این‌ها مسائل کلّی امامت و ولایت است که مسئله‌ی رهبری از شئون خالقیّت پروردگار متعال است. این آیه این‌طور می‌گوید: «یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ»[۱] چون خلقت برای خود او است، اختیار هم برای خود او است. او انتخاب می‌کند او اختیار می‌کند. او اجتبی می‌کند، او اصطفی می‌کند، جز او در این دایره حقّی به هیچ کسی داده نشده است. «وَ یَخْتارُ»؛ در یک آیه‌ی دیگری خدای متعال فرمود: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ»[۲] هیچ مؤمنی و هیچ بانوی مؤمنی این حق را ندارد که وقتی قضای خدا بر چیزی تعلّق گرفت، به چیزی حکم کرد، او بخواهد در برابر قضای الهی، حکم الهی چون و چرا بکند. این هم نکته‌ی دوم. نکته‌ی سوم مسئله‌ی خلافت خدا است که پروردگار متعال فرموده است: «إِنِّی» با کلمه‌ی إنَّ فرموده است و متکلّم وحده را هم آورده است. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۳] من جاعل الخلیفه فی الارض هستم. این «خَلیفَهً» نشان می‌دهد که در هر زمانی خلیفه‌ی علی الاطلاق نماینده‌ی علی الاطلاق یکی بیشتر نیست؛ لذا در زمان چند معصومی که همه‌ی از شئون ولایت تکوینی برخوردار هستند، امام آن‌ها یکی است. وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وصی بلافصل او که قرآن او را جان پیغمبر معرّفی می‌کند، علی مرتضی و کفوّ امیر المؤمنین حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) و دو سبط پیغمبر، دو سیّد جوان‌های اهل بهشت، امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) طبق آیه‌ی تطهیر جز خدا در زندگی خود راه پیدا نکرده است؛ طهارت علی الاطلاق دارند.


[۱]– سوره‌ی قصص، آیه ۶۸٫

[۲]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۶٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫