تا آن‌جا که من اطلاع دارم، ایشان زندگی بسیار ساده‌ای داشت و خیلی هم به این ساده‌زیستی اصرار می‌ورزید. توی گردان هم که بودیم، اگر وسیله‌ای یا امکاناتی می‌آمد، اول بین نیروها تقسیم می‌کرد. اصلاً مایل نبود چیزی را برای خود یا فرماندهی بگیرد. به حداقل قانع بود.

روزی، پس از عملیات، به اتّفاق کلیه‌ی نیروهای تیپ، برای استراحت به هفت تپّه برگشتیم. از او تقاضای مرخصی کردیم. او به ما گفت: «برای چه مرخصی می‌خواهید؟ برای ساختن خانه؟ اشکالی ندارد.» با کمی مکث و مثل همیشه با نگاهی صمیمی و با لبخند گفت: «این را بدانید که خانه‌ی دنیا درست می‌شود. مهم ساختن خانه‌ی آخرت است؛ باید خانه‌ی آخرت را ساخت؛ آن هم خانه‌ای زیبا.»


رسم خوبان ۱۸ – چون مسافر زیستن، ص ۹۴٫ / تا آخرین ایثار، صص ۱۰۲ ۱۰۱٫