واژه «یقظه» که در متون عرفانی کاربرد بسیاری دارد، به چه معنا است؟ آیا منشأ قرآنی و روایی دارد؟

پاسخ اجمالی

واژه «یقظه» در لغت از ریشه «یقظ» و به معنای بیداری و توجّه است. مشتقات این ریشه در قرآن و روایات نیز وجود دارد. در متون عرفانی؛ «یقظه»؛ به معنای بیدارى از خواب غفلت بوده و موجب آن معرفت و تجلّى انوار الهى در قلوب است.
اگرچه آیات فراوانی در قرآن به بیداری از غفلت پرداخته، اما در این کتاب مقدس، از ریشه «یقظ»، تنها یک مورد – آن هم به معنای لغوی – در قرآن وجود دارد. البته این ریشه با همان معنای کاربردی آن در عرفان، در روایات اسلامی فراوان مشاهده می شود.
 

پاسخ تفصیلی

«یقظه» در لغت؛ از ریشه «یقظ» به معنای بیداری و توجّه بوده[۱]  و نقیض خواب است.[۲] – در همین راستا «إیقاظ» مصدرِ «أیقظ» به معنای بیدارکردن فردی از خواب است.[۳] یک آیه از قرآن کریم و روایات فراوانی این ریشه را مورد استفاده قرار داده اند. متون عرفانی نیز بسیار از این ریشه بهره برده اند.
یقظه در عرفان
در متون عرفانی؛ «یقظه» به معنای بیدارى از خواب غفلت است که به دنبال معرفت و تجلّى انوار الهى در قلوب حاصل خواهد شد
[۴] و به تعبیر خواجه عبد الله انصاری(متوفای ۴۸۱ق): «یقظه‏» اول ظهور نور حیات حقیقى در دل بنده نیازمند است، به جهت مشاهده پرتو نور تنبّه الهى [که‏ مبدأ و منشأ  کشش است].[۵]
در کتاب های عرفانی؛ با استفاده از آیه شریفه «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا للهِ»
[۶] موضوع «یقظه» مورد بررسی قرار گرفته است و در همین ارتباط گفته  شده است: یعنى اى محمّد! بگو: به شما پند می دهم که از خواب غفلت براى بندگى و عبادت خدای تعالى بیدار شوید. «قَوْمَه» – مصدر فعل‏ «تَقُومُوا»[۷] -، به معنای تیقّظ و بیدارى از خواب غفلت و نهضت و برجستن از تیرگى فترت است.[۸]
آدمى در ابتداى نشأت و دوران کودکی، به جهت تکمیل بناى‏ بدن، مدّتى در تمتّعات و لذات طبیعى سپری کرده و حیوانیّت وى قوّت گرفته است و وقتی قواى وى کامل گشت، نور عقل، چراغ هدایت او می گردد و خود را در پرتو آن نور، غرق در ظلمات و تاریکی های طبیعى می بیند؛ از این رو نهضت سعادت ازلى وى را برمی انگیزاند و صداى‏ نداى‏ «أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا للهِ‏» به گوش هوش وى رسانده می شود. این بپاخاستن از خواب غفلت، «یقظه» نامیده می شود.
[۹]
یقظه از نگاه قرآن
در آیات قرآن تنها یک کلمه از ریشه «یقظ» می یابیم که آن نیز به معنای لغوی است:
« وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُود»
[۱۰] و با آن که آنان(اصحاب کهف) خفته بودند، گمان می کردی که آنان بیدارند.
ولی آیات بسیاری وجود دارند که بدون استفاده از ریشه «یقظ» اما ناظر به همان معنای عرفانی «یقظه» می باشند؛ مانند «قیام لله»(که توضیحش بیان شد)، «ذکر» و …
کلمه «ذکر» گاهی در مقابل نسیان واقع می شود که در این صورت به معنای فراموش نکردن و ادامه توجّه است،
[۱۱] و گاهی نیز به معنای یادآوری است؛[۱۲] یعنی، توجّهی که پس از نسیان و فراموشی بر انسان عارض می شود.
آیات فراوانی از ریشه «ذکر» در قرآن وجود دارد که نشان از اهمیّت یادآوری و توجّه و تنبّه دارد:
[۱۳]
«فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی‏ وَ لا تَکْفُرُون»،
[۱۴]‏ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا الله ذِکْراً کَثیراً».[۱۵] و …
به یک معنا می توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است؛ پس یکی از مهم ترین رسالت های پیامبران، بیداری و تنبّه مردم و یا همان «یقظه» بوده است؛ چنان که امام علی(ع) فرمود: «ای مردم! خداوند پیامبری به سوی شما فرستاد تا به وسیله آن بیماری های [روحی و اخلاقی] شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید(و یوقظ به غفلتکم)».
[۱۶]
یقظه از نگاه روایات
در روایات اسلامی به صورت وسیع به مسئله «یقظه» و بیداری – به همان معنای مصطلح عرفانی آن – پرداخته شده است که در ذیل به نمونه هایی اشاره می شود:
۱ – امام علی(ع): «أَ مَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقَظَه»؛
[۱۷] آیا دردت را درمان، و خوابت را بیدارى نیست؟
۲ – امام علی(ع): «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقَظَهٍ فِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَه»؛
[۱۸] با نور یقظه و بیداری، چشم ها و گوش ها و قلب ها را روشن ساختند.
۳ – مناجات شعبانیه: «إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا [کلما] أَرَدْتُ أَنْ أَکُونَ کُنْتَ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ عَنْک‏»؛
[۱۹] خدایا! من آن نیروئى که بتوانم به وسیله آن خود را از نافرمانیت منتقل سازم ندارم، مگر در آن وقت که تو براى دوستیت بیدارم کنى، و آن طور که خواهى باشم، پس تو را سپاس گویم که مرا در کرم خویش داخل کرده اى، و دلم را از چرکی هاى بی خبرى و غفلت خویش پاکیزه ساختى.

 

 

 

 منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏۷، ص ۴۶۷، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏۱۴، ص ۴۹ – ۵۰، بیروت، قاهره، لندن‏، دار الکتب العلمیه، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی‏، چاپ سوم‏، ۱۴۳۰ق؛ بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی – فارسی، مترجم، مهیار، رضا، ص ۱۰۰۳، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.

[۲]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ‏۵، ص ۲۰۱، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.

[۳]. لغت نامه دهخدا، واژه «إیقاظ»؛ فرهنگ ابجدی عربی – فارسی، ص ۱۶۹٫

[۴]. شهاب الدین سهروردى، ابو حفص عمر بن محمد، عوارف المعارف، ترجمه، اصفهانى، ابومنصور بن عبد المؤمن، ص ۲۷۹، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، ۱۳۷۵؛ نیز ر.ک: انصارى‏، خواجه عبد الله، منازل السائرین، ص ۳۵ – ۳۶، تهران، دار العلم‏، چاپ اول‏، ۱۴۱۷ق.

[۵]. منازل السائرین، ص ۳۵ – ۳۶٫

[۶]. سبأ، ۴۶٫

[۷]. در کتاب های لغت مصدر فعل «قام یقوم» چنین آمده است: «قام یقومُ قَوْماً، و قِیاماً، و قَوْمه، و قامه»؛ ابن سیده، على بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج ۶، ص ۵۸۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۱ق؛ لسان العرب، ج ‏۱۲، ص ۴۹۶٫‏

[۸]. ر.ک: تبادکانى، شمس الدین محمد، تسنیم المقربین، ص ۹۱، تهران، کتابخانه موزه و اسناد مجلس شوراى اسلامى ایران، چاپ اول، ۱۳۸۲؛ منازل السائرین، ص ۳۵؛ سکندرى‏، احمد بن عطاء الله، اللطائف الإلهیه فى شرح مختارات من الحکم العطائیه، ص ۱۹۹، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول‏، ۱۴۲۴ق.

[۹]. تسنیم المقربین، ص ۹۱ – ۹۲٫

[۱۰]. کهف، ۱۸٫

[۱۱]. ابن درید، محمد بن حسن‏، جمهره اللغه، ج ۲، ص ۶۹۴، بیروت، دار العلم للملایین‏، چاپ اول‏، ۱۹۸۸م.

[۱۲]. کتاب العین، ج ‏۵، ص‏ ۳۴۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‏، ص ۳۲۸، بیروت، دار القلم‏، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۱۳]. ر.ک: «ذکر و انواع آن»، سؤال ۷۷۴۱.

[۱۴]. «پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم؛ و شکرانه ام را به جاى آرید؛ و با من ناسپاسى نکنید»؛ بقره، ۱۵۲٫

[۱۵]. «اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادى بسیار»؛ احزاب، ۴۱٫

[۱۶]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏۷۴، ص ۲۹۶، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۱۷]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص ۳۴۴، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۱۸]. نهج البلاغه، ص ۳۴۲٫

[۱۹]. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج ‏۲، ص ۶۸۶، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.