برخی خواستند از این نکته استفاده کنند که، امام علی(علیه السلام) نام فرزندان خود را «عثمان» یا «عُمر» یا «ابوبکر» نهاده و این نشانگر رابطه دوستانه میان امام علی(علیه السلام) و خلفا بوده است و هیچ گونه تنش و مخالفتی بین آنها وجود نداشته است. در پاسخ به این توهم نادرست به چند نکته اشاره می شود:

۱ – نام ها واژگانی هستند که در انحصار هیچ‌کس یا گروهی خاص قرار ندارند، بلکه این نام ها در میان عرب شایع و رایج بوده است و بسیاری از مردم، قبل و بعد از خلفا، از این نام های مشهور عربی استفاده می کرده اند. چه بسیارند در میان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که نامشان «عمر» یا «عثمان» بوده است.[۱] بنابراین این اسم ها اختصاص به خلفا نداشته و در انحصار هیچ کس نبوده است. چنان که نام یکی از سفیران و نایبان حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)  «عثمان» بوده است.

 

۲ – این که انسان نام کسی را برروی فرزندش بگذارد، ملازمه ای با دوست داشتن آن فرد ندارد، مگر این که نام گذار تصریح کند که من به خاطر عشق و محبتی که به فلان کس دارم، نام او را برای فرزندم انتخاب کرده ام.

انگیزه و هدف در نام گذاری همیشه محبت و دوست داشتن نیست، زیرا گاهی هدف از نامگذاری به نام فردی خاص به خاطر دفع ضرر و آسیب ها و ایمن شدن از شرّ و زیان اوست، یا گاهی نام گذاری به انگیزه به دست آوردن پاره ای از امتیازات و منافع است.[۲] ازاین‌رو انگیزه و هدف در نام گذاری نقش مهمی دارد.

 

۳ – چه کسی گفته که امیرمؤ منان علی(علیه السلام) نام فرزندان خود را به خاطر دوستی با خلفا، به نام آنها نام گذاری کرده است؟! امیرالمؤ منین علی(علیه السلام) خود درباره سبب نام گذاری فرزندشان به «عثمان» می گویند: «إنّما سمیته بأسم أخی عثمان بن مظعون»؛[۳] «من نام او را به نام برادرم عثمان بن مظعون نهادم».

عثمان بن مظعون صحابی جلیل القدری است که محبوبیت ویژه ای نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤ منان داشت، ایشان در سال های نخست هجرت از دنیا رفت و نخستین فردی است که در قبرستان بقیع دفن گردید. بنابراین امام(علیه السلام) به خاطر علاقه شدیدی که به عثمان بن مظعون داشت نام فرزندش را عثمان گذارد. همچنین چه دلیلی وجود دارد که امام(علیه السلام) به خاطر محبتش به عمربن الخطاب نام فرزندش را «عمر» نهاده؟! شاید امام علی(علیه السلام) فرزندش را به خاطر محبتی که به «عمر بن أبی سلمه» داشته، به این نام گذاشته است.

 

عمر بن ابی سلمه فرزند خوانده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در جنگ جمل در رکاب امیرمؤ منان می جنگید و کارگزار امام علی(علیه السلام) در بحرین و فارس بود. وی از افراد مورد اطمینان و محبوب علی(علیه السلام) بود.[۴]

در مورد نام «ابوبکر»، باید گفت که برخی مانند ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین تصریح می کنند که نام «ابوبکر بن علی بن ابی الطالب» شناخته شده نیست و علی(علیه السلام) فرزندی به نام ابوبکر نداشته است. برخی می گویند «ابوبکر» کنیه «محمد اصغر» فرزند امام علی(علیه السلام) یا کنیه «عبدالله» فرزند دیگر امام(علیه السلام) بوده است.[۵]

 

۴ – رویه ای در دوران خلفا شکل گرفت که در برخی از شرایط، آنان به اجبار نام فرزندان را تعیین می کردند؛ ابن حجر عسقلانی از دانشمندان و بزرگان اهل‌سنت تصریح می کند که خلیفه دوم، خود نام فرزند امیرمؤ منان علی(علیه السلام)  را «عمر» نهاد و بعدها این نام جا افتاد.[۶]

 

۵ – این پرسش مطرح است که چرا خلفا نام فرزندانشان را علی، حسن، حسین، فاطمه و زهرا نگذاشتند، آیا مسیر محبت و الفت جاده ای یک طرفه است؟! طبیعی است حسن رابطه دو سویه قابل دفاع است.

اما متأسفانه در تاریخ می بینیم که عکس این مطلب اتفاق افتاد، اهل‌بیت(علیهم السلام) هیچ مشکلی با نام گذاری فرزندانشان نداشتند، ولی دشمنان اهل‌بیت(علیهم السلام)  یعنی بنی امیه و به ویژه معاویه با نام «علی» هم دشمنی و کینه داشت، ازاین‌رو دستور داد هر کس که نامش «علی» است، سهمش از بیت المال قطع شود یا دستور به کشتن او می داد؛ لذا در شرح حال «علی بن رباح» آمده است: «کانت بنو أمیه إذا سمعوا بمولودٍ إسمه علی قتلوه»؛[۷] «بنی امیه هرگاه می شنیدند فرزندی به دنیا آمده و نامش «علی» است، او را می کشتند.»

 

۶ – اگر کسی می خواهد از رابطه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) با خلفا آگاهی یابد، تنها کافی است که به خطبه شقشقیه (خطبه ۳ نهج البلاغه) مراجعه نماید تا از انتقادات شدید حضرت نسبت به غصب خلافت و حق پایمال شده ایشان، اطلاع یابد.

 

 

پی نوشت ها


[۱] – ر.ک: الأصابه فی معرفه الصحابه؛ أسدالغابه؛ الأستیعاب؛ ذیل واژه «عمر» و «عثمان».

[۲] – میزان الحق، ج۱، ص ۶۶٫

[۳] – بحارالانوار، ج ۳۱، ص ۳۰۷ ؛ مقاتل الطّالبین، ص ۸۹٫

[۴] – الأستیعاب، ج ۳، ص ۱۱۵۹٫

[۵] – میزان الحق، ج ۱، ص ۶۹٫

 [۶] – تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۴۲۷؛ میزان الحق، ج ۱، ص ۶۸٫

[۷] – تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۷۲؛ تهذیب الکمال، ج ۳، ص ۲۶۶٫