طرح اشکال

برخی از علمای وهابی مانند ناصر بن عبدالله القفاری[۱] اشکالی بر مصحف امام امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)  وارد کرده و آن را وَهم و خیال شیعه به ویژه مرحوم کلینی در اصول کافی خوانده و با استناد به کلام ابن حجر و آلوسی، اخبار مربوط به وجود چنین مصحفی را در منابع اهل سنّت، ناتمام دانسته است.[۲] ولی ادعای وی در قالب الفاظی که شایسته پژوهشگر نیست، از جهاتی بی پایه و نادرست است.

گزارش منابع اهل سنّت از مصحف علی(ع)

با قطع نظر از منابع شیعی،[۳] بیشترین اخبار درباره وجود چنین مصحفی از آنِ منابع اهل سنّت است و برای طولانی نشدن بحث، فقط به فهرست آن منابع بسنده می گردد: عبدالرزاق(م۲۱۱ق) در المصنف،[۴] ابن سعد(م۲۳۰ق) در الطبقات،[۵] ابن ندیم(م۳ (ع) ۸ق) در الفهرست،[۶] ابونعیم(م۴۳۰ق) در حلیه الأولیاء،[۷] ابن عبدالبّر (م۴۳۶ق) در الإستیعاب،[۸] عبدالکریم شهرستانی(م۵۴۸ق) در مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار،[۹] حسکانی از بزرگان قرن پنجم در الشواهد التنزیل،[۱۰] ابن عساکر(م۵ (ع) ۱ق) در تاریخ مدینه دمشق،[۱۱] خوارزمی (م۵۶۸ق) در المناقب،[۱۲] کلبی در التسهیل،[۱۳] ذهبی(م (ع) ۴۸ق) در سِیَر أعلام النبلاء،[۱۴] ابن أبی داود سجستانی(م۳۱۶ق) در المصاحف،[۱۵] قرطبی در تفسیر قرطبی،[۱۶] سیوطی در الإتقان،[۱۷] زرقاتی در مناهل العرفان،[۱۸] و ابیاری در الموسوعه القرآنیه. [۱۹]

در این منابع، براساس کاوش نگارنده، مجموعهای از روایات مشاهده می شود و این نتیجه را می دهد که هیج تردیدی در وجود مصحف علی(ع)  نیست و عالمان مسلمان بدان توجه داشته‌اند ، از این رو، آن گونه که قفاری مدعی شد، این مصحف، موهوم و بهتان و خیالی نیست.

بررسی سند خبر مصحف علی(ع)

 قفاری با اینکه از یک سو، مصحف علی (ع)  را مزعوم، موهوم و خیالی می شمارد،[۲۰] از سویی دیگر، می گوید که این ادعا در برخی از منابع اهل سنّت آمده، ولی سندش ثابت نشده است،[۲۱] و این سخن شکی باقی نمی گذارد که با وجودِ اذعان به وجود آن مصحف در منابع اهل سنّت، تعبیرهای قفاری دور از عرف پژوهش و امری ناصواب است. برای اینکه بدانیم تا چه اندازه ادعای وی نزدیک به واقع است، توجه به نکاتی که در ادامه می آید، لازم است.

حدیث مصحف امیر المؤمنین(ع)  در مجموع از سه طریق در منابع اهل سنّت گزارش شده است:

الف) محمد بن سیرین،[۲۲] از علی بن ابی طالب(ع) ؛ [۲۳]

ب) عبد خیر[۲۴] از علی(ع) ؛[۲۵]

ج) عکرمه[۲۶] از علی(ع). [۲۷]

در میان نویسندگان اهل سنّت تنها طریق نخست (محمد بن سیرین)، تضعیف شده است:

۱ –  ابنابی داود سجستانی در ذیل روایت  می‌گوید:

قال ابوبکر:[۲۸] لم یذکرالمصحف أحدٌ إلا أشعث[۲۹]و هو لَیّن الحدیث، و إنّما روَوا حتی أجمع القرآن، یعنی أتمّ حفظه، فإنه یقال: للذی یحفظ القرآن قد جمع.[۳۰]

۲ – ابن حجر سند حدیث ابن ابی داود را از چند جهت ضعیف می شمارد: منقطع بودن آن؛ بر فرض عدم انقطاع، مراد از «جمع» درکلام علی(ع) حفظ قرآن در سینه است نه مصحف، و در بعضی از نقل ها که عبارت «حتی جَمَعَه بین اللَّوحَین»،[۳۱] آمده: «وَهم راوی است»،[۳۲] واقعیت ندارد.

 

۳ – آلوسی نیز، با نگاهی کلی تر به نقد روایت می پردازد و می گوید:

آنچه که شایع شده که علی(ع)  بعد از وفات رسولالله)ص) در خانه نشست و قرآن را جمع آوری کرد، برخی از طرق این اخبار ضعیف، برخی دیگر جعلی و بعضی دیگر صحیح است، ولی همان گونه که گفته شده (ابن حجر)، مراد از «جمع» حفظ کردن در سینه است،[۳۳] نه در مصحف.

قفاری نیز با استناد به کلام ابن حجر، روایت محمد بن سیرین را ضعیف دانسته، می گوید: در منابع اهل سنّت نیز از وجود مصحف علی(ع) خبر رسیده، ولی صحتش به اثبات نرسیده است.

ارزیابی و نقد اشکالات

پاسخ اشکال اول

در کلام همه نویسندگان یاد شده آن است که حدیث را به دلیل وجود اشعث که جز وی کسی حدیث را نقل نکرده و او ضعیف است، نا تمام و غیر قابل استناد می دانند؛ در حالی که اوّلاً، مقصود از اشعث، به قرینه دو طرف وی،[۳۴] اشعث بن سوّار کندی نجّار است و تضعیف او مورد اتفاق نیست. ابو احمد بن عدی  می‌گوید:«هرچند، با برخی روایاتی که اشعث بنسوّار از مشایخ گزارش کرده، مخالفت شده، ولی فی الجمله یُکتب حدیثه».[۳۵] ابن حجر از بزّار نقل  می‌کند که  می‌گوید:«لانَعلَمُ أحداً تَرَکَ حَدِیثُه إلاّ مِن قلیل المعرفه».[۳۶] بنابراین ضعیف بودن اشعث اجماعی نیست.

ثانیاً، راوی این حدیث از محمد، تنها اشعث نیست، بلکه همان گونه که اشاره شد، یزید بن هارون از ابن عون و وی از محمد بن سیرین،[۳۷] اسماعیل بن ابراهیم از ایوب و او از ابن عون از محمد بن سیرین،[۳۸] و اسماعیل بن عُلیّه از ایوب سختیانی و او از محمد بن سیرین، این روایت را [۳۹] بازگو کرده اند.

ثالثاً، مضمون روایت محمد بن سیرین از طریق عبد خیر و عکرمه که هر دو مورد تأیید رجال شناسان اهل سنّت اند، نقل شده است. بنابراین منقطع بودن روایت محمد، مرتفع می گردد؛ چه اینکه سیوطی بعد از کلام ابن حجر، تصریح می کند:«قلتُ: قد وَرَدَ من طریق آخر، أخرجه ابن الضریس فی فضائله…».[۴۰] آلوسی نیز که برخی از اسناد این حدیث را تأیید می کند و صحیح می شمارد، لفظ «جمع» را به «حفظ در سینه» معنا می کند، که منظور همان سند ضریس است.[۴۱]

پاسخ اشکال دوم

ابن حجر و دیگران، تعبیر«جمع» در حدیث را به حفظ در سینه و حافظه، معنا می کنند. این اشکال از جهاتی مردود و ناپذیرفتنی است:[۴۲]

جهت اول: خود ابن حجر در ابتدای همان باب جمع القرآن، واژه جمع را این گونه معنا می کند:

المراد بالجمع هنا جَمع مخصوص، وهو جمع مُتفرقه فی صُحُف، ثم جمع تلک الصُحُف فی مُصحَفٍ واحدٍ مرتّب السُّوَر.[۴۳]

جهت دوم: اولاً ابن حجر عبارت ابن ابی داود را، برخلاف اصل امانت داری نادیده گرفته و آن را تحریف کرده است وی تحت: عنوان «جَمَعَ علی بن ابی طالب(ع) القرآنَ فی المصحف»، می گوید: «حدثنا ابن فُضیل عن أشعث. ..أقسم علی أن یَرتدی برداءٍ إلّا لجُمعه حتّی یجمع القرآن فی مُصحف، فَفَعَل…»،[۴۴] ولی ابن حجر مفهوم صریح عبارت های کلیدی «مصحف» هم در عنوان و هم در متن حدیث، و نیز جمله «فَفَعَل» را به معنای حفظ در سینه گرفته است!، که نوعی خیانت است.

ثانیاً، به اعتراف خود آلوسی که روایت ابن ضریس صحیح است، در متن همین روایت آمده:«فقُلتُ لعکرمه: ألّفُوه کما اُنزل، ألأوّل فَالأوّل»،[۴۵] در عین حال سخن ابن حجر را می پذیرد که مراد، حفظ در سینه است. چگونه معقول است علی(ع)  قرآن را بر اساس تاریخ نزول(ألأول فالأول)، در سینه اش «تألیف» کند؟.[۴۶]

ثالثاً، آلوسی در بررسی روایات، راه علمی را که در علم درایه به اثبات رسیده، نپیموده است؛ زیرا در احادیثی که مضمونشان هماهنگ است ولی برخی اسنادشان به اصطلاح آلوسی ضعیف است، حدیث صحیح، مورد استناد قرار  می‌گیرد، نه اینکه حدیث صحیح تحت تأثیر روایت ضعیف باشد.[۴۷] هم چنین وی ادعای جعلی بودن برخی سندهای روایت را کرده، ولی ادعایش را اثبات نکرده است.

رابعاً، اگر مقصود از «جمع آوری» حفظ در ذهن باشد، چه نیازی بود که امیرالمؤمنین(ع)  در خانه بنشیند و جز برای نماز (نماز جمعه) از خانه خارج نگردد؟[۴۸] برای سپردن در ذهن، راهی غیر از نشستن در خانه نیز وجود داشت. گذشته از آن، در گزارش عبدالرزاق که تعبیر«حتیأجمَعَه للنّاس»[۴۹] آمده است، یعقوبی و شهرستانی از عرضه آن بر مردم خبر می دهند؛[۵۰] و این با توجیه ابن حجر سازگار نیست.

پاسخ اشکال سوم

اشکال سوم این است که ابن حجر عبارت«مِنَاللَّوحَین» را وَهم راوی خواند و با این تعبیرش عبد خیر را متهم به خطا و ضعف کرد؛ در حالی خود او همین راوی را در روایت دیگر[۵۱] که مضمون آن به نفع ابوبکر است، تأیید می کند![۵۲] به راستی چگونه معقول است یک راوی نسبت به حضرت علی(ع)  تضعیف می گردد و نسبت به ابوبکر مورد اعتماد است؟ آیا این انصاف در تحقیق است! چه اینکه تعبیر «مِنَاللَّوحَین» در روایات دیگر، از علی(ع)  نقل شده است.

ابو نعیم در حلیه الأولیاء، جمله«حتی أجمع مابین اللوحین»[۵۳] را می آورد.

ابن عساکر در چند روایت این تعبیر را درباره علی(ع)  نقل می کند که می فرماید: «از من از میان دو لوح بپرسید».[۵۴] بنابراین سخن ابن حجر ناصواب و مردود است و در اصل وجود مصحف أمیر المؤمنین (ع)  هیچ تردیدی نیست.

محتوای مصحف علی(ع)  بر پایه منابع اهل سنّت

ناصر القفاری مانند همیشه در این مورد نیز از حربه تهمت بهره  می‌گیرد و شیعه را متهم  می‌کند که با اعتقاد به مصحف علی (ع) ، اضافاتی بر قرآن قائل‌اند ،[۵۵] اما به راستی محتوای این مصحف شریف زاید بر قرآن چیست؟ تفاوت اساسی آن با مصحف رایج در چه بوده و چه ویژگی های داشته است؟

 با معرفی ویژگی هایی که منابع اهل سنّت برای مصحف علی (ع)  ارائه می دهند، می‌توان به محتوای آن پی برد:

 «إنّه (ع)  کَتَبَهُ علی تنزیله»، قال (محمد بن سیرین)«فلو أصیب ذلک الکتاب کان فیه عِلمٌ».[۵۶]

 قال ابن سیرین:« فبلغنی أنّه کتب [کتبه] علی تنزیله ولو أصیب ذلک لوُجِد فیه علم کثیر».[۵۷]

«فجَمَعَه علی ترتیب نزوله، و لو وُجد مصحفه لکان فیه علم کبیر ولکنه لم یوجد».[۵۸]

 «برخی (از مصاحف) سوره إقرأ را ابتدای قرآن قرار داده بودند و هذا أول مصحف علی(رضیالله عنه)».[۵۹]

 «قال محمد: فقلتُ لعکرمه ألّفُوه کما أُنزل، الأوّل فالأوّل؟ قال: لو إجتمعت الإنس والجنّ علی أن یُؤلّفوهُ هذا التألیف ما استطاعوا».[۶۰]

 «و فیه أنّه کَتَب فی مصحفه الناسخ والمنسوخ و أنّ ابن سیرین قال: فطلبتُ ذلک الکتاب وکتبتُ فیه إلی المدینه فلم أقدر علیه».[۶۱]

ابن عساکر روایات متعددی را در این خصوص گزارش می کند؛ از جمله از ابی الطفیل می آورد که علی (ع)  بر منبر پس از حمد و ثنا، فرمود:

یا ایّها الناس! سَلُونی قبل أن تفقدونی. فوالله ما بین لوحی المصحف آیه تخفی علی فیما أنزلت ولا أین نَزَلت، ولا ما عنی بها.[۶۲]

 به نقل دیگر از او فرمود: «سَلونی عن کتاب الله، فإنّه لیس من آیه إلاّ وقد عرفتُ بلیلٍ نَزَلت، ام بنهارٍ، أم فی سهلٍ، أم فی جبل»،[۶۳] در تعبیر دیگر آمده: «…ولا تجدون أحداً اعلم بما بین اللَّوحَین منّی، فَسلُونی».[۶۴]

شهرستانی نیز گزارش مفصّل تر داده و از جزئیات بیشتری پرده بر می دارد که به دلیل اهمیت کلام او به عین کلام وی توجه کنید:

وهو (ع) لَمّا فَرَغ عن تجهیز رسول الله (ص)و غُسله و تکفینه والصلوه علیه و دفنه، آلی أن لایرتدی برداء إلاّ لجُمعه حتی یجمع القرآن، إذ کان مأموراً بذلک أمراً جزماً. فجَمَعه کما اُنزل من غیر تحریف و تبدیل و نقصان؛ و قد کان أنّه أشار النبی۹ إلی مواضع الترتیب و الوضع، و التقدیم و التأخیر… و یروی أنه لمّا فَرَغَ من جمعه أخرجه هو و غلامه قنبر إلی الناس، و هم فی المسجد،…و قال لهم: هذا کتاب الله أنزله علی محمد(ص)جَمَعتُه بین اللوحین. فقالوا: ارفع مصحف؛ لا حاجه بنا إلیه. فقال (ع) : والله لاترونه بعد هذا ابداً. إنّما کان عَلَی أن أخبرکم حین جمعتُه، فرَجَع به إلی بیته قائلاً: (وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)[۶۵] وترکهم علی ما هم علیه؛ کما ترک هارون (ع)  قوم أخیه موسی بعد إلقاء الحجه علیهم، وأعتذرلأخیه، بقوله:(…إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَینَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی).[۶۶]

یعقوبی  می‌گوید: علی بن ابی طالب (ع)  پس از وفات رسول الل(ص)، قرآن را در هفت جزء تنظیم کرد که هر جزء شامل شانزده سوره و۸۸۶ آیه بود، با یک سوره شمردن معوذتین که در مجموع ۱۱۲سوره، ۶۲۰۲ آیه می شود. او این قرآن را بر شتری بار کرد و نزد مردم آورد و فرمود:«هذا القرآن قد جمعتُه».[۶۷]

ابن ندیم زمان جمع آوری آن را سه روز می داند.[۶۸]

مطالبی که همه از منابع اهل سنّت نقل شد، نکات زیر را به ارمغان می آورد:

۱ – این مصحف شریف علاوه بر ترتیب سوره های قرآن بر اساس تاریخ نزول، مشتمل بر حقایق فراوانی چون تبیین، تفسیر، تأویل، شأن نزول، ناسخ و منسوخ و. .. بود[۶۹] و این کار به امر رسول الله(ص) و تعیین مواضع سوره‌ها [۷۰] به املای آن حضرت و خط علی بن ابی طالب (ع) ، صورت گرفته است. [۷۱]

۲ – تفاوت این مصحف با مصحفی که در زمان عثمان مشهور شد، تنها در تقدیم و تأخیر سوره ها و. .. نبود، بلکه همان گونه که از تعبیرات «فیه علم»،«فیه علم کثیر»،«لکان فیه علم کبیرٌ» «لو اجتمعت الإنس والجن…» و«لا تجدون أحداً أعلم بما بین اللوحین…» استفاده می شود، این مصحف مملو از دانش و حقایق نجات بخشِ بشر بوده است.

۳ – تعداد سوره‌ها  و آیات آن با قرآن موجود هیچ تفاوتی نداشته است[۷۲] آنچه این مصحف را ممتاز ساخته بود، حقایق و شرح و تبیین است که بر اساس «تنزیل» آن مکتوب شده بود. و واژه «تنزیل» براساس دیدگاه خود پژوهشگران اهل سنّت یعنی«اعلام»،[۷۳] و اعلام، هم با نزول قرآن و هم با اعلام حقایقی که متن قرآن نیست، ولی سخن خداوند و وحی است، سازگار است؛ چنان که ابن قتیبه(م۲ (ع) ۶ق)[۷۴] و ابن حزم ظاهری(م۴۵۶ق)[۷۵]و علی حسن عریص،[۷۶] به یک حقیقت وحیانی و تنزیلی معتقدند که قرآن نیست، ولی سخن خداوند هست.

بنابراین آنچه زاید بر متن قرآن در این مصحف شریف وجود داشته، کلمات وحیانی بوده که جبرئیل به رسول الله۹ القا کرده و علی (ع) که بر اساس حدیث متواتر ثقلین،[۷۷] عِدل قرآن است، به عنوان شرح و تفسیر و تأویل و تنزیل، آن را نوشته است و قطعاً درآن چیزی که خشم ناصر القفاری را فراهم کرده[۷۸]ـ یعنی اسامی منافقین و طعن برخی از اصحاب ـ وجود داشته است؛ ولی این مسئله اولاً، به تحریف قرآن ربطی ندارد. ثانیاً، این مشکل از سوی خود اصحاب بود، نه خداوند و نه کسی دیگر. اینکه برخی سران صحابه در هنگام مرگ رسول الله(ص)، آن گاه که قلم و دواتی خواست چیزی بنویسد تا بعد از او امت گمراه نشوند، گفتند:«ما شأنه أهَجَر؟»[۷۹] (هذیان می گوید؟) و«قد غلبه الوَجَع»،[۸۰] این عمل چه توجیهی دارد؟ با توهین و اسائه ادب به مقام رسول الله(ص) که حتّی ابن عباس را به گریه واداشت و آن روز را روز مصیبت بزرگ«إنّ الرّزِیّهَ کُلُّ الرَّزِیّه» خواند،[۸۱] تا جائیکه پیامبر در آخرین لحظات عمرش به آن ها فرمود: «قومُوا» (بروید بیرون!)،[۸۲] آیا این افراد از دیدگاه قفاری و هم قطارانش مستحق تمجید هستند؟

۴ – کلام شهرستانی که گفت جمع و ترتیب سوره ها به فرمان رسول الله(ص) بود و سخن ابن ندیم مبنی براینکه علی (ع)  در سه روز مصحفش را جمع آوری کرد، نه تنها دیدگاه شیعه را تقویت، که قطعی می سازد که قرآن در زمان رسول الله(ص)جمع آوری شده بود[۸۳] و امیرالمؤمنین (ع)  در مدت سه روز آن را آماده عرضه ساخت؛ زیرا معقول نیست حضرت آن را در طول سه روز از ابتدا جمع آوری کند؛ چه اینکه ابن حجر تصریح می کند که:«و قدکان القرآن کله کتب علی عهد النبی(ص)، لکن غیر مجموع فی موضع واحد و لا مرتّب السُّور».[۸۴] در نتیجه طبعاً ده ها سؤال پدید خواهد آمد؛ از جمله اینکه گفته  می‌شود ابوبکر و پس از او عثمان، قرآن را با اقامه دو شاهد، از مردم پذیرفت و جمع آوری کرد چرا قرآنی که رسول الله(ص) جمع آوری کرده بود، مورد توجه قرار نگرفت؟!

۵ – مضمون روایات اهل سنّت در این خصوص نه تنها با روایات شیعه در تعارض نیست، که کاملاً هماهنگ است، بلکه جزئیات بیشتری از مصحف علی (ع)  بیان شده است. احادیث منقول در تاریخ مدینه دمشق و کلام شهرستانی، شاهد روشن این مدعاست.

ردّ نقش کلینی در اشاعه مصحف علی (ع)

ناصر القفاری مدعی شده است کلینی در شایع سازی مصحف علی (ع)  نقش داشته است. پاسخ او از مباحثی که درباره محتوای این مصحف بود، کاملاً آشکار شد: اولاً، گزارش از این مصحف، در منابع اهل سنّت بیشتر است تا در اصول کافی. ثانیاً، کلینی امر غیرعادی و آنچه موجب طعن و نقص قرآن باشد، روایت نکرده است.

نکاتی درباره کتاب سُلیم بن قیس

قفاری نخستین کتابی را که از مصحف علی(ص) خبر داده کتاب سلیم بن قیس هلالی عامری (م۹۰ق) می داند و می گوید چون راوی از سُلیم، ابان بن ا بی‌عیاش است و او به اتفاق علما ضعیف است، پس حدیث سُلیم اعتباری ندارد.[۸۵]

 این کلام قفاری از جهاتی قابل نقد و بررسی است:

۱ – تردیدی نیست که سُلیم از اصحاب امیرالمؤمنین (ع)  بوده و چهار امام از امامان شیعه[۸۶]ـ امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر: ـ را درک کرده است و قبل از امام صادق (ع)  بدرود حیات گفته است.[۸۷] وی به دلیل اینکه تحت تعقیب حجاج بود،[۸۸] به ابان بن عیاش پناه آورد و کتابش را به او داد و این کتاب نخستین کتابی است که در شیعه پدیدآمد: «ولم یروه غیره».[۸۹]

اصل کتاب وی نیز نزد امامان از جمله امام صادق (ع)  از جایگاه خاصی برخوردار بود؛ چنان که فرمود:

مَن لم یکن عنده مِن شیعتنا و محبیّنا کتاب سلیم بن قیس الهلالی، فلیس عنده من أمرنا شیء ولا یعلم من أسبابنا شیء و هو أبجد الشیعه و هو سرّ من أسرار آل محمد(ص).[۹۰]

این کتاب یکی از مهم ترین اصولی است که قبل از عصر امام صادق (ع)  تدوین گردید.[۹۱] این کتاب به عنوان «مناوله» به ابان بن عیاش داده شد و وی به عمر بن محمد بن عبدالرحمن بن اذینه،[۹۲] ولی نسخه های متفاوتی از آن کتاب پدید آمد و شک و تردیدی در مورد آن ایجاد کرد. علّامه تهرانی نسخه های متفاوتی از این کتاب را نام می برد و تفاوت های اساسی آنها را متذکر می شود.[۹۳] شاید به همین جهت ابن داود حلی(م۶۴ (ع)  ق) کتاب او را «موضوع» می شمارد[۹۴] و کشّی[۹۵] و شیخ طوسی[۹۶] از این کتاب نام برده اند. شایسته است اهل پژوهش، به تحقیق مفصّلی که در مقدمه این کتاب به چاپ رسیده، مراجعه کنند.[۹۷]

اما ابان بن ابی عیاش فیروز، هرچند که تضعیف گردیده [۹۸] و جعل کتاب سلیم به وی نسبت داده شده است،[۹۹] ولی چنان که اشاره شد، مضمون روایت آن، در خصوص مصحف علی (ع)  به طور وسیع در منابع اهل سنّت نقل گردیده است و مواردی که کلینی درباره این مصحف گزارش می کند، از کتاب سلیم بن قیس نیست. [۱۰۰]

۲ – کلام ناصر القفاری منبی بر اینکه کتاب سلیم، از آن جهت که مصحف علی (ع)  را نقل کرده دسیسه «سبئیه» است، مردود است؛ زیرا اولاً، محتوای روایت سلیم در منابع خود اهل سنّت واضح تر و صریح ترآمده است و اگر صرف آمدن چنین روایت در کتابی از دسایس «سبئیه» محسوب گردد، بسیاری از کتاب های اهل سنّت که از این مصحف خبر داده اند، شامل این قاعده می شوند.[۱۰۱] ثانیاً، بسیاری از عالمان شیعه وجود گروهی به عنوان«سبئیه» و یا عبدالله بن سباء را منکرند و آن را یک توطئه می دانند.[۱۰۲]

بررسی حدیث مربوط به منع از کتابت، جز قرآن

یکی دیگر از نقدهای قفاری، بر وجود مصحف امیرالمؤمنین (ع)  این بود که بر اساس حدیث سُلیم بن قیس، در این مصحف غیر از قرآن همچون تنزیل، تأویل و ناسخ و منسوخ و. .. مکتوب بوده است. و می گوید اولاً، از اساس باطل است. ثانیاً، برخلاف اصولی است که رسول الله(ص) تأسیس کرد و فرمود:«لاتَکتُبُوا عَنّی شیئاً إلاّ القرآن».[۱۰۳]

این نویسنده روایات سُلیم بن قیس را به دلیل حضور ابان بن ابی عیاش بالاتفاق ضعیف می داند[۱۰۴] و در عین حال به روایت او استناد می کند که این امری غیر معقول و بر خلاف تعهدش مبنی بر تمسک به روایات صحیح شیعی است.[۱۰۵] با وجود این سخن وی به چند لحاظ غیر علمی و مردود است:

۱ – مصحف علی (ع)  علاوه بر قرآن، با نظم خاصی مشتمل بر تنزیل، تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ و. .. است و تنها مستند به روایت سلیم بن قیس نیست، بلکه همان گونه که ملاحظه گردید، عمده مدارک آن منابع اهل سنّت است. [۱۰۶]

۲ – حدیث«لاتکتبُوا عنّی شیئاً إلّا القرآن» در منابع مختلف اهل سنّت انعکاس یافته است که ریشه همه آنها مسند احمد بن حنبل(م۲۴۱ق)[۱۰۷] و صحیح مسلم(م۲۶۸ق)[۱۰۸] است. راویان هر دو منبع بعد از همّام بن یحیی مشترکند، منتها با متن متفاوت، و قویاً احتمال می رود که مسلم، حدیث را از مسند امام احمد بن حنبل گرفته باشد.

۳ – با اینکه موضوع منع تدوین حدیث و پیامدهای آن، شایسته بررسی مفصل است، ولی باید گفت منع رسمی تدوین و نقل حدیث که نخستین بار از سوی عمر بن خطاب (م۲۳ق) صورت گرفت[۱۰۹] و عمر بن عبدالعزیز(م۱۰۱ق) آن را لغو کرد،[۱۱۰]حدود یک قرن طول کشید و این منع از اساس نادرست و برخلاف سیره رسول الله۹ بود، ولی در پاسخ ناصرالقفاری، به چند نکته اشاره می گردد:

اول: با فرض اینکه حدیث صحیح مسلم غیر از حدیث مسند امام احمد بن حنبل باشد ـ که نیست ـ، اولاً قفاری حدیث را بر خلاف اخلاق امانت داری آن گونه که در صحیح مسلم نقل شده، نیاورده است. برخی از عالمان اهل سنّت آن را متفرّد[۱۱۱] می دانند،[۱۱۲] برخی دیگر آن را «موقوف» و علیل می شمارند،[۱۱۳] و شکی نیست که با حدیث متفرّد یا موقوف نمی شود منع تدوین را که مخالف عقل و نقل، اعم از قرآن و روایات متعدد ـ از جمله فرموده رسول الله(ص): «أُکتُب، فَوَالذی نفسی بیده ما خَرَج منِّی إلا الحَق»[۱۱۴] ـ و نیز مخالفت با سیره آن حضرت است، ثابت کرد.

دوم: اما حدیث مسند امام احمد بن حنبل؛ اولاً، از نگاهِ ابن تیمیه اصل مسند ابن حنبل مشهور و مقبول است،[۱۱۵] ولی چون عبدالله بن احمد بن حنبل، و قطیعی در آن کتاب تصرّف و روایات جعلی را وارد آن کرده اند، کتاب را از اعتبار انداخته اند:

ثُمَّ إنَّ هذا الکتاب( المسند) زاد فیه إبنه عبدالله زیادات، ثُمَّ أنّ القطیعی الذی رواه عن ابنه عبدالله زاد عن شیوخه زیادات و فیها أحادیث موضوعه باتفاق اهل العلم…. [۱۱۶]

ثانیاً، ابن تیمیه این سخن را در ردّ حدیث ثقلین که علامه حلّی از مسند امام احمد بن حنبل نقل می کند، اظهار می‌دارد و می‌گوید:

وهذا الرافضی وأمثاله من شیوخ الرافضه جهّال فهم ینقلون من هذا المصنف فیظنون إنَّ کلَِّ ما رواهُ القطیعی أو عبدالله، قد رواهَ أحمد نفسه ولا یمیزون بین شیوخ أحمد وشیوخ القطیعی، ثُمَّ یظنّون إنّ أحمد إذا رواهُ فقد رواهُ فی المسند…؛ [۱۱۷]

 در حالیکه در چاپ های مختلف این کتاب، حدیث ثقلین از شخص امام احمد بن حنبل نقل شده است،[۱۱۸] نه از عبدالله پسر او، و حدیث «لاتُکتُبُوا عنّی شیئاً إلاّ القرآن» از عبدالله پسر اوست،[۱۱۹] و این سخن ابن تیمیه، گواه روشنی است که این فرقه وهابیت است که درکتاب های بزرگان خویش، دخل و تصرف می کنند، نه شیعه که قفاری شیعه را متهّم به این خیانت می کند.[۱۲۰]

ثالثاً، به فرض که مسند احمد بن حنبل به دلیل تصرّفات، معتبر نباشد، حدیث ثقلین در ده ها منبع دیگر اهل سنّت آمده است، به طوری که ابن حجر بعد از نقل حدیث ثقلین  می‌آورد: «قد أخرجه الترمذی و النّسائی، وهو کثیر الطرق جدّاً، وکثیر من أسانیدها صحاح و حسان».[۱۲۱]

سوم: عالمان اهل سنّت در توجیه همین روایت به شدت دچار اختلاف اند: گروهی بر این باورند که نهی از کتابت حدیث در صورتی بود که حدیث همراه قرآن در یک صفحه مکتوب می شد تا قاری میان قرآن و حدیث دچار خلط و اشتباه نگردد[۱۲۲] و در صورت امن از اختلاط، منعی وجود نداشت. گروهی دیگر معتقدند روایت نهی ازکتابت حدیث، با احادیث جواز کتابت، نسخ گردیده است[۱۲۳]و نووی در شرح خودش نمونه هایی از این روایات را آورده است؛ چه اینکه از قاضی عیاض این عبارت در همین خصوص نقل شده است:

قال القاضی:کان بین السلف من الصحابه والتابعین اختلاف کثیرٌ فی کتابه العلم، فکرهها کثیرون، منهم أجازها اکثرهم، ثم أجمع المسلمون علی جوازها و زال ذلک الخلاف.[۱۲۴]

 ذهبی در ترجمه عبدالله بن عمرو بن العاص می گوید:

کتب الکثیر بإذن النبی(ص) وترخیصه له فی الکتابه بعد کراهیته للصحابه أن کتبوا عنه سوی القرآن، وسوّغ ذلک ثم إنعقد الإجماع بعد اختلاف الصحابه۲علی الجواز والاستحباب لتقیید العلم بالکتابه.[۱۲۵]

گروه سوم، نهی از کتابت حدیث را هم زمان با نزول قرآن به دلیل پرهیز از مشتبه شدن آن با قرآن می داند. نویسنده فیض القدیر پس از اینکه کتابت را امری معقول، ماندگار، قابل استفاده برای دیگران می شمارد،  می‌گوید:

مقصود از نهی(لاتکتبوا…)، نهی خاص هنگام و هم زمان نزول قرآن است: خوف لَبسه بغیره، أو کتابه غیر القرآن معه فی شیء واحد، إذ النهی متقدم و الإذن ناسخ عند أمن اللبس. [۱۲۶]

برخی از نویسندگان اهل سنّت این عقیده را ابراز می دارند که منع از کتابت حدیث، حتی همراه قرآن تنها در خصوص اصحاب، غیر از علی (ع)  بوده است؛ وی تصریح  می‌کند که:

إنّ کلاّ من السنّه الصحیحه والقرآن الکریم واجب الطاعه، و قد کان من الصحابه من یکتب حدیث النبی(ص) لیحفظه، حتی نهی الرسول عن کتابه ما لیس بقرآن، إلاّ ما کان فی صحیفه علی(کرّم الله وجهه).[۱۲۷]

 بنابراین از زمان پیامبر(ص)، مصحف علی (ع)  معروف بوده و در آن غیر قرآن هم مکتوب می شده است.

چهارم: به نظر  می‌رسد همه جار و جنجال ها و تهمت ها از سوی ناصرالقفاری و همفکران وی، برسر این نکته است که از یک طرف، می خواهند با تکلّف و فشار ثابت کنند که جمع آوری قرآن جز با تلاش ابوبکر و عمر و بالأخره عثمان انجام نگرفت تا این کار را برای آنان فضیلت بشمارند و از طرف دیگر، علی رغم انبوه روایات درباره جایگاه علی (ع) ، در صدد اثبات این نکته اند که علی (ع)  با دیگر اصحاب هیچ تفاوتی ندارد و مصحف او نیز همانند مصاحف دیگر است؛ در حالیکه این هدف برای ابوبکر و عمر تأمین نمی گردد؛ زیرا:

اولاً، باتوجه به اینکه منع کتابت حدیث بر خلاف عقل و سیره رسول الله(ص)[۱۲۸] و احادیث دال بر کتابت است،[۱۲۹] تدوین قرآن در زمان خود حضرت انجام شد؛ چنان که ابن حجر تصریح  می‌کند:«وقدکان القرآن کله کتب علی عهد رسول الله(ص) لکن غیر مجموع فی موضع واحد و لا مرتّب السور…».[۱۳۰]

محقق دیگر می گوید:

و من الثابت أنّ القرآن الکریم قد جمع فی حیاه النبی الکریم بعد أن کان مُفرّقاً فی جرید النخیل… و صفائح الحجاره. .. والعظام والجلود والرقاع…و لم یترتب یومئذ علی حسب السور الموضوعه؛[۱۳۱]

چه اینکه بخاری صحیح ترین کتاب اهل سنّت از ابن عباس نقل می کند که:«ما ترک النبیّ(ص) إلاّ ما بین الدفتین»[۱۳۲] و بی تردید در صورت نپذیرفتن این نظر (دیدگاه شیعه)، دَه ها سؤال اساسی درباره قرآن ایجاد خواهد شد و به احتمال بسیار قوی ابوبکر و عمر که اقدام به جمع آوری قرآن کردند، از این باب نبود که قرآن جمع آوری نشده است، بلکه بدان جهت بود که دیگر بزرگان صحابه چون علی (ع) ، عبدالله بن مسعود و ابیّ بن کعب و.. مصحف داشتند و آن دو، نداشتن مصحف را برای خود کسر شأن  می‌شمردند. از این رو، به چنین کاری دست زدند، و الّا چرا یکی از مصحف هایی را که به نقل بخاری وجود داشت، انتخاب نکردند؟! وقتی از انس بن مالک سؤال شد که چه کسی در عهد رسولالله قرآن را گردآورد، گفت: «أربعهٌ کُلُّهم من الأنصار: اُبیّ بن کعب، و معاذ بن جبل، و زید بن ثابت وابو زید»[۱۳۳] و به همین جهت مصحف ابوبکر هیچ وقت میان مردم منتشر نشد و مصحف او همانند مصحف های عبدالله بن مسعود، فقط جنبه شخصی داشت؛ هرچند از سوی مقام رسمی اداره مسلمانان گردآوری شد؛ چنان که برخی  می‌نویسند: «غیرأنّ هذا المصحف الرسمی لم یأخذ طریقه الرسمی إلی الأمصار، و لعل مقتل عمر هو الذی أخّر ذلک»، و همین مصحف پس از ابوبکر به عمر منتقل شد و نزد حفصه دختر عمر ماند تا به عثمان رسید.[۱۳۴]

عمر بن خطاب هم برای اینکه مصحفی مستقل داشته باشد، اعلام کرد هرکسی چیزی از قرآن از رسول الله(ص) شنیده، با دو شاهد بیاورد، ولی موفق نشد: «فقُتل عمرقبل أن یجمع ذلک».[۱۳۵]

دلیلش این است که قبل از یکپارچه سازی مصاحف از سوی عثمان، مصحف های متعددی وجود داشت و در هر شهری یک مصحف رایج بود. مصحف ابن مسعود میان اهل کوفه، مصحف ابوموسی میان اهل بصره، مصحف مقداد بن اسود، در دمشق و مصحف ابیّ بن کعب میان اهل شام مورد توجه بود،[۱۳۶] و چون اختلاف قرائات و ادعای هر صاحب مصحفی (مصحف من!) به اوج خود رسید، عثمان بن عفان به پیشنهاد حذیفه مجبور شد که مصحف های دیگر را جمع آوری کند و نابود سازد[۱۳۷] و مصحف عثمانی را ارائه دهد، از این رو آن اقدام را از اهم کارهای وی می شمارند.[۱۳۸]

ثانیاً، همان گونه که قبلاً اشاره شد، نوشتن در حاشیه مصحف و یا حتی در کنار آیات، برای توضیح و تفسیر و تأویل، میان صحابه امر معمول و رایج بود.[۱۳۹]

سرانجام اینکه قفاری در مرحله نخست علی (ع)  و در مرحله بعدی شیعه را متهم می کند که با اعتقاد به مصحفی که در آن تفسیر و تأویل و…، مکتوب بوده و این مخالف دستور پیامبر: «لاتکتبوا عنّی شیئاً إلّا القرآن» بوده، کاملاً مردود و باطل است.

لازمه مصحف علی (ع)  کوتاهی در امر رسالت!

برخی از نویسندگان، لازمه وجود مصحف علی (ع)  را کوتاهی رسول الله(ص) در امر تبلیغ قرآن و طعن صحابه، می دانند؛[۱۴۰] ولی باید گفت: اولاً، این سخن مخالف نصّ کلام خداوند است که فرمود:(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی…).[۱۴۱]

ثانیاً، با توجه به منابع خود اهل سنّت نسبت به این مصحف، نه تنها کوتاهی رسول الله(ص)ـ (نعوذ بالله) ـ در امر تبلیغ را ثابت نمی کند، که تأیید و تثبیت و تبلیغ رسالت و قرآن است، و بر پایه همان مدارک و حدیث مشهور ثقلین درجهت ماندگاری تبلیغ قرآن تا روز رستاخیز از خاتم الانبیاء(ص) صادر شد و آن حضرت اهل البیت: و در رأس آن علی (ع)  را عِدل قرآن معرفی کرد؛ همان علیِ (ع)  که بنا بر نقل مدارک خود آنها فرمود: «سَلوُنی عن کتاب الله؛ فإنّه لیس من آیه إلاّ و قد عرفتُ بلیل نَزَلت، أم بنهارٍ، أم فی سهلٍ أم فی جبلٍ».[۱۴۲] و یا فرمود: «والله! ما نَزَلت آیه إلاّ و قد علمتُ فیما نَزَلت، وأین نَزَلت، و علی مَن نزلت، إنّ ربّی وهَبَ لی قلباً عقولاً ولساناً ناطقاً».[۱۴۳] علی (ع)  هرآنچه از رسول الله(ص) گرفته بود، عرضه داشت؛ با این حال چگونه می توان مدعی شد که رسول الله(ص) در تبلیغ قرآن کوتاهی کرده است!.

ثالثاً، همان گونه که اشاره شد، علی (ع)  به عنوان ادای وظیفه دینی و سیاسی مصحف خویش را بر اصحاب عرضه داشت و برای همیشه عذر آنان را برید[۱۴۴] و اینکه اصحاب به هر دلیلی آن را نپذیرفتند، تردیدی باقی نمی گذارد که صحابه در نپذیرفتن آن مقصرند و بر اساس نقل شهرستانی علی (ع)  هنگام بازگشت و شنیدن این سخنِ برخی از اصحاب:«إرفع مصحفک لاحاجه بنا إلیه!» [۱۴۵]با کوله باری از درد و شکوه آمیزانه آیه شریفه:(وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)[۱۴۶] را با خود زمزمه  می‌کرد و صحابه را به سان قوم موسی (ع)  شمرد که در غیاب موسی نه تنها از هارون اطاعت نکردند وحجت های او را نپذیرفتند، که او را تهدید کردند. از این رو، هارون در پیشگاه برادرش چنین عذر آورد: (قَالَ یا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَینَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی).[۱۴۷]

وضعیت فعلی مصحف أمیرالمؤمنین (ع)

موسیجارالله با طرح این سؤال که:«مصحف علی (ع)  کجاست» و شیعه معتقدند مهدی مزعوم که در سرداب موهوم، مخفی است، روزی با آن مصحف از سرداب خارج می شود،[۱۴۸] از چند جهت قابل نقد است:

اولاً، همین پرسش درباره مصحف ابی بکر و عمر نیز مطرح خواهد شد؛ زیرا با گذشت بیش از چهارده قرن و صدها حوادث تلخ و نابود کننده، طرح چنین سؤالی به عنوان نقد بر اعتقادات شیعه، غیر عاقلانه است و بی‌شک در دسترس نبودن مصحف علی (ع)  دلیل بر نبود آن نخواهد بود، و الاّ هزاران کتاب ارزشمند و میراث فرهنگی مسلمانان که هم اکنون در اختیار نیست و بر اثر حوادث روزگار، از بین رفته است، باید دروغ قلمداد شود!

ثانیاً، با توجه به برخورد منفی و کینه توزانه برخی از سران صحابه، در برابر علی (ع)  و مصحف او، و منع شدید نقل و تدوین حدیث رسول الله(ص) قریب یک قرن، و دشمنی شدید بنی اُمیّه و در رأس آن معاویه بن ابی سفیان، با خاندان رسول الله [۱۴۹] و سپس بنی عباس[۱۵۰] با این همه… انتظار باطل است که مصحف شریف و مکتوبات امام امیرالمومنین علی (ع) [۱۵۱]در اختیار مردم باشد! کسی وکسانی که امکانات و بیت المال مسلمانان را حتی برای محو نام آنان به کار می گرفتند«حتی یَربُوَ علیه الصغیر، و یَهرم علیه الکبیر، و لا یذکر ذاکرٌ فضلاً»،[۱۵۲]چگونه می گذارند آثار مکتوبش در اختیار عموم مسلمانان باشد!. ثانیاً براساس گزارش برخی از عالمان اهل سنّت، مصحفی به امضای امیرالمؤمنین (ع)  در سال شهادتش در نجف اشرف دیده شده است:

لقدکان فی دارالکتب العَلَویه فی النجف مصحف بخطّ الکوفی مکتوب فی آخره:کتبه علی بن أبی طالب فی سنه أربعین من الهجره.[۱۵۳]

هرچند نمی شود قطع پیدا کرد که این مصحف همان مصحف نخستین باشد.

بنابراین مصحف امیرالمؤمنین (ع)  و سایر مکتوبات آن حضرت و امانت های نبوت و رسالت، نزد امامان معصوم: بوده است و از امامی به امام دیگر که در واقع منبع علوم آنان است، منتقل می گردد[۱۵۴] و این باور، نه تحریف قرآن است و نه انحراف از دین؛ و اگر عدم دسترسی مسلمانان به این مصحف مورد ایراد باشد، باید از پیروان مکتب خلفا پرسید که چرا و به چه دلیل؟ آن همه محدودیت ها و ستم ها و بی عدالتی ها… در مورد خاندان وحی صورت گرفت و چرا از نشر علوم آنان جلوگیری به عمل آمد؟!

ثالثاً، ادعای نویسندگان یاد شده مبنی بر اینکه: روزی مهدی مزعوم از سرداب موهوم خارج می شود و مصحف علی (ع)  را به همراه خواهد داشت: اولاً به اعتقاد پیروان اهلبیت: نه تنها مصحف یاد شده، که امانت های رسالت پیامبر۹ نزد آن حضرت است. ثانیاً اینکه مهدی موعود (ع) نه از سرداب مورد نظر شما، که از کنار خانه خدا قیام می کند. ثالثاً اینکه اعتقاد به منجی عالم، فرامذهبی است و اختصاص به شیعه ندارد، بلکه همه ادیان الهی معتقد به منجی اند.

نتیجه گیری

 اصل وجود مصحف امیرالمؤمنین (ع)  که به فرمان و املای رسول الله(ص) و خط علی (ع)  تنظیم یافته، بر پایه منابع خود اهل سنّت، امری مسلم است. این مصحف پس از رسول الله(ص)بر اصحاب عرضه شد، ولی به دلایلی مورد پذیرش قرار نگرفت. ویژگی هایی همچون تنظیم متن قرآن بر اساس تاریخ و ترتیب نزول آیات، همراه با تأویل، تفسیر و بیان مصادیق، ناسخ و منسوخ و..، این مصحف را از قرآن موجود، متفاوت ساخته است، ولی از نظر تعداد سوره ها و تعداد آیات هیچ فرقی با مصحف فعلی ندارد. اینکه برخی وجود این مصحف را دلیل بر تحریف قرآن می شمارند وکلینی را در ترویج آن متهم می کنند، از جهات مختلف مردود است و نه تنها این مصحف، شاهدی بر تحریف قرآن نیست، که مؤید عدم تحریف آن است و آنچه قفاری و دیگران در این جهت بافته اند، افترا و تهمتی بیش نیست و در حقیقت بی اطلاعی خویش را در معرض دید گذاشته اند!.

 

منابع

* قرآن کریم.۱ – آلاء الرحمن فی تفسیرالقرآن: محمد جواد بلاغی، تحقیق: لطیف فرادی ـ عباس محمدی، قم: مرکز العلوم والثقافه الإسلامیه قسم حیاء التراث الإسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.۲ – الإتقان فی علوم القرآن: جلال الدین سیوطی، ضبط و تصحیح واخراج آیات: محمد سالم هاشم، قم: ذوی القربی، چاپ دوم، ۱۴۲۹ق.۳ – الاحکام فی اصول الأحکام: علی بن احمد بن سعید بن الحزم ظاهری، تحقیق:لجنه العلماء، بیروت: دار الجلیل، چاپ دوم، ۱۴۰ (ع) ق.۴ – إختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشّی: ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق: میرداماد استرآبادی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مؤسسه آل البیت:، ۱۴۰۴ق. ۵ – الإستیعاب فی معرفه الأصحاب:ابی عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر، تحقیق: علی محمد بجاوی، القاهره: نهضه المصر للطباعه، بی‌تا.۶ – اصول کافی: محمدبن یعقوب کلینی، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ش. ۷ – أُصول مذهب الشیعه الإمامیه الإثنی عشریه: ناصربن عبدالله قفاری، الجیزه: دارالرضا للنشر والتوزیع، بی‌تا.۸ –  الاعتقادات فی دین الإمامیه: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی صدوق، تحقیق ومقدمه: غلامرضا مازندرانی، قم: چاپخانه علمیه، ۱۴۱۲ق. ۹ – انتصارالحق: مناظره علمیه مع بعض الشیعه الإمامیه: مجدی محمد علی محمد، ریاض: دار طیبه للنشر والتوزیع، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.۱۰ – بحارالأنوارالجامعه لدررالأخبار الأئمه الأطهار: محمد باقر مجلسی، قم: مؤسسه إحیاء الکتب الإسلامیه، چاپ اول،۱۴۲ (ع) ق.۱۱ – البیان فی تفسیرالقرآن: سید ابوالقاسم خویی، ترجمه: سید جعفر حسینی، قم: دارالثقلین، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.۱۲ – تاریخ القرآن: محمد طاهرالخطاط کردی، مکه: مصطفی یغمور، چاپ اول، ۱۳۶۵ق.۱۳ – تاریخ الیعقوبی: احمد بن ابی یعقوب، تحقیق: عبدالامیر مهنا، بیروت: مؤسسه الأعلمی، چاپ اول،۱۴۱۳ق. ۱۴ – تاریخ مدینه المنورّه: ابوزید عمربن شبّه بصری، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم: منشورات دارالفکر،۱۴۱۰ق. ۱۵ – تاریخ مدینه دمشق: ابن عساکر دمشقی، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵ق. ۱۶ – تأویل المختلف الحدیث: عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تصحیح و ضبط: محمد زهری، بیروت: دارالجلیل،۱۴۱۱ق. ۱۷ – التراتیب الإداریّه نظام للحکومه النبویّه: محمدعبد الحیّ کتانی، بیروت: دارالکتب العربی، بی تا.۱۸ –  التسهیل لعلوم التنزیل: محمد بن احمد بن جزیّ کلبی، بیروت: دارالکتب العربی، چاپ چهارم، ۱۴۰۳ق.۱۹ – تقیید العلم: احمد بن علی بن ثابت خطیب بغدادی، تصدیر وتعلیق وتحقیق: یوسف عش، بی جا، نشریه دار إحیاء السنه النبویه، چاپ دوم، ۱۹ (ع) ۴م.۲۰ – تنویر الحوالک شرح علی الموطأ المالک: جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، بیروت: دار الفکر، بی تا.۲۱ – تهذیب التهذیب: شهاب الدین احمد بن علی بن حجرعسقلانی، بیروت: دارصادر، بی تا.۲۲ – تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: یوسف المزّی ابوالحجاج، تحقیق: بشارعواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.۲۳ – توثیق السنّه فی القرن الثانی الهجری: رفعت فوزی عبدالمطلب، قاهره: مکتبه الخانجی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.۲۴ – جامع بیان العلم وفضله: ابن عبدالبرّ، مقدمه و تعلیق: محمد عبدالقادر احمدعطا، بیروت: مؤسسه الکتب الثقافیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.۲۵ – الجامع لأحکام القرآن(تفسیرالقرطبی): ابی عبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی، بیروت: دار إحیاء التراث، بی تا. ۲۶ – الحدیث ومصطلحه: محمد بن صالح العثیمین، بی تا، بی جا.۲ (ع). حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء: احمد بن عبدالله اصبهانی ابونعیم، بیروت: دارالکتب العلمیّه، چاپ اول، ۱۴۰۹ق. ۲۸ -الذریعه الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی، بیروت: دار الأضواء، بی تا.۲۹ – رجال ابن داود الحلی: تقی الدین حسن بن علی حلی، تحقیق و مقدمه: السید محمد آل بحرالعلوم، قم: منشورات رضی، ۱۳۹۲ق؛ تهران: چاپخانه دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ق.۳۰ – رجال البرقی(همراه با رجال ابن داود):احمد بن ابی عبدالله برقی، قم: منشورات رضی، ۱۳۹۲ق. ۳۱ – رجال الطوسی: ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه النشرالإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۲۰ق. ۳۲ – روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم: سید محمود آلوسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا. ۳۳ – سلامه القرآن من التحریف وتفنید الافتراءات: فتح الله(نجارزادگان) محمدی، تهران: مشعر،۱۳۸۲ش.۳۴ – السنن الکبری: ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسایی، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت: دارالکتب العلمیّه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.۳۵ – سیر أعلام النبلاء: شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، بیروت: مؤسسه الرساله،چاپ چهارم، ۱۴۰۶ق. ۳۶ – شرح نهج البلاغه: عبد الحمید بن ابی الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۳۸ (ع) ۳۷ – (ع). شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازله فی اهل البیت:عبیدالله بن عبدالله بن احمد معروف به حاکم حسکانی، تحقیق: محمد باقر محمودی، ایران: مؤسسه الطبع النشر التابعه لوزاره الثقافه والإرشاد الإسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.۳۸ – الشیعه والسنه: احسان الهی ظهیر، لاهور: دارالأنصار، ۱۳۹۹ق. ۳۹ – الشیعه، فلسفه و تاریخ: احمد کمال شعث، قاهره: مکتبه مدبولی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق. ۴۰ – صحیح مسلم المسمی الجامع الصحیح: مسلم بن حجاج نیشابوری، بیروت: دارالجلیل، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. ۴۱ – صحیح بخاری: محمد بن اسماعیل بخاری، شرح و توضیح: مصطفی دیب البغا، بیروت ـ دمشق: دارابن کثیر، چاپ پنجم، ۱۴۱۴ق.۴۲ – صحیح مسلم بشرح النووی: نووی، تحقیق وتصحیح: محمد فؤاد عبدالباقی، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۳۹۸ق؛ بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.۴۳ – الطبقات الکبری: محمد بن سعد، بیروت: دار بیروت، ۱۴۰۵ق. ۴۴ – الغدیرفی الکتاب والسنّه:عبدالحسین احمد امینی، بیروت: مؤسسه الأعلمی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.۴۵ – فتح الباری بشرح البخاری: احمد بن علی بن حجرعسقلانی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.۴۶ – فتح الباری بشرح صحیح البخاری: احمد بن علی بن حجرعسقلانی، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی ـ عبدالعزیز بن باز، بیروت: دارالکتب العلمیّه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق. ۴۷ – فتح المنان فی نسخ القرآن: علی حسن عریض، مصر: مکتبه الخانجی، چاپ اول، ۱۹ (ع) ۳م.۴۸ – الفهرست: ابن ندیم، تعلیق: شیخ ابراهیم رمضان، بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۱ (ع) ق. ۴۹ – فیض القدیر شرح جامع الصغیر: زین الدین محمد عبدالرئوف مناوی، تحقیق: احمد عبدالسلام، بیروت: دارالکتب، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۵۰ – قصّه التفسیر: شرباصی، بیروت: دارالجلیل، چاپ دوم، ۱۹ (ع) ۸م.۵۱ – الکامل فی التاریخ: ابوالحسن علی بن کرم محمد بن محمد بن اثیر، تحقیق: عبدالقاضی، بیروت: دارالکتب العلمیّه، ۱۴۱۵ق. ۵۲ – کتاب سلیم بن قیس: سلیم بن قیس، تحقیق: علاء الدین موسوی، طهران: مؤسسه البعثه، قسم الدراسات الإسلامیّه، ۱۴۰ (ع) ق. ۵۳ – کنز العمّال: محمد تقی هندی، تحقیق: صفوه السقا، بیروت: مؤسسه الرساله، بی تا.۵۴ – مذاهب التفسیرالإسلامی: گلدزیهر، تحقیق وتعلیق: عبدالحلیم نجّار، مصر: مکتبه الخانجی، ۱۳ (ع) ۳ق.۵۵ – مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.۵۶ – مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، تحقیق: شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۲۰ق.۵۷ –  مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، تحقیق: صدقی محمد جمیل عطار، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق. ۵۸ – مسند الإمام احمد بن حنبل: احمد بن محمد بن حنبل، قاهره: مؤسسه قرطبه، بی تا.۵۹ –  المصاحف: ابی بکر عبدالله بن ابی داود سلیمان بن الأشعث، بیروت: دارالکتب العلمیّه، چاپ اول، ۱۴۰۵ق. ۶۰ – المصنف: عبدالرزاق صنعانی، تحقیق: حبیب عبدالرحمن اعظم، بی جا، المجلسی العلمی، بی تا.۶۱ – مع دکتور ناصرالقفاری فی اصول مذهبه حول القرآن و التشیع: ابوالفضل اسلامی، قم: نشر الفقاهه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.۶۲ – المعجم الکبیر: سلیمان بن احمد بن ایوب لخمی طبرانی، تحقیق: حمدی عبد المجید سلفی، قاهره: مکتبه ابن تیمیه، بی تا.۶۳ – مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار(تفسیرالشهرستانی المسمّی بمفاتیح.. .): محمد بن عبد الکریم شهرستانی، تحقیق وتعلیق: محمد علی آذرشب، طهران: مرکز البحوث والدرسات للتراث المخطوط، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.۶۴ – مناقب آل ابی طالب: ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق و فهرست: یوسف بقاعی، بیروت: دارالضواء، ۱۴۱۲ق. ۶۵ – المناقب: موفق بن احمد بن مکی، تحقیق: شیخ مالک محمودی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.۶۶ – مناهل العرفان فی علوم القرآن: محمد عبدالعظیم زرقانی، تحقیق: احمد طعمه حلی، بیروت: دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق. ۶۷ – منتهی المقال فی أحوال الرجال: محمد بن اسماعیل مازندرانی، تحقیق: مؤسسه آل البیت:، قم: مؤسسه آل البیت:، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.۶۸ – منهاج السنّه النبویه: احمد بن عبدالحلیم حرّانی ابن تیمیّه، تحقیق: محمد رشاد، قاهره: مؤسسه قرطبه، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.۶۹ – الموسوعه القرآنیه: ابراهیم ابیاری، بی جا، مؤسسه سجل العرب، ۱۴۰۵ق.(ع) ۷۰-  الوشیعه فی نقد عقائد الشیعه: موسی جارالله، بی جا، مطبعه الکیلانی، بی تا.

منبع: نشریه سراج منیر


 

پی نوشت‌ها

[۱] . این شخص از مریدان سرسخت ابن‌تیمیه است  و در دوکتاب خود به نام‌های مسأله التقریب بین أهل السنّه و الشیعه که پایان‌نامه کارشناسی ارشد و کتاب أصول مذهب الشیعه الإمامیه الإثنی عشریه در ۱۶۵۶صفحه در سه جلد، که پایان‌نامه دکترای اوست، اعتقادات و باور‌های شیعه امامیه را نقد کرده و تهمت‌های فراوانی ازجمله اعتقاد به تحریف قرآن را به شیعه نسبت داده و کتاب اصول کافی را مروج این باورها دانسته است.

[۲] . ر.ک: اصول مذهب الشیعه، ج ۱، ص ۲۷۵-۳۱۹٫

[۳] . کتاب سلیم بن قیس، ص۳۲-۳۳؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸؛ ج۲، ص۶۳۱، وص۶۳۳، ح۲۳؛  الإعتقادات، ص۶۲، باب۲۳؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۲،‌ ص۵۰؛ بحار الأنوار، ج۱۹، ص۲۹٫

[۴] . المصنف، ج۵، ص۴۵۰، رقم۹۷۶۵، و ج۷، ص۱۹۷٫

[۵] . الطبقات الکبری، ج۲، ص ۳۳۸؛ کنز العمّال، ج۲، ص۵۸۸ رقم۴۷۹۲٫

[۶] . الفهرست، ص۱۴۵٫

[۷] .  حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج۱، ص۶۷٫

[۸] .الإستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۳(القسم الثالث)، ص۹۷۴، ذیل رقم۱۶۳۳٫

[۹] . مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار، ج۱، ص۱۳٫

[۱۰] .  الشواهد التنزیل، ج۱، ص۳۶-۳۷٫

[۱۱] .  تاریخ مدینه دمشق، ج۳۲، ص۳۹۷: ترجمه علی۷، پایان جزء۳۵۳ اصلی.

[۱۲] . المناقب، ص۹۴، ح۹۳٫

[۱۳] . التسهیل لعلوم التنزیل، ج۱، ص۴(مجموعه ۱- ۴).

[۱۴] . سیرأعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۲٫

[۱۵] . المصاحف، ص۱۶٫

[۱۶] .  تفسیر قرطبی، ج۱، ص۵۹٫

[۱۷] .  الإتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۱۷٫

[۱۸] .  مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱،‌ ص۲۲۹٫

[۱۹] . الموسوعه القرآنیه، ج۱، ص۳۵۱٫

[۲۰] . اصول مذهب الشیعه، ج۱، ‌ص۳۱۹٫

[۲۱] . همان،‌ ص۲۸۹و۳۱۹٫

[۲۲] . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج۲۵، ص۳۳۴ به بعد، رقم۵۲۸۰٫

[۲۳] . ر.ک: المصنف عبدالرزاق، الطبقات ابن سعد، شواهد التنزیل حسکانی، کتاب المصاحف ابن‌ابی داود سجستانی، تاریخ مدینه دمشق ابن‌عساکر.

[۲۴] .تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج۱۱، ص۷۱-۷۲، رقم۳۷۱۷٫

[۲۵] . ابن‌ندیم در الفهرست، ابو نعیم اصفهانی در حلیه الأولیاء، ذهبی در سیرأعلام النبلاء، حسکانی در الشواهد التنزیل، خوارزمی در المناقب.

[۲۶] . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج۲۰، ص۲۶۴، رقم ۴۰۰۹٫

[۲۷] . عبدالرزاق در المصنف، حسکانی در الشواهد التنزیل،  ابن‌عبدالبرّ در الإستیعاب.

[۲۸] .  مقصود، خود ابن ابی داود است، زیرا کنیه او ابی بکر است.

[۲۹] . المصاحف، ص۱۶٫

[۳۰] . همان.

[۳۱] . حلیه الأولیاء، ج۱، ص۶۷، ترجمه علی۷٫

[۳۲] . فتح الباری، ج۹، ص۱۵، کتاب فضائل القرآن، باب جمع القرآن، ذیل رقم۴۹۸۸ ؛ الإتقان فی علوم القرآن، ج۱‌، ص۱۱۷٫

[۳۳] . روح المعانی، ج۱،‌ ص۲۲، الفائده السادسه.

[۳۴] . راوی از او، ابن‌فضیل و مرویّ عنه، محمد بن سیرین.

[۳۵] . تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷۴، رقم۵۱۷٫

[۳۶] . تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۵۴، رقم۶۴۵٫

[۳۷] . المصنف، ج۷، ص۱۹۷، تحت عنوان: اول من جمع القرآن.

[۳۸] . الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۸، ترجمه علی بن ابی طالب۷٫

[۳۹] . الإستیعاب، ج۳(القسم الثالث)، ص۹۷۴٫

[۴۰] . الإتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۱۷٫

[۴۱] . روح المعانی، ج۱، ص۲۲٫

[۴۲] . همان.

[۴۳] . فتح الباری، ج۹، ص۱۳، کتاب فضل القرآن.

[۴۴] . المصاحف، ص۱۶؛ ر.ک: تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۹۸ .

[۴۵] . الإتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۱۷٫

[۴۶] . سلامه القرآن من التحریف، ص۴۲۰٫

[۴۷] . همان.

[۴۸] . همان، ص۴۲۱٫

[۴۹] . المصنف، ج۷، ص۱۹۷٫

[۵۰] .  تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲؛ مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار، ج۱، ص۱۳٫

[۵۱] . المصاحف، ص۱۳٫

[۵۲] .  فتح الباری، ج۹،ص۱۵٫

[۵۳] .  حلیه الأولیاء، ج۱، ص۶۷٫

[۵۴] . تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۹۹٫

[۵۵] .  اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۳۱۹٫

[۵۶] . الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۸٫

[۵۷] . الإستیعاب، ج۳(القسم الثالث)، ص۹۷۴، رقم۱۶۳۳٫

[۵۸] . التسهیل لعلوم التنزیل، ج۱، ص۴٫

[۵۹] . الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۵۹٫

[۶۰] . الإتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۱۷؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۲۹٫

[۶۱] . همان.

[۶۲] . تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۹۷٫

[۶۳] . همان، ص۳۹۸٫

[۶۴] . همان.

[۶۵] . سوره فرقان، آیه ۳۰٫

[۶۶] . سوره طه، آیه ۹۴؛ مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار، ج ۱، ص ۱۳؛ سلامه القرآن من التحریف، ص ۴۱۳٫

[۶۷] . تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲٫

[۶۸] .  الفهرست،ص۴۵٫

[۶۹] .  سلامه القرآن من التحریف، ص۲۲۷٫

[۷۰] .  مفاتیح الأسرارو مصابیح الأنوار، ج۱، ص۱۳٫

[۷۱] .  شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۸۶؛ مع دکتور ناصر القفاری فی اصول مذهبه حول القرآن والتشیع، ص۳۲۵٫

[۷۲] .  آن‌گونه که یعقوبی گزارش داد،۱۱۲سوره و۶۲۰۲ آیه در هفت جزء.

[۷۳] .  مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۴۲٫

[۷۴] . تأویل المختلف الحدیث،ص۳۱۳: «ویجوزأن یکون أنزله وحیا الیه کما تنزل علیه أشیاء من امورالدین، ولایکون ذلک قرآنا، کتحریم نکاح العمه علی بنت أخیها».

[۷۵] .  الاحکام فی أْصول الأحکام، ج۴، ص۴۸۰: «ولکنا نقول: إنّها کانت وحیاً أوحاه الله تعالی إلی نبیّه(ص) مع ما أوحی إلیه من القرآن، فقرئ المتلو مثبوتاً فی المصاحف والصلوات، وقرئ سائر الوحی منقولاً محفوظاً معمولاً به، کسائر کلامه الذی هو وحی فقط…».

[۷۶] .  فتح المنان فی نسخ القرآن، ص۲۲۵- ۲۲۷٫

[۷۷] .  الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۴؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶؛ج۵، ص۱۵۴؛ المصنف، ج۷، ص۱۷۶؛ السنن الکبری، ج۵، ص۴۵، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۶، رقم۹۴۴؛ ج۱۳، ص۱۰۴، رقم ۳۶۳٫

[۷۸] .  اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲٫

[۷۹] .  صحیح البخاری، ج۵، ص۱۳۷؛ فتح الباری، ج۸، ص۱۶۷، رقم۴۴۳۱؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۴؛ صحیح  مسلم ، ج۳، ص۱۲۵۹٫

[۸۰] . صحیح البخاری، ص۱۳۷؛ فتح الباری، ج۸، ص ۱۶۷٫

[۸۱] . همان، شماره‌های ۱۱۴، ۳۰۵۴، ۳۱۶۸، ۴۴۳۱، ۴۴۳۲، ۵۶۶۹، ۷۳۶۶؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۷، رقم۲۰٫

[۸۲] . فتح الباری ، ج۸، ص۱۶۷، رقم۴۴۳۲٫

[۸۳] .  البیان فی تفسیرالقرآن،ص۲۴۶؛ آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن(موسوعه العلامه البلاغی) ج۱، ص۴۴٫

[۸۴] .  فتح الباری بشرح البخاری، ج۹، ص۵، ذیل رقم۴۹۸۸٫

[۸۵] .  اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۳۱۹(نقل به مضمون).

[۸۶] .  الفهرست، ص۲۷۱، رجال الطوسی، ص۴۳، ۶۸،۷۴و۹۱؛ رجال البرقی(همراه با رجال ابن داود)، ص۴،۷و۸٫

[۸۷] .  الذریعه، ج۲، ص ۱۵۲، رقم۵۹۰٫

[۸۸] .  همان.

[۸۹] .  الفهرست، ص۲۷۱٫

[۹۰] .  الذریعه، ج۲، ص۱۵۲٫

[۹۱] . همان.

[۹۲] .  همان، ص۱۵۵٫

[۹۳] .  همان، ص۱۵۶- ۱۵۸٫

[۹۴] . رجال ابن داود حلی ، ص۱۷۸، رقم۷۲۱٫

[۹۵] . إختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۲۳۱، رقم۱۶۶٫

[۹۶] . الفهرست، ص۱۶۲، رقم۳۳۶٫

[۹۷] . شیخ محمد باقر انصار زنجانی خوئینی(نشر الهادی، چ۱، ۱۴۱۵ق) که این کتاب را تحقیق و در سه جلد منتشر کرده است.

[۹۸] . رجال الطوسی، ص۸۳، رقم۱۰و ۱۰۶رقم ۳۶ اصحاب امام باقر۷: تابعی ضعیف.

[۹۹] . منتهی المقال ، ج۱، ص۱۳۲، رقم۹؛ معجم الرجال، ج۱، ص۱۴۱، رقم۲۲٫

[۱۰۰] .  اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸، کتاب الحجه باب انه لم یجمع القرآن کله إلاّ الأئمه،و ج۲، ص۶۳۳، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح۲۳٫

[۱۰۱] .  سلامه القرآن من التحریف، ص۴۱۴٫

[۱۰۲] . برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب عبدالله ابن سبأ تألیف علامه عسکری مراجعه نمایید.

[۱۰۳] . أصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۰٫

[۱۰۴] .  همان، ج۱، ص۲۲۸٫

[۱۰۵] .  أصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۱۶و۲۷٫

[۱۰۶] .  سلامه القرآن من التحریف، ص۴۳۵٫

[۱۰۷] . المسند، ج۴، ص۴۳، رقم ۱۱۱۵۸٫

[۱۰۸] .  صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۹۸، کتاب الزهد و الرقائق، باب ۱، التثبیت فی الحدیث وحکم کتابه العلم، ح۷۲(۳۰۰۴).

[۱۰۹] . تنویر الحوالک شرح علی موطأ مالک، ج۱، ص۴(مقدمه)؛ المصنف، ج۱۱، ص۲۵۸، رقم۲۰۴۸۸٫

[۱۱۰] . صحیح البخاری، ج۱، ص۴۹: کتاب العلم، باب کیفیه قبض العلم.

[۱۱۱] .  الحدیث ومصطلحه، ص۵۹: «الفرد هوأن ینفرد الراوی بالحدیث، یعنی أن یروی الحدیث رجل واحد، و الغالب علی الافراد ضعف».

[۱۱۲] .  تقیید العلم، ص۳۲٫

[۱۱۳] .  توثیق السنّه فی القرن الثانی الهجری، ص۴۳- ۵۵؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۶۹۴، رقم۶۱۶۷٫

[۱۱۴] .  مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۶۲۴، رقم۶۸۱۶،(مسند عبدالله بن عمر)؛ جامع بیان العلم و فضله، ص۸۵، باب ۱۶،(رقم۳۵۴).

[۱۱۵] . منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۹: فصل قال الرافضی البرهان الحادی والثلاثون.

[۱۱۶] . همان.

[۱۱۷] . همان.

[۱۱۸] .  مسند الإمام احمد بن حنبل، جزء ۳۲، حدیث رقم ۱۹۲۶۵، ۱۹۴۷٫

[۱۱۹] . همان، (چاپ قاهره)، ج۳، ص۲۱، رقم۱۱۱۷۴: «مسند ابی سعید الخدری، حدثنا عبدالله، حدّثنی ابی، ثنا یزید أنا همام بن یحیی، عن زید بن اسلم…؛ نسخه وزارت الاوقاف المصریه، جزء۳۲، ص۴۱۵، رقم۱۱۳۸۳، مسند ابی سعید الخدری،…».

[۱۲۰] . اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۷۵٫

[۱۲۱] .  فتح الباری بشرح الصحیح البخاری، ج۷، ص۹۳، باب۹؛ مناقب علی بن ابی طالب۷٫

[۱۲۲] . صحیح مسلم ، ج۱۸، ص۳۳۹، کتاب الزهد والرقاق، باب۱۶التثبیت فی الحدیث، ح۷۷؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر،  ج۴، ص۶۹۴؛ تاریخ القرآن، ص۲۱٫

[۱۲۳] .  همان.

[۱۲۴] . همان.

[۱۲۵] . سیرأعلام النبلاء، ج۳، ص۸۰، رقم۱۷٫

[۱۲۶] . فیض القدیرشرح جامع الصغیر، ج۴، ص۶۹۴، رقم۶۱۶۷:«قیدوا لعلم بالکتابه».

[۱۲۷] . فتح المّنان فی نسخ القرآن، ص۲۲۵٫

[۱۲۸] . الإستیعاب، ج۳،(القسم الثالث)، ص۹۲۰، ترجمه ۱۵۵۶؛ التراتیب الإداریّه نظام للحکومه النبویّه، ج۱، ص۴۸: پیامبر(ص) سعد بن عاص را مأمور کرد به اهل مدینه کتابت تعلیم دهد و هم‌چنین اسرای بدر را در مقابل تعلیم کتابت به ده نفر از جوانان، آزاد کردند.

[۱۲۹] . سلامه القرآن من التحریف، ص۴۳۶-۴۳۷٫

[۱۳۰] . فتح الباری، ج۹، ص۵، رقم۴۹۸۸٫

[۱۳۱] .  الشیعه، فلسفه وتاریخ، ص۱۷۷٫

[۱۳۲] .  صحیح بخاری، ج۶، ص۱۹۰، رقم۵۰۱۹٫

[۱۳۳] .  همان، ص۱۸۷، رقم۵۰۰۳٫

[۱۳۴] . الموسوعه القرآنیه، ج۱، ص۳۵۴٫

[۱۳۵] . تاریخ مدینه المنورّه، ج۲، ص۷۰۵٫

[۱۳۶] . الموسوعه القرآنیه، ج۱، ص۳۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص ۸، حوادث سال۳۰٫

[۱۳۷] . صحیح بخاری، ج۶، ص۱۸۳، کتاب فضائل القرآن، باب جمع القرآن، رقم۴۹۸۷٫

[۱۳۸] . همان.

[۱۳۹] . مذاهب التفسیرالإسلامی، ص۱۶؛ قصّه التفسیر، ص۵۳٫

[۱۴۰] . الوشیعه فی نقد عقائد الشیعه، ص۱۲۶٫

[۱۴۱] . سوره مائده، آیه۳٫

[۱۴۲] . الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲ ، ص۳۹۸٫

[۱۴۳] . همان دو منبع؛ حلیه الأولیاء، ج۱، ص۶۷٫

[۱۴۴] . مفاتیح الأسرار و مصابیح الأنوار،  ج۱، ص۱۳٫

[۱۴۵] . همان.

[۱۴۶] . سوره فرقان، آیه۳۰٫

[۱۴۷] . سوره طه، آیه۹۴٫ سلامه القرآن من التحریف، ص ۴۱۴٫

[۱۴۸] . الوشیعه فی نقد عقائد الشیعه، ص۱۲۶(با تلخیص).

[۱۴۹] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۴، ص۵۶ ـ ۵۸ ـ ۵۹ـ ۷۴ ـ۱۱۰؛  الغدیر، ج۲، ص۱۲۶٫

[۱۵۰] . ر.ک: تاریخ زندگی امامان معصوم در دوران بنی عباس، از جمله سیره پیشوایان تألیف مهدی پیشوایی.

[۱۵۱] . کتاب حضرت علی۷، به جامعه، یا جغر، یا صحیفه، یا الفرائض نیز معروف است.

[۱۵۲] . معاویه این سخن را در جواب گروهی از بنی امیه گفت که از سب ولعن علی بن‌ابی‌طالب به ستوه آمده بودند و پیشنهاد توقف آن را به وی داد. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۷٫

[۱۵۳] . الموسوعه، ج۱، ص۳۵۵٫

[۱۵۴] . مع الدکتور ناصر القفاری فی اصول مذهبه حول القرآن، ص۳۳۵٫