عملیات فتح‌المبین بود و من در آن نبردِ مردانه و کشوهمند، بی‌سیم‌چی آقا حبیب بودم. وی در آن هنگامه‌ی خون و باروت، مسئولیت هدایت گردان را به عهده داشت. فرصت اندکی پیش آمد تا او کیک یا بیسکویتی را بخرود و قدری از گرسنگی‌اش را بکاهد. آن‌جا بود که دیدم مسواک و خمیر دندانی را از جیبش بیرون آورد و با یک لیوان آب شروع کرد به مسواک زد. با دیدن این سحنه شگفت زده شدم که، شهید در این کشاکش وقت گیر آورده. بعد از این‌که مسواک زدنش تمام شد، از او پرسیدم که: »چه وقت مسواک زدن؟»

وی پاسخ داد: «دهان مجرای کلام خداست و باید همیشه پاک و تمیز باشد.»


رسم خوبان ۹٫ آراستگی و نظم. صفحه‌ی ۱۱۳/ صبح ارغوانی، ص ۳۴٫