در نخستین عملى که امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)  و به سفارش آن بزرگوار  بدان اهتمام ورزید، به گرد آورى قرآن کریم پرداخت. قرآنى که امیر المؤمنین(علیه السلام) گرد آورد به حسب نزول آیات تنظیم، و با دارا بودنِ اطلاعات بى مانندى در مورد شأن نزول آیات و تفسیر و تأویلى که مسلمانان بدان نیاز داشتند از امتیاز برخوردار بود. امام(علیه السلام)این قرآن را بر خلیفه اوّل عرضه کرد، وى گفت: ما نیازى به این قرآن نداریم. امام(علیه السلام) بدانان گوشزد کرد از آن پس بدان قرآن دست نخواهند یافت و چنین نیز شد و معروف است که آن قرآن را فرزندان امیر المؤمنین یکى پس از دیگرى به ارث مى برند.

از امام على(علیه السلام) نوشتارى به نام « صحیفه » به جاى مانده که احکام دیات در آن آمده است و بخارى و مسلم و احمد حنبل از آن روایت نقل کرده اند. نوشتار دیگرى نیز به نام «الجامعه» از آن بزرگوار به یادگار مانده که کلیه مسایل حرام و حلال مورد نیاز مردم را در بر دارد و در آن گرد آورى شده است. امام صادق(علیه السلام) در بیان خویش طول آن صحیفه را هفتاد ذراع دانسته که، تمام مسائل مورد نیاز مردم حتى دیه خراشیدگى در آن آمده است.

کتاب «الجفر»  کلیه حوادث و رخدادهاى آینده و کتب آسمانى پیامبران گذشته را در خود جاى داده است و به مصحف فاطمه(علیها السلام)شباهت دارد که حضرت پس از رحلت پدر بزرگوارش مفاهیمى را که به وى الهام مى شد در آن املاء مى فرمود. [۱]

همه این کتب از میراث امامت به شمار آمده هر امام آن را به امامى دیگر منتقل مى ساخت.

جمعى از دانشمندان مسلمان به گرد آورى خطبه ها و نامه ها و سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرداخته و به نام هایى متناسب با اهداف گردآورنده، نامگذارى شده است. نخستین و معروف ترین مجموعه گرد آورى شده «نهج البلاغه» است که توسط سید رضى متوفاى ( ۴٠۴ هـ) جمع آورى شده، این کتاب حاوى دل انگیزترین افکار و اندیشه امام(علیه السلام) در زمینه هاى گوناگون اعتقادى و اخلاقى و سیستم ها و نظام هاى حکومتى و مدیریت و تاریخ و اجتماع و روانشناسى و دعا و نیایش و عبادت و نامه ها و سفارشات و سخنان بلیغ آن بزرگوار است، جمع دیگرى از اندیشمندان به گرد آورى مطالبى که سید رضى موفّق به جمع آورى آن ها نشده پرداخته و آن را مستدرکات نهج البلاغه نامیده اند.

نسایى متوفاى ( ٣٠٣ هـ) با گرد آورى موضوعاتى که امام على(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت کرده، آن را «مسند امام على(علیه السلام )» نامیده است.

آمدى (متوفاى بین سال هاى ۵٢٠ و ۵۵٠ هـ) سخنان کوتاه حکمت آمیز حضرت را جمع آورى و آن را « غُرر الحِکَم ودررُ الکلم » نام نهاده است.

ابو اسحاق وطواط (متوفاى بین سال هاى ۵٢٢ و ۵٨٣ هـ) سخنان امام(علیه السلام) را جمع آورى و آن را « مطلوب کل طالب من کلام على بن ابى طالب » نامگذارى کرده و ازجاحظ متوفاى (٢۵۵ هـ) کتاب «مأه کلمه» از امام على(علیه السلام) به یادگار مانده است. و طبرسى صاحب مجمع البیان به جمع آورى کتابى به نام « نثر اللئالى » همت گمارده و کتاب «وقعه صفین» از نصر بن مزاحم شامل مجموعه اى از خطبه ها و نامه هاى امیر المؤمنین(علیه السلام) است و «صحیفه علویه» مجموعه دعاهایى است که از وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به جاى مانده است.

با نهج البلاغه

اگر قرآن کریم، معجزه نبوت به شمار مى آید، «نهج البلاغه»  نیز معجزه امامت است. نهال خرد و اندیشه بزرگى که به شیوه علوى تجلّى یافته و در تمام عبارات و جاى جاى نهج البلاغه به وضوح دیده مى شود، از ناحیه پیامبر عظیم الشأن اسلام با الهام از وحى الهى ریشه دوانیده است. در هر موضوعى که امام(علیه السلام) از آن دم مى زند پیشاپیش آن نور خدا را پرتوافکن و هدایت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را روشنى بخش راه آن مى بینید. [۲]

به گفته سید رضى : امیرالمؤمنین(علیه السلام) سر چشمه فصاحت و خاستگاه بلاغت است، نهان هاى بلاغت از ناحیه آن حضرت پدیدار و قوانینش از آن بزرگوار گرفته شده است هر خطیبى از شیوه و روش آن امام هُمام پیروى کرده و هر واعظ بلیغى از سخن او کمک گرفته است، با این همه، کسى نتوانسته به بلاغت آن شخصیت گرانمایه دست یابد، زیرا سخنش نمونه اى از علم الهى است و از آن بوى خوش سخن پیامبر به مشام مى رسد.

خرد، دانش ،شناخت

[ امام على(علیه السلام) مى فرماید:]

١ . هیچ ثروتى چون عقل و خِرَد، و هیچ فقرى مانند جهل و نادانى نیست، عقل سرچشمه خیر و برجسته ترین امتیاز و زیباترین زینت است.

٢ . عقل و خِرد پیک حق و پابرجاترین ارکان است، شخصیت آدمى به عقل و خِرد او بستگى دارد و اصلاح هر کارى با عقل و خرد انجام پذیراست.

٣ . علم و دانش، پوشش است و عقل و خِرد شمشیر بُرّنده، کاستى هاى اخلاقى خویش را با حلم و برد بارى ات بپوشان و به وسیله عقل و خِرد خویش، با هواى نفس خود مبارزه نما، اندیشه، آیینه اى شفاف است.

۴ . عقل و خرد، فرمانده سپاه رحمان و هوا و هوس، رهبر لشکریان شیطان است، نفس آدمى جذب کننده میان آن دوست، هر یک بر دیگرى چیره شود، در نفس آدمى جاى مى گیرد.

۵ . برجسته ترین بهره فرد، عقل و خِرد اوست، اگر شخص به ذلّت افتد او را عزّت مى بخشد و اگر در ورطه سقوط گرفتار آید، او را رهایى مى بخشد، و اگر به گمراهى دچار شود، وى را رهنمون و اگر سخن بگوید اشتباهاتش را بر طرف مى سازد.

۶ . برترین مردم نزد خداوند کسى است که عقل و خِرد خویش را زنده و شهوت خود را بمیراند و خویشتن را براى اصلاح آخرتِ خود به زحمت اندازد.

٧. دین به اندازه عقل و خرد، از آدمى خواسته شده است، تا مؤمن از عقل و خرد برخوردار نباشد ایمان نیاورده است. ارزش هر انسانى به عقل و خِرد اوست.

٨ . امام(علیه السلام) عقل را چنین معرفى نموده است:

الف- عقل و خِرَد، یعنى پرهیز از گناه و دور اندیشى و قاطعانه تصمیم گرفتن.

ب- عقل و خرد، اساس علم و دانش، و مُبلّغِ درک و فهم است.

ج- عقل و خرد غریزه اى است که با علم و دانش و تجربه افزایش مى یابد.

د- بر دل ها بد اندیشى هایى عارض مى شود که عقل ها از آن ها جلوگیرى مى کنند.

ه- غریزه عقل، از کارهاى ناپسند رو گردان است.

و- خردمند کسى است که از میان دو عنصر بد، بهترین آن ها را تشخیص دهد.

قرآن و سنّت نبوى

امام(علیه السلام) درمورد قرآن فرمود:

١. کتابى بر شما نازل کرد که روشنگر همه چیز است پیامبرش را مدتى میان شما ماندگار ساخت تا براى او و شما آیینى که مورد رضاى وى بوده  و کتاب آسمانیش آن را بازگو مى کند  تکمیل نماید.

٢. این نور، همان قرآن است، آن را به سخن آرید، اگر چه هرگز (با زبان عادى) سخن نمى گوید، امّا من از جانب آن شما را آگاهى مى دهم:

بدانید! در قرآن، علوم آینده و اخبار گذشته، داروى بیمارى ها و نظم حیات اجتماعى شما وجود دارد،

بعضى از آن، از برخى دیگر سخن مى گوید و برخى، گواه بعض دیگر است. درباره خدا سخنى به خلاف نگفته و کسى که با آن مصاحبت کند وى را از خدا جدا نمى سازد، کژى در آن راه ندارد، تا نیاز به اصلاح نمودن داشته باشد و منحرف نمى گردد و خطا نمى کند تا پوزش بطلبد، تکرارش موجب آهنگى و یا ناراحتى قدرت شنوایى نمى گردد، شگفتى هایش پایان نمى پذیرد و نو آورى هایش پایانى ندارد و تاریکى ها را جز با چراغ هاى آن، فروغى نمى توان بخشید، بهار دل ها در قرآن است،… براى قلب و اندیشه جلایى جز قرآن نمى توان یافت، قرآن معدن و مرکز ایمان است، چشمه ها و دریاهاى دانش و بستان هاى عدالت و غدیرهاى آن است و پایه و بنیان اسلام به شمار مى آید.

نهرهاى زلال حق و سرزمین هاى مطمئن آن است دریایى است که بهره گیران تشنه کام، تمام آبش را نمى توانند کشید و چشمه هایى است که نمى توانند از آن بکاهند، آبشخورى است که هر چند از آن برگیرند از آن کاسته نمى شود… خداوند قرآن را فرو نشکننده عطشِ دانشمندان، باران بهارى قلب درک کنندگان و جاده وسیع صالحان قرار داده است… قرآن براى آن کس که آن را حفظ کند دانش و براى کسى که روایت کند، گفتارى پر ارزش و براى آن کس که قضاوت و داورى نماید حکم و فرمان الهى تلقى مى شود. قرآن بهبودى بخشى است که با وجود آن بیمارى ها وحشت نمى آورد… و دارویى است که پس از آن، بیمارى باقى نخواهد ماند، براى بیمارى هاى خود از قرآن شفا و بهبودى بطلبید، و براى پیروزى بر شدائد و مشکلات از آن یارى جویید، زیرا در قرآن شفاى بزرگترین بیمارى ها یعنى کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت، آمده است. [۳]

امام(علیه السلام) در مورد سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مردم را به عمل بر طبق آن فراخوانده و موقعیت و مواضع درخشان ائمه(علیهم السلام) را در رساندن سنّت صحیح به امّت، روشن ساخته است و مواردى از سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را که باطل گرایان به تباهى کشانده اند احیا نموده و به بیان علل و اسباب انحراف از مسیر سنّت پرداخته است، آن جا که فرمود:

از راه و رسم پیامبرتان پیروى کنید که بهترین رکه و رسم هاست، رفتارتان را باروش پیامبر تطبیق دهید، که هدایت کننده ترین روش هاست.

و فرمود:

محبوب ترین بندگان نزد خدا کسى است که از پیامبرش سرمشق گیرد و گام جاى گام اونهد.

نیز فرمود:

رهبرى پیامبر را بپذیر و در طریق نجات و رستگارى، او را پیشواى خود بدان.

هم چنین فرمود:

آن چه میان مردم شایع است، هم احادیث حق است و هم باطل، هم راست و هم دروغ. ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم ومتشابه، هم احادیثى است که به خوبى حفظ شده و هم روایاتى است که با ظن و گمان روایت شده است، در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آن قدر به آن بزرگوار دروغ بسته شد که به پا خاست و خطابه ایراد کرد و فرمود: هر کس عمداً به من دروغ ببندد، باید جایگاه خویش را در آتش دوزخ انتخاب کند

هیچ یک از این امت را با خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نمى توان مقایسه کرد… آنان زندگى علم و مرگ جهل اند… با حق مخالف نیستند و در آن اختلافى ندارند، ارکان اسلام اند و پناهگاه مردم، به وسیله آن ها حق به نصاب خود رسید و باطل ریشه آن گردید و زبانِ باطل، از بُن برکنده شد، دین را توأم با فراگیرى و عمل، درک کردند، نه تنها شنیدن و نقل کردن. آنان جایگاه اسرار خدا و ملجأ فرمان او و ظرف دانش اویند، مرجع احکام الهى، پناهگاه کتاب هاى او هستند و کوه هاى استوار دین و آیین او، چراغ هاى روشنى بخش تاریکى ها، چشمه سارهاى حکمت ها، معادن دانش و خاستگاه حلم و بردبارى اند;

و فرمود:

من نشانه و دلیل روشنى بر حقانیّت خود از ناحیه پروردگار خویش دارم، و در رکه روشنى حرکت مى کنم که آن را از میان رکه هاى گوناگون برگزیده ام. [۴]

توحید و عدل و معاد

امام(علیه السلام) پیرامون إثبات وجود خداى متعال فرمود:

«الحمد للّه الدال على وجوده بخلقه وبمحدث خلقه على أزلیّته وباشتباههم على أن لا شبه له»؛

ستایش خدایى را مى سزد که آفرینش مخلوقاتش دلیل وجود وى و حادث بودن آن ها دلیل أزلیّت اوست.

و نیز فرمود:

در شگفتم از کسى که در خدا شک و تردید مى کند در حالى که آفریده هاى خدا را مى بیند… او با نشانه‌هاى تدبیر و نظام محکمى که به ما ارائه داده عظمت خویش را در برابر اندیشه ها، آشکارا جلوه گر ساخته است.

وآن گاه که از آن بزرگوار سؤال شد آیا پروردگار خود را دیده اى؟ پاسخ داد:

«و کیف أعبد ربّاً لم أره؟»؛

چگونه مى سزد، پروردگارى را که ندیده ام پرستش نمایم.

سپس فرمود:

«لا تُدرکه العیون بمشکهده العیان ولکن تُدرکه القلوب بحقائق الایمان… عظم عن أن تثبت

ربوبیّته باحاطه قلب او بصر»؛

چشم ها هرگز او را آشکارا نمى بیند، اما دل ها با نیروى حقیقتِ ایمان، وى را درک مى‌کنند…

در دعاى آن حضرت معروف به دعاى صباح آمده است:

اى آن که خود بر ذات مقدس خویش دلالت دارد و از مشابهت با آفریدگانش پیراسته و از نزدیک بودن به چگونگى هاى آفریدگانش برتر است، اى کسى که به نهاد دل ها نزدیک و ازگردش چشم ها دور است و به هر آن چه بود قبل از به وجود آمدنش آگاهى داشت.

امام(علیه السلام) خطبه علوى خویش را سرشار از نشانه هاى آسمانى و زمینى قدرتِ الهى ایراد فرمود و آگاهانه و با بصیرت در آن ها به تفصیل سخن گفت. نشانه هاى قدرت و عظمت خدا را به گونه اى تشریح کرد که مطالعه کننده را در برابر عظمتِ او، ایمان و خضوع بخشید به نحوى که هر کس به خطبه هاى آن بزرگ مرد گوش بسپارد، ملاحظه خواهد کرد که حضرت همان گونه است که خود فرمود: به خدا سوگند! اگر پرده ها نیز کنار رود، بر یقین من چیزى افزوده نمى شود.

امیرمؤمنان(علیه السلام) در مورد صفات خداى متعال تصویرى دقیق ارائه داده است که در مباحث دقیق فلسفى معیار تلقى شده و به منزله کلیدى است براى ورود به چنین مباحثى که اگر هدایتِ جهت دهنده الهى وجود نداشته باشد اندیشه ها در آن به گمراهى و انحراف گرفتار مى شوند.

امام(علیه السلام) فرمود:

کمال توحید و شهادت بر یگانگى خدا، اخلاص است و کمال اخلاصش آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته دارند، چه این که هر صفتى گواهى مى دهد، غیر از موصوف و هر موصوفى گواهى مى دهد که غیر از صفت است. آن کس که خدا را به (صفات ممکنات) توصیف کند وى را به چیزى مقرون دانسته و آن که وى را مقرون به چیزى قرار دهد، در ذات او تعدّد قائل شده است و هر کس در ذات مقدس او قائل به تعدد شود، اجزایى برایش تصور کرده است و آن کس که اجزایى براى او قائل شود وى را نشناخته است، وکسى که او را نشناسد به سوى او اشاره مى کند و آن کس که به سوى او اشاره کند، برایش حدّ و مرزى تعیین کرده است و کسى که او را محدود بداند وى را به شمارش آورده است… او همواره بوده است و از چیزى به وجود نیامده و وجودى است که سابقه عدم ندارد، با همه چیز هست امّا قرین آن ها نیست و مغایر با همه چیز است ولى از آن ها بیگانه نیست.

امام(علیه السلام) با استدلال بر یگانگى خدا مى فرماید:

پسرم بدان! اگر پروردگارت شریکى داشت، رسولان آن شریک نیز به سوى تو مى آمدند و آثار مُلک و قدرتش را مى دیدى و افعال و صفاتش را مى شناختى، پسرم بدان! هیچ کس مانند رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) درمورد یگانگى خدا سخن نگفته است، رهبرى اش راپذیرا باش.

حضرت درباره عدل خداوند فرمود:

خداوند برتر از آن است که نسبت به بندگانش ستم روا دارد، درباره آفریدگانش به عدل و داد رفتار مى کند و در اجراى احکام میان آن ها به عدالت حکم مى کند.

و نیز فرمود:

خداوند تو را جز به نیکى امر نکرده و جز از قبیح و زشتى باز نداشته است. حکم خداوند در مورد اهل آسمان ها و زمین یکسان است، خداوند هیچ گاه انسانى را به خاطر عملى وارد بهشت نمى کند که در اثر همان کار فرشته اى را از آن بیرون کرده باشد.

رهبرى الهى

هدایت الهى از طریق رهبران شایسته اى که خدا آنان را براى هدایت بندگانش برگزیده، سنّت همیشگى خداوند در مورد آن دسته از آفریدگان خویش بوده است که از اندیشه و دانش بهره مند و به اراده و اختیار مسلّحشان ساخته است.

این سنّت الهى براى بشر با گزینش حضرت آدم به عنوان برگزیده ترین آفریده هاى او، آغاز مى گردد…

خداوند او [آدم] را پس از توبه از بهشت به زمین فرستاد تا با نسل خود زمین را آباد سازد و بدین وسیله حجت را بر بندگان تمام کرد. پس از مرگ حضرت آدم، زمین را خالى از حجّت نگذاشت و میان فرزندان آن حضرت و شناسایى خود پیوندى برقرار کرد. حجّت ها و دلیل هاى خود را قرن به قرن بر زبان پیامبران برگزیده و حاملان رسالت خویش براى آنان اقامه نمود… ذُریّه پاک آن ها را در بهترین جایگاه به ودیعه نهاد، و در بهترین مکان مستقر ساخت از صُلب کریمانه پدران به رحم هاى پاک مادران منتقل نمود… و پیامبر ما حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را به عنوان آخرین پیامبر از اصیل ترین و عزیزترین خاندان ها و از همان درختى که پیامبران و امینان درگاه خود را آفریده بود، به وجود آورد.

امام(علیه السلام) زهد و شجاعت و تواضع و فروتنى پیامبران و نظارت الهى بر آنان و تربیت آن ها به وسیله آزمایش و گرفتارى و اذیت و آزارى را که در رکه خدادیدند، به تصویر کشیده و به بیان وظایف آنان پرداخته است وظایف و مسؤلیت هایى که در تبلیغ و دعوت به سوى خدا و مژده و بیم دادن و اقامه حکم الهى در زمین و هدایت و ارشاد مردم با رهایى آنان از بند جهل و گمراهى و مبارزه با دشمنانِ خدا تجسّم داشت.

روند هدایت الهى طى روزگاران تا قیامت ادامه خواهد داشت و زمین از حجت خدا خالى نخواهد ماند یا آشکار است و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان، تا حجت هاى الهى و نشانه هاى او به تباهى نگراید… با پایان یافتن نبوّت به وجود مقدس خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله وسلم) مسئولیت هدایت و ارشاد مردم به عترت پاک پیامبر که برترین عترت هایند، موکول گردید. آنان که اگر سخن گویند به راستى سخن گویند و اگر سکوت کنند، کسى بر آنان پیشى نگیرد، شجره نبوّت و خاستگاه رسالت و جایگاه آمد و شد فرشتگان و معادن علم و دانش و چشمه هاى حکمت اند و در پیشگاه خدا از پر ارج ترین مقام و رتبه برخوردارند.

خداوند به وسیله آنان حجت ها و نشانه هاى آشکار خود را حفظ مى کند… به وسیله آنان کتاب الهى دانسته مى شود و آنان به وسیله قرآن شناخته مى شوند، آیات کریمه اى در حق آنان نازل شده است و گنج هاى علوم خداى رحمان و راسخان در علم و دانش اند.

حلم و برد بارى آنان حاکى از علم و دانش آن ها و ظاهرشان گویاى باطن آنان و سکوتشان حاکى از حکمتِ منطق آن هاست. هرگز با حق مخالفت نمی ورزند و در آن اختلاف ندارند، پایه و ارکان اسلام اند و پناهگاه تمسّک مردم اند به وسیله آنان حق به نصاب خود رسید و باطل ریشه آن گردید، اساس دین و ارکان یقین اند، غلّو کننده باید به سوى آنان باز گردد، و عقب مانده باید بدانان بپیوندد، ویژگى هاى ولایت و حکومت از آنِ عترت و وصیّتِ پیامبر و وراثت وى میان آن بزرگواران است.

امام على(علیه السلام) با تأکید بر موقعیت رهبرى فکرى و سیاسى که اهل بیت، جابه جا کردن رهبرى را از جایگاهى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) معیّن فرموده بود، محکوم نمود و با این که ناگزیر شد از حق خویش بگذرد، خط و مشى خلفا را مختصر و مشروح مورد اعتراض قرار داد، طرح هاى نَبَوى را در امر رهبرى پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) خالصانه ارائه داد و براى احقاق حقِ مردم به گونه اى حکیمانه و به شیوه اى تلاش کرد که با حساسیّت شرایط و اوضاعى که بر دولت و امّت اسلامى در آن دوران، حکمفرما بود، سازگارى داشت و توانست در این زمینه نظریه کاملى ارائه دهد و براى اجراى آن در صورت به وجود آمدن شرایط، تدارک لازم را ببیند. [۵]

امام مهدى(علیه السلام)

با وجود تفرقه و پراکندگى در جامعه آشفته پس از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، قرآن کریم و رسول خدا و امام على(علیه السلام) مژده ظهور امام مهدى منتظر(علیه السلام) را به جهانیان عرضه کردند: امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:

به هوش باشید!  فردا که مرکز حوادث است  کسى بر شما حکومت خواهد کرد که غیر از خاندان حکومت هاست، وى عُمّال و کارگزاران حکومت ها را بر اعمال و کردار بدشان کیفر خواهد داد، زمین میوه هاى دلش (معادن طلا و نقره) را براى او خارج مى سازد و کلیدهایش را تسلیم وى خواهد نمود، آن گاه عدالت گسترى و روش پیامبر در عدالت را به شما ارائه خواهد داد و کتاب و سنت را که پیش از او مرده اند، زنده خواهد ساخت. [۶]

دیدگاهى که امام(علیه السلام) ارائه داد دیدگاهى دقیق، مشخص، روشن و کاملاً آشکار و در به وجود آمدنِ نهضت و قیامى جهانى متبلور است که وضعیّت جهان اسلام بلکه بشریّت را سامان بخشد.

امام على(علیه السلام) در مورد رهبرى این قیام و نهضت مى فرماید:

زمانى که مردم هدایت را تحت الشعاع خواسته هاى خویش قرار مى دهند او (مهدى(علیه السلام)) خواسته ها را تحت الشعاع هدایت الهى مقرر مى دارد، و آن گاه که مردم قرآن را به رأى و خواسته هاى خود تفسیر مى کنند، او آراء و نظرات را از قرآن مى گیرد و تابع آن مى سازد. [۷]

مؤسسه نهج البلاغه، احادیثى را که از امام على(علیه السلام) پیرامون امام مهدى(علیه السلام)وارد شده و مجموع آن ها بر ٢٩١ روایت بالغ مى گردد، در یک جلد تدوین و گرد آوردى نموده است. از این مجموعه ١۴ روایت پیرامون نام مبارک حضرت مهدى(علیه السلام)و صفات و دعاى آن حضرت و ٧٧ مورد ارتباط به نَسَب حضرت دارد که وى از قریش و از بنى هاشم و اهل بیت و از فرزندان على و فاطمه(علیهما السلام)بلکه از فرزندان امام حسین(علیه السلام) بوده و خود، یکى از پیشوایان دوازده گانه به شمار مى آید و ۴۵ روایت به حضرت مهدى در قرآن و نهج البلاغه و اشعار امیر المؤمنین اختصاص دارد و ٢٣ حدیث پیرامون یاران حضرت مهدى(علیه السلام)و پرچم هاى سیکه و ١٢ روایت درباره سفیانى و دجّال و ٢۶ حدیث به غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) و رنج و گرفتارى شیعیان درزمان غیبت و فضیلتِ انتظار فرج ارتباط دارد و ٧۵ روایت درباره آشوب و فتنه هاى قبل از حضرت مهدى(علیه السلام)و نشانه هاى ظهور و پس از ظهور و دابّه الارض و یأجوج و مأجوج و ١٩ حدیث ارتباط به فضیلت مسجد کوفه و خروج مردى از اهل بیت(علیهم السلام) از مشرق زمین دارد که هشت مکه شمشیر بر گردن آویخته است به گونه اى که مردم با سوگند به خدا، مى گویند: این مرد از فرزندان فاطمه نیست و سپس بیان وضعیت زمین در هنگامه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) و حکومت آن حضرت و چگونگى خاتمه یافتن دین به واسطه آن بزرگوار تشریح شده است.

امام(علیه السلام) فرمود:

«یا کمیل! ما مِن علم إلاّ وأنا أفتحه وما من سّر إلاّ والقائم(علیه السلام)یختمه… یا کمیل!

لابدّ لماضیکم من أوبه، ولابدّ لنا فیکم من غلبه… [۸]

بنا یختم الدین کما بنا فُتح، وبنا یستنقذون مِن ضلاله الفتنه کما استنقذوا من ضلاله الشرک و بنا یؤلّف الله قلوبهم فى الدین بعد عداوه الفتنه کما ألّف بین قلوبهم ودینهم بعد عداوه الشرک[۹]، ولو قد قام قائمنا، لأنزلت السماء قطرها وأخرجت الأرض نباتها، ولیذهب الشحناء من قلوب العباد، وأصلحت السباع والبهائم حتى تمشى المرأه من العراق الى الشام لا تضع قدمها إلاّ على النبات وعل رأسها زینتها لا یهیجها سَبُع و لا تخافه»؛[۱۰]

اى کمیل: باب هر دانشى را من مى گشایم و قائم(علیه السلام) از هر راز و رمزى پرده مى دارد. اى کمیل! گذشته شما خواه نا خواه باید برگردد و روزى ما، پیروز خواهیم شد.

دین همان گونه که به وسیله ما آغاز شد، به وسیله ما نیز پایان مى پذیرد، مردم به واسطه ما از گرفتارى در فتنه و آشوب رهایى مى یابند همان گونه که از گمرکهىِ شرک نجات یافتند، خداوند به واسطه ما دل هاى آنان را در دین با یکدیگر اُلفت مى دهد، در صورتى که قبلاً با هم دشمنى داشتند، چنان که دل و دین آن ها را پس از دشمنى شرک، به یکدیگر نزدیک مى گرداند.

و هر گاه قائم ما قیام کند آسمان باران خویش را فرو مى فرستد و زمین گیاهان خود را مى رویاند و کینه و عداوت، از دل هاى بندگان ریشه آن مى شود و درندگان و حیوانات نیز، به کسى آزارى نمى رسانند، به گونه اى که یک زن مى تواند در کمال امنیت و آزادى فاصله میان عراق و شام را بپیماید و پاى خویش را جز بر سبزه زارها و بوستان ها ننهد، در حالى که جوکهرات و زر و زیور خود را نیز با خود دارد، نه درنده اى او را آسیب مى رساند و نه خطرى او را تهدید مى کند.

فلسفه و اصول حکومت اسلامى

امام(علیه السلام) پس از عصر نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نمونه اى عملى و بى مانند از حکومت اسلامى ارائه داد و آن را با نظریه اى کامل و داراى ابعادى منسجم مقرون ساخت که در منشور معروف آن بزرگوار به مالک اشتر آن گاه که وى را به فرمانروایى مصر گمارد، متبلور است. جامعه شناسان در شرح و تفصیل و تبیین و مقایسه این منشور با دیگر نظام هاى حکومتى، کهتمام فراوان مبذول داشته اند، این منشور خود دلیلى از دلائل امامت امام(علیه السلام) است که به وسیله آن مکتبِ اهل بیت(علیهم السلام) از سایر جریان هایى که نام اسلام و خلافت اسلامى را با خود یدک مى کشند، متمایز مى شود. افزون بر این دستور العملِ اعجازآمیز، موارد دیگرى از سخنان گهر بار آن بزرگمرد که در نهج البلاغه و غیر آن به دستمان رسیده ما را بر به دست آوردنِ دیدگاه بى نظیر امام(علیه السلام) و اسلام در مورد اصول و فروغ فلسفه و نظام حکومت، یارى مى دهد که به گونه اى فشرده به خطوط اصلى آن اشاره مى کنیم.

امام(علیه السلام) با تأکید بر لزوم برخوردارى از حکومت، آن را یک ضرورت اجتماعى دانسته است « لابدّ للناس مِن امیر، بَرٍّ او فاجر، والامامهُ نظام الأمه »؛ مردم ناگزیر به زمامدارى نیازمندند، خواه نیکو کار باشد و خواه بد کار، امامت و پیشوایى، نظام امّت است و با این جمله بیان فرمود که حکومت، آزمایشگاه زندگى است:

«القدره تظهر محمود الخصال ومذمومها»؛ قدرت و حکومت است که صفات پسندیده و ناپسند را آشکار مى سازد.

حضرت با تشریح این که حکومت، کالایى ناپایدار و زود گذر است و نباید بدان مغرور شد مى فرماید: «الدولهُ کما تُقبَل تُدبر»؛ دولت، همان گونه که رو مى آورد، از دست مى رود سپس فرمود: حکومتِ نمونه، حکومتى است که ارزشى بوده و سزاوار زمینه سازى و برنامه ریزى باشد.

خطوط اصلى نظام حکومت اسلامى و مسئولیت هاى مهم دولتِ نمونه عبارتند از:

١ . آگاهى دادن به مردم;

٢ . ایجاد عدل و داد;

٣ . حمایت و پشتیبانى از دین;

۴ . اقامه و اجراى حدود;

۵ . تربیت جامعه;

۶ . کوشش در پند و اندرز و ابلاغ;

٧ . توانِ مالىِ لازم، و بهبودِ وضع زندگى مردم;

٨ . دفاع از استقلال و آرامت امّت;

٩ . امنیّت کامل داخلى;

١٠ . آمک به محرومان;

١١ . یارى دردمندان;

١٢ . توجه به عمران و آبادى;

زمامدار نمونه باید از برخى صفات که مهم ترین عوامل پایدارى حکومتِ اوست، برخوردار باشد از جمله :

١ . تسلیم حق بودن;

٢ . درک و شناخت امور;

٣ . بیان روشن و شفاف;

۴ . شجاعت در به پا دارى حق;

۵ . حُسن نیّت;

۶ . احسان و نیکى به مردم;

٧ . پاکى نفس;

٨ . عدالت فرا گیر;

٩ . تدبیر و صرفه جویى;

١٠ . انصاف;

١١ . مهربانى;

١٢ . بردبارى;

١٣ . دفاع از دین;

١۴ . تقواى زیاد;

١۵ . درک امامت و مسئولیت;

١۶ . بیدارى;

١٧ . از مردم به اندازه، کار خواستن;

١٨ . مغرور نشدن به قدرت;

١٩ . تقسیم کار به شیوه اى صحیح و تعیین مسئولیت هر فرد مطابق با شأن او;

٢٠ . بذل و بخشش در هر چه دارد، بى آن که به اسراف بیانجامد;

سخنان امام(علیه السلام) سرشار از بیان عوامل سقوط و آفت هاى حکومت هاست که به زمامداران و کار گزاران و فرمانروایان براى چاره جویى از گرفتار آمدن به دام آن ها هشدار مى دهد، از آن جمله :

١ . جهل و نادانى;

٢ . خود سرى و مشورت نکردن;

٣ . پیروى از هواى نفس;

۴ . تعدّد مراکز تصمیم گیرى;

۵ . باطل گرایى و بى کهمیتى به دین;

۶ . جور و ستم;

٧ . فخر و تکبّر;

٨ . جلوگیرى از نیکى و احسان;

٩ . اسراف و تبذیر;

١٠ . غفلت;

١١ . انتقامجویى;

١٢ . بى تدبیرى;

١٣ . عبرت نگرفتن و عدم استفاده از تجربه ها;

١۴ . پوزش خواهى بسیار و اشتباهات فراوان;

١۵ . تباه ساختن اصول و ارزش ها;

١۶ . مقدم داشتن اراذل و اوباش در پُست هاى ادارى بر افراد شایسته;

امام(علیه السلام) فرمود: گماردن اراذل و اوباش و جوانان بى تجربه بر اداره دولت ها، دلیل انقراض و از دست رفتن آن حکومت هاست.

١٧ . خیانت;

حضرت فرمود: هر گاه خیانت پدید آید، برکات الهى رخت بر مى بندد، زمامدارى که وزیرش به او خیانت ورزد، تدبیرش به تبکهى مى رود.

١٨ . ضعف سیاست;

امام(علیه السلام) فرمود: آفتِ زمامداران، ضعف سیاست آن ها و آفت توانمندان، ضعیف شمردن دشمن است، آن کس که در تدبیرش تأخیر کند، نابودى اش زود هنگام است.

١٩ . بد رفتارى;

حضرت فرمود: «آفه الملوک سوء السیره»؛ آفت زمامداران، بد رفتارى با مردم است.

٢٠ . ناکارآمدى کارگزاران و فرمانروایان;

٢١ . ضعف حمایت مردمى، از فرمانروا و زمامدار;

امام(علیه السلام) فرمود: «آفه المُلک ضعف الحمایه» آفت حکومتدارى، ضعف حمایت مردمى

است.

٢٢ . سوء ظن در مورد فرد خیر خواه، از نشانه هاى سقوط حکومت هاست;

٢٣ . حرص و طمع و آزمندىِ رهبران نسبت به لذائذ زندگى دنیوى;

بزرگمرد، اهل ;« السیّد، من لا یصانع ولا یخادع ولا تغرّهُ المطامع » : امام(علیه السلام) فرمود

چاپلوسى و تملّق نیست، کسى را نمى فریبد و حرص و آز، او را به طمع وا نمى دارد. و نیز فرمود: آز و طمع، زمامدرا را خوار و ذلیل مى سازد.

عبادات و واجبات

امام على(علیه السلام) فرمود:

«إن الله سبحانه فرض علیکم فرائض فلا تضیّعوها، وحدّ لکم حدوداً فلا تعتدوها، و نهاکم عن أشیاء فلا تنتهکوها، وسکت عن اشیاء و لم یدعها نسیاناً، فلا تتکلّفوها، ولم یأمرکم إلاّ بحَسَن، ولم ینهکم إلاّ عن قبیح»؛

خداوند فرائضى بر شما واجب کرده است آن ها را ضایع و تباه نسازید و حدود و مرزهایى برایتان تعیین کرده، از آن ها تجاوز نکنید و از چیزهایى که شما را نهى کرده حرمت نگهدارید و از امورى که ساکت شده نه به جهت فراموش کارى است، از این رو، براى انجام آن ها خود را به زحمت نیفکنید.

و نیز فرمود:

«علیک بحفظ کل أمر لا تعذر باضاعته»؛

از آن چه که با تبکه ساختن آن معذور نیستى، مراقبت نما و آن را انجام ده و فرمود:

نخستین چیزى که براى خدا بر شما واجب است شکر و سپاس نعمت ها و کسب رضایت اوست، خوش به حال آنان که همواره خدا را اطاعت کنند و به انجام دستورات وى شتاب کنند و به انجام کارهاى نیک بر یکدیگر پیشى گیرند اگر آوتکهى کردید، مبادا در انجام عبادات کوتاهى کنید! اگر قرار باشد مستحبات به انجام واجبات آسیب وارد آورند، ارزشى ندارند، هیچ عبادتى به پایه انجام واجبات نمى رسد.

امیرمؤمنان(علیه السلام) به بیان فلسفه بخشى از احکام اسلامى توجه مبذول داشته و فرموده است:

خداوند، ایمان را به جهت تطهیر دل از شرک واجب فرمود و نماز را براى پاک شدن از کبر و نخوت، زکات را سبب روزى ،روزه را آزمونى براى اخلاص بندگان، حج را وسیله نزدیکى مسلمانان با یکدیگر، جهاد را براى سر بلندى اسلام، امر به معروف را به جهت اصلاح توده مردم، نهى از منکر را براى باز داشتن بى خِرَدان، صله رحم را براى کثرت جمعیّت، قصاص را براى حفاظت خون ها، اجراى حدود را براى بزرگداشت محرمات الهى و ترک شُربِ خمر را براى حفظ و سلامت عقل، دورى از دزدى را براى حفظ عفّت دست ها، ترک زنا را براى حفظ نسل ها، ترک لواط را به جهت افزایش نسل، شهادت و گوکهى را براى اظهار حق در برابر انکارها، ترک دروغ را به جهت احترام راستى، و اسلام را به عنوان مصونیّت از ترس و بیم، امامت را براى نظام امت، و طاعت و فرمانبردارى (از ولىّ أمر مسلمانان را) براى تعظیم مقام پیشوایى قرار داد.

و نیز فرمود:

«زکاه البدنِ الجهاد والصیام، و زیاره بیت الله أمن مِن عذاب جهنّم»؛

زکات بدن، جهاد و روزه و زیارت خانه کعبه، مصونیت از عذاب دوزخ است. و فرمود:

امر به معروف آن تا خود اهل معروف باشى و با دست و زبانت منکر را انکار نما و با تمام توان با اهل منکر به مخالفت برخیز، هدف دین أمر به معروف و نهى از منکر و اجراى حدود الهى است، جهاد، ستون دین، و رکه و روشِ سعادتمندان است، آن کس که در مسیر اجراى حق مبارزه کند، موفق خواهد شد، درهاى آسمان به روى جهاد کنندگان باز مى شود، برترین ثواب ها، ثواب جهاد است. [۱۱]

اخلاق و تربیت

امام(علیه السلام) به تربیت جامعه عنایت خاصى داشت و کوشید تا انحرافات ریشه دار و ژرف اخلاقى انسان ها را بهبود بخشد. از این رو، آن بزرگوار بر بیمارى اصلى انگشت نهاد و فرمود « ألا و إنّ حب الدنیا رأس آل خطیئه »؛ آگاه باشید، علاقه مندى به دنیا سر لوحه هر گناه است.

آن گاه سبب اصلى علاقمندى به دنیا را  آن زمانى که از علل و اسباب نهفته در آن سوى توطئه بر ضد طرح هاى نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در مورد خلافت پرده برداشت و راز و رمز به یغما بردن حکومت را از خود، باوجود روایات متواتر و فراوانى که در این زمینه از رسول خدا(ص) رسیده و بر مسلمانان اتمام حجت شده بود به روشنى بیان کرد  چنین اعلام نمود: آرى، آن را خوب شنیده بودند و به خاطر داشتند، ولى زرق و برق دنیا چشمان را خیره ساخت و زر و زیورش آنان را فریفت.

از جمله امور مترتب بر دوستى و علاقه مندى زیاد به دنیا، این است که انسان براى رسیدن به آن چه دیگران در آرزوى رسیدن به آن هستند، ابزار مختلفى را به کار مى گیرد، زیرا وقتى علاقه آدمى به چیزى تعلق گرفت او را کر و کور مى کند. به همین دلیل خلفا براى توجیه بر تَن کردن رداى خلافت، به بهانه ها و دست آویزهاى گوناگونى متوسل شدند که دلائل و برکهین دندان شکن امام(علیه السلام)بر آن ها خط بطلان کشید ولى آنان بر سر سختى موضعى که امام (علیه السلام) آن را محکوم ساخت، هم چنان باقى ماندند.

و هر گاه از امام (علیه السلام) داروى سودمند و شفا بخشى براى مداواى سبب و عللى، که انحرافِ را افزایش داده، درخواست کنیم حضرت آن را به گونه اى دقیق در خطبه معروف به همّام به وصف مى کشد و از رازى که تقوا پیشگان را به این مرتبه از کمال رسانده و در تقوا و پرهیز کارى تجسم یافته، پرده برداشته و مى فرماید:

«لقد عَظُم الخالق فى انفسهم فصَغُر ما دونه فى أعینهم»؛ آفریدگار، در روح و جانشان بزرگ جلوه کرد (به همین دلیل) غیر خدا در نظرشان کوچک است. از این رو، شناخت واقعى خداوندِ بزرگ، سبب پَستى و حقارت دنیا در چشم بندگان تقوا پیشه اش مى گردد و اگر دنیا در چشم آن ها کوچک جلوه کند، در تلاش و کوشش خود، دنیا را به دیده هدف نمى نگرند و در پى به دست آوردن آن خود را به آب و آتش نزده، بلکه همانند على بن ابى طالب(علیه السلام) بدان علاقه اى نشان نمى دهند، زیرا امام (علیه السلام) آن هنگام که قریش از سَرِ جور و ستم به زمام خلافت رسیدند، از حق خویش گذشت و فرمود: عدّه اى بر این مقام بخل ورزیده (بدون شایستگى آن را تصاحب کردند) و گروهى دیگر (ما) با سخاوت از آن صرف نظر کردند، حاکم و داور، خداوند است و در قیامت بازگشت همه به سوى اوست.

از همین جا در جامعه اسلامى دو نوع اخلاق متفاوت شکل گرفت، یکى اخلاق نمونه و بى مانندِ على(علیه السلام) که بر سیاست (هدف وسیله را توجیه مى کند) خط بطلان مى کشید، دیگرى اخلاق خلفا که رسیدن به حکومت را به هر وسیله ممکن، مشروع و قانونى مى دانستند به همین دلیل على(علیه السلام)نسبت به حکومت، رغبت نشان نداد ولى دیگران براى دست یابى به آن، از هیچ تلاشى فرونگذاردند. [۱۲]

دعا و نیایش على (علیه السلام)

قرآن کریم که باب دعا را گشود و خطاب به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: (قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ); بگو: اگر دعاى شما نباشد خداوند به شما عنایتى نخواهد داشت. امام على(علیه السلام)نیز مانند سایر ائمه (علیهم السلام) به دعا و نیایش توجه و عنایت خاصى داشت، دعکهاى حضرت در مجموعه اى به نام صحیفه علویه گرد آورى شده که از بارزترین دعاهاى معروفِ آن بزرگوار مى توان دعاى کمیل، دعاى صباح و مناجات شعبانیّه را نام برد و اکنون به فرازهایى از نیایش منظومى از آن شخصیت گرانمایه اشاره اى گذرا داریم که در آن عرضه مى دارد:

لک الحمد یا ذالجود والمجد والعُلى *** تبارکت تُعطی من تشاء وتَمنعُ

الهی وخلاّقی وحرزی وموئلی *** الیک لدى الإعسار والیُسر افزعُ

الهی لئن جلّت وجمّت خطیئتی *** فعفوک عن ذنبی أجّل وأوسعُ

الهی ترى حالی وفقری وفاقتی *** وأنت مناجاتی الخفیّهَ تسمعُ

الهی فلا تقطع رجائی ولا تُزِغ *** فؤادی فلی فی سیب جودک مطمعُ

الهی لئن خیّبتَنی أو طردتَنی *** فمن ذا الذی أرجو ومن ذا اُشفِّعُ؟

الهی اَجرنی من عذابک إنّنی *** أسیر ذلیل خائف لک أخضعُ

الهی لئن عذّبتَنی ألف حجّه *** فحبل رجائی منک لا یتقطّعُ

الهی اذا لم تعفُ عن غیر محسن *** فمن لمسیئ بالهوى یتمتّعُ

الهی حلیف الحبّ فى اللیل سکهر *** یناجی ویدعو والمغفّل یهجعُ[۱۳]

اى صاحب بخشش و بزرگوارى، حمد و سپاس تو را مى سزد، به هر که خواهى عطا کنى و از هر کس بخواهى دریغ مى دارى، اى خداى آفریننده من، اى پناه و پناهگاهم در دشوارى ها و رفکه و آسایش به درگاه تو مى نالم، خدایا! گر چه گناهانم بزرگ و زیاد است ولى عفو و بخشش تو از گنکه من بزرگتر و وسیع تر است، خدایا! تو خود حال زار و فقر و پریشانیم را مى بینى و نیایش و راز و نیاز نهانى ام را مى شنوى، خدایا! اگر نومیدم کنى و از درگاهت برانى به چه کسى امیدوار باشم و چه کسى را نزد تو شفیع قرار دهم، خدایا! مرا از قهر عذابت در پناه خود قرار ده، زیرا من بنده اسیر و ذلیل و ترسان و خاضع به درگاه توام، خدایا! اگر هزار سال عذابم کنى رشته امیدم از رحمت تو قطع نخواهد شد، خدایا! اگر تو، از مردم غیر نکوکار در نگذرى، پس آنان را که گرفتار هواى نفس و بدکاره اند چه کسى خواهد بخشید، خدایا! آن کس که در اشتیاق توست، تمام شب را بیدار و به نیایش و دعا مشغول است، ولى غافلان در خوابند.

ادبیّات در گفتار امام(علیه السلام)

بر مجموعه هایى از سخنان امام(علیه السلام) که به صورت نثر و نظم در نهج البلاغه و دیگر کتبى که به نشر آثار امام پرداخته و از آن بزرگوار نقل شده است، آشنا شدیم. در این سخنان به اوج و بلنداى پر درخششى که امام(علیه السلام) در عرصه خطابه و نامه نگارى و کلمات و پندهاى حکمت آمیز و یا عرصه شعر بدان دست یافته بود، پى بردیم،

– همان گونه که اساتید فنّ ادب گفته اند  اگر بگوییم برترین دست آورد ادبى تاریخ از جنبه هاى هنرى و ژرفاى معنا و عمق اندیشه همان است که از امام على(علیه السلام) به یادگار مانده است، سخنى به گزاف نگفته ایم. [۱۴]

اینک نمونه اى از ادبیّات به نظم آمده حضرت را با علم به وجود دیوان اشعار منسوب به آن بزرگوار در عرصه هاى گوناگون، بر مى گزینیم که برخى از تاریخ نگاران با تکیه بر آن ها به فرازهایى ادبى از آن ها استناد جسته اند: امام(علیه السلام)در سوک پدر بزرگوارش حضرت ابو طالب رضوان الله تعالى علیه مى فرماید:

اى ابو طالب! تو پناه بى پناهان و باران رحمت الهى بر زمین خشکیده و تشنه و روشنایى بخش تاریکى ها بودى، غم فقدانت فرشتگان را درهم شکست، خداوند بر تو درود و صلوات فرستاد و در  فردوس برین پذیرایت شد، براستى که تو بهترین عمو در حق رسول خدا بودى. [۱۵]

به نقل جاحظ و بلاذرى : على(علیه السلام) از همه صحابه به فنون شعر آشناتر و فصیح تر و در خطابه، سر آمدِ همگان و در نویسندگى برتر از همه بوده است، از جمله اشعار حضرت در روز بدر مى توان به ابیات ذیل اشاره کرد:

آن گاه که سپاهیان، پا به فرار گذاشتند و مسلمانان خردمند به سرعت اطراف پیامبر را گرفتند، آن حضرت را یارى کردیم و با غیرت و جوانمردى سرکشان را از دم تیغ گذراندیم، هم آنان که به هدایت رهنمون نگشتند و زمانى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ما را به هدایت رهنمون گشت، همه از خدا و حق اطاعت کرده و تقوا پیشه نمودیم. [۱۶]

سبط ابن جوزى ابیات ذیل را از آن حضرت در تذکره الخواص یاد آورده شده است: مردم با حرص و ولع در اندیشه دنیایند، آن را براى تو زیبا جلوه دادند ولى با رنج و اندوه همرکه است، به وسیله عقل و خرد از دنیا بهره نگرفتند، بلکه به مقدّرات الهى بدان دست یافتند، اگر قرار باشد با زور و قدرت کسى در پى چیزى برآید، بنابراین ،شکهین باید غذاى گنجشک را برباید. [۱۷]

نیز از آن بزرگوار منقول است:

بیماریت در جسم توست و خود نمى بینى و داروى بیمارى ات نیز در وجود توست و خود احساس نمى کنى، تصور مى کنى عضو کوچکى هستى، ولى جهانِ بزرگى در تو نهفته است. [۱۸]

سلام و درود بر تو اى پدر بزرگوارِ حسن و حسین، اى سرور بلیغان و شعراء، درود بر تو در آن روز که دیده به جهان گشودى و روزى که به خدا ایمان آوردى و در رکهش مبارزه نمودى و آن روز که صبر و شکیبایى پیشه ساختى و دیگران را بر خود ترجیح دادى و روزى که حدود الهى را به اجرا در آوردى و آن گاه که با صبر وبردبارى، در رکه خدا به فیض شهادت نائل شدى و آن روز که زنده برانگیخته مى شوى و دوستدارانت را به حوض کوثر و باغ هاى پر نعمت بهشتى، رهنمون مى گردى.

  منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۲ – امیرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– اصول کافی ۱/ باب ذکر الصحیفه و الجفر و الجامعه و مصحف فاطمه، نیز به سیره الائمه الاثنی عشر ۱/ ۹۶- ۹۹ و ۲۷۴- ۲۹۴ مراجعه شود.

[۲]– حیاه امیر المؤمنین فی عهد النبّی/ ۴۰۲، تألیف محمد صادق صدر.

[۳]– نهج البلاغه خطبه ۱۷، چاپ صبحی صالح.

[۴]– معجم موضوعی نهج البلاغه/ ۴۲- ۵۳ و ۱۰۱، تصنیف غرر الحکم/ ۱۰۹- ۱۱۷٫

[۵]– معجم موضوعی نهج البلاغه/ ۸۷- ۱۱۶ و ۳۷۴- ۴۴۵٫

[۶]– نهج البلاغه خطبه ۱۳۸٫

[۷]– نهج البلاغه خطبه ۳۱۸٫

[۸]– بشاره المصطفی/ ۲۴- ۳۱٫

[۹]– ملاحم ابن طاووس/ ۸۴- ۸۵٫

[۱۰]– خصال صدوق ۲/ ۴۱۸، در خصوص روایات پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) به جلد اول موسوعه احادیث امیر المؤمنین از مؤسسه نهج البلاغه مراجعه شود.

[۱۱]– تصنیف غرر الحکم/ ۱۷۵- ۱۹۰ و ۳۳۱- ۳۳۵، معجم موضوعی نهج البلاغه ۱۴۰- ۱۵۰ و ۲۱۶- ۲۳۹٫

[۱۲]– معجم موضوعی نهج البلاغه/ ۲۸۲- ۳۵۶ و ۱۹۴- ۲۱۴ و ۱۵۲- ۱۶۹ و ۳۷۴- ۳۷۹ و تصنیف غرر الحکم بخش اخلاقی/ ۲۰۵- ۳۲۳ و ۱۲۷- ۱۴۷٫

[۱۳]– صحیفه علویه و مفاتیح الجنان.

[۱۴]– تاریخ الادب فی ضوء المنهج الاسلامی، از دکتر محمود بستانی ادبیات امام علی (علیه السلام).

[۱۵]الغدیر ۳/ ۱۰۶ و ۷/ ۳۷۸ و ۳۷۹٫

       أبا طالب عصمه المستجیر *** وغیث المحول ونور الظُلَم

       لقد هدَّ فقدُک اهل الحفاظ *** فصلّى علیکَ ولىّ النعم

      ولقّاک ربّک رضوانه *** فقد کنتَ للمصطفى خیر عمّ

[۱۶]نصرنا رسول الله لما تدابروا *** وثاب الیه المسلمون ذووالحجى

        ضربنا غواه الناس عنه تکرّماً *** ولمّا یروا قصدالسبیل ولا الهدى

        ولمّا أتانا بالهدى کان کُلنّا *** على طاعه الرحمان والحق والتُقّى

[۱۷]للناس حرص على الدنیا بتدبیر *** وصفوها لک ممزوج بتکدیر

          لم یرزقوها بعقل حینما رزقوا *** لکنّما رزقوها بالمقادیر

          لو کان عن قوه أو عن مغالبه *** طار البزاه بأرزاق العصافیر

[۱۸]– داؤک فیک وما تشعر *** وداؤک منک وما تبصر

وتحسب أنک جرم صغیر *** وفیک انطوى العالم الأکبر