یکی دیگر از نمادها و جلوه های دشمنی وهابیت با حضرت علی علیه السلام، اعتقاد به نظریه تثلیث خلفا، تبلیغ و انتشار آن در میان جامعه اسلامی و مسلمانان است.

ابن تیمیّه حرانی حنبلی در راستای تنقیص حضرت علی علیه السلام نظریه تثلیث خلفا را تبلیغ کرده و معتقد بود بعد از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، ابوبکر، عمر و عثمان به عنوان خلیفه بر مسلمانان خلافت کرده و شخص دیگری به خلافت نرسید. وی دوران خلافت حضرت علی علیه السلام را دوران فتنه دانسته و با دفاع از امویان، معاویه را خلیفه چهارم مسلمانان معرفی می کند.

اساس و ریشه این تفکر به عبدالله بن عمر بن خطاب بر می گردد. عبدالله بن عمر با نقل روایت «کنّا فی زمن النّبیّ صلّی الله علیه و آله لا نعدل بأبی بکر احداً، ثمّ عمر، ثمّ عثمان، ثمّ نترک أصحاب النّبیّ صلّی الله علیه و آله لا نفاضل بینهم» و «کنّا نُخَیِّر بین الناس فی زمن النّبیّ صلّی الله علیه و آله ، فنخیّر أبابکر، ثمّ عمر بن الخطاب، ثمّ عثمان بن عفان»، نظریه تثلیث خلفا را پایه گذاری کرده است.

محمد بن اسماعیل بخاری که حدیث متواتر غدیر و حدیث صحیح و معروف طیر را نقل نمی کند، حدیث عبدالله بن عمر را در دو جا نقل و نظریه تثلیث خلفا را تثبیت کرده است.[۱] احمد بن حنبل پیشوای فکری و هابیت نیز برخلاف مواضع نقل شده از وی درباره مبارزه با نظریه تثلیث، با نقل حدیث عبدالله بن عمر در کتاب خود، به تثبیت این نظریه کمک کرده است. وی حدیث عبدالله بن عمر را با کمی تفاوت در الفاظ، این گونه نقل می کند: «کنّا نعد و رسول الله صلّی الله علیه و آله حی و أصحابه متوافرون: أبوبکر و عمر و عثمان، ثمّ نسکت».[۲]

ابن تیمیّه حنبلی نیز به پیروی از عبدالله بن عمر، بخاری و احمد بن حنبل پرداخته و این نظریه را تبلیغ و ترویج نموده است.

به نمونه هایی از نظرات ابن تیمیّه در این باره توجه کنید.

مردم دربارۀ خلافت حضرت علی علیه السلام به چند دسته تقسیم شده اند. برخی حضرت علی علیه السلام را همزمان امام و خلیفه مسلمین می دانستند. گروهی نیز بر این باور بودند که بعد از عثمان هیچ کس به امامت و خلافت مسلمانان نرسیده و دوران بعد از عثمان، زمان فتنه بود.[۳]

از شافعی و عده ای نقل شده است که خلفا سه نفرند: ابوبکر، عمر و عثمان.[۴]

ج) بعضی از مسلمانان درباره خلافت علی سکوت کرده و او را خلیفه چهارم نمی دانند زیرا امت اسلامی بر خلافت او اتفاق نکردند. امویان اندلس حضرت علی را به دلیل عدم همراهی مردم، خلیفه نمی دانستند. بعضی از امویان نیز در خطبه های نماز جمعه پس از ذکر نام ابوبکر، عمر و عثمان، معاویه را خلیفه چهارم معرفی می کردند و نامی از حضرت علی به میان نمی آوردند.[۵]

د) هنگامی که حضرت علی علیه السلام به حکومت رسید، بسیاری از مردم حکومت  و ولایت معاویه و عده ای نیز ولایت غیر علی علیه السلام و معاویه را اختیار کردند.[۶]

ابن تیمیّه حرانی حنبلی با کنار گذاشتن سخنان رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله درباره حضرت علی علیه السلام و فضائل آن حضرت، آشکارا به طرفداری از امویان و معاویه پرداخته و با مشروع جلوه دادن حکومت امویان، به تبلیغ آن پرداخته است.

جایگاه و دوستداران معاویه و نظریۀ تثلیث

عبدالرحمن بن ثروان معروف به ابوقیس اودی[۷] با طبقه بندی مردم، درباره دوستداران معاویه و حضرت علی علیه السلام می گوید: مردم به سه دسته تقسیم می شوند:

دینداران، این گروه، حضرت علی علیه السلام را دوست دارند.

دنیاپرستان، این عده طرفدار معاویه بوده و او را دوست دارند.

ج) خوارج[۸]

احمد بن حنبل پیشوای فکری حنابله، علی رغم نقل حدیث عبدالله بن عمر بن خطاب و تأیید ضمین نظریه تثلیث، یکی از کسانی است که با پست و بی ارزش  دانستن این نظریه[۹]، به مبارزه با آن پرداخته است.

وی با مطرح کردن این سؤال که: آیا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بدون اینکه خلیفه باشد و حقی داشته باشد، احکام و حدود الهی را اجرا کرده و صدقات را جمع آوری و تقسیم کرده است؟ قائلین نظریه تثلیث را گمراه تر از حمار (الاقپغ) دانسته و می گوید: اصحاب پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله خلافت آن حضرت را پذیرفته و به آن راضی بودند. پشت سر آن حضرت نماز می خواندند و در رکاب ایشان می جنگیدند. با آن حضرت اعمال حج را به جا می آوردند و ایشان را امیرالمؤمنین خطاب می کردند. ما نیز از اصحاب پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله تبعیت می کنیم.[۱۰]

احمد بن حنبل درباره کسانی که خلافت حضرت علی علیه السلام را انکار کرده و آن حضرت را خلیفه چهارم نمی دانند می گوید: با آنان سخن نگویید و به پیمان ازدواج نبندید.[۱۱]

وزیره بن محمد حمصی با استناد به حدیث عبدالله بن عمر بن خطاب، حضرت علی علیه السلام را خلیفه مسلمانان نمی دانست و پذیرش خلافت آن حضرت را موجب طعن و عیب بر طلحه و زبیر می دانست. وی احمد بن حنبل را به خاطر پذیرش خلافت حضرت علی علیه السلام مورد سرزنش قرار داده است. احمد بن حنبل نیز در پاسخ به وزیره بن محمد حمصی، عمر بن خطاب را از فرزندش عبدالله بن عمر برتر دانسته و برای اثبات خلافت حضرت علی علیه السلام، به عمل عمر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام استناد کرده و می گوید: عمر بن خطاب حضرت علی علیه السلام را شایسته خلافت بر مسلمانان دانسته و خلافت وی را پذیرفته بود و به همین دلیل آن حضرت را به عنوان یکی از اعضای شورا انتخاب کرد. حضرت علی نیز خودش را خلیفه مسلمانان می دانست و خودش را امیرالمؤمنین معرفی می کرد. حال چگونه بگویم علی خلیفه نیست؟[۱۲]

احمد بن حنبل در جای دیگر به توجیه کلام عبدالله بن عمر پرداخته و می نویسد: عبدالله بن عمر حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه چهارم مسلمانان قبول داشته است اما در این روایت در مقام شمارش خلفا نبوده است.[۱۳]

شواهد تاریخی نشان دهنده این مطلب است که نظریه تثلیث خلفا در زمان هارون الرشید خلیفه عباسی که از سال ۱۷۳ هجری قمری خلافت را عهده دار شده بود و در سال ۱۹۳ هجری قمری از دنیا رفته است نیز مطرح بوده است و مبارزه با این اندیشه از همان زمان شروع شده است.

هارون الرشید حضرت علی علیه السلام را خلیفه مسلمانان نمی دانست و کسانی را که خلافت را برای حضرت علی علیه السلام اثبات می کردند و آن حضرت را خلیفه مسلمانان می دانستند، تهدید به قتل کرده بود. ابو معاویه ضریر[۱۴] یکی از مشایخ احمد بن حنبل با آگاهی از ریشه های این تفکر، برای آگاه کردن هارون الرشید خطاب به وی گفت: ای امیرالمؤمنین! قبیلۀ تیم (قبیله ابوبکر) می گوید: خلیفۀ رسول الله از ماست و قبیله عدی (قبیله عمر بن خطاب) نیز می گوید: خلیفه (خلیفه) پیامبر از ماست و بنی امیّه (قبیله عثمان بن عفان) نیز می گویند: رئیس و بزرگ خلفا از قبیله ماست. بهره و نصیب شما بنی هاشم از خلافت چیست؟ به خدا قسم! بهرۀ شما از خلافت، علی بن ابی طالب علیه السلام است. هارون الرشید با مطلع شدن از اهداف مروّجین اندیشه تثلیث خلفا، به اشتباه خود پی برده و از تصمیم خود دست برداشت و گفت: هر کس خلافت را برای حضرت علی علیه السلام اثبات نکند و آن حضرت را خلیفه مسلمانان نداند، کشته خواهد شد.[۱۵]

دیدگاه علمای اهل سنت درباره افضلیت حضرت علی علیه السلام

علمای بزرگی همچون محمد بن ادریس شافعی، یحیی بن معین،علی بن جعد، ابن عبدالبر قرطبی مالکی و ابن حجر عسقلانی شافعی نیز نظریه تثلیث خلفا و حدیث عبدالله بن عمر را نپذیرفته اند و آن را مخالف اعتقادات اهل سنت دانسته اند و در مقابل آن موضع گیری کرده و یا به توجیه آن پرداخته اند.

محمد بن ادریس شافعی پیشوای فقهی شافعیه معتقد است تمامی صحابه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و تابعین، حضرت علی علیه السلام را پس از عثمان، از بقیه صحابه برتر و افضل می دانستند.[۱۶]

یحیی بن معین یکی از علمای بزرگ اهل سنت، حضرت علی علیه السلام را از عثمان برتر می دانست و آن حضرت را خلیفه چهارم مسلمانان می دانست و می نویسد: تمامی پیشوایان اهل سنت نیز آن حضرت را خلیفه چهارم مسلمانان می دانستند. وی به کسانی که حضرت علی علیه السلام را خلیفه مسلمانان نمی دانستند، شدیدا حمله کرده و آنان را جزو اهل سنت نمی داند.[۱۷]

علی بن جعد (۱۳۴-۲۳۰ هجری قمری) یکی دیگر از شخصیت های بزرگ اهل سنت نیز با حدیث عبدالله بن عمر و نظریه تثلیث برخورد کرده و در مقابل آن موضع گیری کرده است. هنگامی که در حضور او این حدیث از عبدالله بن عمر قرائت شد، ناراحت شد و شدیدا به عبدالله بن عمر اعتراض کرد و گفت: «أنظروا إلی هذا الصبی هو لم یحسن أن یطلّق امرأته یقول: کنّا نفاضل».[۱۸]ابن عبدالبر قرطبی مالکی یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت، با تمسک به اجماع فقها و محدثین، مضمون حدیث عبدالله بن عمر را اشتباه و غلط دانسته و آن را نپذیرفته و می نویسد: هر کس به مضمون حدیث عبدالله بن عمر معتقد باشد و حضرت علی علیه السلام را بعد از عثمان از بقیه اصحاب برتر نداند، با تمامی اهل سنت مخالفت کرده است، زیرا تمامی فقها و محدثین اهل سنت، حضرت علی علیه السلام را بعد از عثمان، برترین مردم می دانند و هیچ کس در آن تردید نکرده است. اختلاف موجود در میان علما این است که عده ای حضرت علی علیه السلام را بر عثمان ترجیح داده و آن حضرت را از عثمان برتر دانسته اند و عده ای حضرت علی علیه السلام را حتی از ابوبکر هم برتر دانسته و بر او نیز ترجیح داده اند.[۱۹]  ابن حجر عسقلانی شافعی یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت نیز حدیث عبدالله بن عمر را نپذیرفته و معتقد است تمامی علما به خاطر مخالفت حدیث عبدالله بن عمر با اعتقادات و باورهای قاطبه اهل سنت، آن را نپذیرفته و به توجیه آن پرداخته اند. وی با استناد به حدیث عبدالله بن مسعود «کنّا نتحدث أنّ أفضل أهل المدینه علی بن أبی طالب» افضلیت و برتری حضرت علی علیه السلام بر سایر صحابه را اثبات کرده است.

ابن حجر عسقلانی در ادامه می نویسد: عده ای همچون یحیی بن معین، سفیان ثوری و ابن خزیمه، حضرت علی علیه السلام را از عثمان برتر دانسته و بر او ترجیح می دادند و گروهی همچون مالک، یحیی القطان و ابن حزم، حضرت علی علیه السلام و عثمان را از نظر فضیلت مساوی دانسته و هیچ یک را بر دیگری ترجیح نمی دادند.[۲۰] با وجود اسناد و شواهد تاریخی درباره برتری حضرت علی علیه السلام بر تمامی صحابه حتی ابوبکر، عمر و عثمان، عده ای با انگیزه کتمان فضائل حضرت علی علیه السلام و تنقیص مقام و منزلت آن حضرت، به جعل احادیث و نسبت دادن آن به حضرت علی علیه السلام پرداخته اند. یکی از این احادیث جعلی و دروغین، روایتی است که از محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است. محمد بن اسماعیل بخاری به نقل از محمد بن حنفیه می نویسد: از پدرم پرسیدم: بهترین مردم بعد از رسول الله صلّی الله علیه و آله کیست؟

پدرم فرمودند: ابوبکر. پرسیدم پس از ابوبکر چه کسی برتر و افضل بود؟

پاسخ داد: عمر

محمد بن حنفیه می گوید: ترسیدم اگر سوال کنم پس از عمر چه کسی برتر و افضل بود، پدرم در جواب من، عثمان را ذکر کند؛ لذا گفتم: پس از عمر، شما برتر و افضل هستید.

پدرم فرمودند: من فردی از مسلمانان هستم (و هیچ برتری بر سایرین ندارم).[۲۱]

در سند این روایت افرادی همچون محمد بن کثیر و منصور بن دینار قرار دارند که توسط علمای جرح و تعدیل تضعیف شده اند. شخص دیگری به نام ابویعلی در سند این حدیث قرار دارد که اگر مراد شداد بن اوس باشد، در متون روایی شداد بن اوس از محمد بن حنفیه روایت نقل نکرده است (یعنی معهود نیست).[۲۲] با توجه به مطالب یاد شده، صحابه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ، تابعین و تمامی علمای اهل سنت اعم از فقها و محدثین، حضرت علی علیه السلام را پس از عثمان، از بقیه صحابه برتر و افضل می دانند و معتقد به خلافت آن حضرت پس از عثمان هستند، اما ابن تیمیّه حرانی حنبلی در خلافت آن حضرت تشکیک کرده و آن را انکار می کند. فضائل آن حضرت را نمی پذیرد و ایشان را به دنیاطلبی و ریختن خون مسلمانان متهم می کند. آیا ابن تیمیّه سنی است؟ و از سلف تبعیت می کند؟

ابن تیمیّه به تبعیت از سیاست ظالمانه امویان، به عیب جویی و تنقیص اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله پرداخته است، اما بدون تردید این سیاست ظالمانه باعث بزرگی و بالا رفتن مقام اهل بیت علیهم السلام خواهد شد. فرزند عامر بن عبدالله بن زبیر نسبت به حضرت علی علیه السلام بی ادبی نمود و از آن حضرت بدگویی کرد. پدرش او را نصیحت کرد و گفت: ای فرزندم! تو را از عیب جویی و تنقیص حضرت علی علیه السلام برحذرمی دارم و توصیه می کنم از این کار زشت دست برداری، زیرا امویان ۶۰ سال تمام، همت و تلاش خود را در تنقیص حضرت علی علیه السلام به کار بستند، اما خداوند هر روز بر مقام و منزلت ایشان افزود.[۲۳]

شیعیان با استناد به قول خداوند متعال: «أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُم»[۲۴]و ده ها آیه و روایت صحیح، از جمله حدیث صحیح و مشهور طیر[۲۵]، حضرت علی علیه السلام را بدون تردید از تمامی صحابه حتی خلفا، برتر و افضل دانسته و آن حضرت را خلیفه و جانشین بلافصل رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله می دانند.

اعتقاد صحابه و تابعین دربارۀ حضرت علی علیه السلام و تشیع در میان صحابه

براساس اسناد و شواهد تاریخی تعدادی از صحابه بزرگوار پیامبر گرامی اسلام، حضرت علی علیه السلام را اولین یاور پیامبر دانسته و معتقد بودند آن حضرت به عنوان اولین ایمان آوردنده به پیامبر صلّی الله علیه و آله و دین مبین اسلام، بر سایه صحابه حتی خلفا، برتری داشته و شایسته تبعیت است.[۲۶] حذیفه بن یمان یکی از صحابه بزرگوار پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و صاحب سرّ آن حضرت، درباره ارزش و اجر یکی از کارهای حضرت علی علیه السلام می گوید: قسم به خدایی که جان حذیفه در دست اوست، اجر و پاداش عمل حضرت علی علیه السلام (یعنی کشتن عمرو بن عبدودّ در روز خندق) از پاداش اعمال تمامی امّت محمّد صلّی الله علیه و آله تا به امروز و تا روز قیامت برتر است.[۲۷]

این روایت به روشنی برتری حضرت علی علیه السلام را بر تمامی صحابه حتی خلفا اثبات می کند.

ابو حاتم احمد بن حمدان رازی درباره تشیع می نویسد: اولین اسمی که برای مذهبی در اسلام ظهور پیدا کرد، شیعه بود، این اسم به چهار نفر از صحابه به نام های ابوذر، عمار، مقداد و سلمان اطلاق می شد. [۲۸]

سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، خبّات بن اَرَتٌ، جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خُدری و زید ارقم صحابه ای هستند که حضرت علی علیه السلام را اولین مسلمان دانسته و آن حضرت را بر سایه صحابه ترجیح و برتری داده اند.[۲۹] ذهبی سلفی در شرح حال ابان بن تغلب با تقسیم بدعت به صغری و کبری، برای بدعت صغری به تشیع مثال زده و می نویسد: تشیع در میان تابعین و تابع تابعین رواج  داشت و اگر روایات این دسته از راویان را کنار بگذاریم، بسیاری از آثار نبوی از بین می رود. وی ابان بن تغلب را جزو شیعیان غالی[۳۰]ندانسته و او را جزو کسانی که حضرت علی علیه السلام را از ابوبکر و عمر برتر و افضل می دانسته، ذکر می کند.[۳۱]

حکم بن عُتبیه متولد سال ۴۶ هجری قمری، یکی از تابعین و علمای بزرگ کوفه و صاحب مکتب فقهی نیز معتقد به برتری حضرت علی علیه السلام بر ابوبکر و عمر بود و آن حضرت را بر تمامی صحابه ترجیح می داد.[۳۲]

ابن خلدون مالکی می نویسد: گروهی از صحابۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مانند زبیر، عمار بن یاسر و مقداد بن اسود از شیعیان حضرت علی علیه السلام بودند و ایشان را سزاوارتر از دیگران به خلافت می دانستند.[۳۳] احمد امین مصری شروع تشیع را از صحابه دانسته و می گوید: گروهی از صحابه پیامبر اکرم حضرت علی علیه السلام را بسیار دوست داشته و معتقد بودند آن حضرت به خاطر صفات ممتاز و ویژه[۳۴] شایسته ترین فرد برای خلافت و جانشینی  رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله است. سلمان، ابوذر و مقداد از مشهورترین این صحابه بودند.[۳۵]

صبحی صالح می گوید: در زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله نیز گروهی از صحابه پیروِ ربیب و تربیت شدۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، یعنی حضرت علی علیه السلام بودند. ابوذر، مقداد، جابر بن عبدالله، ابی بن کعب، ابوطفیل، عباس و تمامی فرزندان وی، عمار، ابو ایوب و… از جمله این صحابه بودند. [۳۶]

با مطالعه تاریخ و شرح حال صحابه پیامبر اکرم روشن می شود که بسیاری از صحابه بزرگوار رسول گرامی اسلام، حضرت علی علیه السلام را با تمام وجود دوست داشته و او را از تمامی صحابه برتر می دانستند و آن حضرت را بر خود نیز مقدم می داشتند. دوست داشتن حضرت علی علیه السلام در نزد آنان از نشانه های ایمان و دشمنی با وی از علایم نفاق به شمار می رفت. همۀ بنی هاشم از شیعیان حضرت علی علیه السلام بودند.

حذیفه بن یمان، زبیر بن عوام، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، ابوالهیثم مالک بن تَیِّهان، هاشم بن عتبه معروف به مرقال، ابوایوب انصاری، ابوسعید خدری، ابورافع، عدی بن حاتم طائی، عمرو بن حمق خزاعی، حجر بن عدی کندی، سعید بن جبیر، عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، ابی بن کعب، براء بن عازب، احنف بن قیس، ثابت بن قیس بن خطیم، سعد بن عباده، قیس بن سعد بن عباده، خبّاب بن اَرَتّ، بلال مؤذن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ، عبدالله بن بدیل، محمّد بن بدیل، قرظه بن کعب خزرجی، سلیمان بن صُرَد خزاعی، انس بن حارث، ابوقتادۀ انصاری، ابودجانۀ انصاری، سعد بن مسعود ثقفی عموی مختار، یزید بن نویره[۳۷]، نافع بن عتبه، ابولیلی انصاری[۳۸]، ابوطفیل عامر بن واثله، عبدالله بن عباس و… را جزو دوست داران و شیعیان آن حضرت می توان ذکر کرد. [۳۹]

محدثین و فقهای بزرگی همچون سلیمان بن مهران اعمش، نعمان بن ثابت، شعبه بن حجّاج، عبدالرزاق صنعانی، عبیدالله بن موسی، عبدالرحمن بن ابی حاتم و سفیان ثوری نیز جزو دوست داران حضرت علی علیه السلام به شمار رفته و آن حضرت را از عثمان برتر و افضل می دانستند.[۴۰]

با توجه به مطالب ذکر شده و روایات «یا علی! أما تسمع قول الله عزّوجلّ: (إنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ أُوَلئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّه)؟[۴۱] هم أنت و شیعتک و موعدی وموعدکم الحوض، إذا اجتمعت الأمم للحساب تدعون غرا محجّلین»[۴۲]و «لمّا نزلت هذه الآیه: (إنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ أُولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّه)، قال النّبیّ صلّی الله علیه و آله لعلی: هو أنت و شیعتک، تأتی أنت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین و یأتی عدوّک غضباناً مقحمین. قال علی: یا رسول الله! و من عدوّی؟ قال: من تبرأ منک و لعنک، ثمّ قال رسول الله: من قال رحم الله علیّاً یرحمه الله»[۴۳]و «تلا رسول الله صلّی الله علیه و آله : (إنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ أُولئِکَ هُم خَیرُ البَریَّهِ) و قال: هم أنت و شیعتک یا علی و میعاد ما بینی و بینک الحوض»[۴۴] و «تلا النَّبیّ صلّی الله علیه و آله هذه الآیه: (إنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ أُولئِکَ هُم خَیرُ البَریَّهِ)، فوضع یده علی کتف علیّ و قال: هو أنت و شیعتک یا علی ترد أنت و شیعتک یوم القیامه رواءاً مرویّین و یرد عدوّک عطاشاً مقمحین»[۴۵] و «کنّا عند النّبیّ صلّی الله علیه و آله فأقبل علی بن أبی طالب. فقال النبی صلّی الله علیه و آله : قد أتاکم أخی، ثمّ التفت إلی الکعبه، فضربها بیده، ثمّ قال: و الذی نفسی بیده! إنّ هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامه، ثمّ قال: إنّه أوّلکم إیماناً معی و أوفاکم بعهدالله و أقومکم بأمرالله و أعدلکم فی الرعیّه و أقسمکم بالسویّه و أعظمکم عندالله مزیه. قال (جابر): و نزلت: (إنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ أُولئِکَ هُم خَیرُ البَریَّهِ). قال (جابر): فکان أصحاب محمد إذا أقبل علی قالوا: قد جاء خیر البریّه»[۴۶]، ادعای پیدایش تشیع در قرون بعدی باطل بوده و تشیع به عنوان اولین مذهب در اسلام و در زمان رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله مطرح بوده است. بلکه اسلام، غیر از تشیع و تشیع حقیقتی غیر از اسلام نبوده است. 

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[۱]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۲، ص۲۹۷، کتاب الفضائل، فضائل عثمان بن عفان و ص۲۸۹، کتاب الفضائل، فضائل أبی بکر.

[۲]– . احمد بن حنبل، المسند: ج۲، ص۱۴، مسند عبدالله بن عمر.

[۳]– . «اضطراب الناس فی خلافه علیّ علی أقوال، قالت طائفه أنّه أمام و أنّ معاویه أمام… و قالت طائفه: لم یکن فی ذلک الزمان إمام عام، بل کان زمان فتنه». ابن تیمیّه حنبلی، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه: ج۱، ص۳۳۳٫

[۴]– «روی عن الشافعی و غیره: الخلفاء ثلاثه، أبوبکر و عمر و عثمان». همان، ج۳، ص۸۸٫

[۵]– «إنّ فیهم من کان یسکت عن علیّ فلا یربّع به فی الخلافه، لأنّ الأمّه لم تجتمع علیه و کان بالأندلس کثیر من بنی أمیّه یقولون: لم یکن خلیفه و إنّما الخلیفه من اجتمع الناس علیه و لم یجتمعوا علی علیّ و کان من هؤلاء من یربّع بمعاویه فی خطبه الجمعه، فیذکر الثلاثه و یربّع بمعاویه و لا یذکر علیّاً». همان، ج۴، ص۳۰ و ج۳، ص۸۷٫

[۶]– «نحن نعلم أنّ علیّاً لمّا تولّی کان کثیر من الناس یختار ولایه معاویه و ولایه غیرهما». همان، ج۱، ص۳۹۹٫

[۷]– عبدالرحمن بن ثروان معروف به ابوقیس اودی از اهالی کوفه و از تابعین به شمار می رود و در سال ۱۲۰ هجری قمری از دنیا رفته است. وی از ارقم بن شرحبیل، زاذان کندی، سوید بن غفله، شریح قاضی، علقمه بن قیس، عمرو بن میمون، عمرو بن حنظله، هذیل بن شُرَحبِیل، عکرمه و عده ای دیگر روایت نقل کرده است و افرادی همچون: سلیمان اعمش، ابواسحاق سبیعی، حجاج بن ارطاه، محمد بن جحاده، لیث بن ابی سلیم، فطر بن خلیفه، شعبه بن حجاج، سفیان ثوری و حماد بن سلمه از او روایت نقل کرده اند. ابن معین، عجلی، نسائی، دارقطنی، احمد بن حنبل و ابن نمیر با الفاظی همچون: «ثقه»، «ثقه ثبت» و «لیس به بأس» او را توثیق کرده اند و ابن حبان نیز او را در کتاب الثقات خود ذکر کرده است. تمامی صاحبان صحاح و سنن ششگانه اهل سنت به جز مسلم بن حجاج نیشابوری از او روایت نقل کرده اند. مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۱، ص ۱۳۴-۱۳۵، شرح حال عبدالرحمن بن ثروان، ش ۳۷۶۱ وابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۶، ص۱۳۸، شرح حال عبدالرحمن بن ثروان، ش۳۰۹٫

[۸]– «أدرکت الناس و هم ثلاث طبقات: أهل دین یحبّون علیّاً و أهل دنیا یحبّون معاویه و خوارج». ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۳، ص۲۱۳، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش۱۸۷۵٫

[۹]– احمد بن حنبل، السنه: ج۲، ص۵۷۴، ح۱۳۴۹٫

[۱۰]– «بل هو خلیفه رضیه أصحاب رسول الله صلّی الله علیه و آله و صلّوا خلفه و غزوا معه و جاهدوا و حجّوا و کانوا یسمّونه أمیرالمؤمنین، راضین بذلک، غیر منکرین، فنحن لهم تبع». مرعشی نجفی، ملحقات إحقاق الحق: ج۳۱، ص ۵۵۶، کلام الأعاظم من الصحابه و العلماء فی مناقبه علیه السلام، به نقل از عبدالرحمن شرقاوی در کتاب أئمه الفقه التسعه:ج۲، ص۲۸٫

[۱۱]– «لا تکلّموه و لا تناکحوه». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله: ج۱، ص۴۵، شرح حال احمد بن زراره، ش۲۵٫

[۱۲]– «عمر خیرٌ من إبنه، فقد رضی علیّاً للخلافه علی المسلمین و أدخله فی الشوری و علی بن أبی طالب علیه السلام قد سمّی نفسه أمیرالمؤمنین، فأقول أنا لیس للمؤمنین بأمیر!؟». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۱، ص۳۹۳، شرح حال وزیره بن محمد، ش۵۱۰٫

[۱۳]– «و قد حمل أحمد حدیث ابن عمر علی ما یتعلق بالترتیب فی التفضیل». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری:ج۷، ص۷۲، کتاب فضائل الصحابه، باب مناقب عثمان، شرح حدیث ۳۶۹۷٫

[۱۴]– وی در سال ۱۱۳ هجری قمری به دنیا آمده است و در سال ۱۹۵ هجری قمری نیز از دنیا رفته است.

[۱۵]– «قال أبومعاویه: دخلت علی هارون ـ یعنی امیرالمؤمنین ـ فقال لی: یا أبا معاویه! هممت أنّه من ثبت خلافه علی فعلت به و فعلت به، فسکت، فقال لی: تکلم تکلم. قال: قلت: إن أذنت لی تکلمت. قال: تکلم. فقلت: یا أمیرالمؤمنین! قالت تیم: منّا خلیفه رسول الله صلّی الله علیه و آله و قالت عیدی: منّا خلیفه خلیفه رسول الله صلّی الله علیه و آله و قالت بنوأمیه: منّا خلیفه الخلفاء، فأین حظکم یا بنی هاشم من الخلافه؟ و الله ما حظکم فیها إلّا علی بن أبی طالب. فقال: والله یا أبا معاویه! لا یبلغنی أنّ أحداً لم یثبت خلافه علی إلّا فعلت به کذا و کذا». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد إو مدینه السلام: ج۵، ص۲۲۴، شرح حال محمد بن خازم، ش۲۷۳۵؛ صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج۲، ص۳۱۶، شرح حال محمد بن حازم، ش۷۶۴؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب: ج۱، ص۵۵۳ و علامه مجلسی، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار: ج۳۸، ص۱۵۴٫

[۱۶]– «أجمع الصحابه و أتباعهم علی أفضلیه أبی بکر، ثمّ عثمان، ثمّ علی». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج۷، ص۲۱، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل أبی بکر، شرح حدیث ۳۶۵۵٫

[۱۷]– من قال: أبوبکر و عمر و عثمان و علیّ و عرف لعلیّ سابقته و فضله فهو صاحب سنّه و من قال: أبوبکر و عمر و علیّ و عثمان و عرف لعثمان سابقته و فضله، فهو صاحب سنه. فذکرت له هؤلاء الذین یقولون أبوبکر و عمر و عثمان و یسکتون، فتکّلم فیهم بکلام غلیظ» و «عن یحیی بن معین أنّه قال: خیر هذه الأمه بعد نبیّنا أبوبکر و عمر ثمّ عثمان ثمّ علیّ، هذا مذهبنا و قول أئمتنا و کان یحیی بن معین یقول: أبوبکر و عمر و علیّ و عثمان». ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۳، ص۲۱۳، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش۱۸۷۵٫

[۱۸]– « خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱۱، ص۳۶۳، شرح حال علی بن جعد، ش۶۲۱۵؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۳، ص۲۱۴، شرح حال علی بن جعد، ش۴۶۱۸ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۰، ص۴۶۳، شرح حال علی بن جعد، ش۱۵۲٫

[۱۹]– «قال أبوعمر: من قال بحدیث ابن عمر و هو الذی أنکر ابن معین و تکلّم فیه بکلام غلیظ، لأنّ القائل بذلک! قد قال بخلاف ما اجتمع علیه أهل السنه من السلف و الخلف من أهل الفقه و الأثر أنّ علیّاً أفضل الناس بعد عثمان و هذا ممالم یختلفوا فیه و إنّما اختلفوا فی تفضیل علیّ و عثمان و اختلف السلف أیضاً فی تفضیل علیّ و أبوبکر و فی إجماع الجمیع الذی وصفنا دلیل علی أنّ حدیث ابن عمر وهم و غلط و أنّه لا یصحّ معناه». ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۳،ص۲۱۴، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش۱۸۷۵٫

[۲۰]– « و ذهب بعض السلف إلی تقدیم علیّ علی عثمان و ممن قال به سفیان الثوری و قال به ابن خزیمه و طائفه قبله و بعده، و قیل: لا یفضّل أحدهما علی الآخر، قاله مالک فی المدونه و تبعه جماعه منهم یحیی القطان و من المتأخرین ابن حزم». ابن حجرعسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج۷، ص۲۰، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل أبی بکر، شرح حدیث ۳۶۵۵٫

[۲۱]– «عن محمد بن الحنفیه قال: قلت لأبی: أیّ الناس خیر بعد رسول الله صلّی الله علیه و آله؟ قال: أبوبکر. قلت: ثمّ من؟ قال: ثمّ عمر، و خشیت أن یقول: عثمان، قلت: ثمّ أنت؟ قال: ما أنا إلّا رجل من المسلمین». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۲، ص۲۹۱، کتاب المناقب، مناقب أبوبکر و ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج۲، ص۳۹۷، ح۴۶۲۹٫

[۲۲]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۸، ص۲۸۹، شرح حال شداد بن اوس، ش۲۶۸۷ و ج۱۷، ص۱۷۷، شرح حال محمد بن کثیر، ش۶۱۶۰ و هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد:ج۴، ص۲۶۵ و ج۵، ص۴۹٫

[۲۳]– «یا بنی! إیّاک و ذکر علیّ، فإنّ بنی أمیّه تنقّصته ستّین عاماً فما زاده الله إلّا رفعه». بیهقی، المحاسن و المساوئ:ج۱، ص۲۵، مساویء من عادی علی بن أبی طالب.

[۲۴]– سوره آل عمران، آیه ۶۱٫

[۲۵]– «اللهم ایتنی بأحبّ الخلق إلیک». احمد بن حنبل، فضائل الصحابه:ج۲، ص۶۹۲-۶۹۳، ح۹۴۵؛ ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج۵، ص۶۳۶، کتاب المناقب، باب ۲۱؛ نسائی، خصائص أمیرالمؤمنین:ص۵۱؛ طبرانی، المعجم الاوسط:ج۶، ص۳۳۶، خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۸، ص۳۸۲، شرح حال دینار بن عبدالله خادم انس، ش۴۴۸۹، حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین:ج۳، ص۱۳۰، ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۷، ص۱۷۵؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۷، ص۳۶۳، حوادث ۴۰ هجری قمری، شیء من فضائل أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، حدیث الطیر و متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج۱۳، ص۱۶۷، ح۳۶۵۰۷٫

[۲۶]– ر.ک: محمد محسن طبسی، اولین یار پیامبر.

[۲۷]– «و الّذی نفس حذیفه بیده! لعمله ذلک الیوم أعظم أجراً من أعمال أمّه محمد صلّی الله علیه و آله إلی هذا الیوم و إلی أن تقوم القیامه». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج۱۹، ص۶۱٫

[۲۸]– «إنّ أوّل اسم لمذهب ظهر فی الإسلام هو الشیعه و کان هذا لقب أربعه من الصحابه، أبوذر و عمّار و المقداد و سلمان». ابوحاتم احمد بن حمدان رازی، الزینه فی الکلمات الإسلامیه العربیه:ج۳، ص۲۵۹٫

[۲۹]– روی عن سلمان و أبی ذر و المقداد و خبّاب و جابر و أبی سعید الخدری و زید بن أرقم أنّ علی بن أبی طالب أوّل من أسلم و فضله هؤلاء علی غیره». ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب:ج۳، ص ۲۱۴، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش۱۸۷۵؛ ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج۴، ص۱۸، شرح حال حضرت علی؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱۳، ص۲۹۸، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش۴۶۷۳ و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات:ج۲۱، ص۲۶۹-۲۷۰، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش۱۸۵٫

[۳۰]– ذهبی سلفی می نویسد: شیعه غالی در گذشته به کسانی گفته می شد که از عثمان، زبیر، طلحه، معاویه و کسانی که با حضرت علی علیه السلام جنگ کردند، بدگویی کرده و آنان را سب می کردند، اما امروزه به کسانی اطلاق می شود که عثمان، زبیر، طلحه و معاویه را تکفیر کرده و از ابوبکر و عمر تبرّی می جویند. میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص۶، شرح حال ابان بن تغلب، ش۲٫

[۳۱]– «أنّ البدعه علی ضربین، فبدعه صغری کغلو التشیع أو کالتشیع بلا غلو و لا تحرف، فهذا کثیر فی التابعین و تابعیهم مع الدین و الورع و الصدق، فلو رُدّ حدیث هؤلاء لذهب جمله من الآثار النبویه و هذه مفسده بیّنه». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال:ج۱، ص۵، شرح حال ابان بن تغلب، ش۲٫

[۳۲]– «کان الحکم یفضّل علیّاً علی أبی بکر و عمر». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۵، ص۲۰۹، شرح حال حکم بن عتیبه، ش۸۳٫

[۳۳]– «أنّ جماعه من الصحابه کانوا یتشیّعون لعلیّ و یرون استحقاقه علی غیره و لمّا عُدل به إلی سواه تأنفوا من ذلک و أسفوا له، مثل الزبیر و معه عمار بن یاسر و المقداد بن الاسود و غیرهم». ابن خلدون مالکی، العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی أیام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الأکبر معروف به تاریخ ابن خلدون: ج۳، ص۱۷۱، مبدأ دوله الشیعه.

[۳۴]– احمد بن حنبل، اسماعیل قاضی، نسائی و ابوعلی نیشابوری معتقد بودند آن تعداد روایتی که در مورد فضائل حضرت علی علیه السلام با اسناد صحیح وارد شده در مورد احدی از صحابه ذکر نشده است. ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج۷، ص۸۹ و ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۳، ص۸۳٫

[۳۵]– «و قد بدأ التشیع من فرقه من الصحابه کانوا مخلصین فی حبّهم لعلیّ، یرونه أحق بالخلافه، لصفات رأوها فیه، من أشهرهم سلمان الفارسی و أبوذر الغفاری و المقداد بن الأسود و تکاثرت شیعته لمّا نقم الناس علی عثمان فی السنوات الأخیره من خلافته، ثمّ لمّا ولی الخلافه». احمد امین مصری، ضحی الإسلام: ج۳، ص۱۴۹، الفصل الثانی، الشیعه.

[۳۶]– « و کان بین الصحابه حتّی فی عهد النّبیّ صلّی الله علیه و آله شیعه لربیبه علیّ، منهم أبوذر، المقداد، جابر بن عبدالله، أبی بن کعب، أبوالطفیل، العباس و جمیع بنیه و عمّار و أبوأیوب». صبحی صالح، النظم الاسلامیه:ص۹۶٫

[۳۷]– وی اولین شهید از اصحاب حضرت علی علیه السلام در جنگ نهروان بود. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دو مرتبه بهشت را به او بشارت داده بود. خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴، شرح حال یزید بن نویره، ش۴۴٫

[۳۸]– در نام وی اختلاف است. برخی وی را یسار و بعضی دیگر او را داود بن بلال نامیده اند. ابولیلی از یاران بسیار نزدیک و اهل سرّ حضرت علی علیه السلام بود و همراه آن حضرت به مدائن آمد. در جنگ صفین در سپاه آن حضرت حاضر شده و همراه ایشان با معاویه و سپاه شام جنگید. چند تن از فرزندان او به فقه، دانش، فهم و فضیلت شناخته می شوند.

[۳۹]– ر.ک: أصحاب النّبیّ صلّی الله علیه و آله حول السید الوصی علیه السلام نوشته حسن بلقان آبادی.

[۴۰]– «ذکر أسامی الشیعه من المحدثین الذین یقدمون علیّاً علی عثمان: الأعمش، النعمان بن ثابت، شعبه بن الحجاج، عبدالرزاق، عبیدالله بن موسی، عبدالرحمن بن أبی حاتم». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص۵۸۸، شرح حال عبدالرحمن بن ابی حاتم، ش۴۹۶۵٫

[۴۱]– سوره بینّه، آیه ۷٫

[۴۲]– سوره بیّنه، آیه ۷٫

[۴۳]– ابن مردویه اصفهانی، مناقب علی بن أبی طالب و ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام: ص۳۴۶، ح۵۷۸، ۵۷۹ و ۵۸۰؛ حاکم حسکانی حنفی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازله فی أهل البیت علیهم السلام:ج۲، ص۳۵۷، ح۱۱۲۶، ذیل آیه ۷ سوره بینه؛ سیوطی شافعی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور:ج۸، ص۵۳۸، سوره بینه و آلوسی سلفی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج۳۰، ص۶۰۰، تفسیر سوره بینه. سیوطی و آلوسی فقط بخش اول روایت را نقل کرده اند.

[۴۴]– حاکم حسکانی حنفی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازله فی أهل البیت علیهم السلام:ج۲، ص۳۵۹، ح۱۱۳۰، ذیل آیه ۷ سوره بینه.

[۴۵]– همان، ح۱۱۳۱٫

[۴۶]– حاکم حسکانی حنفی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازله فی أهل البیت علیهم السلام: ج۲، ص ۳۶۲، ح۱۱۳۹، ذیل آیه ۷ سوره بینه و سیوطی شافعی، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور: ج۸، ص۵۳۸، سوره بینه.