکتب علمیه ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.