۱ – کلمه‌ی «فقه» در لغت به معنای فهم، آگاهی و دانایی است؛[۱] خواه مربوط به دین باشد و یا چیز دیگر. در کتاب لسان العرب معنای «فقه» فراتر از مطلق دانستن است و منظور از آن علم و دانستی است که همراه با دقّت نظر و استنباط باشد.[۲]

«فقه» در اصطلاح؛ به معنای علم و آگاهی دقیق نسبت به علوم دین و احکام الهی و توان استنباط آن‌ها از طریق ادلّه تفصیلی (کتاب، سنّت، عقل و اجماع) است. «فقه» یکی از شاخه‌های علوم دینی و عبارت است از: «علم به احکام شرعی از طریق استنباط و اجتهاد».[۳]

۲ – «فقیه» کسی است که در علوم اسلامی تخصّص دارد و احکام الهی را از ادلّه‌ی آن استنباط می‌کند.

۳ – «ولایت» معانی مختلفی دارد. ریشه‌ی لغوی آن (ولی) به معنای قریب، اتّصال و پیوند دو یا چند شیء است. از پیوند عمیق دو شیء، ولایت پدید می‌آید.[۴] ولایت به «تکوینی» و «تشریعی» تقسیم می‌شود:

یک. ولایت تکوینی

«ولایت تکوینی» به معنای تصرّف در موجودات و امور تکوینی است. چنین ولایتی از آن خدا است. اصل پیدایش، تغییرات و بقای همه‌ی موجودات به دست او است و همه تحت اراده و قدرت خدا قرار دارند. خداوند متعال مرتبه‌ای از این ولایت را به برخی از بندگانش اعطا می‌کند. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء، از آثار همین ولایت تکوینی است. آنچه در ولایت فقیه مطرح است، «ولایت تکوینی» نیست.

دو. ولایت تشریعی

«ولایت تشریعی» دو قسم است:

۱ – قانون‌گذاری: براساس توحید ربوبی، هر گونه قانونی که انتساب به خداوند نداشته باشد، به شرک در تشریع منتهی می‌شود: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»[۵] و فقط کسی مجاز به جعل قانون است که از طرف خداوند، مأذون باشد. مانند پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیهم السّلام)، قرآن در این باره می‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏ * عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى‏»[۶].

امام صادق (علیه السّلام) نیز فرموده است: «فَمَا فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ فَقَدْ فَوَّضَ إِلَیْنَا»[۷].

آیه الله معرفت در توضیح این موضوع می‌نویسد: «اینان حامل ودایع نبوّت بودند و طبق تعلیم و تربیت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تأیید روح القدس، بینش واقعی لازم را دارد بودند و بر ملاکات اصلی احکام، نسبت به پیشامدها کاملاً واقف بودند و بر حسب رخدادهای زمانه و مصالح مقتضی، تشریع احکام می‌نمودند».[۸]

زمان غیبت نیز فقیه جامع شرایطی که به کتاب و سنّت آشنایی دارد، نسبت به اوضاع و احوال زمانه آگاه است، مقتضیات زمان و مکان را تشخیص می‌دهد و از تقوا و پارسایی نیز برخوردار است؛ از سوی معصومین عم، مأذون است تا به وضع قوانین متغیّر در چارچوب احکام و آموزه‌های اسلامی و مصالح جامعه‌ی اسلامی بپردازد. جعل چنین ولایتی برای فقیه جامع شرایط، نه تنها منافاتی با ولایت تشریعی و حاکمیّت خداوند ندارد؛ بلکه شأنی از شئون ربوبیّت الهی و در طول آن است.[۹]

۲ – زعامت و رهبری: از دیدگاه اسلامی، انسان یکتاپرست، نباید از هیچ فرد یا نهادی، فرمان ببرد و کسی را ولی، سرپرست و ارباب خود قرار دهد و بی‌چون و چرا مطیع او گردد: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»[۱۰]؛ «اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیّت گرفتند، با آن‌که مأمور نبودند جز این‌که خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزّه است او از آنچه {با وی} شریک می‌گردانند». مگر آن‌که خداوند سبحان برای او چنین حقّی را جعل و تشریح کرده باشد.

قرآن فرموده است: «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۱۱]، «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر {و به نزدیک‌تر} است» نیز «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»[۱۲]؛ «ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند: همان کسانی که نماز برپا می‌دارند ودر حال رکوع زکات می‌دهند».

براساس این آیات خداوند ولایت تدبیری و حقّ اداره و تنظیم اجتماعی را برای پیامبر و امامان (علیهم السّلام) تشریع کرده است و تنها آنان هستند که می‌توانند حاکمیّت سیاسی و زمامداری جامعه را در دست گرفته و در رأس هرم قدرت باشند.

براساس دلایل گوناگونی، چنین ولایتی از طرف ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) به فقیهان واجد شرایط واگذار شده است و آنان به نیابت از معصومین عم، علاوه بر حقّ قانون‌گذاری با قیود و شرایطی که بیان شد- دارای ولایت زعامت و رهبری جامعه بوده و موظّف به تدبیر، سرپرستی و تنظیم اجتماعی، جامعه‌ی اسلامی هستند.

در هر صورت معنای اصطلاحی «ولایت» عبارت است از: «تصدّی امر و اداره‌ی حکومت».[۱۳]

۳ – «ولایت فقیه»؛ یعنی، رهبری سیاسی جامعه‌ی اسلامی به وسیله‌ی فقیه عادل و با تقوا و دارای شرایط لازم رهبری.

 

منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی


 

[۱]– ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص ۴۴۲٫

[۲]– ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۳۰۵٫

[۳]– میر احمدی‌زاده، مصطفی، رابطه‌ی فقه و حقوق.

[۴]– راغب اصفهانی، المفردات فی غرایب القرآن، ص ۵۳۳٫

[۵]– یوسف (۱۲)، آیه ۶۷٫

[۶]– نجم (۵۳)، آیات ۵-۳٫

[۷]بحار الانوار، ج ۱۵، ۳۳۲٫

[۸]– ولایت فقیه، ص ۱۶۲٫

[۹]– ر.ک: مصباح یزدی، محمّد تقی، حقوق و سیاست در قرآن، ص ۱۶۲٫

[۱۰]– توبه (۹)، آیه ۳۱٫

[۱۱]– احزاب (۳۳)، آیه ۶٫

[۱۲]– مانده (۵)، آیه ۵۵٫

[۱۳]– نوروزی، محمّد جواد، نظام اسلام، ص ۱۸۷ و ر.ک: آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، نشر اسراء، ۱۳۷۸، صص ۱۲۵-۱۲۳