براساس روایاتی که در منابع شیعه و اهل سنت آمده است، یکی از کارهایی که امام على(ع) آن‌را به عنوان سیاست‌های اقتصادی خود در نظر داشت، بازرسى و نظارت مستقیم بر بازار بود. در راستای این سیاست، امام علی(ع) در فرصت‌های مناسبی که در اختیار داشت در بازار حرکت کرده و بر امر خرید و فروش نظارت می‌کرد، و فروشندگان را به اموری سفارش و از کارهایی نهی می‌فرمود.
 

امام على(ع)، برخورد با انحراف‌ها و مفاسد اقتصادى را از نخستین روزهاى حکومت، آغاز کرد. آن‌حضرت، در آغازین روز خلافت، با اشارتى تأمّل برانگیز، آهنگ سیاست اصلاحى خود را باز گفت:

«بدانید که اگر به درخواست شما جواب مثبت دهم، با شما آن گونه که می‌دانم، رفتار خواهم کرد و در این راه، سخنِ سخن سرایان و سرزنش ملامتگران را نخواهم شنید».[۱]
على(ع)، مردى است حق‌مدار، سنّت شناس و ذوب در خدا. نکته تأمّل برانگیز، این است که امام، نشان می‌دهد که می‌داند این همراه سازى، سختی‌ها درپى خواهد داشت؛ بلکه فراتر از آن، سرزنش‌ها، بهانه جویی‌ها و جوسازی‌ها به دنبال دارد؛ ولى شعار او این است که من، حق مدارم و حق را پاس می‌دارم نه چیز دیگر را.
مردمانى که علیه سیاست‌هاى عثمان قیام کردند، یکی از دلایل قیام خود را نابسامانی‌هاىِ اقتصادى، گشاده دستی‌هاى خلیفه، بذل و بخشش‌هاى بی‌رویه، بی‌توجّهى به معیشت مردم، و ناهنجارى در اموال عمومى برمی‌شمردند.
در چنین فضایى، یکی از کارهایی که امام على(ع) آن‌را به عنوان سیاست‌های اقتصادی خود انجام داد، بازرسى و نظارت مستقیم بر بازار بود.
اکنون به روایاتی اشاره می‌کنیم که نشان می‌دهد امام علی(ع) در فرصت‌های مناسبی که در اختیار داشت در بازار حرکت کرده و بر امر خرید و فروش نظارت می‌کرد، و فروشندگان را به اموری سفارش و از اموری نهی می‌فرمود.
۱ – 
امام حسین(ع): [پدرم] على(ع) در کوفه بر استرِ سیاه و سفید پیامبر(ص) سوار شد و به بازارها، یکى یکى، سر زد. وارد بازارچه گوشت فروش‌ها شد و با صداى بلند فرمود: «اى گروه قصابان! نخاع را نَبُرید و در گرفتن جان [حیوان]، تعجیل روا مدارید. [بگذارید] به آرامى روح از بدن، خارج گردد. از دمیدن در گوشت به هنگام فروش بپرهیزید؛ به درستى که شنیدم پیامبر خدا از این کار، نهى می‌کرد».
آن‌گاه نزد خرمافروشان آمد و فرمود: «محصول بد را به همان اندازه آشکار سازید که خوب را آشکار می‌سازید».
آن‌گاه، نزد ماهی فروشان آمد و فرمود: «جز ماهی‌هاى پاک مفروشید، و بپرهیزید از آن ماهی مُرده‌ای که به سطح آب آمده است».
آن‌گاه وارد منطقه کُناسَه[۲] شد که در آن، انواع داد و ستد، رواج داشت، از فروشنده مس، مایعات، قُنداق بچه و سوزن، تا صرّاف و فروشنده کافور و پارچه.
پس به صداى بلند، ندا داد: «به درستى که در بازارهاى شما، سوگندها حضور می‌یابند. سوگندهاى خود را با صدقه درآمیزید، و از سوگند، خوددارى ورزید که خداوند عزّ و جلّ، پاک نگردانَد کسى را که به نامش به دروغ، سوگند یاد کند».[۳]
۲ – 
امام باقر(ع): امیر مؤمنان، در کوفه میان شما بود. صبحگاهان، از دارالحکومه بیرون می‌رفت و در بازارهاى کوفه، یکى یکى می‌گشت … و می‌فرمود: «خیرخواهى پیشه سازید. از آسانگیرى تبرّک جویید. به خریداران، نزدیک شوید. خود را به بردبارى بیارایید. از سوگند، بپرهیزید و از دروغ، کناره گیرید. از ستم، دورى گزینید و داد ستمدیدگان، بستانید. به رباخوارى نزدیک نشوید و وزن و ترازو را تمام کنید. اموال مردم را کم ندهید و در زمین، به فساد سر بر مَدارید».
او در تمام بازارهاى کوفه می‌گشت. سپس برمی‌گشت و براى [رسیدگى به کارهاى] مردم می‌نشست.[۴]
۳ – 
عبد اللّه بن عباس: هنگامى که [ابن عباس] از بصره بازگشت و اموال را آورد و وارد کوفه شد، امیر مؤمنان را در بازار، ایستاده دید که فریاد می‌کرد: «اى مردم! از این پس، هر که را مشاهده کنم که اسبله ماهى، ماهى در آب مرده و مارماهى می‌فروشد، با این تازیانه او را ادب می‌کنم».
ابن عباس گوید: بر او سلام کردم و او پاسخم را داد و سپس فرمود: «اى ابن عباس! مال‌ها چه شد؟».
گفتم: این جاست، اى امیر مؤمنان! و آن‌را نزد او بردم. مرا نزدیک خود گرفت و به من خوشامد گفت.
آن‌گاه، جارچى نزد حضرت على(ع) آمد که شمشیر وى را به هفت درهم براى فروش، اعلام دارد و فرمود:
«
اگر در بیت المال مسلمانان، به اندازه بهاى چوب مسواک اراک بهره‌اى داشتم، آن‌را نمی‌فروختم».
شمشیر را فروخت و پیراهنى براى خود به چهار درهم خرید و دو درهم را صدقه داد و با یک درهم، سه روز مرا میهمان کرد.[۵]
۴ – 
احمد بن حنبل (متوفای ۲۴۱ق)  ـ به نقل از عُقبه بن أَبی الصَّهْباء أَبو خُرَیْم باهِلی ـ : «على بن ابی‌طالب را در کناره علفزارى دیدم که از قیمت‌ها می‌پرسید».[۶]
۵ – 
ابن حیون مغربی(متوفای ۳۶۳ق‏) در دعائم الإسلام: به درستى که على(ع) در بازارها راه می‌رفت و تازیانه‌اى در دست داشت که با آن، کم‌فروشان و نیرنگبازان در تجارت مسلمانان را تنبیه می‌کرد.
 
اصبغ گوید: روزى به وى گفتم: اى امیرمؤمنان! شما در خانه بنشینید و من، به جاى شما این کار را بر عهده می‌گیرم. فرمود : «اى اصبغ! برایم خیرخواهى نکردى».[۷]
۶ – 
ابن عساکر(متوفای ۵۷۱ق) در تاریخ دمشق ـ به نقل از ابو سعید ـ : على(ع) به بازار می‌آمد و می‌گفت: «اى بازرگانان! از خدا پروا کنید و از سوگند، بپرهیزید! به درستى که سوگند، کالا را از بین می‌برد و برکت را نابود می‌سازد.  به درستى که بازرگان، تبهکار است، مگر آن‌که به حق دریافت کند و حق را بپردازد».[۸]
۷ – 
زمخشری(متوفای ۵۸۳ق) در ربیع الأبرار: على(ع) در بازار بر فروشندگان می‌گذشت و به آنان می‌فرمود: «نیکى کنید. کالاها را به ارزانى به مسلمانان بفروشید که آن، برکت را بزرگ‌تر گردانَد».[۹]
و روایات دیگری که در منابع روایی در این‌باره نقل شده است.[۱۰]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص ۱۳۶، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۲]. نام محلّه‌اى در کوفه، در همین محلّه بود که یوسف بن عمر ثقفى و زید بن على بن حسین با یکدیگر جنگیدند. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج ‏۴، ص ۴۸۱، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م.

[۳]. کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات (الأشعثیات)، ص ۲۳۸ – ۲۳۹، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، چاپ اول، بی‌تا؛ ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج ‏۲، ص ۵۳۸ – ۵۳۹، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.

[۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏۵، ص ۱۵۱، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن‏، تهذیب الاحکام، ج ‏۷، ص ۶، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق

[۵]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص ۱۱۳ – ۱۱۴، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، ۱۴۱۲ق.

[۶]. شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج ۱، ص ۵۴۷، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.

[۷]. دعائم الإسلام، ج ‏۲، ص ۵۳۸.

[۸]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۰۹، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ۱۴۱۵ق.

[۹]زمخشری، محمود بن عمرو، ربیع الابرار و نصوص الأخیار، ج ۵، ص ۹۵، بیروت، مؤسسه الأعلمی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۱۰]. ر.ک: مکارم الأخلاق، ص ۱۰۰ – ۱۰۱ و ۱۱۲؛ فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۶۲۰؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏۵، ص ۱۵۶ – ۱۵۷، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ‏۳، ص ۲۰، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۸۹.