به رهنمون گفتم: «داداش هر کس توی جنگ سهمی داره، تو بیشتر از سهمت هم رفتی جبهه. حالا که دیگه بابا شده‌ای، باید هوای خانواده‌ات را داشته باشی. زهرایت بابا می‌خواد. نمی‌خواد؟» نگاهی چون عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: «هزار تا مثل زهرای من توی ایران هستن، بابای خیلی‌هاشون هم توی جبهه‌اند. اگه آن‌ها هم، چون بابا هستند، نرن جبهه، پس کی بره بجنگه؟


رسم خوبان ۱۷- تعهد و عمل به وظیفه، ص ۴۱٫/ و خدا بود و دیگر هیچ نبود، صص ۴۵ ۴۶٫