در میان کتاب هایى که تاریخ نهضت حسینى و فاجعه عاشورا را نگاشته اند، کمتر کتابى را مى توان یافت که میثم تمار را در زمره شهیدان این قیام مقدس به شمار آورده باشد. درحالى که وى طلایه دار نیکان و خواص اولیایى است که به خاطر دوستى اهل بیت و دشمنى با حکومت اموى در این دوره به شهادت رسیده اند. گونه شهادت وى ویژگى هایى دارد که او را در درخشان ترین فصول و اوج قله تاریخ شهادت در راه خدا قرار مى دهد.

از ظاهر برخى متونى که داستان قتل شهید نامدار، میثم تمار، را نقل کرده اند، چنین برمى آید که شهادت وى در اواخر ماه ذى حجه سال شصتم هجرت بود. شیخ مفید گوید: «در همان سالى که به شهادت رسید حج گزارد».[۱]  برخى از متون تصریح دارند براین که او پیش از رسیدن امام حسین علیه السلام به عراق کشته شد: «قتل میثم ده روز پیش از رسیدن حسین بن على علیه السلام به عراق روى داد».[۲]  یک مأخذ دیگر به صراحت مى گوید: «او ده یا بیست روز پیش از عاشورا به قتل رسید».[۳]

طبق همه اقوال یاد شده میثم پس از خروج حسین علیه السلام از مکه و هنگامى که ایشان در سفر به سوى عراق بودند، کشته شده است.

از یک نقل تاریخى چنین استفاده مى شود که او همزمان با مختار، به وسیله ابن زیاد زندانى شده است، شیخ مفید گوید: « [ابن زیاد] او و مختار را به زندان افکند»؛[۴]  یعنى پیش از قتل مسلم علیه السلام. بنابر این قتل او در دورانى که امام علیه السلام در مکه مکرمه به سر مى برد روى داد.

میثم بن یحیى- یا عبدالله- تمار اسدى کوفى از یاران نزدیک امیرالمؤمنین، حسن و حسین- صلوات الله علیهم- است؛ و در ستایش، جلالت و بزرگى شأن وى و آگاهى او بر غیب، روایت آن قدر فراوان است که نیاز به بیان ندارد؛ و چنانچه میان عصمت و عدالت مرتبه اى مى بود بر وى اطلاق مى گشت.[۵]

منزلت خاص میثم نزد خداى متعال و اهل بیت علیهم السلام، علم اجل (یا علم منایا و بلایا) رانصیب وى کرده بود. اخبار غیبى فراوانى از وى نقل شده است. از جمله آن که به حبیب بن مظاهر خبر داد که در راه یارى حسین به شهادت مى رسد و سرش را در کوفه مى گردانند. به مختار نیز خبر داد که از زندان ابن زیاد رهایى مى یابد و به خونخواهى حسین برمى خیزد و ابن زیاد را مى کشد و گام بر گونه هایش مى گذارد.[۶] حتى به خود ابن زیاد درباره کشته شدن خویش به دست وى و این که چگونه کشته مى شود و این که او نخستین کسى است که در اسلام لجام زده مى شود خبر داد.[۷]

نقل شده است که میثم تمار غلام زنى از بنى اسد بود. امیرالمؤمنین علیه السلام او را خرید و آزادش کرد. حضرت پرسید: نامت چیست؟ گفت: سالم. گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله به من خبر داد که آن نامى که پدر و مادرت در عجم [۸]  بر تو نهاده اند میثم است. گفت: راست گفت رسول خدا؛ و اى امیرمؤمنان، تو نیز راست گفتى. به خدا سوگند، نام من میثم است. فرمود: سالم را وابگذار و به نامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله تو را خوانده است باز گرد. او نیز میثم را اختیار کرد و کنیه ابا سالم گرفت.

روزى على علیه السلام به او گفت: پس از من دستگیر و بر دار مى شوى و تو را خنجر مى زنند و چون روز سوم فرا رسد، از دهان و بینى ات خون سرازیر مى شود و محاسنت را رنگین مى کند. تو را در نزدیکى خانه عمرو بن حریث به دار مى کشند. تو دهمین کسى هستى که او را در نزدیکى خانه عمرو بن حریث بر دار مى آویزند. چوبه دار تو از همه کوتاه تر و به غسالخانه نزدیک تر است. بیا برویم تا نخلى را که بر شاخه هایش آویخته مى گردى نشانت دهم؛ و نشانش داد. میثم مى آمد و کنار آن درخت نماز مى خواند و مى گفت: «چه نخل مبارکى هستى، من براى تو آفریده شده ام و تو نیز براى من پرورده شده اى». او پیوسته ملازم درخت بود تا آن که بریده شد؛ و میثم جایگاهى را که در کوفه بر دار مى شود شناخت.

گوید: میثم با عمرو بن حریث دیدار مى کرد و به او مى گفت: من همسایه توام، براى من همسایه اى نیکو باش؛ و عمرو که مقصودش را نمى دانست مى گفت: آیا مى خواهى که خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم را خریدارى کنى؟

او در همان سالى که کشته شد حج گزارد؛ و به حضور ام سلمه- رضى الله عنها- رسید. پرسید: تو کیستى؟ گفت: میثم هستم. گفت: به خدا سوگند، چه بسیار از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که در نیمه هاى شب از تو یاد مى کرد و سفارش تو را به على علیه السلام مى فرمود.

میثم درباره حسین علیه السلام پرسید و ام سلمه فرمود: در بستان خویش است. گفت: به او بگو که من دوست داشتم که بر او سلام کنم؛ و ان شاء الله در پیشگاه خداوند یکدیگر را دیدار خواهیم کرد.[۹]

ام سلمه عطرى خواست و میثم محاسن خویش را خوشبو کرد. ام سلمه گفت: این محاسن با خون خضاب خواهد شد!

میثم آنگاه به کوفه رفت و عبید الله زیاد ملعون او را دستگیر کرد. چون وى را نزد ابن زیاد بردند به او گفتند: این از برگزیده ترین مردمان در نزد على بود! گفت: واى بر شما، همین عجم! گفتند: آرى! عبیدالله خطاب به او گفت: پروردگارت کجاست؟ گفت: در کمین ستمکاران؛ و تو یکى از ستمکارانى! گفت تو با عجمیت خود به چیزى که مى خواهى مى رسى! مولایت درباره رفتار من با تو چه گفته است؟

گفت: به من خبر داد دهمین کسى هستم که بر دارم مى زنى و چوبه دارم از همه کوتاه تر و به غسالخانه نزدیک تر است.

گفت: با او مخالفت خواهیم کرد. گفت: چگونه با او مخالفت مى کنى؟ و حال آن که به خدا سوگند، هر خبرى که به من داده است از پیامبر، از جبرئیل، از خداى متعال است. تو چگونه با اینان مخالفت مى کنى؟ من جایى را که در کوفه به دار کشیده خواهم شد مى دانم و من نخستین آفریده خدا هستم که در اسلام بر او لجام زده مى شود!

سپس او را همراه مختار بن ابى عبیده به زندان افکند. میثم به وى گفت: تو از زندان رها مى شوى و به خونخواهى حسین علیه السلام برمى خیزى و این کسى که ما را مى کشد، مى کشى.

چون عبیدالله، مختار را براى کشتن احضار کرد، پیک با نامه یزید سر رسید که به ابن زیاد فرمان مى داد تا از او دست بدارد و رهایش کند.[۱۰] فرمان رسیده بود که میثم دار زده شود، و در نتیجه او را بیرون آوردند.

مردى میثم را دید و گفت: چرا خودت را به دردسر انداختى، اى میثم!؟ او با تبسم گفت: امروز وعده دیدار من با نخل است: من براى او آفریده شده ام؛ و او براى من پرورده شده است!

چون از چوبه دار بالا رفت. مردم بر در خانه عمرو بن حریث گرد او جمع شدند.

عمرو گفت: به خدا سوگند که او پیوسته مى گفت: «من مجاور توام!» چون بر دار کشیده شد، کنیزش را فرمان داد تا زیر آن را جارو بزند، آب بپاشد و تمیز کند. چون میثم آغاز به گفتن فضایل بنى هاشم کرد، به ابن زیاد گفتند: این برده شما را رسوا ساخت! گفت: او را لجام بزنید، میثم نخستین آفریده خدا بود که در اسلام لجام زده شد. قتل میثم، ده روز پیش از رسیدن حسین بن على علیه السلام بود. چون سه روز از دار زدن او گذشت، او را خنجر زدند و میثم تکبیر گفت. سپس در پایان روز از دهان و بینى اش خون جارى شد.[۱۱]

منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله «  تلاش حکومت اموی در روز های مکی نهضت حسینی»

تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی


[۱] ارشاد، ص ۱۷۰٫

[۲] اعلام  الورى، ص ۱۷۴؛ تنقیح  المقال، ج ۳، ص ۲۶۲ (به نقل از اعلام الورى) و نیز ر. ک. ارشاد، ص ۱۷۶٫

[۳] مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۴۴٫

[۴] ارشاد، ص ۱۷۱٫

[۵] ر. ک. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۴۴؛ و ر. ک. تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۶۲٫ مامقانى نیز گفته است: «بلکه اگر میان عصمت و عدالت مرتبه و واسطه  اى بود، بر او اطلاق مى  کردیم.»

[۶] ر. ک. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۳٫

[۷] چنان که در متن روایت ارشاد خواهد آمد.

[۸] عجم: غیر عربها، نژادهاى غیرعرب؛ پارسیان، ایرانیان. (المنجد).

[۹] شیخ مفید یکجا مى  گوید: «و در همان سالى که کشته شد حج گزارد.»؛ و در جاى دیگر مى  گوید: میثم از ام  سلمه درباره حسین پرسید و او گفت: در بستان خویش است. گفت: «از من به او بگو که دوست داشتم بر او سلام کنم؛ و ما ان شاء الله در پیشگاه خداوند یکدیگر را دیدار خواهیم کرد.»

این سخنان شیخ مفید بسیار شگفت و قابل تأمل است. باید دید که چگونه میثم در آن سال حج گزارده ولى در آن مدت بلندِ حضور امام علیه السلام در مکه مکرمه، نه او را دیده و نه با آن حضرت ملاقات کرده است؟

به احتمال زیاد مراد شیخ مفید از حج گزاردن اصل زیارت بیت الله الحرام است؛ و ممکن است که این زیارت عمره بوده باشد. در یک روایت دیگر فرزند میثم، حمزه، هنگام توصیف رویدادهاى این زیارت به صراحت مى  گوید: «پدرم براى عمره بیرون رفت.» (بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۱۲۹). بنابر این، این زیارت عمره بوده است. همچنین به احتمال زیاد ورود میثم به مدینه پیش از رجب سال شصت یا در همان ماه یعنى پیش از رسیدن خبر مرگ معاویه به مدینه و تقاضاى حکومت اموى از امام حسین براى بیعت با یزید بوده است. زیرا از ظاهر تاریخ پس از آن تا خروج امام علیه السلام از مدینه چنین بر مى  آید که امام به باغ خویش در بیرون مدینه نرفته است.

 

[۱۰] از این روایت چنین بر مى  آید که مختار پیش از رسیدن امام علیه السلام به عراق آزاد بود، زیرا که میثم پیش ازرسیدن آن حضرت به عراق کشته شد. این خلاف مشهور است و شاید درباره  اش بتوان گفت که براى جلوگیرى از پیوستن مختار به امام علیه السلام او را زیر مراقبت شدید قرار داده بودند.

[۱۱] ارشاد، ص ۱۷۱٫