یکی از محورهای مهم در فلسفه سیاسی، مفهوم مشروعیت حکومت‌هاست. پرسش از مشروعیت حکومت ها در واقع پرسش از چگونگی به قدرت رسیدن رهبران و زمام‌داران و حق فرمان‌داران و حاکمیت آنهاست. حق حکمرانی و ولایت و فرمانروایی بر مردم از چه منشأ و سرچشمه ای برخاسته است؟ آیا انتخاب اکثریت مردم به رهبران قدرت و حق فرمان می‌ دهد؟ یا آن که این اعمال قدرت و حق فرمانروایی بر مردم از یک سرچشمه دیگری نشأت می‌ گیرد؟

مبنای مشروعیت و حاکمیت در دیدگاه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) خداوند متعال است. خداوند تنها منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت است.[۱] زیرا خداوند آفریننده و مالک مطلق هستی است «وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»؛[۲] امام علی(علیه السلام) در این باره می فرمایند:

«فأنّما أنا و أنتم عبیدٌ مملوکون لربّ لا ربّ غیره یملک منّا ما لا نملک من أنفسنا»؛[۳] «من و شما بندگان مملوک خداوندی هستیم که پروردگاری جز او نیست، مالک چیزی از ماست که ما خود مالکِ آن نیستیم».

هر گونه تصرّف و دخالت در مُلک و پادشاهی خداوند بدون اذن و اجازه او ناپسند و نامعقول است؛ حکومت بر مردم و تصرّف در جان و مال آنها یک نوع دخالت و تصرّف در ملک و مملکت خداوند است و حتماً باید با اذن و اجازه خداوند متعال باشد. خداوند مالک مطلقِ انسان و جهان هستی است و حق دارد به بندگانش تکلیف نماید و انسان ها موظف به اطاعت از اوامر و نواهی الهی هستند.[۴]

به بیان دیگر حق ولایت و حاکمیت ذاتاً از آن خداوند است؛ خداوند این حق ولایت و حکومت بر بندگان خویش را به پیامبر خاتم خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) اعطاء نمود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به اذن خداوند این حق ولایت و حاکمیت را پس از خود به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) واگذار نمود و امام علی(علیه السلام) در پرتو این ولایت و مشروعیت الهی در زمان خود کارگزارانی را نصب و عزل می‌ نمود. بنابراین ولایت و حق سرپرستی امام علی(علیه السلام) در طول ولایت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت و حاکمیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برگرفته از ولایت و حاکمیت مطلق خداوند متعال است.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در عهد نامه ای که به مالک اشتر نگاشته اند، مبنای مشروعیت حکومت را خداوند معرفی می‌ نمایند. ایشان پس از توصیه مالک اشتر به نادیده گرفتن خطاهای مردم و عفو گذشت نسبت به آنها می‌ فرمایند:

«فأنّک فوقهم، و والی الأمر علیکَ فوقک، واللهُ فوقَ من ولّاک»؛[۵] «زیرا تو بالاتر از مردم هستی، و آن که تو را حاکم مصر کرده بالاتر از توست، و خداوند بالاتر از کسی است که تو را حاکم مصر قرار داده است».

این بالایی و «فوقیت» همان ولایت و فرمانروایی است که والی و فرمانروا آن را نسبت به مردم اعمال می‌ نماید.

امیرمؤمنان در فرازی دیگر منبع مشروعیت حکومت را خداوند دانسته و این‌گونه می‌ فرمایند:

«و إنّما الأئمّه قُوّام الله علی خلقه، و عُرَفاؤهُ علی عباده، و لا یدخُل الجَنّه اِلّا من عرفهم و عرفوه و لا یدخلُ النارَ الّا مَن أنکرهم و أنکروه»؛[۶] «امامان [معصوم] از سوی خداوند اداره کننده امور مردم، و مراقب بندگان خدا هستند، تنها کسی که آنان را می‌ شناسد و آنان نیز او را می‌ شناسند وارد بهشت می‌ شود، و فقط کسی که آنان را انکار دارد و آنان نیز او را انکار می‌ کنند، وارد دوزخ می‌ گردند.»

در این کلام امام(علیه السلام)، پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به عنوان «قُوّام الله» معرفی شده اند، یعنی کسانی‌که از طرف خداوند ولایت داشته و اداره امور بندگان را بر عهده دارند.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در موارد گوناگونی در نهج البلاغه از حقّ پایمال شده خود که از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و به دستور خداوند به ایشان واگذار شده بود، شکوه کرده اند. در خطبه شقشقیه می‌ فرمایند:

«أری تُراثی نهباً»؛[۷] «نظاره گر غارت میراث خود شدم».

این میراث همان حق ولایت و خلافتی بود که در روز غدیر خم با نزول آیه اکمال‌الدین[۸] و آیه ابلاغ[۹] به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) واگذار شد؛ این میراث خلافت از سوی مردم و با رأی اکثریت به امام نرسیده؛ زیرا مردم پس از جریان غدیر خم و رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از اهل بیت(علیهم السلام) فاصله گرفتند و از آنها حمایت ننمودند.

در جای دیگر می‌ فرمایند:

«وَ لَهُم خَصائِص حقّ الولایه و فیهم الوصیهُ والوراثه، الآن إذ رجع الحقّ إلی أهله»؛[۱۰] «ویژگی ها و مختصّات حقّ ولایت متعلّق به آنها [اهل بیت(علیهم السلام)]، و وصایت و وراثت پیامبر در میان آنان است. اینک حق به صاحب حق رسیده است.»

حال پرسش اساسی آن است که اگر امیرمؤمنان مشروعیت حکومت خود را از خداوند متعال می‌ گیرد. پس نقش و کارکرد مردم در حکومت چیست؟

پاسخ آن است که نقش و کارکرد مردم در حکومت فراهم کردن شرایط و بسترهای حمایتی است تا حکمران و رهبر جامعه بتواند ولایت و حاکمیت الهی خود را در جامعه پیاده سازد؛ که از آن به «مقبولیت» تعبیر می‌ گردد. اگر مردم در صحنه نیایند و با حضور خود رهبر و پیشوای دینی را یاری و حمایت نکنند؛ امام و رهبر نمی‌ تواند آن ولایت و حاکمیتی را که خداوند به او داده إعمال و اجرا نماید. ازاین رو امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در مواردی نقش مردم را این‌گونه توصیف می‌ نمایند:

«أما والّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه، لو لا حضورُ الحاضر، و قیامُ الحجّه بوجود النّـاصر و ما أخذ الله علی العلماء أن لایقارُّوا علی کِظّه ظالم و لا سَغب مظلوم لألقیتُ حبلها علی غاربها»؛[۱۱] «هان به خدایی که دانه را شکافت، و انسان را پدید آورد، اگر نبود حضور مردم، و تمام بودن حجت بر من به جهت وجود یاور، و پیمانی که خداوند از آگاهان گرفته که در برابر پُرخوری ستمکاران [و تجاوز آنان به حقوق مظلومان] و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینید، بی تردید دهنه شتر حکومت را بر کوهانش می‌ افکندم».

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – درآمدی بر سیاست و حکومت در نهج‌البلاغه، محمد مهدی باباپور گل افشانی، ص ۷۹٫

[۲] – آل عمران، آیه ۱۸۹٫

[۳] – خطبه ۲۱۶، ص ۴۸۴٫

[۴] – نظریه حقوقی اسلام، مصباح یزدی، ج ۲، ص ۴۲٫

[۵] – نامه ۵۳، ص ۶۳۲٫

[۶] – خطبه ۱۵۲، ص ۲۹۰٫

[۷] – خطبه ۳، ص ۱۶٫

[۸] – مائده، آیه ۳٫

[۹] – مائده، آیه ۶۷٫

[۱۰] – خطبه ۲، ص ۱۶؛ امام علی(علیه السلام) در موارد متعددّی از حق الهی خلافت و ولایت خود بر مردم و غصب آن توسط نا اهلان سخن گفته اند از جمله: خطبه ۶؛ خطبه ۱۶۲، خطبه ۱۷۲، خطبه ۲۱۷، قصار ۲۲٫

[۱۱] – خطبه ۳، ص ۲۰٫