ما مى‏توانیم از وجود امام استفاده بکنیم ، و موظفیم همچون تاسى به پیامبر اکرم (صلى ‏الله‏ علیه‏ و آله)، در گفتار و رفتار از امام بهره گیریم؛ خداوند مى‏فرماید:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر»(۱)


وجود پیغمبر و اوصیاى پس از او، کانونى هستند که ما از آن کانون باید روش زندگى را استخراج کنیم. رفتار معصومان آن قدر عمیق است که از جزئى‏ترین کار ایشان مى‏توان قوانین زندگى را استخراج کرد، یک کار و رفتار کوچک معصوم همچون چراغ، شعله و نورى است که تا مسافت هاى بسیار دور را براى انسان، نشان مى‏دهد. استاد شهید مرتضى مطهرى در این باره مى‏نویسد:
«ما ظلمى نظیر ظلمى که در مورد قرآن کرده‏ایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهار کرده‏ایم. سیره انبیاء و اولیاء و مخصوصا سیره پیغمبر اکرم و ائمه معصومین را برداشتیم به طاق آسمان کوبیدیم، گفتیم: او که پیغمبر است، نتیجه‏اش این است که اگر یک عمر براى ما تاریخ پیغمبر بگویند، براى ما درس نیست، و مثل این است که مثلا بگویند فرشتگان در عالم بالا چنین کردند. خوب فرشتگان کردند به ما چه مربوط ، یعنى این منبع شناخت را هم از ما گرفتند.

 

در صورتى که اگر این جور مى‏بود ،خدا به جاى پیغمبر فرشته مى‏فرستاد. پیغمبر یعنى انسان کامل ، على یعنى انسان کامل ، حسین یعنى انسان کامل، زهرا یعنى انسان کامل، یعنى مشخصات بشریت را دارند با کمال عالى مافوق ملکى، یعنى مانند یک بشر گرسنه مى‏شوند غذا مى‏خورند، تشنه مى‏شوند آب مى‏خورند، احتیاج به خواب پیدا مى‏کنند، بچه‏ هاى خودشان را دوست دارند ، غریزه جنسى دارند، عاطفه دارند، و لهذا مى‏توانند مقتدا باشند. اگر این جور نبودند امام و پیشوا نبودند.»(۲) آنچه که در زندگى امام رضا (علیه ‏السلام) همچون سایر معصومان (علیهم السلام) کاملا آشکار است و مى‏توان از آن به عنوان نقطه محورى در الگوگیرى، تکیه کرد، این است که، خلق و خوى امام مانند سخن و دینش جامع و همه جانبه بود. امام در همه ابعاد انسانى در حد کمال و تمام بود.

 


غیاث الدین شافعى معروف به خواند میر (متوفى ۹۴۲) در وصف امام رضا (علیه السلام) چنین مى‏سراید:
سپهر عز و جلالت محیط علم و فضیلت‏
امام مشرق و مغرب ملاذ آل پیمبر
وفور علم و علو مکان اوست به حدى‏
که شرح آن نتوان نمود کلک سخنور
قلم اگر همگى وصف ذات او بنویسد
حدیث او نشود در هزار سال مکرر(۳)

 

 

منبع:پرسمان



پی نوشت ها:
۱) احزاب، آیه ۲۱٫

۲) سیره نبوى، ص ۳۱، ۴۳، ۴۶٫

۳) تاریخ حبیب السیر، ج‏۲، ص ۸۳٫