الإستیعاب ج ۳ ، ص ۱۱۱۹ ، ذیل ترجمه ا میرالمؤمنین رقم ۱۸۵۵ ؛ تاریخ مدینه دمشق ج ۴۴ ، ص ۴۳۹ ، ذیل ترجمه عمر بن الخطاب رقم ۵۲۰۶ ؛شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، و ج ۱۲ ص ۵۲ باب نکت من کلام عمر و سیرته و أخلاقه و ج ۱۲ ، ص ۲۵۹ ، باب الطعن التاسع ما روى عنه من قصه الشورى ، وکونه خرج بها عن الاختیار والنص جمیعا ، وانه ذم کل واحد ، بأن ذکر فیه طعنا ثم أهله للخلافه بعد أن طعن فیه … ؛ کنزالعمال ج ۵ ، ص ۷۳۸ ، ح ۱۴۲۶۲ ، باب خلافه امیرالمومنین عثمان بن عفان و ج۵ ، ص ۷۴۱ ، ح ۱۴۲۶۶ ، باب خلافه امیرالمومنین عثمان بن عفان ،

در آنجا به نقل از عمر می گوید :

أواه کلف بأقاربه ، ثم قال : لو استعملته استعمل بنی أمیه أجمعین أکتعین ویحمل بنی أبی معیط على رقاب الناس ، والله لو فعلت لفعل ذلک لسارت إلیه العرب حتى تقتله ، والله لو فعلت لفعل والله لو فعل لفعلوا … .

متقی هندی ( صاحب کنزالعمال ) می گوید : عمر گفت : اوه او تمام فامیل هایش را بر سر کار می آورد اگر عثمان را بعد از خودم بعنوان خلیفه قرار دهم تمامی بنی امیه را در رأس دستگاه حکومت قرار می دهد و کارها و مسؤلیت ها را بین آنه تقسیم می کند و بنی ابی معیط را بر گردن مردم سوار می کند اگر او را بعد از خودم بعنوان خلیفه قرار دهم همین کار را می کند در نتیجه تمامی عرب بر علیه او شورش می کنند تا اینکه او را به قتل می رسانند قسم به خدا اگر او را بعد از خودم بعنوان خلیفه قرار دهم همین کار را می کند و قسم به خدا اگر عثمان این کار را بکند تمامی عرب بر علیه او شورش می کنند و او را به قتل می رسانند .

ابن عباس می گوید : روزی با عمر قدم می زدم ناگهان نفس عمیقی کشید که من گمان کردم استخوانهای پهلویش در هم فشرده شد ، گفتم سبحان الله یقینا امر عظیمی پیش آمده است که اینگونه آه می کشی . عمر گفت :‌ وای بر تو ای پسر عباس ! من نمی دانم بعد از من چه بلائی بر سر امت محمد می آید ! ابن عباس می گوید : گفتم چرا نگرانی بحمدالله تو قادری که فردی امین را بعنوان خلیفه بعد از خودت انتخاب کنی . عمر گفت : من می دانم تو علی را از همه مردم سزاوارتر بر خلافت می دانی . ابن عباس می گوید : گفتم بله همینطور است . عمر گفت :‌ من هم طبق شناختی که از علی نسبت به سابقه اش در اسلام وعلمش و خویشاوندی اش با رسول خدا و دامادی ایشان دارم، نظرم همین است و او از همه مردم سزاوارتر بر خلافت است ولی زیاد مزاح می کند . ابن عباس می گوید : گفتم عثمان برای خلافت چگونه است ؟‌ گفت: به خدا قسم اگر او را بعد از خودم خلیفه قرار دهم بنی ابی معیط را بر گردن مردم سوار می کند و آنها هم در میان مردم با معصیت خدا حکمرانی می کنند . پس مردم علیه عثمان شورش می کنند و او را به قتل می رسانند .

 

 

جل الخالق عمراینقدر برای امت دلسوزی می کند و به فکر عاقبت امت اسلامی است اما آیا پیامبری که ۲۳ سال برای امت زحمت کشید به اندازه عمر دلش برای امت نمی سوزد و کسی را تعیین نمی کند ؟!!!

فنظر (عمر) الیهم، فقال: اکلّکم یطمع بالخلافه بعدى؟ فوجموا عن الکلام! فأعاد علیهم القول ثانیاً، فانبرى إلیه الزبیر قائلا، «ما الذی یبعدها ـ اى الخلافه ـ منا؟ ولیتها أنت، فقمت بها. ولسنا دونک فی قریش، ولا فی السابقه، ولا فی القرابه . . . أقبل على عثمان، فقال: هیهاً الیک کأنّی بک قد قلدتک قریش هذا الأمر لحبها ایاک، فحملت بنى امیه وبنى أبی معیط على رقاب الناس وآثرتهم بالفی. فسارت الیک عصابه من ذؤبان العرب، فذبحوک على فراشک ذبحاً، … . (قال ابن أبی الحدید: ذکر هذا الخبر کله شیخنا أبو عثمان فی کتاب السفیانیه) .

شرح ابن أبی الحدید ج ۱ ص ۱۸۵و ۱۸۶، باب قصه الشوری ؛ قال المسعودی فی مروج الذهب ج ۳ ص ۲۵۳، ان الجاحظ ألف کتاباً فی نصره معاویه بن أبی سفیان. تاریخ الطبری ج ۳ص ۲۹۴قصه الشوری.

( عمر بعد از ضربتی که ابولؤلؤ به او زد در بستر مرگ بود ) به اطرافیان نگاه کرد و گفت : حتما همه شما بعد از من طمع خلیفه شدن را دارید ؟ هیچ کدام جواب ندادند . عمر بار دوم حرفش را تکرار کرد ، زبیر رو به عمر کرد و گفت چه چیزی می خواهد خلافت را از ما دور کند ؟ تو خلیفه شدی ( پس چرا ما خلیفه نشویم ؟ ) در حالی که ما در قبیله قریش از تو کمتر نیستیم نه سابقه ما در اسلام از تو کمتر است و نه خویشاوندیمان ! … عمر رو به عثمان کرد و گفت: کوتاه بیا گویا می بینم قریش بخاطر علاقه ای که به تو دارند قلاده خلافت را بر گردنت می اندازند ، تو هم بنی امیه و بنی ابی معیط را بر گردن مردم سوار می کنی و فقط فئ ( مالی که در جنگها بدون خونریزی به دست مسلمین می رسد و اختصاص به رسول خدا و اهل بیت ایشان دارد ) را مخصوص آنها قرار می دهی . پس گرگان درنده عرب بر تو هجوم می آورند و سر تو را در خانه ات می برّند ، … (ابن أبی الحدید می گوید این روایت استادم أبو عثمان بطور کامل در کتاب سفیانیه خودش آورده است ) .

 

 

 

منبع:پرسمان