«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

«فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ[۲]»؛ شهادت یازدهمین امام‌مان و پیشوایمان و صاحب‌دلمان و ولی‌مان و پدر ولیّ‌مان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را به فرزندشان، به عمّه‌ی ایشان، به شما پیروان و موالیان‌شان، به نایب فرزندشان رهبر بزرگوارمان، به حوزه‌ی علمیه، به مراجع تقلید، به رجال الغیب امام زمان (ارواحنا فداه) و به همه‌ی شهیدان تسلیت عرض می‌کنم.

ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) مایه‌ی دَفع بدی‌ها از وجود انسان‌ها هستند

در ارتباط با حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام) چند نکته را به اذن فرزندشان و به اذن خودشان و با استمداد از ذات رُبوبی در این مکان مقدّس که از مقدّس‌ترین بقاع عالَم است و در این محفل نورانی که مجالس کمی این کیفیت را دارد، تقدیم می‌دارم. نکته‌ی اوّل این است که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و پدر بزرگوار ایشان حضرت امام هادی (علیه السلام) و جدّ بزرگوارشان حضرت امام جواد (علیه السلام) هر سه بزرگوار پس از حضرت امام رضا (علیه السلام) به «اِبن الرّضا» خوانده می‌شدند و بعد از درخشش حضرت ثامن‌الحجج (علیه السلام) که ما نیز امام رضا (علیه السلام) را شَمس الشُموس می‌خوانیم؛ خداوند متعال هم در زمان خود امام رضا (علیه السلام) برای ایشان درخشش عالَمی و بین المللی را مِیسور کرد و هم شُموس طالعه که امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) همگی شمس بودند و طلوع کردند و دل‌ها را نورانی کردند و راه‌ها را روشن کردند و بدی‌ها را همانند آفتاب که میکروب‌ها را می‌کُشد، همه‌ی امامان ما خاصیّت آفتاب را داشتند و در نُفوس مُطمئنّه مایه‌ی دفع کُفر و شِرک و فِسق بودند. «وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ[۳]»؛ این نورِ ایمان و این زینتِ ایمان به برکت خلیفه‌ی خداوند متعال و صاحب ولایت مُطلقه است. «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ[۴]»؛ این‌که ما کُفر را مَنفور می‌دانیم، از فِسق و فُجور اِنزجار داریم، از همه‌ی رَذائل اخلاقی، از حرام‌خوری و از کشف حجاب مُنزجر و مُتنفّر هستیم؛ «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ»؛ ان‌شاءالله که غافل نباشیم و با غیبت، با تن‌دادن به شایعات گرفتار فِسق نشویم. اگر مؤمن هستیم، خداوند متعال از مَجرای «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[۵]» با ضیاء خورشید ولایت میکروب‌های مُهلک که در رأس آن‌ها کُفر قرار دارد، سپس فِسق است و بعد از آن نیز عِصیان است. این‌که قلب مؤمن پذیرای این‌ها نیست و از این‌ها نفرت دارد، به برکت شمس وجود امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) و در حال حاضر امام زمان ما (ارواحنا فداه) است که جان همه‌ی ما به قربان ایشان باد که این منّت را بر ما دارند. توفیقات ما به برکت نظر ولاییِ آن بزرگوار است. ولی آمدن حضرت امام رضا (علیه السلام) به ایران و هجرتِ انبوهی از امامزاده‌ها که غالباً عالِم بودند، مُبلّغ بودند، این‌ها آمدند و مانند اَقمار مُنیره در اَقطار ایران مُستقر شدند و زمینه برای تشیّع به وجود آمد که خداوند متعال کمک کرد و این تشیّع هم به تدریج گسترش یافت و عُلما این اسلام ناب را نسل به نسل حفاظت کردند و تسلیم طاغوت‌ها نشدند و مکتب را از تَحریف و از نابودی حفاظت کردند. سپس انقلاب اسلامی محقّق شد و ان‌شاءالله این انقلاب آغاز ظهور حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه) است.

یکی از کارهای امام حسن عسکری (علیه السلام) سوق‌دادن مردم به سوی عُلما بوده است

ولی این فرصتی که امام رضا (علیه السلام) پیدا کردند و این هیمنه‌ای که از اسلام ناب در عالَم به برکت امام رضا (علیه السلام) از پایگاه سلطنت «مأمون[۶]» و مناظراتی که به عمل می‌آمد و خبر آن در اقصی نقاط عالَم منتشر می‌شد، بعد از حضرت امام رضا (علیه السلام) خُلفا ترسیدند که خودِ مأمون (لعنت الله علیه) هم به اشتباه خودش پِی بُرد و کَمر به شهادت حضرت امام رضا (علیه السلام) بست و تحمّل نکرد. خُلفای بعدی هم تحمّل نکردند. لذا عُمر این سه امام ما کوتاه بود. حضرت امام جواد (علیه السلام) در سنّ ۲۵ سالگی، حضرت امام هادی (علیه السلام) در سنّ ۴۲ سالگی و وجود مبارک صاحب امشب که شما برای ایشان عزا گرفته‌اید و بنده هم به نیابت از شما به محضر صاحب خودم و صاحب مجلس عرض ادب می‌کنم، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در سنّ ۲۸ سالگی خورشید وجودشان غروب کرده است و عالَم با رفتن ایشان مُبتلا به تاریکی شده است. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در عُمر کوتاه‌ خود شرایط بسیار سختی را تحمّل کردند و برکات بیشماری از وجودشان هم در مظهریّت برای رحمانیّت خداوند متعال و هم در مظهریّت برای رحیمیّت حق‌تعالی و مظهر هادی تحمّل کردند؛ ولی چند قدم بزرگی که قابل ذکر است و برای ما هم آموزه است، یکی ایجاد شبکه در میان اَرکان تشیّع و عُلما بود. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) شاگردان خودشان را در بُلدان و در کشورهای مختلف حمایت می‌کردند و پیام‌های خودشان را از طریق عُلما به شیعیان می‌رساندند. در همین شهر قُم «اَشعریون[۷]» ارتباط داشتند و «احمد بن اسحاق اَشعری قُمی[۸]» که این مسجد امام که بحمدالله توسعه پیدا کرد و باقی ماند، در آن زمان بسیار بنای عظیمی بوده است و نماینده‌ی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) جناب احمد بن اسحاق قُمی این مسجد را بنا کردند و روشنگری می‌کردند، فتوا می‌دادند، مَلاذِ مردم بودند، مرجع مردم بودند و هر جایی هم برایشان گِره‌ای پیش می‌آمد، به شهر سامرا سفر می‌کردند که گاهی به تنهایی و گاهی هم با جمعی از عُلما می‌رفتند و به محضر حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام) شرفیاب می‌شدند و مسائل خودشان را به محضر ایشان معروض می‌داشتند و تکلیف خودشان را در بُعد عِلمی و عَملی از منبع نور اَخذ می‌کردند و به دیگران هم ابلاغ می‌کردند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم عملاً مرجعیّت را به عُلما تفویض می‌کردند و مردم را به عُلما ارجاع می‌دادند و هم قولاً و کتابتاً این کار را انجام می‌دادند. نامه‌های ائمه‌ (سلام الله علیهم اجمعین) فصل سازنده‌ای در معارف دینی و در احکام فقهی و در اخلاق است.

بشارت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان

این کتاب «مَکاتیب الائمه[۹]» که مرحوم «آیت الله احمدی میانجی[۱۰]» (رحمت الله علیه) تألیف کرده‌اند و از اساتید دلپذیر ما بودند و محبوب مردم شهر قُم بودند، آن بزرگوار این خدمت را به حوزه‌های علمیه کردند و نامه‌های امامان (سلام الله علیهم اجمعین) را جمع‌آوری کردند. نامه‌ای که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به «اسحاق بن اسماعیل نیشابوری» مرقوم فرموده‌اند، مطالب بسیار قابل توجّه و شایان اهمیّتی در این نامه آورده‌اند. از جمله این‌که بشارت داده‌اند که ما اهل‌بیتی هستیم که نسبت به شیعیان‌مان رِقّت داریم، دلمان برای شیعیان‌مان نَرم است و وقتی می‌بینیم شیعیان ما مشمول نعمت‌های خداوند متعال هستند، ما را مسرور می‌نماید. سپس از شُبهات و اختلافاتی که میان شیعیان هست، گِله‌هایی کرده‌اند و یکی از آن‌ها این است که چرا «ابن عَبدُه» که نماینده‌ی من است، در نامه‌ی من تشکیک شده است؟ حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) عنایت داشتند که مردم بدون راهنمای عالِم تربیت‌شده‌ی در مکتب ولایت، گرفتار دست تَحریفِ گُرگ‌های ایمان و صاحبان زَر و زور نشوند.

ولایت‌فقیه تداوم حرکت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) است

این حدیث مشهوری که ما امروز در باب ولایت‌فقیه هم افتخار داریم که چنین سندی از حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام) داریم که فرموده‌اند: «فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ[۱۱]»؛ برای شیعه قاعده تعریف کردند که هیچ‌گاه شیعه بِلاتکلیف نماند. عُلما، مرجعیّت، زعامت شیعه و عُصاره و حقیقت آن ولایت‌فقیهِ جامع ‌الشرایط تداوم امامت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و ائمه‌‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هستند که امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) بر این اَمر تصریح کردند که ولایت‌فقیه استمرار حرکت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است.

شرایط خاصّ و امنیّتی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)

حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) که در شرایط امنیّتی خاصّی به سر می‌بُردند و شیعیان به ایشان دسترسی نداشتند و گاهی شیعیان زیادی به شهر سامرا می‌رفتند تا امام خود را ببینند و حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) یا به صورت مَکتوب و یا از طریق عُیونی که داشتند، می‌فرمودند: به شیعیان ما بگویید کسی با من سخن نگوید و به من با دست اشاره نکنند. ایشان حافظ جان شیعیان بودند و می‌دانستند که این‌ها برای شناسایی کسانی که برای حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مال امامی را آورده‌اند و یا برای تجدید بیعت آمده‌اند، جانشان در خطر است و حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم خودشان به صورت مستقیم ارتباط برقرار نمی‌کردند و هم شیعیان را صیانت و حفاظت می‌کردند تا جانشان محفوظ بماند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در واقع در باشگاه افسران خُلفای عبّاسی زندگی می‌کردند. در محیط نظامی و تحت مُراقبت کامل بودند و باید هفته‌ای دو مرتبه هم در دارالخلافه حضور پیدا می‌کردند. این تبعیدی‌های زمان شاه به هر شهری که تبعید می‌شدند، باید به شهربانی آن روز می‌آمدند و حضور خودشان را امضاء می‌کردند و این ارث همه‌ی ستمگران گَردن‌کُلُفتِ زورگوی بی‌دین بوده است که پاکان را مَحدود می‌کرده‌اند و به مردم و جامعه میدانی برای مُراجعه‌ی به پاکان نمی‌دادند. اما همان‌گونه که در صلوات جناب «خواجه نصیرالدین طوسی» (رضوان الله تعالی علیه) آمده است، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) صاحب هیبت بودند. نفوذ خاصّی داشتند و عظمت و حشمتی در وجود ایشان بود که هر بیننده‌ای تحت تأثیر قرار می‌گرفت و این موضوع را هم مرحوم «مجلسی» (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب شریف «بحارالانوار» نقل کرده است و هم مرحوم آقای «سیّد محسن امین[۱۲]» (رحمت الله علیه) در کتاب «اعیان الشیعه[۱۳]» آورده است. وجود مقّدس حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در این دو روزی که باید به دارالخلافه تشریف‌فرما می‌شدند، مردم ازدحام می‌کردند، صف مُتراکم می‌شد، راه رفت و آمد بسته می‌شد. زیر فشار استبداد و دیکتاتوری و ترور و فضای امنیّتی، ولی نتوانستند دل‌ها را از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) برگردانند. لذا مردم به صورت عاشقانه وَلَع داشتند که بیایند و صف بکشند تا چهره‌ی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را زیارت کنند و احیاناً ایشان هم در این رفت و برگشت‌ها کرامات و مُعجزاتی را برای کسانی که جانشان آماده بود، ارائه می‌فرمودند.

راهنمایی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد ویژگی‌های عالِمان

بنابراین یکی از کارهای مهمّی که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) برای جامعه‌ی مُعتقد به اسلام ناب سیره‌ی خودشان قرار دادند و به عنوان فرهنگ اِلقاء کردند، مراجعه‌ی مردم به عُلما و مراجع مورد اعتماد ولیّ اَمر بود که این بسیار مهمّ است. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به هر عالِمی ارجاع نمی‌دهند؛ بلکه در این بیان نورانی‌شان فرموده‌اند: «صائنا لنفسِهِ» یعنی عالِم باتقوا، یعنی عالِم خداتر(سلام الله علیها) «حافِظا لِدینِهِ» یعنی عالِم مبارز، یعنی عالِم انقلابی، یعنی عالِم استکبارستیز، یعنی عالِم فسادستیز، یعنی عالِم شجا(علیه السلام) عالِم سکولار نمی‌تواند حافظ دین باشد؛ ممکن است که «صائنا لنفسِهِ» خودش باشد و گناه فردی نکند؛ ولی مرد میدان نیست. نمی‌تواند در میدان حضور انقلابی داشته باشد. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در این‌جا به شیعیان خود فِلش می‌دهند که به سُراغ پَرچم‌داری بروند که نه تنها خودش سالم است، بلکه می‌تواند دیدبان امام زمانش باشد، می‌تواند نایب امام زمانش باشد، می‌تواند به مسائل و مشکلات جامعه‌ی توحیدی اِشراف داشته باشد و می‌تواند در پیشبُرد اهدافِ توحیدیِ اسلام اثرگذار باشد و دارای برنامه و مدیریت کامل باشد. مرحوم «سیّد محمّد فشارکی[۱۴]» استاد مرحوم آقای «شیخ عبدالکریم حائری[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیهما) بعد از مرحوم «میراز[۱۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) به ایشان به عنوان مرجع اَعلم مُراجعه کرده بودند. ایشان گفته بودند: ممکن است که از نظر عِلمی من اَعلم باشم، ولی در مرجع اَعلمیّت کافی نیست؛ بلکه مدیریت و اِشراف به جامعه کافی است که بنده خودم را در این جهت مُشرف نمی‌دانم. لذا امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) طبق این فرمایش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آمدند و مردم هم از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) تَبعیّت کردند. عالِمی که صائن نَفس خودش بود، حافظ دین بود، نگهبان دین بود، دیدبان دین بود و مَرزبان شَرف و حیثیّت مؤمنین بود تقلید کردند و قَلاده‌ی تبعیّت را بر گردنشان انداختند.

مهم‌ترین نتیجه‌ی دفاع مقدّس در بیان رهبر انقلاب

این‌که این هفته، هفته‌ی دفاع مقدّس است، بیانات مهمّ روشنگرِ نورانیِ نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، زَعیم عالَم تشیّع، رهبر خودساخته و وارَسته و بی‌تعلّق به دنیا و با کفایت و با شهامت و با شجاعت ما در دیدار با یادگاران دوران دفاع مقدّس ملاحظه فرمودید که چه نکات مهمّ و با ارزشی را بیان کردند که این دفاع مقدّس باید از چند زاویه مورد مطالعه قرار بگیرد. یک زاویه‌ی آن این است که اگر دفاع بوده است، از چه چیزی دفاع کرده‌اند؟ مردم ما برای حفاظت چه اَمری به پا خواسته‌اند؟ ۳ چیز را فرمودند: اوّلین مورد انقلاب است؛ دوّمین مورد جمهوری اسلامی است و سوّمین مورد تمامیت اَرضی کشور بوده است. شما از نظر تاریخی سلاطین را پِی بگیرید و ببینید که این‌ها چگونه این مملکت وسیعِ ایران را تجزیه کردند و مُفت از دست دادند. پهلوی‌ها، قاجار و پیش از آن‌ها هم به همین صورت بوده‌اند. اما این مردم، این سپاه پاسدارن، این بسیج، این ارتش و این نیروهای مردمی چنان خیزشی داشتند، چنان اتّحادی داشتند، چنان اتّحادی را نشان دادند که یک وجب از خاک کشور ایران در اشغال بیگانگان باقی نماند. فرمودند: این مهمّ است، ولی این کم‌ترین نتیجه و میوه‌ای بود که در دفاع مقدّس پیش آمد. مهم‌ترین نتیجه‌ی آن این انقلاب بود، این تحوّل بود و این دگرگونی بود که در جامعه‌ی ما پیش آمد و یک مملکتی که به تحقیرشدن عادت کرده بود و باور کرده بود که اسلام مدیریت ندارد، باید قدرت به دست هر فاسِق و فاجِر و خودفروخته‌ی به بیگانگان باشد، ولی عُلما حقّ دخالت در اُمور و شئون زندگی مردم و سیاست و مدیریت جامعه را ندارند. بزرگترین خیانت، اِلقای این تفکّر بود. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و عملاً برای دفاع از انقلاب اسلامی که دفاع از مدیریت دینی بود، دفاع از سبک زندگی اسلامی بود، دفاع از باور به عزّت‌مندی مسلمانان بود، اقتدار جامعه‌ی اسلامی و تحقّق این دو آیه‌ی مبارکه بود که یکی این آیه‌ی کریمه‌ی «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا[۱۷]» است. قرن‌ها بود که گویا مسلمانان این آیه‌ی کریمه را نمی‌دیدند و نمی‌فهمیدند و خودشان را مُکلّف به عمل به این آیه‌ی کریمه نمی‌دیدند. لذا سیطره و سُلطه و هیمنه‌ی کُفر و کُفّار این‌ها را تسلیم کرده بود، باورها را از آن‌ها گرفته بود. همه می‌گفتند که مگر می‌شود؟ مگر ما می‌توانیم با این‌ها مبارزه کنیم؟ مگر می‌شود که مُشت با آهن مقابله کند؟ ولی امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و این تفکّر را به وجود آوردند.

یکی از امتیازات دفاع مقدّس، سابقه‌ی دینی آن بود

خداوند متعال رحمت نماید شهید بزرگوارمان را که مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی)، رهبر عزیز و وارَسته‌ی ما و مُقتدای ما از ایشان به عنوان یک مکتب یاد کرده‌اند و او از حُجج الهی شد و آیتِ بزرگ خداوند متعال بود. هم زندگی این حیات ایشان عزّت بود، اقتدار بود، خودباوری بود، توکّل بود، توسّل بود، شیرِ روز بود، رُهبانِ شب بود، اشکِ ریزان در سجّاده داشت؛ ولی اقتدار در میدان رَزم به گونه‌ای بود که هم فرمانده‌ای بودند که قبل از شهادت ایشان در نشریه‌های آمریکا نوشته بودند: سلیمانی، فرماندهی که جایگزین ندارد. لذا به سُراغ ایشان آمدند و او را شهید کردند. اما دیدید که شهادت ایشان بیشتر از قهرمانی در میدان‌های رَزم ایشان اسلام را قدرت بخشید و دشمن را تضعیف کرد. ایشان می‌گفتند: آبادی جبهه‌ها به برکت مساجد بود. اگر مسجد نبود، اگر هیأت‌ها نبودند، اگر کانون‌های فرهنگی و دینی نبودند، این بسیج عمومی صورت نمی‌گرفت. یکی از امتیازات دفاع مقدّس سِبقه‌ی دینی داشتن این دفاع بود. در عالَم از آغاز خلقت تا زمان ما، در هر بُرهه‌ای جنگ بوده است، خونریزی بوده است، درگیری بوده است، تکالُب بوده است و تنازُع بوده است؛ ولی این‌که یک ملّتی با همه‌ی وجود بخاطر دین به میدان بیایند، انگیزه‌ی آن‌ها اجرای دستور خداوند متعال باشد، فرمانده‌شان را نایب امام زمان (ارواحنا فداه) بدانند، فرمان او را فرمان خود حضرت حجّت (ارواحنا فداه) بدانند. تاریخ چنین انقلاب و چنین جنگی را بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سُراغ ندارد. ضمناً در جنگ‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیدید که مردم اطاعت نکردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن خونِ جگرهایی که در «نهج البلاغه» یاد کرده‌اند، فرمودند: «کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً[۱۸]»؛ وقتی قرآن‌ها با طرح «عَمر و عاص[۱۹]» بالای نیزه‌ها رفت و مردم به شکّ و تردید گرفتار شدند و سپس به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فشار آوردند که باید با او کنار بیایی و سپس هم حضرت علی (علیه السلام) را مُنزوی کردند و بعد هم طلبکار شدند و گفتند که چرا تَن به حَکَمیّت دادی، این قاعده در زمان ما که خودِ امام معصوم (علیه السلام) حضور نداشتند، بلکه نایب الامام بودند، ولی نایب الامامی بود که مردم او را باور کرده بودند و فرمان او را فرمان دین می‌دانستند و هیچ‌یک از شهدای ما بخاطر شکم و شُهرت من خونشان را فدا نکردند؛ بلکه خونشان را بخاطر دین فدا کردند. امروز هم مشاهده‌ی بی‌حجابی، حَرام‌خوری، بی‌بَند و باری، هَرزگی و فَحشا برای ملّت ایران واقعاً خجالت کشیدن از خون شهدا دارد. این انقلاب، انقلاب دینی بود و دفاع مقدّس از ظاهر و باطن جوشش غیرتِ دینی بود و این هم یکی از امتیازات بی‌بَدیلی بود که در کشور ایران اتّفاق افتاد. «شهید سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گفتند: این جبهه‌های ما، این دلاوری‌ها، این ایثارها، این عطش شهادت که در خیلِ جوانان ما وجود داشت و این‌ها را به جبهه می‌کشاند، این‌ها به برکت مساجد بود. ولی مسجد به اعتبار آجُر و آهن و کاشی نیست؛ بلکه مسجد به اعتبار عالِمی است که در آن‌جا شمع راه مردم است. آن امام جماعت و آن گویندگانی که دعوت می‌شدند بودند که با تبیین جهاد اسلامی و خواندن آیات الهی و روایات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و تبیین عاشورا و امام حسین (علیه السلام) همه‌‌ی مردم را به صحرای کربلا کشاندند و همه‌ی روزها را عاشورایی کردند و این مردم قیام حسینی و نهضت حسینی را برپا کردند. این از برکات حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام) است که برای شیعیان هم راهنمایی بود و هم ولایت بود. تصرّف ولایی در نُفوس مُستعده بود.

مراجع و زعامت شیعه خطّ مَشیِ مساجد را راهبری می‌نمایند

اما حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: «مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ»؛ فقیه باید دین‌شناس، صاحب نظر و صاحب فتوا باشد و تقوای لازم را داشته باشد و آلوده‌ی به دنیا نشود که امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) را دیدید که آن پیش از رهبری ایشان و پس از رهبری ایشان بود. اگر قبل از رهبری یک خانه‌ای داشتند که همه‌ی شما آن را دیده‌اید، بعد از رهبری در حسینیه زندگی کردند و اتاق ایشان کوچک‌تر از اتاق پیش از رهبری ایشان بود و خداوند متعال هیچ جاذبه‌ای از زَرق و بَرق دنیا در دل ایشان و در وجود ایشان و در زندگی ایشان قرار نداده بود. امروز هم خَلف صالح ایشان اگرچه جنگ رسمی ۸ ساله به آن صورت برایمان پیش نیامد، اما امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) جنگ را در داخل کشور فرماندهی کردند. رهبر بزرگوار ما، امام فعلی ما آیت الله العظمی امام خامنه‌ای (اَطال الله عُمره الشریف) مقاومت، جنگ حزب‌الله لبنان و جنگ ۳۳ روزه را هدایت کردند که نقطه‌‌ی عطف مقابله‌ی جبهه‌ی حقّ با باطل شد و اسرائیلی که تمام اعراب به جنگ او آمدند و در مدّت ۶ روز همگی شکست خوردند و با شرمندگی کنار رفتند، گروه کوچکی از شیعیان در جنوب لبنان در مدّت ۳۳ روز توانستند شاخِ اسرائیل را که در واقع شاخِ آمریکا بود را بشکنند. این مُیسّر نبود، به جُز فرماندهی فرمانده‌ی کُلّ قُوای داخل کشور ما که جنگ و دفاع مقدّس را استمرار بخشید و در خارج از مَرزهای ایران و در مَرز اسرائیل این جنگ را هدایت کردند. در آن شرایطی که حزب‌الله در حال بُریدن بود. تنوّع سلاح‌های اسرائیل و کمک‌های استکبار عالَمی با همه‌ی قُوا در حال رساندن این‌ها به نقطه‌ای بود که بگویند: ما نمی‌توانیم. شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) از طرف این رادمَرد عَرب آمد، بزرگ تربیت‌شده‌ی مکتب امامین انقلاب که اگر شما در محضر آقای «سید حسن نصرالله» بروید و بنشینید، ایمان به ولایت‌فقیه را در تمام وجود ایشان احساس می‌کنید‌ و این ایمان، ایمان ذهنی نیست؛ بلکه ایشان یافته است. کرامت‌هایی که رهبر معظم انقلاب (مُدّ ظلّه العالی) دارد، رهبر حزب‌الله دیده است. پیشگویی‌های واقع‌بینانه و نورانیّت خاصّی که رهبر و امام ما دارند، مرحوم شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) آمدند و شرایط وَخیمِ جنگ حزب‌الله با اسرائیل را توصیف کردند که آن‌ها مُجهّز به چیزهایی بودند که از بالا با آپاچی می‌زدند و این‌ها سلاحی نداشتند که بتوانند آن‌ها را مُنهدم کنند. لذا جنگ یک طرفه بود و دِرو می‌کردند. شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) آمد و شرایط را گفت و توقّع داشت که رهبر معظم انقلاب (مُدّ ظلّه العالی) بگویند که در این شرایط دیگر ادامه ندهید. ولی با اطمینان و با قاطعیّت، نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، رهبر بزرگوار ما و فرمانده‌ی کُلّ قُوا فرمودند: این جنگ، شبیه «جنگ خیبر[۲۰]» است. استقامت کنید که قطعاً پیروز خواهید بود. این پیشگویی و این فرمان چنان اقتداری بخشید که ایران نبود، ۸۰ میلیون جمعیّت نبود، ۳۰ میلیون جمعیّت در زمان جنگ تحمیلی نبود؛ بلکه جمعیّت قَلیلی از مردم لبنان در یک زاویه‌ای توانستند با بزرگ‌ترین قدرت اتمی بجنگند و سرزمین‌هایی که چندین سال است اشغال ‌شده‌اند را پَس بگیرند و حالت اِنفعالی و شکست دنیای استکبار را اعلام نمایند. این مُعجزه‌ی جنگ با انگیزه‌ی دینی است، این جهاد فی سبیل‌الله است و این جهاد فی سبیل‌الله در مساجد تبیین می‌شود و مراجع و زعامت شیعه مساجد را هدایت می‌کنند و خطّ آن را ترسیم می‌نمایند. این یکی از آن اُموری بود که حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام) در دوره‌ی زندگی پُر برکت خودشان در آن روز تُخم را پاشیدند، در آن روز نَهال را هم عملاً، هم قولاً و هم کتابتاً کِشت کردند و ثمره و میوه‌ی آن را امام راحل عظیم الشأن ما (رضوان الله تعالی علیه) و ملّت بزرگوار ما دیدند.

انقلاب اسلامی تحت حمایت و عنایت امام زمان (ارواحنا فداه) است

نکته‌ی دیگری را هم خدمت شما عرض کنم و ان‌شاءالله توفیق داشته باشیم تا برای عمّه‌ی امام ‌زمان‌‌مان (ارواحنا فداه) و صاحب مجلس‌مان، دل‌هایمان را به سامرا ببَریم و در عزای حضرت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) که فرزندشان عزادار هستند، ان‌شاءالله ما هم در غم امام زمان‌ (ارواحنا فداه) سَهیم باشیم. آن نکته این است که اگر یک حرکت، حرکت الهی باشد، انگیزه خدای متعال بود، «مَن کانَ لِلَّه کانَ اللَّهُ لَه[۲۱]»؛ اگر کسی برای خداوند متعال باشد، خداوند برای اوست. این آیه‌ی کریمه را مُلاحظه بفرمایید که در سوره‌ی مبارکه‌ی حجّ فرموده است: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ[۲۲]»؛ آیه‌ی بعدی می‌فرماید: «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ[۲۳]»؛ نمی‌گوید اگر دفاع مُدافعین نبود، بلکه می‌فرماید: اگر دفاع خداوند از طریق مردم نبود، مُطلقا خداوند متعال در پیروز کردن دین خودش و بندگان خودش احتیاجی به مردم و سپاه و ارتش و بسیجی و جهادی ندارد. یکی از بندگان صالح خداوند متعال در یک مجلسی که ما گاهی ایشان را زیارت می‌کنیم و دارای نورانیّت باطن هستند، گفتند: یکی از افرادی که اهل تشرّف هستند، به وجود نازنین حضرت حجّت (ارواحنا فداه) عرضه داشته بودند: هنوز هم بعضی از مردم ما باور نکرده‌اند که این انقلاب با همه‌ی انقلاب‌ها تفاوت دارد. از ابتدا دست غیب حامی این انقلاب بوده است و خطراتی که از سر این ملّت گذشته است، در حدّ اقتدار یک ملّت نبوده است. با امکانات کمی که داشته است، با شرق و غرب، هم آمریکا، هم فرانسه، هم آلمان، هم انگلیس، هم شوروی در آن زمان و هم کشورهای عربی همگی دست به دست یکدیگر دادند و ملّت هم تازه انقلاب کرده بودند و سران انقلاب ما تجربه‌ی قبلی حکومتی هم نداشتند؛ چگونه توانستند بر آشوب‌های اوایل انقلاب غلبه کنند؟ چگونه توانستند مدّت ۸ سال پَنجه در پَنجه‌ی گُرگ‌های بر روی اتم نشسته‌ی دارای همه‌ی تجهیزات کُشتار جمعی مقاومت کنند و در این ۸ سال نه تنها به زانو درنیایند، بلکه شرق و غرب را به زانو دربیاورند و از کشور خود بیرون برانند و به عنوان یک قدرت و پدیده‌ی جدید و نوظهور در جهان، موجودیّت خودشان را اعلام کنند و چرخش تاریخ را تغییر بدهند و مسیر جدیدی برای بشریّت اعلان نمایند. گفت هنوز هم باور ندارند که این نیروی غیبی بوده است و عنایت امام زمان (ارواحنا فداه) بوده است و کمک‌ها و ناله‌ها و تضرّع شبانه‌ی سنگرنشینانِ دوران دفاع مقدّس بوده است که هرجایی کم آوردند، به حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسّل کردند، به امام حسین (علیه السلام) توسّل کردند، به امام رضا (علیه السلام) توسّل کردند و نتیجه‌ی آن را دیدند. گفته بودند: هنوز هم عدّه‌ای این انقلاب را مانند سایر کودتاهایی که می‌شود و حکومت تغییر می‌کند، برخی هنوز هم به آن قِداست انقلاب توجّه ندارند، به الهی‌بودنِ انقلاب توجّه ندارند. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فرموده بودند: اگر هیچ دلیلی جُز جریان طَبس نبود، حجّت بر همه تمام است که باور داشته باشند یک چشم دیگری در حال مُراقبت از مردم ایران و انقلاب است. در جایی که نه پدافندی وجود دارد، نه نیروی اطّلاعاتی کشف کرده است، نه یک گُلوله‌ای در آن‌جا خرج شده است و تُفنگداران آمریکایی با غُرور و اطمینان و با نقشه‌ی علمی آمدند و اگر در جریان حمله‌ی به کعبه از طریق «اَبرهه» که فرموده است: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ[۲۴]»، در آن‌جا یک طِیری وجود داشت که جان داشت و این طِیر اَبابیل مُرغانِ کوچکی بودند که به حساب نمی‌آمدند؛ ولی قُشون مُقتدر اَبرهه را «کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ[۲۵]» کردند. در جریان طَبس هیچ موجود زنده‌ای به حمله و دفاع از ایران بَرنخاست؛ بلکه شِن‌ها مأمور بودند که همه‌ی این‌ها را جِزغاله کردند و جنازه‌های نَحس آن‌ها به صورت سوخته به ممکلت‌شان بازگشت. هیمنه‌ی آمریکا، طراحی آمریکا، علمی‌بودن کارهای نظامیان آمریکا همگی زیر سؤال رفت و این قدرت اسلام که «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه[۲۶]» است، به ظهور رسید. این هم از برکات حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و فرزند نازنین ایشان امام زمان (ارواحنا فداه) است که کشور ما زیر پَرچم نایب امام زمان (ارواحنا فداه) است. عُلمای ما از آن‌جا الهام می‌گیرند و دل مردم را با خداوند متعال مُرتبط می‌کنند و در این آیه‌ی کریمه می‌فرماید: «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»؛ هیچ‌کسی نمی‌تواند با خداوند متعال بجنگد و این‌جا جنگ «صدّام» نبود، بلکه جنگ کُفر بود، جنگ شِرک بود، جنگ اِلحاد بود، جنگ فِسق بود، جنگ فَحشا بود، جنگ بی‌دینی و دین بود و چون مردم به عشق دین به پا خاستند، : «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ»، این دَفع‌الله بود. همین‌گونه نبود که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در مورد دفاع جانانه‌ی ما می‌فرمودند: من به دست و بازوی شما رزمندگان بوسه می‌زنم و به این بوسه افتخار می‌کنم. این دست، دست شهید «همّت» نبود، دست شهید «باکری» نبود، دست شهید «چمران» نبود؛ بلکه این دستِ خدا بود. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۲۷]».

روضه و توسّل به حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام)

«صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أَبا مُحَمَّدٍ، یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ[۲۸]».

ای امام زمان (ارواحنا فداه)! ای صاحب من! مجلس مُتعلّق به پدر شماست. اگر برای پدر بنده مجلسی بگیرند و به من اطّلاع بدهند و توان داشته باشم، در آن مجلس حضور پیدا می‌کنم. آقا جان! سُفره را خودتان پَهن کردید. همه‌ی افسران شما، همه‌ی دلدادگان شما برای عرض تسلیت به محضر شما در این‌جا اجتماع کرده‌اند تا هم به عمّه‌ جانِ مظلومه‌ی شما تسلیت بگویند و هم به شما بگویند: سرتان سلامت! ما در غَم شما سَهیم هستیم. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را با وجود این‌که در محیط نظامی بودند، تحمّل نکردند. بالاخره ایشان را مَسموم کردند و طیّ این ۸ روز از ابتدای ماه ربیع تا روز هشتم، خلیفه «مُعتمد عبّاسی[۲۹]» چند گروه را مأمور کرده بود تا در کنار حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) حضور داشته باشند. حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) هم مَسموم بودند و به خودشان می‌پیچیدند؛ اما حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در کنار ایشان بود، حضرت امام حسین (علیه السلام) در کنار ایشان بود، حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) حضور داشتند و دور بستر ایشان یک اَجنبی وجود نداشت. اما حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در سامرا که چند نفر به عنوان پرستار از جانب خلیفه آمدند تا از ایشان پرستاری کنند، چند نفر در نقش طبیب آمدند و این‌ها رَصد می‌کردند تا خاطرشان جمع بشود که کار امام تمام است و وقتی مطمئن شدند که دیگر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) رفتنی هستند، آن‌گاه خانه‌ی ایشان را تَرک کردند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) تشنه بودند و طلب آب کردند. یکی از اهل بیت برای ایشان آب آوردند، اما بدن ایشان به قَدری ضعیف شده بود و این سَمّ آن‌چنان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را ناتوان کرده بود که توان نداشتند و بدن ایشان مُرتعش بود و نتوانستند آب را بنوشند. در این‌جا بود که فرمودند: بگویید پسرم بیاید. یا بقیه الله! نمی‌دانم چه حالی داشتید که آمدید و پدر جوان‌تان را دیدید که در سنّ ۲۸ سالگی به اندازه‌ای ضعف بدنی پیدا کرده بودند که قدرت آشامیدن آب را نداشتند. آمدید و پدر را در آغوش گرفتید و آب را به خورد ایشان دادید. به احترام حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) تمام شهر سامرا جوشیده بود و همه‌ی مقامات به تشییع جنازه‌ی ایشان آمده بودند. عموی شما آمد تا نماز بخواند و شما تشریف آوردید و او را کنار زدید و خودتان بر بدن پدرتان نماز خواندید. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۰]» ؛ «ملقی ثلاثا بلا غسل ‏و لا کفن[۳۱]» ؛ «أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى[۳۲]»؛ حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) پس از ۳ روز آمدند و دیدند که «بنی اسد» سرگردان هستند. پرسیدند: چرا مُعطّل هستید؟ گفتند: ما این بدن‌ها را نمی‌شناسیم. فرمودند: من همه را می‌شناسم. همه‌ی شهدا را به کمک بنی‌ اسد به خاک سپُردند. اما در مورد پدر بزرگوارشان و ارباب بی کَفن ما فرمودند: خودم به تنهایی کار این بدن را انجام می‌دهم. فقط یک کمک خواستند و فرمودند: قطعه‌ای بوریا بیاورید. کَفن نخواستند و حَصیر خواستند؛ زیرا کَفن در جایی لازم است که بدنی باقی مانده باشد. اما این تعبیرِ خود امام زمان (ارواحنا فداه) است. ان‌شاءالله صدای ایشان را بشنویم که تشریف می‌آورند و صدا می‌زنند: «یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان[۳۳]»؛ سپس می‌فرمایند: «طرحوه عریانا[۳۴]»؛ و بعد می‌فرمایند: «سحقوه عدوانا[۳۵]»؛ بدن را پایمال کرده بودند. حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) قطعات بدن را جمع کردند و داخل حصیر قرار دادند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به اِنکسار حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به دَربه‌دَری این قهرمان صبر و استقامت و عشق به امامت قَسمت می‌دهیم امام‌ زمان‌‌‌‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! انقلاب ما و مردم انقلابی ما را از همه‌ی نگرانی‌ها نجات عنایت بفرما.

خدایا! فقر و فَحشا و بی‌حجابی و کشف حجاب و حرام‌خوری و هرنوع چیزی که ارواح طیّبه‌ی شهدا را ناراضی می‌کند، امام‌ زمان‌‌‌‌مان (ارواحنا فداه) را می‌رنجاند، از این مملکت ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت همه‌ی عُلمای صالح در خطّ انقلاب، همه‌ی مراجع بزرگوار، خاصّه عَلمدار، سُکان‌دار کشتی انقلاب، نایب الامام و امام ما، رهبر نورانی ما را با کفایت، با کرامت، با اقتدار و با عزّت تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) و در کنار حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها و مریضی که امروز به خانه‌ی ما آمده بود و بسیار نگران بود و با یک اُمیدی آمده بود و از بنده درخواست دعا می‌کرد، بنده نیز قول دادم تا در این مجلس با اُمید به دل‌های شکسته و اخلاص شما و کَرامت کَریمه ان‌شاءالله شِفای او را درخواست کنم. خدایا! به حقیقت حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) که مأموریتِ ویژه‌ی شِفا دارند و دخترشان کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، به خون همه‌ی شهدا و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم همه‌ی مریض‌ها و این مریض را شِفای عاجل و شِفای کامل روزی بفرما.

ان‌شاءالله از مدّاح انقلابیِ دلنشینِ دوست‌داشتنیِ مُتدیّن‌مان استفاده می‌کنید.

صلواتی عنایت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه فاطر، آیه ۳۲٫

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ».

[۳] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».

[۴] همان.

[۵] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۹٫

«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْکِتَابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ».

[۶] عبدالله ملقّب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی‌هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد. مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مَراجِل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. اُستادْسیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند. مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفه‌اش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید. خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت. مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال ۱۹۵ قمری در ری شکست خورد. سپاه مأمون در نهایت توانست در سال ۱۹۸ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان خلافت امین، مأمون در ۱۹۸ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. برخی پژوهشگران درگیری میان دو برادر را در دو عامل دانسته‌اند: چالش ولایت‌عهدی، درگیری دو حزب عربی و ایرانی. یکی از چالش‌های اساسی خلفای عباسی قیام‌های متعدد علویان در سراسر قلمرو خلافت بود. علویان که از دوره منصور عباسی همواره مورد ظلم و شکنجه خلفا قرار گرفته بودند در فرصت‌های مناسب علیه خلیفه وقت قیام می‌کردند اما قیام آنان در بیشتر موارد به شکست منجر می‌شد. درگیری امین و مأمون بر سر خلافت در سال‌های ۱۹۳-۱۹۷ق موجب ضعف حکومت عباسی و عامل مهمی برای گسترش و افزایش قیام‌های علویان در مناطق مختلف حجاز، یمن و عراق شد. اطلس قیام‌های علویان در دوره مأمون. نخستین و مهم‌ترین آن، قیام‌ ابن‌طباطبا از علویان زیدی مذهب به فرماندهی ابوالسرایا در کوفه بود. این قیام به تدریج به مناطق دیگر قلمرو خلافت اسلامی نظیر حجاز، مکه و یمن سرایت کرد و تا مدتی خلافت مأمون را متزلزل نمود.

علویان در دوره مأمون چند قیام انجام دادند. بیشتر این قیام‌ها توسط شاخه زیدی علویان صورت می‌گرفت. مهمترین این قیام‌ها که منجر به برپایی حکومتی مستقل شد قیام فردی ملقب ابن‌طباطبا در کوفه بود. این قیام که در ۱۹۹ق اتفاق افتاد به اعتقاد برخی مورخان ضربه سنگینی بر دولت عباسی وارد کرد و موجب شد جبهه‌های دیگری توسط علویان در مناطق مختلف علیه خلافت عباسی شکل بگیرد و در آن مناطق اعلام خودمختاری شود. از این رو علاوه بر کوفه، زیدبن موسی ملقب به زیدالنار در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر در یمن، حسین بن حسن بن علی معروف به ابن‌افطس در مکه و محمد بن جعفر الصادق معروف به محمد دیباج در حجاز قیام کردند. بیشتر این قیام‌ها به دنبال قیام ابن‌طباطبا شکل گرفت. مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیام‌های علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقه‌مند به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت (علیه السلام) نشان دهد. از این‌رو امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آل‌علی یعنی امام رضا (علیه السلام) تسلیم می‌کند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا (علیه السلام) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایت‌عهدی را بپذیرد.

به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا (علیه السلام) واگذار کند بلکه او می‌خواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود. پس از پذیرش اجباری ولایت‌عهدی توسط امام رضا (علیه السلام) در سال ۲۰۱ق، مردم با ایشان بیعت کردند. به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد، به نام ایشان سکه زده شد، دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد و لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند به‌عنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد. مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیام‌هایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرامی‌خواندند اینک با ولایت‌عهدی کسی که مصداق «الرضا» است، محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیام‌های علویان تا حد زیادی کاسته شود.

پس از آنکه مأمون توانست قیام‌های علویان را مهار کند و خلافت خود را به ثبات نسبی برساند، سیاست‌های حکومت خود را تغییر داد. تغییر سیاست او در چند مورد آشکار شد: کنار نهادن شیوه ایرانی و مشاوران ایرانی در حکومت‌داری، بازگشت به آیین عربی و توجه به بغداد پایتخت پدران خودش، شهادت امام رضا (علیه السلام)، فشار مجدد بر علویان و آشکار کردن نماد عباسیان که لباس سیاه بود و منع استفاده از لباس سبز علویان. مأمون از جوانی به سبب تربیت نزد ایرانی‌ها، علاقه شدید به علم و حکمت داشت و همواره به ترجمه کتب از یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی توصیه می‌کرد. دربار او نیز مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره بود. بر اساس پیش‌گویی امام علی‌ (علیه السلام) هفتمین خلیفه بنی‌عباس، یعنی مأمون، داناترین آنها معرفی شده است. در این پیش‌گویی، امام علی (علیه السلام) از روی کار آمدن دو حکومت بر مسلمان‌ها خبر داده است که برخی حدیث‌شناسان این دو حکومت را بر خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس تطبیق کرده‌اند. مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در ۱۸ رجب ۲۱۸ق به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است.

[۷] اشعریان، طایفه‌ای از عرب‌های یمنی ساکن کوفه که در میان آنها شماری از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و گروهی از عالمان و محدثان شیعی قرن دوم و سوم قمری دیده می‌شود. اسلام آوردن اشعریان پیش از فتح مکه، از افتخارات آنان است. اشعریون سابقه درخشانی در یاری اهل البیت (علیهم السلام) داشته‌اند از جمله شرکت در جنگ صفین و قیام مختار. این طایفه در پی سختگیری‌های حجاج بن یوسف به شیعیان، از کوفه به قم مهاجرت کردند و قم را محل سکونت خود و مرکز ترویج تشیع در ایران ساختند. علت انتخاب قم از سوی اشعریون، فتح این ناحیه به دست جدشان مالک بن عامر بوده است. قدرت و نفوذ آنها در قم به گونه‌ای بوده که قم را از تابعیت اصفهان خارج کرده و حتی از حاکمان اصفهان مالیات می‌گرفته‌اند. شخصیت‌های برجسته‌ای از این خاندان، در شمار شاگردان و نزدیکان اهل بیت (علیهم السلام) هستند. اشعریان اصالتاً یمنی و عرب قحطانی بودند، و نسب آنان به «نبت بن ادد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان» معروف به اشعر می‌رسید. بعضی علت این نامگذاری را چنان دانسته‌اند که جد آنان پر مو بوده است. اشعر هفت پسر داشت که هر کدام سرسلسله قبیله‌ای شدند و همه را اشعری می‌گفتند. مراد از اشعریان در این مدخل نسل جماهر، یکی از فرزندان اشعر است.

[۸] احمد بن اِسحاق اَشعَری قمی (درگذشت حدود ۲۶۰ تا ۲۶۳ق) از راویان شیعه قرن سوم که محضر چهار امام را درک کرد. او از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و همچنین وکیل امام عسکری (علیه السلام) در قم بود و از کسانی است که امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در کودکی دیده است. برخی گزارش‌ها از فعالیت او در دوره غیبت صغرا به عنوان دستیار نایب اول عثمان بن سعید حکایت دارد. مسجد امام حسن عسکری در قم توسط او و به دستور امام عسکری (علیه السلام) ساخته شده است. مقبره او در سرپل‌ذهاب در استان کرمانشاه قرار دارد. نسب او چنین است: احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک الأحوص الاشعری. کنیه او را ابوعلی گفته‌اند. اجداد او از طایفه اشعری بودند که در شهر کوفه سکونت داشتند. جدّ چهارم او، احوص بن سائل اشعری در قیام زید بن علی شرکت کرد و فرماندهی سپاه او را بر عهده گرفت و بعد از شهادت زید، دستگیر شد. بعد از چهار سال حبس در زندان حجاج، با شفاعت برادرش عبداللّه آزاد شد و همراه او به قم هجرت کردند و طایفه اشعریان قم را تشکیل دادند. پدرش اسحاق بن عبدالله بن سعد از راویان مورد اعتماد قم بود و از امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) روایت کرده است. از منابع رجال شیعه برمی‌آید که احمد بن اسحاق از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و از یاران نزدیک امام عسکری (علیه السلام) بوده و از آنان روایت کرده است. برای او کتاب‌هایی برشمرده شده از جمله «علل الصوم»(کتابی بزرگ بوده است) و «مسائل الرجال» درباره سؤالات اصحاب امام هادی علیه‌السلام از حضرت»‌. این رسایل حاوى مجموعه اى از «مسائل» است که «رجال» مختلف از یکى از ائمه معصوم علیه السلام پرسیده اند و این کتاب ها با مباحث رجالى به معناى شناخت راویان ارتباطى ندارد. شیخ طوسی درکتاب فهرست علل الصلاه که کتاب بزرگی بوده را از کتاب‌های احمدبن اسحاق دانسته است.  در برخی منابع از وی به عنوان وکیل امام عسکری در موقوفات قم یاد شده است. برخی با تکیه بر پاره‌ای قرائن او را وکیل امام هادی نیز دانسته‌اند.

به گفته کَشّی احمد بن اسحاق تا پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام) زنده بود. بنابر این نقل، او نامه‌ای به ناحیه مقدسه نوشت و اجازه خواست که به حج برود. حضرت به وی اجازه داد و پارچه‌ای نیز برایش فرستاد. احمد وقتی پارچه را دید، گفت: امام از مرگ من خبر داده است‌. او هنگام بازگشت از سفر حج در حُلوان درگذشت. در دلائل الامامه آمده است: احمد بن اسحاق به عنوان وکیل امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مشغول فعالیت بود تا اینکه از ایشان اجازه خواست به قم برود. امام در توقیعی ضمن اجازه سفر، تصریح کرده بود که او به قم نمی‌رسد و در مسیر بیمار می‌شود و از دنیا می‌رود. پس او در حلوان بیمار شد و از دنیا رفت و همانجا مدفون شد. بر این اساس تاریخ وفات او را در حدود سال‌های ۲۶۰ تا ۲۶۳‌ق گفته‌اند. البته طبق روایتی از صدوق او در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) از دنیا رفت. مقبره او در شهر سر پل ذهاب زیارتگاه شیعیان است. در قم نیز مقبره‌ای در مقابل مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) به او منسوب است.

[۹] مَکاتیبُ الاَئمّه (علیهم السلام) کتابی حاوی نامه‌های ائمه معصومین (علیهم السلام) به قلم علی احمدی میانجی (متوفای ۱۴۲۱ق) است. در این مجموعه هفت جلدی، دو جلد نخست به امیرالمؤمنین (علیه السلام) اختصاص دارد و جلد سوم به امام حسن (علیه السلام) تا امام باقر (علیه السلام)، جلد چهارم به امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام)؛ جلد پنجم به امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام)؛ جلد ششم به امام هادی (علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) و جلد هفتم به امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص داده شده است. این کتاب برترین اثر در بیست و هفتمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش تألیفات حوزه دین شناخته شد. احمدی میانجی پس از انتشار کتاب مکاتیب الرسول، مکاتیب الائمه را تدوین و منتشر کرد. او در این کتاب، نامه‌ها، وصیت‌ها و دیگر مکتوبات امامان معصوم را جمع‌آوری کرده است. مؤلف تلاش کرده هر اثر مکتوبی که از ائمه در منابع مختلف تاریخی و حدیثی وجود داشته، جمع‌آوری کند و منابع را در پاورقی مفصل بیاورد. وی سلسله اسناد را آنگونه که در منابع وجود داشته آورده است. از امتیازات کتاب، نقل روایات مختلف، آوردن شرح‌حال اَعلام و اظهارنظرهای مؤلف است؛ هرچند به نظر میرسد بررسیها و اظهار نظرهای وی در این اثر، به‌اندازه کتاب مکاتیب الرسول نیست.

[۱۰] میرزا علی احمدی میانجی (۱۳۰۵ش-۱۳۷۹ش) فقیه شیعی، مدرس اخلاق حوزه علمیه قم و شاگرد علامه طباطبایی. احمدی میانجی در حوزه‌های علمیه ایران تحصیل کرد و به اجتهاد رسید. وی ضمن تدریس فقه و اصول، آثاری در تفسیر، فقه و مباحث حدیثی نوشته است. کتاب‌های مکاتیب الرسول، مکاتیب الائمه و «مالکیت خصوصی در اسلام» از جمله آثار اوست. او در آثار فقهی خود به موضوعات روز جامعه توجه داشته است. میانجی به نظریه ولایت فقیه اعتقاد داشت و به احکام حکومتی پای‌بند بود. او فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی نیز داشت؛ از انقلاب اسلامی ایران حمایت می‌کرد و چندین دوره نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری بود. وی درجامعه مدرسین عضویت داشت و در شهرهای میانه و قم مدارس و مراکزی تأسیس کرد. میانجی در بعد اخلاقی از علامه طباطبایی متأثر بود و در مدارس علمیه قم برای طلاب درس اخلاق می‌گفت. میانجی در ۲۱ شهریور ۱۳۷۹ش برابر با ۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۲۱ق درگذشت و آیت الله عبدالله جوادی آملی از مراجع تقلید شیعه بر پیکر او نماز خواند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.

[۱۱] الاحتجاج : ۲/۵۱۰/۳۳۷٫

«الإمامُ العسکریُّ علیه السلام ـ بَعدَ تَقبِیحِ تَقلِیدِ عَوامِ الیَهودِ لِعُلَماءِ الفَسَقَهِ ـ : فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ الیَهودِ الذینَ ذَمَّهُمُ اللّه ُ بالتَّقلیدِ لِفَسَقَهِ فُقَهائهِم. فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ ، وذلکَ لا یکونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَهِ لا جَمیعَهُم».

[۱۲] سید محسن امین حسینی عامِلی (۱۲۸۴- ۱۳۷۱ق‌) فقیه، ادیب و شرح‌حال‌نگار شیعی اهل جبل عامل در لبنان است که نسب وی به زید بن علی می‌رسد. او برای پیگیری علوم دینی به‌ نجف اشرف هجرت‌ کرد و در آنجا به‌ درجه اجتهاد رسید. وی‌ افزون‌ بر علوم‌ دینی‌، در ادب‌ نیز دستی‌ داشت‌ و شعر می‌سرود و نقد شعر می‌کرد. اعیان الشیعه مهمترین‌ اثر وی، دانشنامه‌ای‌ است مشتمل‌ بر معرفی علما و بزرگان‌ شیعه که با هدف‌ شناساندن‌ هویت‌ فرهنگی‌ شیعه‌ و یادآوری‌ نقش‌ امامیه در اعتلای‌ تمدن اسلامی تدوین‌ شده‌ است‌. وی برای‌ تأمین‌ منابع‌ تحقیق‌ و تألیف‌، به‌ کشورهایی چون‌ سوریه، ‌اردن، فلسطین، مصر، عراق ‌و ‌ایران سفر کرد. سید محسن در شب ۴ رجب سال ۱۳۷۱ق (۱۳۳۰ ش) در دمشق درگذشت و در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دفن شد. سید محسن امین عالمی‌ پر جرأت‌ در بیان‌ نظریات‌ خویش‌ بود، چنانکه‌ اقدام‌ برای‌ تصحیح‌ روش‌ عزاداری‌ در سوگ‌ امام حسین (علیه السلام)، او را در مقابله‌ای‌ سخت‌ و اتهام‌‌انگیز قرار داد. در شخصیت‌ علمی‌ امین‌، دو ویژگی‌ نقد برخی‌ مذاهب‌ و گرایش‌ها و کوشش‌ در ایجاد همبستگی‌ اسلامی‌، در کنار یکدیگر دیده‌ می‌شود. وی‌ در حالی‌ که‌ در آثاری‌ چون‌ کشف الارتیاب و العقود الدریه به‌ رد عقاید وهابیت پرداخته‌ است، در اثر دیگرش‌ حق‌ الیقین‌ فی‌ لزوم‌ التألیف‌ بین‌ المسلمین‌، بر ضرورت‌ هم‌آوایی‌ مسلمانان‌ تأکید کرده‌ است.

[۱۳] أعْیانُ الشّیعه، کتابی به زبان عربی در معرفی ائمه و عالمان شیعه، اثر سید محسن امین (درگذشته ۱۳۷۱ق)، عالم دینی و شرح‌حال‌نگار شیعه. بخشی از کتاب، درباره زندگانی امامان شیعه است. پس از درگذشت نویسنده، پسرش سید حسن امین، کتاب مستدرک اعیان الشیعه را در تکمیل آن نوشت. بخش زندگانی دوازده امام، به زبان فارسی با عنوان «سیره معصومان» ترجمه شده است. اعیان الشیعه، دائرهالمعارفی است در شرح حال امامان شیعه و همه بزرگان شیعه از صدر اسلام تا زمان حیات مؤلف که صحابه، تابعین و اهالی هر فن را شامل می‌شود؛ به گونه‌ای که شرح زندگی راویان، محدثان، قاریان، مفسران، فقیهان، حکیمان، متکلمان، واعظان و شاعران، و همچنین دانشمندان علوم لغت، صرف، نحو، بیان، منطق، ریاضیات، طب و نجوم و حتی پادشاهان و وزیران در آن آمده‌ است. به نوشته مولف در مقدمه کتاب، شرح حال تمام بزرگان و شخصیت‌های شیعه‌مذهب از صدر اسلام تاکنون، از قبیل صحابه پیغمبر، تابعین، تابعین تابعین، علما، راویان احادیث، محدثان، قرّاء، مفسران، فقها، حکما، متکلمان، منطقیین، ریاضیدانان، نحویین، صرفیین، لغویین، و دانشمندان علم معانی و بیان، نسب‌دانان، پزشکان، شعرا، ادیبان، عرفا، وعاظ، پادشاهان، وزرا، امرا، نویسندگان، قضات و رؤسا اعم از مردان و زنان با ذکر تاریخ تولد و وفات و اخبار و لطیفه‌ها و پارهای از نثر و نظم آنها، در اعیان الشیعه ذکر شده است. چنانکه مولف تصریح کرده، نام‌ها، نام پدران شخصیت‌ها، شهرها و کشورهایشان، به دقت آورده شده است. سید محسن امین، چنانکه خود در مقدمه کتاب تصریح کرده، این کتاب را در پاسخ به استقبال اقشار مختلف مردم از شرح زندگی بزرگان شیعه نگاشته و تالیف نشدن کتابی جامع تا آن زمان را یکی از انگیزه‌های خود برشمرده است.

[۱۴] سید محمد طباطبائی فشارکی (۱۲۵۳۱۳۱۶ق) از مجتهدان و مدرسان فقه و اصول در حوزه علمیه نجف و حوزه علمیه سامراء در قرن چهاردم هجری است. پس از رحلت میرزا محمدحسن شیرازی، علمای حوزه از وی خواستند مرجعیت تقلید شیعه را بر عهده بگیرد اما او امتناع کرد و به تدریس پرداخت. او را مردی پرهیزگار و بی‌اعتنا به دنیا معرفی کرده‌اند. عالمانی چون میرزا محمدتقی شیرازی، عبدالکریم حائری، محمدرضا مسجدشاهی و آقا ضیاء عراقی در کلاس‌های درس او حاضر می‌شدند. وی از نزدیکان و شاگردان میرزا محمدحسن شیرازی بود و گفته‌شده نقش مهمی در صدور فتوای تنباکو از سوی میرزا داشته است. سید محمد فشارکی از فقیهان شیعه در قرن چهارده قمری است. او را استاد کبیر، علامه و نابغه زمان خوانده‌اند. وی از مدرسان فقه و اصول در نجف و سامرا. سید محمد فشارکی ارتباط بسیار نزدیکی با میرزا محمدحسن شیرازی معروف به میرزای مجدد داشت. او را محرم اسرار میرزا می‌دانستند. میرزا او را بسیار گرامی می‌داشت و در مسائل مهم با وی مشورت می‌کرد و مدیریت حوزه علمیه سامرا را بدو سپرده بود. وی حتی جایگاه تدریس خود را به سید محمد واگذار کرد. فشارکی که معتقد بود تحریم تنباکو اهمیت زیادی در حفظ عزت مسلمانان دارد، نقش مهمی در ترغیب میرزا در صدور فتوای تحریم تنباکو ایفا کرد. سید محمد طباطبائی فشارکی در سال ۱۲۵۳ق روستای فشارک اصفهان متولد شد. وی از سادات زواره اصفهان است. او در شش سالگی پدرش، میرزا ابوالقاسم را از دست داد و در یازده‌سالگی همراه مادرش برای تحصیل علوم دینی به عراق رفت و در شهر کربلا سکونت نمود و تحت تکفل برادر بزرگترش سید ابراهیم کبیر قرار گرفت. سید محمد فشارکی در ۱۳ ذی‌القعده سال ۱۳۱۶ق یا ۱۳۱۸ق مصادف با ۱۳ اسفند ۱۳۲۹ هجری شمسی در نجف درگذشت. پیکر او را در یکی از حجرات حرم امیرالمؤمنین دفن کردند. فشارکی چهار فرزند دارد که تحصیلات حوزوی دارند. سید محمدباقر بزرگترین پسر اوست که داماد میرزا محمدتقی شیرازی بود و در سال ۱۳۳۸ق درگذشت. دیگری سید علی‌اکبر بود که به تهران رفت و از علمای آن شهر گردید. سید ابوطالب و سید عباس دو فرزند دیگر فشارکی بود.

[۱۵] عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق) معروف به‌ آیت‌الله مؤسس از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا ۱۳۱۵ش بود. حائری سال‌های طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیت‌الله حائری در سال ۱۳۴۰ق (۱۳۰۱ش) به دعوت عالمان قم، به آن شهر رفت و با شکل‌دادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد. حائری در دوران ریاست حوزه قم بیش از هر چیز به برنامه‌ریزی برای تثبیت و پیشرفت حوزه می‌اندیشید. تحول در روش‌های آموزش در حوزه، تخصصی شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانش‌پژوهان حوزه، حتی آموزش زبان‌های خارجی، و به‌طور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامه‌های او بود. حائری خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداد و پس از وفات سیدمحمدکاظم یزدی (۱۳۳۷ق/۱۲۹۸ش) دعوت برای رفتن به عتبات و پذیرش مرجعیت شیعه را نپذیرفت و اقامت در ایران را وظیفه خود خواند. با این حال با افزایش شهرتش در قم، بسیاری از ایرانیان و برخی شیعیان سایر کشورها از مقلدان او شدند.

حائری از سیاست گریزان بود و در ماجرای مشروطه نیز در امور دخالت نکرد اما به سبب جایگاه اجتماعی‌اش در اواخر عمر، ناچار به حضور در امور سیاسی شد؛ او به مسئله کشف حجاب (۱۳۱۴ش) اعتراض کرد و تا زمان درگذشت، مناسباتش با رضا شاه پهلوی تیره بود. برخی از شاگردان او از جمله سید روح الله خمینی، محمد علی اراکی، گلپایگانی، شریعتمداری، سیدمحمدتقی خوانساری و سید احمد خوانساری در سال‌های بعد به مقام مرجعیت رسیدند. حائری در امور اجتماعی نیز فعال بود و از جمله کارهای عام‌المنفعه او تأسیس بیمارستان سهامیه قم و تشویق به ساختن بیمارستان فاطمی قم بود. عبدالکریم حائری، به خواست شوهرخاله‌اش میرابوجعفر به اردکان رفت و در مکتبخانه آموزش دید و پس از فوت پدرش، نزد مادرش در مهرجرد رفت. پس از مدتی به یزد رفت و در مدرسه محمدتقی خان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب را نزد عالمانی چون سیدحسین وامق و سیدیحیی بزرگ، معروف به مجتهد یزدی فرا گرفت.

[۱۶] سید محمدحسن حسینی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) (۱۱۹۴ـ۱۲۷۳ش) مشهور به میرزای شیرازی، میرزای بزرگ و میرزای مجدِّد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد. میرزای شیرازی پس از درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۳ش، به مرجعیت رسید و تا پایان عمر به مدت سی سال مرجع واحد شیعیان بود. او شاگرد خاص و مورد علاقه شیخ انصاری بود. شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی و محمدتقی شیرازی از شاگردان او بودند. میرزا رساله‌های فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتاب‌هایی فقهی و اصولی به‌ویژه تعلیقه‌های شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقریرات درس‌های فقه و اصولش نیز چاپ شده است. میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته می‌شود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عام‌المنفعه وی در سامرا بود. او در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. درباره او آثاری به زبان عربی و فارسی نوشته شده است. از جمله هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی و حیاه الامام المجدد الشیرازی اثر محمدعلی اُردوبادی در شرح حال میرزا و شاگردانش نوشته شده است.

[۱۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۱٫

«الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ۚ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۗ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا».

[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸؛ نکوهش یاران سست و نادان.

«و من کلام له (علیه السلام) قاله لما اضطرب علیه أصحابه فی أمر الحکومه: أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ. لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً؛ وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُون».

[۱۹] عَمْرو بْن عاص (درگذشت سال ۴۳ قمری./۶۶۴م.) از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که اندکی پیش از فتح مکه اسلام آورد و زندگی‌نامه‌نویسان نام او را در شمار صحابه آورده‌اند. دشمنی او با امام علی (علیه السلام) و فریبکاری‌هایش در جنگ با آن حضرت، باعث شده است تا از شخصیت‌های منفور نزد شیعیان به‌حساب آید. گفته‌اند او در طراحی بسیاری از حیله‌های معاویه علیه امام علی (علیه السلام)، از جمله پیراهن عثمان دست داشته است. در جنگ صفین از فرماندهان ارشد معاویه بود و طراحی نقشه قرآن به نیزه کردن را نیز به او نسبت داده‌اند. در ماجرای حکمیت، عمرو نماینده سپاه شام بود. نسب عمرو را چنین ثبت کرده‌اند: عمرو بن العاص بن وائل بن هاشم بن سعید بن سهم بن عمرو بن هصیص بن کعب بن لؤی القرشی السهمی. کنیه‌اش ابوعبدالله بود. نام مادرش نابغه است. وی اصل و نسب افتخار آمیزی نداشته است. امام علی در یکی از خطبه های خود از وی به ابن النابغه نام برده است. برخی از شارحان نهج البلاغه، علت نامیدن وی به این نام را، اشاره به فساد خانواده وی ذکر کرده‌اند. منابع زندگی‌نامه‌نویسی عرب، عمرو را یکی از زیرکان عرب خوانده‌اند. در بسیاری از منابع فارسی او را «عمرو عاص» می‌گویند. عمرو در سال ۸ قمری. اندکی پیش از پیروزی کامل اسلام و فتح مکه اسلام آورد. وی در حبشه نزد نجاشی شاه حبشه اسلام آورد و سپس به مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. پس از اسلام آوردن عمرو، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به سوی قوم پدرش عاص فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند. عمرو در چند ماموریت نظامی شرکت جست و سپس برای ماموریتی تبلیغی به عمان رفت و بعد از مدتی والی آنجا شد و تا وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین مقام ماند.

عمرو در دوره ابوبکر در فتح مناطقی از فلسطین نقش مهمی داشت. اما شهرت او در منابع تاریخی غربی بیشتر به سبب فتح سرزمین مصر در دوره عمر بن خطاب است. عمر بن خطاب او را به حکومت فلسطین و نواحی آن گماشت. سپس برای او نوشت که به مصر برود. عمرو عاص همراه سه هزار و پانصد سپاهی مسلمان مصر را فتح کرد و عمر او را به حکومت مصر گماشت و تا مرگ خود او را تغییر نداد. پس از مرگ عمر چند سالی همچنان حاکم مصر بود. سپس عثمان بن عفان او را بر کنار کرد و عبدالله بن سعد بن ابی سرح را بر حکومت مصر گماشت. عمرو عاص به مدینه آمد و همان جا بود و هنگام شورش مردم علیه عثمان به شام رفت و در مزرعه خود به نام سبع که در فلسطین بود اقامت کرد. عمرو عاص در این هنگام با اقامت در این مزرعه به اصطلاح خود از فتنه و آشوب کناره گرفته بود. پس از کشته شدن عثمان، عمرو عاص پیش معاویه رفت و همراه او به خونخواهی عثمان پرداخت و همراه او در جنگ صفین شرکت کرد. سپس معاویه او را به حکومت مصر گماشت. همچنان حاکم مصر بود و سرانجام در روز عید فطر سال ۴۳ قمری درگذشت و در مقطّم که گورستان مردم مصر و بر دامنه کوه است به خاک سپرده شد.

[۲۰] غزوه خَیْبَر از غزوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برابر یهودیان منطقه خیبر که در ماه محرم سال ۷ هجری قمری آغاز شد و در ماه صفر با پیروزی مسلمانان پایان یافت. شکل‌گیری این جنگ به این سبب بود که یهودیان خیبر به یهودیان اخراج‌شده از مدینه پناه دادند و برخی از قبایل عرب را برای جنگ با مسلمانان تحریک کردند. مسلمانان در این جنگ پیروز شدند و بنابر صلحنامه‌ای قرار شد جنگجویان یهودی با زن و فرزند منطقه خیبر را ترک کنند. اما به درخواست دوباره یهودیان، پیامبر به آنان اجازه داد در منطقه خیبر بمانند و زراعت کنند و نیمی از محصول را بردارند. رشادت‌های حضرت علی (علیه السلام) در فتح برخی قلعه‌های خیبر، از نکات مهم این غزوه است.

[۲۱] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۷۹، ص ۱۹۷ ؛ روضه المتقین ، محمد تقی مجلسی، ج‏۱۳، ص ۱۹۵؛ الوافی، فیض کاشانی، ج ‏۸، ص ۷۸۴.

«کما ورد من‏ کان‏ لله‏ کان الله له و من أصلح أمر دینه أصلح الله أمر دنیاه و من أصلح ما بینه و بین الله أصلح الله ما بینه و بین الناس‏».

[۲۲] سوره مبارکه حج، آیه ۳۹٫

[۲۳] سوره مبارکه حج، آیه ۴۰٫

«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ».

[۲۴] سوره مبارکه فیل، آیه ۱٫

[۲۵] سوره مبارکه فیل، آیه ۵٫

«فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ».

[۲۶] من لا یحضره الفقیه ، الشیخ الصدوق ،ج ۴ ص ۳۳۴ ح۵۷۱۹ ؛ المناقب، ابن شهر آشوب ج ۳، ص ۲۴۱ ؛ المحاسن، احمد بن ابى عبد اللّه برقى‏ ج ۱، ص ۱۱۳ نحوه ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۷۶، ص ۷۰ نحوه.

«الاسلام یعلو و لا یعلى علیه و الکفار بمنزله الموتى ، لا یحجبون و لا یرثون».

[۲۷] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۲۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای توسل.

[۲۹] «ابوالعباس احمد بن متوکل» ملقب به «المعتمد بالله» پانزدهمین خلیفه عباسی در سال ۲۳۱ هجری از ام ولدی به نام «فتیان» متولد شد. دوران خلافت معتمد ۲۳ سال بود که همه فتنه و آشوب بوده است. شهادت امام حسن عسکری (علیه ‌السلام) در سال ۲۶۰ هجری با توطئه معتمد عباسی، از مهمترین حوادث این دوره است. محققان، عصر دوم عباسی (که از سال ۲۳۲ هـ.ق آغاز می‌شود و تا سال ۳۳۴ هـ. ادامه می‌یابد) را دوران ضعف خلافت عباسی و از بین رفتن تدریجی هیبت آن می‌دانند. در این زمان با نفوذ ترکان در دستگاه حکومتی و در اختیار گرفتن امور، قدرت خلفا به شدت کاهش یافت. حکومتهای مستقلی از بدنه خلافت جدا شدند؛ آل بویه در فارس و اصفهان و جبال، حمدانیان در موصل و حلب، “محمد بن طفج” (اخشیه) در مصر و شام و “نضر بن احمد سامانی” بر خراسان حاکم شدند. در نتیجه وسعت خلافت کاهش یافت. اما خلافت در فاصله‌ سالهای ۲۵۶ تا ۲۹۵ هـ.ق یعنی دوران خلافت “معتمد”، “معتضد” و “مکتفی”، بخش مهمی از قدرتش را بازیافت. این دوره را «دوران بیداری خلافت» نام نهاده‌اند. گفتنی است که معتمد عباسی از مخالفان و دشمنان سرسخت اهل بیت (علیهم ‌السلام) بود و امام حسن عسکری (علیه‌ السلام) به واسطه وی مسموم شده و در سامرا غریبانه در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری به شهادت رسید. همچنین به دستور وی پس از شهادت امام عسکری علیه‌السلام، مامورین حکومتی به خانه آن حضرت یورش برده و برای یافتن فرزند ایشان یعنی حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) به تفحص و جستجو پرداختند.

همچنین شورش سالار زنگیان و غیبت امام دوازدهم شیعیان و ظهور اسماعیلیان که اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (علیه السلام) را از پس وی امام می دانستند از حوادث مهم دوران معتمد بود. شورش زنگ عواقب بسیار داشت که از جمله استحکام دشمنی موفق و ابن طولون ولایتدار مصر بود. موفق در این کار حسن تدبیر نداشت اگر با ابن طولون که او را بر ضد شورشیان زنگ کمک داده بود مماشات کرده بود می توانست همه همت و نیروی خود را به ریشه کن کردن زنگان صرف کند و از آن پیش که خطر بزرگ شود نابودشان کند. وقتی فتنه بزرگ شد تقریباً همه منابع کشور در آن پیکارهای مستمر که موفق بر ضد شورشیان زنگ می کرد، نابود شد و در آن آشفتگی ها مردم از خراج دادن سرباز زدند و قوت خلافت سستی گرفت و ولایتداران خودسری پیشه کردند. معتمد عباسی سرانجام در سال ۲۷۹ هـ.ق یازده روز مانده از ماه رجب در بغداد به هلاکت رسید. وی را به سامرا منتقل کرده و در آنجا مدفون نمودند. برخی منابع، افراط در غذا خوردن را عامل مرگ خلیفه عباسی دانسته‌اند. پس از مرگ وی برادرزاده‌اش احمد بن موفق (معتضد) به خلافت نشست و تلاش بلیغی به عمل آورد تا نابسامانی‌های خلافت عباسی را ترمیم کند و از دشمنی آنان نسبت به علویان و پیروان مکتب اهل بیت (علیهم ‌السلام) بکاهد.

[۳۰] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۱] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.

[۳۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف ناحیه مقدّسه.

«…أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَهِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَهِ الْقَریبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَهِ عَنِ الاَْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَهِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَهِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ، الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِک َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِک َ ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْک َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْک َ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِک َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِک َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـک َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِک َ وِقآءٌ ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَهَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَهً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَهِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّهِ الاِکْتِیابِ ، أَشْهَدُ أَ نَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوهَ ، وَ اتَیْتَ الزَّکوهَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، وَ کُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّک َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـیک َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِیَّهِ أَخیک َ مُسارِعاً ، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاهِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّهِ ناصِحاً ، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً…».

[۳۳] یزدى حایرى، على‏، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، محقق، مصحح، عاشور، على‏، ج ‏۲، ص ۲۳۳، بیروت، مؤسسه الأعلمى‏، چاپ اول‏، ۱۴۲۲ق.

«الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ الثانی: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ الثالث: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ الرابع: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ الخامس: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا».

[۳۴] همان.

[۳۵] همان.