«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

شهادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را، شهادت پدرمان را، شهادت پدر امامان‌مان را به مَحضر مبارک امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و به شما صاحبدلان، اَعزّه و بزرگانی که به دعوت خداوند متعال در این خانه‌اش اجتماع کردید، تسلیت عرض می‌کنم.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

«امامت» مغناطیسِ وحدت برای اُمّت است

مسأله‌ی امامت و ولایت از اَرکان دین است، بلکه روح و حقیقت دین ولایت است. شَریعت، مَکتب و نبوّت تَعلیم است، راهنمایی است و ایجادِ روحیه‌ی تشخیص حقّ و باطل است؛ اما ولایت راهبَری است، جَذبه است، ایجاد تحوّل در روح و جان و جمعیّت است. هم هویّت فردی یک مؤمن با جَذبه‌ی ولایت امامِ به حقّ با خدا آشنایی پیدا می‌کند، ارتباطش تَنظیم می‌شود. و هم هویّت یک جامعه‌ی الهی که فرموده است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا[۲]»؛ این وحدت جمع، «وَ بِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَهُ الْمُفْتَرَضَهُ، وَ لَکُمُ الْمَوَدَّهُ الْواجِبَهُ[۳]»، در عِداد این آثار و برکاتی که امامت و ولایت دارد، «وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَهُ[۴]»؛ یکی از برکات وجود امام این است که بین مؤمنینی که زیر پَرچم ولایت هستند، وحدت صوری نیست؛ بلکه وحدت کُمونی و درونی است. یک اُخوّت، یک رشته‌ی نامَرئی موالیان ولایت مُطلقه را با همدیگر مرتبط می‌سازد. لذا فرمود: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۵]»؛ مؤمنین نسبت به همدیگر مُوالات دارند، پُشت هم هستند، یک سِلسله هستند، یک زَنجیره هستند. این تَسلسُل، این ارتباط زَنجیره‌ای با رشته‌ی ولایت تأمین می‌شود و آن جمله‌ای که بی‌بیِ عالَم، کسی که امشب میزبانِ همسر شهید خودش یعنی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با فرق شکافته بر او وارد می‌شود، حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ[۶]»؛ این یک اَمر اعتباری نیست. امام وجود مغناطیسی است. دل‌های پاک، طینت‌های طیّب با جَذبه‌ی وجودیِ نوریِ امام قُماش امام می‌شود و مانند بُراده‌های فلز که با آهنرُبا اجتماع پیدا می‌کنند، دل‌های پاک با جَذبه‌ی ولایت مَجذوب می‌شوند و حُول یک محور قرار می‌گیرند. همان‌گونه که خورشید با محوریّت خودش سیّارات و اَقمار سیّارات را در مدار قرار می‌دهد و وحدت منظومه‌ای ایجاد می‌شود، جامعه‌ی ایمانی با جَذبه‌ی امامت، با تَصرّف خلیفه‌ی خدا در دل‌ها که تَصرّف تَکوینی است، این‌ها با هم مُتحد می‌شوند، اُلفت پیدا می‌کنند. جَذب و اِنجذاب مهربانی می‌آورد، دلسوزی می‌آورد، حمایت‌ می‌آورد، صیانت ایجاد می‌کند.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

تَصرّف حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در قلوب مؤمنین

خداوند متعال مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (رضوان الله تعالی علیه) عزیزِ سفرکرده‌ی بی‌نظیر زمان ما را رحمت نماید. این‌که می‌گویند ایشان بی‌نظیر هستند، ما «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را هم داشتیم، اولیای دیگری هم بودند؛ اما سِیر عارفانه‌ی آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) و اَمثال ایشان با راهنمایی استاد بوده است. جَذبه‌های اولیای الهی بوده است. این‌ها دوره دیده‌اند، این‌ها ریاضت کشیده‌اند. این‌ها هم عرفان عملی و هم عرفان نظری را از منابع و کانون‌های خود گرفته بودند. اما «آیت الله شیخ جواد انصاری[۷]» (رحمت الله علیه) و آیت الله بهاءالدینی (رضوان الله تعالی علیه) واسطه در تَعلیم نداشتند. خداوند متعال مُستقیماً این‌ها را تربیت کرد. بدون استاد به مقام شُهود رسیده بودند و واقف به اَسرار و بَواطن بودند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) که البته اسم ایشان را می‌بُردند، می‌گفتند این بزرگوار وقتی اعلامیه می‌دهد همه‌ی مردم به خیابان‌ها می‌ریزند، یا اعلان تعطیلی می‌کند و هیچ‌کسی بیرون نمی‌آید؛ در اعتصاب‌های دوران طاغوت یا همین ۱۲ فروردین که ۹۸ درصد مردم بر سر صندوق‌ها حاضر می‌شوند و همه به یک کلمه‌ای که امام می‌گوید، دل می‌دهند و به آن رأی می‌دهند، می‌فرمودند: این اثر قَلم و کاغذ نیست؛ این تَصرّف در دل‌هاست. و ایشان مُعتقد بودند که امام (رضوان الله تعالی علیه) بستر تَصرّف امام زمان (ارواحنا فداه) در دل‌هاست. امام وقتی اراده بکند، تبلیغات فراگیرِ ماهواره‌ای شبکه‌ای جاسوسیِ نُفوذی مُزدبگیران، هر اندازه‌ای بُمباران تبلیغاتی می‌کند، باز می‌بینید که مردم هم در راهپیمایی‌ها انگار این حرف‌ها را نشنیدند، هم بر سر صندوق‌ها برخلاف موجی که ایجاد شده است، مردم مردانه می‌آیند و دشمن را مأیوس می‌کنند. با این‌که خیلی از این‌هایی که بر سر صندوق هم می‌آیند، رَنجش دارند، نارضایتی دارند؛ اما نمی‌تواند نیاید. این تَصرّف حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در دل‌هاست که مرحوم «خواجه[۸]» (رضوان الله تعالی علیه) در مورد آقایمان، صاحب شب‌قَدر فرمودند: «وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرّفُهُ لُطفٌ آخر وَ عَدَمُهُ مِنَّا[۹]»؛ اصل وجود حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) چون قلب دایره‌ی امکان هستند، اگر قلب نباشد، اعضاء نمی‌توانند کار خودشان را انجام بدهند. این قلب است که همه‌ی سلول‌ها، اعضاء و اَجزای بدن را تَغذیه می‌کند، سوخت‌شان را می‌رساند و آن‌ها با تشخیص قلب وظیفه‌ی خودشان را مُتوجّه می‌شوند و در مجموع یک تَعامُل عُمومی دارند، هرکدام نقس خودش را ایفا می‌کند و حَیات انسان اِستمرار پیدا می‌کند. امام (علیه السلام) هم قلب است. اگر آن قلب نباشد، اعضایی که حیات دارند، هم حَیات‌شان از دست می‌ورد و هم اثر حَیات که تشخیص مَصالح از مَفاسد هست، این تشخیص برای آن قلب است، برای آن باطن است.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

امامت یک حقیقت عینیِ گُسترده است

بنابراین وجود امام یک وجود مِغناطیسی است که هم نَقش در حَیات طیّبه‌ی فرد دارد و هم در اتّحاد و انسجام و اقتدارِ جامعه از آن جهت که یک هویّت جمعی دارند. و چون امام یک حقیقتِ نوری الهی است و مقام خلیفه‌اللهی غیر از نمایندگی است که مثلاً یک رئیس‌جمهور، یک وزیر به معاون خودش یا به یک فرد خاصّی نمایندگی می‌دهد؛ نمایندگی در مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی یک اَمر اعتباری است، اَمر وجودی نیست. اما در مورد خلیفه‌ی خدا، اَسماء حُسنای خداوند متعال یک رُتبه‌ی لَفظی دارد که ما می‌گوییم: «یا کَریم» ، «یا غیاثَ المُستغیثین»؛ این یک لَفظی است که می‌گوییم و دلمان هم آن را فَهم می‌کند و تحت تأثیر قرار می‌گیرد. اما در کنار این حقیقت لَفظی یک حقیقت عینی است. «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ[۱۰]»؛ این اَسماء حُسنای خدا حقیقتِ عینی دارند، اَعیانِ مؤثر در عالَم امکان هستند و همه‌ی عالَم را پُر کرده‌اند. عالَم سرشار از اَسماء الهی است و اَسماء الهی است که اَرکان عالَم امکان را تَدبیر و اداره می‌کنند. این لَفظ نیست، این مَفهوم ذهنی نیست؛ این حقیقت خارجی است. همان‌گونه که لَفظ آب ما را سیراب نمی‌کند، مَفهوم ذهنی آب هم ما را سیراب نمی‌کند؛ اما حقیقتِ خارجی آب ما را سیراب می‌کند. این‌که امام اسم اعظم است، نه این‌که یک لَفظ است یا یک مَفهوم است؛ بلکه یک حقیقتِ عینیِ نوریِ گُسترده است، مُحیط به همه‌ی موجودات است و نمایندگی او نمایندگیِ وجودی است، دارای اثر و خاصیّت بی‌نهایت است.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

کسانی که سِرشت‌شان نوری باشد، به حقیقت ولایت حضرت علی (علیه السلام) مُتّصل خواهند شد

از این رو وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قرآن کریم در کنار مُنذر، خداوند متعال یک حقیقت دیگری را بیان فرمود: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۱۱]»؛ شأن نبوّت، شأن رسالت هدایتِ ارشادی است، هدایتِ تَنویری است، هدایتِ تَبیینی است. پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) جهاد تبیین داشتند، اتمام حُجّت می‌کردند. تمام پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) امامت و ولایت به آن صورت نداشتند؛ اما حضرت علی (علیه السلام) که جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که حضرت علی (علیه السلام) را هم در حقیقت خودش دارد، وجود نازنین حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) مغناطیس دل‌های طینت‌های پاک است. آن‌هایی که سِرشت‌شان و گِل‌شان خراب نیست، بَدگِل نیستند، بد طینت نیستند، وجودشان مانند شیطان شیشه‌خُرده ندارد، این‌ها جَذب خلیفه‌ی خدا می‌شوند. همان‌گونه که حضرت آدم (علیه السلام) خلیفه‌ی خداوند متعال مُعرّفی شد، همه‌ی فرشتگان سِنخیّتی بین خودشان و خلیفه‌ی خدا یافته‌اند. لذا این سَجده‌ی آن‌ها اِنجذاب به خلیفه‌ی خدا بود. همه‌ی مَلائکه سَجده کردند. این سَجده اتّصال حقیقتِ نوری مَلَک به حقیقتِ وجود خلیفه‌ی مُطلقِ خداوند بود. شیطان سابقه‌ی زندگی در فضای مَلائکه را داشت. شش هزار سال با مَلَک‌ها نَفَس کشیده است، از آن فضا ارتزاق کرده است؛ اما در برابر حضرت آدم (علیه السلام) استکبار کرد، سَجده نکرد. نشان داد که قُماش او به خلیفه‌ی خدا نمی‌خورد. گِل او گِل آدم نیست، گِل خلیفه‌اللهی نیست. او از آن روحی که آدم برخوردار است، هیچ سَهمی ندارد. لذا در آن‌جا طینت بد با طینت خوب، گِل بد و گِل خوب با وجود خلیفه‌الله از هم جُدا شدند. در حدیثی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که در دعای نُدبه هم آمده است، می‌فرمایند: «وَ لَوْلا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی[۱۲]»؛ علی جان! اگر تو نبودی، مؤمن از مُنافق شناخته نمی‌شد. مَحَک ایمان ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، اطاعت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، عشق مولا علی (علیه السلام) است، سرسِپُردگی به حقیقت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. و کسانی که وجودشان شیشه‌خُرده ندارد و حقیقت و سِرشت‌شان نوری هست، این‌ها هرجا باشند یا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دور مَجذوب‌شان می‌کند، بیقرار می‌شوند و بالاخره خورشید ولایت را پیدا می‌کنند و در مَدار ولایت با جَذبه‌ی این خورشید مسیر توحید را ادامه می‌دهند. و یا وجود مُقدّس مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی بعد خودشان سرکِشی می‌کنند. می‌آیند و این فردی که آمادگی باطنی دارد را با خودشان می‌بَرند.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

حضرت علی (علیه السلام) امام تمام عالَمیان هستند

وجود نازنین حضرت علی (علیه السلام)، امام المُتّقین (علیه السلام)، امام الائمه (سلام الله علیهم اجمعین)، بلکه امام الانبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به جُز خاتَم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای همه‌ی بَشر امامت دارد. چون امیرِ مؤمنان است. از آغاز خلقت تا اِنقراض عالَم هرکسی سِبقه‌ی ایمان داشته باشد، حقیقت ایمان در وجود او مُتمکّن باشد، زیر لِواء حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. علی (علیه السلام) امیرِ مؤمنان مِن الاوّلین و الآخرین است. هیچ استثنائی هم دارد. علی (علیه السلام) امیر مُطلق است، علی (علیه السلام) حاکم مُطلق است. در روز قیامت هم عَلَم حَمد به دست علی (علیه السلام) است. رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام مَحمود دارد، شفاعت کُبری دارد؛ ولی پَرچم این محمود بودن به دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. علی (علیه السلام) فِلِش است، علی (علیه السلام) صراط است، علی (علیه السلام) بِستر است و هرکسی بَناست به خدا برسد، به رحمت الهی که کانون آن بهشت است واصل بشود، در روز مُقاسمه علی (علیه السلام) بهشتی و جهنّمی را تقسیم می‌کند. به جهنّم می‌گوید که سَهم جهنّم را بگیرد و سَهم خودش را با خودش به بهشت می‌بَرد. نه این‌که راهنمایی می‌کند، بلکه جَذبه است، وجود است. همه‌ی این‌ها اَقمار و مَنظومه‌های شمس وجودِ مولی‌الموحّدین امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) هستند.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

راهبی که به واسطه‌ی حضرت علی (علیه السلام) مسلمان شد و به شهادت نائل گشت

آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در «جنگ صفین» که به سوی لشکر مُعاویه حرکت می‌کردند، نزدیک فُرات حضرت علی (علیه السلام) مسیر را تغییر دادند. این مسیری که آب فُرات بود و لشکریان به آب دسترسی پیدا می‌کردند، این مسیر را به یک دَشت بی‌آب تغییر دادند. همه با تعجّب گفتند: یا امیرالمؤمنین! این مسیری که می‌رفتیم در مسیرمان آب بود، تشنگی را رَفع می‌کردیم؛ ولی شما ما را از یک مسیری می‌بَرید که به بی‌‌آبی مُبتلا می‌شویم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این مطلب جواب لَفظی ندادند، فرمودند: بیایید. این‌ها را به یک بیابانی بُردند و مُبتلا به بی‌آبی شدند و یک تَپه و کوهی بود که راهبی در آن‌جا عبادت می‌کرد. این‌ها بالای کوه رفتند. از این راهب سُراغ گرفتند که آیا در این منطقه آبی وجود دارد؟ گفت: خیر؛ من می‌روم و آب چند ماهه را از چند فَرسخی تدارک می‌بینم و آب چند ماهه را تدارک می‌بینم و برای مُدّتی این آب برای تغذیه‌ی خودم و حفظ حیات خودم هست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی دیگر این‌ها به یأس رسیدند و آن راهب هم آب پاکی را بر روی دست این‌ها ریخت، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کنار یک صَخره‌ای آمدند. به لشکر گفتند که این صَخره و سنگ بزرگ را بردارید تا زیر آن آبی هست و از این آب بنوشیم. تعداد کَثیری از قُشون حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هرچه تمرکز قُوا کردند تا بتوانند این سنگ را بلند کنند، قدرت آن را نداشتند. وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند و با همان دو انگشتی که دَرب قَلعه‌ی خیبر را کَندند و با ندای «لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار، لا فَتی اِلاّ عَلی[۱۳]» مُواجه شدند، با دو انگشت مبارک‌شان این صخره و سنگ را برداشتند و آبی فَوران کرد. این‌ها از آب سیراب شدند. آن راهب با مُشاهده‌ی این مَنظره سراسیمه خودش را رساند. به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشت: شما پیامبر هستید؟ ایشان فرمودند: خیر. عرض کرد: وَصی پیامبر هستید؟ ایشان فرمودند: آری. گفت: ما بر اساس اطّلاعاتی که از کُتُب آسمانی داشتیم، به این نتیجه رسیده بودیم که زیر این صخره آب هست و این صخره را کسی جُز پیامبر یا وصی پیامبر برنمی‌دارد. حالا به من اسلام را ارائه کنید تا من مسلمان بشوم. اسلام را با جَذبه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پذیرفت. بعد هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمودند: بیا تا باهم برویم. با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همراه شد و آمد و در جنگ صفین شرکت کرد و در همین جنگ شَرف شهادت نَصیبش شد و جان او از جام شهادت و شَهد شهادت شیرین شد و به مقام لَدَی‌اللهی یا عِندَ ربّی واصل شد. این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مسیر خودشان را تغییر دادند، نکاتی در آن هست. یکی این‌که لشکریان حضرت علی (علیه السلام) که حاضر هستند برای امام جان بدهند، باید این‌ها کَرامت‌ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)و اعجاز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببینند تا دلشان قُرص بشود، نورانیّت و معرفت‌شان بیشتر بشود و محبّت‌شان غَلیان پیدا کند. دلشان ذوبِ علی (علیه السلام) بشود. این یک نکته بود. فُرات آبی بود که همه می‌خورند؛ ولی کسی که جانفشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، باید از یک آبی بخورد که آن آب مَعلول ولایتِ خاصّ ولی مُطلق خداست. آن آب متفاوت با آب فُرات و آب‌های دیگر است. نکته‌ی دیگر این بود که این‌ها شاهد یک چشمه‌ی ایمان باشند که آن شخص آمادگی داشت و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صخره‌ی خاکیِ جامد را برداشت، آبی فَوران کرد. یک صَخره‌ای در دل این راهب وجود داشت که با برداشتنِ این صخره، آن صخره هم برداشته شد و چشمه‌ی ایمان و چشمه‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دل این راهب جوشید. این‌که امام (علیه السلام) سُراغ بعضی‌ها را می‌گیرند، یک عشق مَرموزی است که مَعشوق را پیدا نکرده است. عشق هست، به دنبال مَعشوق می‌گردد، بیقرار مَعشوق است؛ اما خودِ معشوق باید خودش را به عاشق برساند.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

امتحانات الهی برای شناسایی سِرشت‌های پاک و سِرشت‌های ناپاک

مرحوم «نراقی[۱۴]» که رضوان خداوند بر او باد، کتابی به نام «طاقدیس» دارند. ایشان در آن‌جا دارند که این مَعشوق‌ها عاشق‌تر از عاشق هستند. عاشق به خودیِ خود عاشق نمی‌شود؛ این مَعشوق است که در میان دل‌ها دلِ او را دلبَری کرده است و او را از خود بی‌خود کرده است. ابتدا عشق مَعشوق است و بعد عشق عاشق است. بعد دلیل می‌آورند. می‌گویند: خداوند متعال در قرآن کریم که این برای شماهاست، برای ایرانی‌هاست، می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ[۱۵]»؛ خداوند متعال ابتدا محبّت خودش را نسبت به مؤمنین مُعرّفی می‌کند، محبّت از جانب خداست، جَذبه از جانب خداست، دلبَری از جانب خداست. دل چه کسی را ببَرد؟ «تا یار که را خواهد و میلش به که باش». لذا

«رَگ رَگست این آب شیرین و آب شور     *****     در خَلایق می‌رود تا نَفخ صُور[۱۶]»

این امتحانات به صورت مُرتّب برای شناسایی طینت‌های خَبیث، گِل‌های بد و گِل‌های تمیز که سِنخیّت و قُماش‌شان با وجود نوری حُجّت خدا مُجانست دارد. لذا می‌بینید که انقلاب شد، در انقلاب خیلی‌ها آمدند؛ ولی همه که نمی‌مانند، همه را که نگاه نمی‌دارند. آن‌هایی که برای خدا آمده‌اند، در همه‌ی امتحانات مَرنج و مَرنجان هستند. انقلاب را بخاطر پیروزی نمی‌خواهند، انقلاب را بخاطر مَنافع نمی‌خواهند، انقلاب را بخاطر این‌که کسی تَحویل‌شان می‌گیرد، نمی‌خوهند؛ خیلی‌ها هستند که می‌گویند دوش و دوغاب هیچ تفاوتی ندارد. کار بکنیم یا کار نکنیم کسی ما را تحویل نمی‌گیرد. اما افرادی هستند که اصلاً در قیدِ این‌که کسی تَحویل‌شان بگیرد یا نگیرد، امتیاز بدهد یا ندهد، اصلاً در این وادی‌ها نیستند. این‌ها خودشان را مأمور خدا می‌دانند و در خدمت به انقلاب تا مَرز جان جانفشانی می‌کنند. زیرا یقین دارند این انقلاب با انقلاب‌های دیگر تفاوت دارد. این بین‌الطّلوعین ظُهور حضرت حُجّت (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است. این انقلاب، انقلاب شهداست؛ این انقلاب، انقلاب خون‌های پاک است؛ این انقلاب، انقلاب نایب امام زمان (ارواحنا فداه) است؛ این انقلاب، انقلاب فقاهت است، انقلاب دیانت است، انقلاب مَعنویّت است. از این جهت آن‌هایی که مَجذوب امام زمان (ارواحنا فداه) هستند و آقاجانمان دل آن‌ها را بُرده است، هرچه رَنج ببینند، قُرص‌تر می‌شوند. می‌گویند:

«اگر با من نبودش هیچ میلی     *****     چرا جام مرا بشکست لیلی»

هرچه جَفا از بعضی از مسئولین ببینند یا از این قُشون سایبری اسرائیل و شیطان بزرگ که هر روز یک نفر را شکار می‌کنند، هر روز یک نفر را ترور شخصیّت می‌کنند، همه‌ی این‌ها امتحان است. مردم می‌رَمند. این‌ها با این خبر «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ[۱۷]»؛ قرآن کریم می‌فرماید که انسان به حُکم این‌که انسان است، مِزاج او هر غذایی را نمی‌پذیرد. این نگاه می‌کند و می‌بیند که چه کسی این غذا را تدارک دیده است. امام (علیه السلام) فرمودند: این مُنحصر به غذای جسمی نیست. غذای فکری را ببینید که چه کسی به شما می‌دهد. لذا مَنبع خبر خودش یک شاخصه‌ای است که مردم قبول کنند یا قبول نکنند.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

بزرگداشت مقام شهدا جُزء تکالیف ماست

آن‌هایی که دلشان امام زمانی است، با این حرف‌ها از امام زمان‌شان، از انقلاب‌شان، از ولایت‌شان، از راهی که شهدا رفته‌اند و خون شهدا مسیر را به صورت فِلش به سوی خدا درآورده است، به تَعبیر مرحوم آقای «میرزا خلیل کَمره‌ای[۱۸]» (رضوان الله تعالی علیه) در این کتاب «۷۲ تَن و یک‌ تَن» که اسامی تعدادی از شهدا را آورده است و قَلم خوبی هم داشت، در آن‌جا می‌گوید که روی جلد کتاب ایشان نوشته است: شهدا فرمودند که ما رفتیم؛ شما اثر خون ما را بگیرید، به خدا می‌رسید. ما این خون را ریخته‌ایم و این آدرس خداست. لذا این شهیدِ سوره‌ی یس که می‌فرماید: «قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ[۱۹]»؛ این شهید به دنبال خودش نگاه می‌کند تا ببیند چه کسی به دنبال آدرس بوده است؟ این خون شهید آدرس آن است و او را بالا می‌بَرد. لذا بزرگداشت مجالس شهدا و زنده‌ نگاه‌داشتن یاد شهدا همگی شهید‌پَرور است. فرهنگ شهادت، کلاس شرکت کسانی که سِنخیّت دارند حول محور ولایت ذوب در وَلی بشوند تا به خدا برسند، این‌ها جُزء تکالیف ماست.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

ارزش و اهمیّت شب‌قَدر

اگر در شب شهادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ما به این‌جا آمده‌ایم، خدا می‌داند که این‌گونه نیست که ما آمده باشیم، بلکه ما را آورده‌اند. اگر بدانید چه‌قَدر جمعیّت هست و چند صدم از این جمعیّت این‌جا هستند؟ عدّه‌ای خواب هستند، عدّه‌ای در حال گناه هستند، عدّه‌ای در حال توطئه هستند، عدّه‌ای هم غافل هستند و به دنبال این حرف‌ها نیستند. ولی شب‌قَدر گُزینشی است. از امام سؤال کردند که علامت شب‌قَدر چه چیزی است؟ حضرت فرمودند: شب‌قَدر لطیف است. در سخت‌ترین روزهای سرد زمستان آن کسی که شب‌قَدر را دَرک می‌کند، می‌بیند که مانند هوای خوش بهاری است. هم طیب دارد و گُواراست و هم مُلایم است. هوای سرد زمستان حقیقت شب‌قَدر را تغییر نمی‌دهد. شب‌قَدر بهشت است، شب‌قَدر مخصوص امام زمان (ارواحنا فداه) است. کسی که سِنخیّت داشته باشد، دلش به امام زمانش مُتّصل بشود، جانش ذوب امام زمان (اروحنا فداه) بشود، این حقیقتِ شب‌قَدر که جلوه‌ی ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) است، آن را دَرک می‌کند. لذا شُکر خدا را بکنیم؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا[۲۰]». بحمدالله انقلاب را تا به حال همین مردم با جَذبه‌ی ولایی نگاه داشتند. خیلی از مردم ما فشار اقتصادی دارند، قدرت خرید ندارند. فشار تبلیغات هم فشار را بر این‌ها مُضاعف می‌کند؛ ولی تا به امروز مردانه ایستاده‌اند و در مسیر انقلاب حاضر هستند تا جان خودشان را بدهند و این نعمتی است که خودمان به دست نیاوردیم. نه برای نعمت محبّت حضرت علی (علیه السلام) زحمت کشیدیم، یا پول خرج کرده باشیم و یا هزینه کرده باشیم؛ خیر، رایگان به ما داده‌اند. ایشان مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. ایشان ضعیف‌نَوازی کرده است. ایشان دل ما را با دریای وجود خودش مُتّصل کرده است. قطره و نَم وجود ما با دریای وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اتّصال پیدا کرده است. هرچه این اتّصال قوی‌تر بشود، دَرک شب‌قَدر بالاتر می‌رود و یکی از علائم آن هم لطافت شب‌قَدر است، یکی بوی خوشِ شب‌قَدر است، یکی هم در فُصول مختلف آن فضای لَطیف تغییر پیدا نمی‌کند. این نشان نمی‌دهد که شب‌قَدر یک اَمر قراردادی نیست. همان‌گونه که امامت لفظی و ذهنی نیست، بلکه حقیقتِ خارجی است؛ شب‌قَدر هم یک ظرف خارج است. «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا[۲۱]»؛ در شب‌قَدر مَلائکه نازل می‌شوند، د‌ر شب‌قَدر قرآن نازل شده است. شب‌قَدر یک وُسعتی دارد، یک فَراخنایی است که در این سُفره‌ی گُسترده هم قرآن جای می‌گیرد، ظرف قرآن کریم است و هم همه‌ی مَلائکه‌ی عالَم در این ظرف جای می‌گیرند و تَزاحُمی با همدیگر ندارند. ما هم اگر فرشته‌خو بشویم، با یک توبه‌ای خداوند متعال دل ما را هم آسمانی می‌کند. ما هم معراج برایمان پیش می‌آید و افراد زیادی هستند که لَیله‌القَدر را دَرک می‌کنند و عطر وجود امام زمان (اروحنا فداه) به مَشام‌شان می‌رسد و در کنار مَلائکه بر سر سُفره‌ی هدایت باطنی حضرت حَجّت (ارواحنا فداه) قرار می‌گیرند.

Sadighi-14030113-Shabe 21 Ramazan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)

تمام ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) از وجود حضرت علی (علیه السلام) کسب فیض می‌نمایند

و اگر امامت و ولایت امام زمان ما (ارواحنا فداه) و ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) شامل همه‌ی کائنات است، امام‌الخَلق هستند، در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۲۲]»؛ امام النّاس بود؛ ولی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) امام‌الخَلق است، امام آفتاب است، امام ماه است، امام کُرات است، امام مَلائکه است. همه‌ی مَلائکه شاگردان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. همه‌ی مَلائکه در شب‌قَدر می‌آیند و مأموریت سال‌شان را حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در اختیارشان قرار می‌دهد. لذا امام‌الخَلق عَلی‌الاطلاق امام زمان ما (ارواحنا فداه) هستند؛ ولی همه‌ی امامان ما از وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فیض می‌گیرند. لذا در این نکته‌ای که آقا امام زمان (ارواحنا فداه) به آن فردی که ریاضت در تخت فولاد اصفهان داشتند، فرمودند: برای رَفع مشکل خود ۷۰ مرتبه بگو: «یا مُحمّدُ یا عَلیُ یا فاطِمَه یا صاحبَ الزَّمان أدرِکنی و لا تُهلِکنی»؛ می‌گوید من در ذهنم آمد که من ۴ نفر را صدا زدم، ولی در موقع درخواست از یک‌نفر درخواست کردم. قاعدتاً از نظر اَدبی این عبارت باید مشکل داشته باشد. وجود نازنین حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قلب من را خواندند. فرمودند: خیر، عبارت اشتباه نیست. ـ به تَعبیر بنده ـ آن‌ها حَواله می‌دهند. باید جَدم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حَواله بدهد. باید جَدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور بدهد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حَواله بدهد، حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) سُفره را پَهن نماید، ولی پذیرایی بر عُهده‌ی من است. مُجری حَواله‌ی آ‌ن‌ها من هستم لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همیشه مبدأ فیض است، چشمه‌ی فیض است. دست از حضرت علی (علیه السلام) برنداریم. امروز هم این علی که پَرچم را در دست گرفته است، بدانید که اگر حمایت آن علی نبود، تا به حال پَرچم اُفتاده بود. لذا «نَادِ عَلِیّاً مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ، تَجِدْهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوَائِبِ[۲۳]»؛ یا قاهر العَدوّ! یا والی الوَلی! یا مَظهر العَجایب! یا مرتضی علی! به داد ما بر(سلام الله علیها) حقیقتِ حَیات مُطلقه‌ی پروردگار متعال و خلافت مُطلقه برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. امام الائمه هستند، امامِ امام زمان ما (ارواحنا فداه) هستند، امام همه‌ی ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) هستند و در تمام فُیوضات هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَقش مُستقیم دارند.

روضه و توسّل به حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام)

به اعتباری شب‌قَدر است. شب ۲۱ رمضان از شب ۱۹ به شب‌قَدر نزدیک‌تر است. داریم یک قَدم جلو می‌رویم که ان‌شاءالله شب‌قَدر مشمول عنایت مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشیم. ولی امشب نه تنها حَسَنین (علیهما السلام) پدر از دست دادند، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خیلی به پدر وابسته بود. بابایی بود. آقا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم برای حضرت زینب (سلام الله علیها) حساب خاصی داشت. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) عالِمه‌ی غیر مُعلّمه هستند. معرفت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بالاترین معرفت بود و هرچه معرفت بالا برود، وابستگی و محبّت بیشتر می‌شود. لذا این دو سه روز را نمی‌دانم که زینبین (علیهما السلام) یعنی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و حضرت اُم کُلثوم (سلام الله علیها) چه حالی داشتند. مانند پروانه دور بستر پدر می‌گَشتند. وا اَبَتاه می‌گفتند، وا اِماما می‌گفتند. همین‌جور اُمیدوار بودند، ولی بر خلاف انتظارشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم ضربت شمشیر ضربت کاری بود، فرق مُقدّس ایشان باز شده بود؛ و هم مَسموم بود و زَهر در وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اَثر گذاشته بود. این یکی دو روزه بدن را آب کرده بود. مانند بدن حَبیبه‌اش حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. همان‌جور که بی‌بیِ ما، مادر ما، اوّلیت قُربانی مَسلخ عشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در اثر ضربت‌هایی که بر بدن نازنین‌شان وارد شده بود، الحمدالله ما توفیق داریم و شب‌های قَدر خودمان را میهمان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) می‌دانیم. بی‌بی میهمانان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را پذیرایی می‌کند. مهربان‌ترین مادر عالَم است. «مَن عَرَفَ فاطِمَهَ حَقَّ مَعرِفَتِها فَقَد أدرَکَ لَیلَهَ القَدرِ[۲۴]»؛ اگر کسی بخواهد حقیقت شب‌قَدر را دَرک کند، باید معرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در وجودش کامل بشود. مادر است، پذیرایی شب‌قَدر بر عُهده‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. بی‌بیِ عالَم برحسب آنچه که امام صادق (علیه السلام) روضه‌ی مادر را می‌خوانند، «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ[۲۵]»؛ یا بقیه‌الله! «مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ»؛ دستمال بیماری را به صورت مُرتّب به سرش می‌بَست. «بَاکِیَهَ اَلْعَیْنِ[۲۶]»؛ چشمه‌ی اَشک ایشان مرتّب جاری بود. به پَهنای صورتش گریه‌ می‌کرد. گریه‌ی ایشان قطع نمی‌شد، شب گریه‌ می‌کرد، روز گریه‌ می‌کرد. «مُحْتَرِقَهَ اَلْقَلْبِ[۲۷]»؛ قلب مبارک ایشان در فشار عَجیب غَم قرار گرفته بود. «نَاحِلَهَ اَلْجِسْمِ[۲۸]»؛ جسم شریف ایشان آب شده بود. به «فضّه» می‌فرمودند: فضّه! «وَ ذَابَ لَحْمُهَا[۲۹]»؛ فضّه! دیگری بیش از مُشتی اُستخوان در وجود فاطمه (سلام الله علیها) نمانده است. این بود که چون وقتی بدن ضعیف می‌شود، برجستگی‌هایش دیده می‌شود. به فضّه می‌فرمود: نگرانم که وقتی من از دنیا رفتم، برجستگی‌های بدن مُشخّص شود؛ دوست دارم برایم تابوت درست کنید. بعد از پدر هیچ‌وقت لبخندی در ایشان ندیدند؛ اما وقتی تابوت آماده شد، یک نگاهی به تابوت انداخت، یک لبخندی زد. بدن نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم مانند بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) آب شده بود. دیگر چیزی از او باقی نمانده بود. بی‌بی جان! مادر جان! فاطمه جان! میهمان داری. امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده و به استقبال او آمده‌ای. او با فرق شکافته آمده است، تو با پَهلوی شکسته به استقبال آمده‌ای. هم بدن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آب شده بود، هم بدن حَبیبه‌اش آب شده بود؛ ولی چهارسُتون بدن از هم جُدا نشده بود، بهم نریخته بود. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۰]»؛ چند بدن در روز عاشورا بدنی مُتلاشی و بهم ریخته بود. اوّل بدن حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود. وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به بالین جوانش آمد، دست زیر بدن بُرد که او را به طرف خیمه بیاورد. اما دستش را بلند کرد و دید که بدن بهم ریخت. این بود که به طرف خیمه‌ها برگشت. فرمودند: «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم[۳۱]»؛ ای جوان‌ها بیایید! جنازه‌ی پسرم را ببَرید. دوّمین بدن، بدن عَلمدارش بود. از «سیّد بحرالعُلوم[۳۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) سؤال کردند: آقا! این‌گونه که می‌گویند قَمر مُنیر بنی‌هاشم قَدبلند بوده است، سَرو قَد بوده است، یَل بوده است، پَهلوان بوده است. اما اگر کسی به سَرداب مُقدّس برود و قَبر ایشان را ببیند، قَبر کوچک است. اگر از قَبر ذهنیّت نداشته باشد، فکر می‌کند که قَبر حضرت علی اصغر (علیه السلام) است و قَبر حضرت اباالفضل (علیه السلام) نیست. چرا این‌قَدر کوچک است؟ سیّد بحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) این‌قَدر گریه کرد که از هوش رفت. دل بنده بَهانه می‌گیرد. می‌دانم همه‌ی شما حاجت دارید. حضرت اباالفضل (علیه السلام) باب‌الحَوائج است. همه‌کاره‌ی امام حسین (علیه السلام) است. سیّد بحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) این‌قَدر گریه کرد که از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، گفت: مگر نمی‌دانید عَمویم دست نداشت تا از خودش دفاع کند. دشمن او را دوره کرد و بدن را قَطعه‌قَطعه کرد. بدن حضرت علی اکبر (علیه السلام) قَطعه‌قَطعه بود، بدن حضرت اباالفضل (علیه السلام) قَطعه‌قَطعه بود؛ ولی هیچ‌کدام زیر سُم اسب‌ها لِه نشده بود. این بدن نازنین اربابِ بی‌کَفن ما بود که اُستخوان‌ها هم لِه شده بود. یا بقیه‌الله آجرک الله!

مراسم قرآن به سر

با این دل‌های شکسته و حال خوش رو به قرآن بیاوریم، پَناه به قرآن بیاوریم. قرآن‌ها را باز کنید. یا بقیه‌الله! به اُمید آمده‌ایم. «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِى مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ»؛ یعنی خاطرمان جمع باشد که دیگر آمده‌ایم اَمان‌نامه‌ به ما می‌دهند. دیگر ما را از قید و بَند جهنّم آزاد کرده‌اند. «أَنْ تَجْعَلَنِى مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ»؛ می‌خواهیم ما را آزاد کُنی. یک نشانه‌ای، یک بشارتی در خواب یا در بیداری که امام زمان (ارواحنا فداه) بگوید تو را آزاد کردم. آزاد‌شده‌ی حُسینیم. ان‌شاءالله عَتیقُ الحُسینیم. «أَنْ تَجْعَلَنِى مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ». قرآن را بالای سر می‌گذاریم. به سایه‌ی قرآن پَناه می‌بَریم. «اللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ».

ده مرتبه «بِکَ یَا اللّهُ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِفَاطِمَهَ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ» و ده مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِالْحُجَّهِ».

دست‌های گِدایی را باز کنید. دست خالی را باز کنید. دست نیاز و فقرتان را باز کنید. دارید آقایتان را به دَرب خانه‌ی خدا واسطه می‌بَرید. «بِالْحُجَّهِ». «سیّد بن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گوید: هر وقت خواستید به امام زمان (ارواحنا فداه) وصل بشوید، به آقازاده‌ی خودشان می‌فرمایند ـ به تَعبیر بنده ـ دو کُد دارد. یکی نماز استغاثه‌ی به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است. دل بیقرار اگر می‌خواهد وصل بشود، نماز استغاثه‌ بخواند. یکی هم این آیه است. همگی زمزمه کنید تا چند جمله دعا کنم. من از همه‌ی شما بیچاره‌تر هستم. نگران هستم که این روزهای آخر بَد امتحان بدهم، بَد بروم. «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ[۳۳]»؛ آقایتان را صدا می‌زنید. «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ[۳۴]». امام زمان! کم آورده‌ام. شما کم نگذارید. آقا! بیچاره‌ی شما هستم. آقا! اسیر شما هستم. آقا! به شما پَناه آورده‌ام، پَناهم بده.

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! عنایت خاصّ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بگردان.

خدایا! ما را از کشتی نجات اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) پیاده نکُن.

خدایا! ما را از دَرگاه خودت نَران.

«گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم     *****     خواجه مگر بنده سیاه ندارد[۳۵]»

خدایا! ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! پدر و مادرهایمان را ببخش و بیامُرز.

خدایا! کَسانمان را ببخش و بیامُرز.

خدایا! دوستانمان را ببخش و بیامُرز.

خدایا! رهبر عزیزمان را مُحافظت بفرما.

خدایا! به دست این نایب امام زمان (ارواحنا فداه) مشکلات کشور را برطرف بفرما.

خدایا! مسئولین ما را سرافکنده نَفرما.

خدایا! خدمتگزاران ما را دشمن‌شاد مَگردان.

خدایا! این مردم عزیز ما را سرافراز بدار.

خدایا! همه‌ی حَوائج‌شان را برآورده بفرما.

بارالها! پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این دشمن فقر، فَحشا، بی‌حجابی، فساد، نُفوذ، تِرور، دو بهم زنی، ایجاد اِلتهاب در میان مردم، این‌ها از هر کانون فسادی برمی‌خیزد، آن کانون را ویران بفرما.

خدایا! سُفره‌ی فتنه را جمع بگردان.

خدایا! شیشه‌ی عُمر فتنه‌گَران را بشکَن.

خدایا! آن‌هایی که به ما رَحم نمی‌کنند، به ما مُسلّط نَفرما.

خدایا! خیر و برکت به مَعیشت مردم نازل بفرما.

بارالها! مردم آوار‌ه‌ی داغدیده‌ی نااَمن غَزّه را به همین زودی با پیروزی بر صهیونیست‌ها به سامان برسان.

خدایا! مقاومت را برای ظُهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُقاوم‌تر بفرما.

خدایا! این سیّد بزرگوار لُبنان، سیّد مُقاومت را تا ظُهور مُستدام بدار.

خدایا! انصارالله را بیش از پیش در زدن این کانون‌های کُفر مُوفّق و پیروز بدار.

خدایا! حَشد الشَعبی عراق را سرافراز بفرما.

خدایا! این جبهه را زیر پَرچم ولایت مُقتدرتر بگردان.

خدایا! به حضرت جوادالائمه (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم قَرض مَقروضین، مَقروضینِ مورد نظر را اَدا بفرما.

خدایا! مریض‌هایی که تماس گرفتند، کسانی که التماس دعا کردند، به حقّ حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) همگی را لباس عافیت بپوشان.

خدایا! این شب شهادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، شب بیست و یکم را آخرین شب شب بیست و یکم رمضان ما قرار نَده.

الها! پروردگارا! آنچه خواستیم و نخواستیم، خیر دین و دنیای ما هست، به ما و فرزندانمان روزی بفرما.

الها! پروردگارا! روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهیدان‌مان و مَشایخ‌مان و بزرگان‌مان و پدرانمان و مادرانمان و ذَوی‌الحقوق‌مان را السّاعه میهمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سرشار از نور و رحمت قرار بده.

خدایا! همیشه اَرواح آن‌ها را از ما راضی بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۳٫

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا ۚ وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ».

[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

«…آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَِلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَکُمْ، وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَکُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَکُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَکُمْ، کَلامُکُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ، وَ عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ، وَ شَأْنُکُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، کَیْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنائِکُمْ، وَ أُحْصِی جَمِیلَ بَلائِکُمْ، وَ بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللّٰهُ مِنَ الذُّلِّ، وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ، وَ أَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ، وَ مِنَ النَّارِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللّٰهُ مَعالِمَ دِینِنا، وَ أَصْلَحَ مَا کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا، وَ بِمُوالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَهُ، وَ عَظُمَتِ النِّعْمَهُ، وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَهُ؛ وَ بِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَهُ الْمُفْتَرَضَهُ، وَ لَکُمُ الْمَوَدَّهُ الْواجِبَهُ، وَ الدَّرَجاتُ الرَّفِیعَهُ، وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ، وَ الْمَکانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَاللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ الْجاهُ الْعَظِیمُ، وَ الشَّأْنُ الْکَبِیرُ، وَ الشَّفاعَهُ الْمَقْبُولَهُ، ﴿رَبَّنا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ، ﴿رَبَّنا لَاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ، ﴿سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً؛ یَا وَلِیَّ اللّٰهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَایَأْتِی عَلَیْها إِلّا رِضاکُمْ، فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَىٰ سِرِّهِ، وَ اسْتَرْعاکُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ، وَ قَرَنَ طاعَتَکُمْ بِطاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِی، وَ کُنْتُمْ شُفَعائِی، فَإِنِّی لَکُمْ مُطِیعٌ، مَنْ أَطاعَکُمْ فَقدْ أَطاعَ اللّٰهَ، وَ مَنْ عَصَاکُمْ فَقَدْ عَصَى اللّٰهَ، وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللّٰهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللّٰهَ…».

[۴] همان.

[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۱٫

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».

[۶] مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ ق، ج ۲۹، ص ۲۱۵؛ بخشی از خطبه‌ی فدکیه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها).

«…ثم التفت الی اهل المجلس و قالت: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّـهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیهِ، وَ اُمَناءُ اللَّـهِ عَلی اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیکُمْ، وَ بَقِیهٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیکُمْ: کِتابُ اللَّـهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَینَهً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَهً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیهً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَهً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَی الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاهِ اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّـهِ الْمُنَوَّرَهُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَهُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَهُ، وَ بَیّناتُهُ الْجالِیهُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیهُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَهُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَهُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَهُ. فَجَعَلَ اللَّـهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاهَ تَزْکِیهً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَهً لِلْعامَّهِ، وَ بِرَّ الْوالِدَینِ وِقایهً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَهَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماهً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیهَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ. وَ النَّهْی عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّـعْنَهِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَهِ ایجاباً لِلْعِصْمَهِ، وَ حَرَّمَ اللَّـهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیهِ. فَاتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّـهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یخْشَی اللَّـهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ…».

[۷] محمدجواد انصاری همدانی(۱۲۸۰-۱۳۳۹ش) روحانی، عارف و عالم شیعی. وی در ۲۴ سالگی به درجه اجتهاد رسید.علاوه بر فقه، اصول با طبابت نیز آشنا بود. در اثر حادثه‌ای مسیر زندگی‌اش تغییر یافت و به سلوک و عرفان روی آورد. او مسیر عرفانی خود را بدون استاد طی نمود. از شاگردان عرفان وی می‌توان به حسنعلی نجابت شیرازی، سید عبدالحسین دستغیب، سید محمدحسین حسینی طهرانی، محمداسماعیل دولابی اشاره کرد. برخی از ویژگی‌های اخلاقی وی، پای‌بندی به شرع، دوری از شهرت و خدمت به دیگران بود. وی اولین مرحله سلوک را انجام واجبات و ترک محرمات می‌دانست. افرادی مانند سید علی قاضی و علامه طهرانی از انصاری همدانی به بزرگی یاد کرده‌اند. بخشی از مستند حدیث سرو زندگی وی را بازسازی کرده است. انصاری همدانی از ۸ سالگی تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. علم صرف، نحو و منطق را نزد پدرش آموخت. سپس فقه، اصول و فلسفه را نزد علمایی چون میرزا علی خلخالی و سید علی عرب فراگرفت. درس طب خمسه یونانی را نزد میرزا حسین کوثر همدانی گذراند. در ۲۴ سالگی در همدان صاحب کرسی تدریس شد و علمای آن دیار اجتهادش را تایید کردند. پس از آن به قم مهاجرت کرد و بیش از پنج سال در درس خارج عبدالکریم حائری شرکت نمود. علمایی چون عبدالکریم حائری، سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمدتقی خوانساری، قمی بروجردی اجتهاد او را تایید کردند. وی علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول، با طبابت نیز آشنا بود و برای درمان بیماران به خانه آنها می‌رفت.

اولین توصیه او برای کسی که می‌خواست وارد مسیر سلوک شود، انجام واجبات و ترک محرمات بود. بعد از آن اگر تشخیص می‌داد که طرف واقعا این‌ها را رعایت می‌کند، کم‌کم ابواب معرفتی را برایش باز می‌کرد. دستورات عبادی وی به شاگردانش، به‌اندازه‌ای بود که خسته نشوند. معتقد بود که ذکر بدون توجه قساوت قلب می‌آورد، از این رو با شاگردان در حد استعدادشان کار می‌کرد. سفارشش به شاگردان بی‌اعتنایی به کرامات و مکاشفات بود، مگر در جایی که دستور داشته باشند. روش عرفانی او در تربیت شاگردان مبتنی بر دنیاگریزی نبود بلکه شاگردان را به حضور در اجتماع و شغل مناسب ترغیب می‌نمود. هنگام برخورد با مشکلات اخلاقی شاگردان، در جلسات عمومی مشکلات شاگردان را با ایما و اشاره عنوان می‌کرد و گاهی اوقات به بعضی‌ها به صورت خصوصی تذکر می‌داد.

[۸] خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷-۶۷۲ق) حکیم و متکلم شیعی قرن هفتم هجری قمری است. خواجه نصیر احیاگر فلسفه و مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانسته شده است. برخی از علمای شیعه همچون علامه حلی، ابن میثم بحرانی و قطب‌الدین شیرازی از شاگردان وی بوده‌اند. نصیرالدین طوسی نویسنده کتاب‌ها و رساله‌های بسیاری در علوم اخلاق، منطق، فلسفه، کلام، ریاضیات و نجوم است. اخلاق ناصری، اوصاف الاشراف، اساس الاقتباس، شرح الاشارات، تجرید الاعتقاد، جامع الحساب و کتاب مشهور زیج ایلخانی و تذکره فی علم الهیئه در علم نجوم، از آثار مهم و مشهور او هستند. او همچنین رصدخانه مراغه و در کنار آن کتابخانه مراغه را با بیش از ۴۰۰ هزار جلد کتاب بنا نهاد. گفته شده خواجه نصیر مجبور به همراهی با برخی از حاکمان عصر خود شد؛ ولی توانست در این همراهی‌ها آثار و تألیفاتی داشته باشد؛ به عنوان مثال در همراهی با هلاکو، تلاش کرد از میراث اسلامی که در معرض نابودی بود محافظت کند و به سبب اقدامات او پس از مدتی مغولان به اسلام گرویدند. همچنین حضور او در جریان فتح بغداد به دست مغولان، عاملی برای کاهش غارت و کشتار مردم و نجات یافتن بسیاری از عالمان از مرگ دانسته شده است. خواجه نصیر در بغداد درگذشت و بنا بر وصیتش در حرم کاظمین دفن شد. روز پنجم اسفندماه سالروز تولد خواجه نصیر، به یاد این دانشمند به عنوان روز مهندس به ثبت رسیده است. ابن تیمیه (۶۶۱ق-۷۲۸ق) از علمای اهل‌سنت، مدعی شده است که خلیفه بغداد، به‌دستور خواجه نصیرالدین طوسی به‌قتل رسیده است؛ اما برخی با استناد به بررسی منابع قبل از او و عدم مشاهده چنین مطلبی در آنها، این مطلب را نادرست و تهمت به خواجه دانسته‌اند و احتمال داده‌اند که منابع پس از ابن‌تیمیه به‌پیروی از او چنین مطلبی را آورده‌اند. برخی محققان معتقدند حضور نصیرالدین طوسی در جریان فتح بغداد به دست مغولان، عاملی برای کاهش غارت و کشتار مردم بوده و با حمایت او، بسیاری از عالمان از مرگ نجات یافته‌اند. خواجه نصیر در حالی در ۱۸ ذی الحجه سال ۶۷۲ق درگذشت که برای سامان دادن به امور اوقاف و دانشمندان، در بغداد به سر می‌برد. او بنا به وصیت خود در حرم کاظمین دفن شد. او همچنین وصیت کرده بود که روی قبرش اشاره‌ای به ویژگی‌های علمی‌اش نشود و فقط عبارت «و کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصید» بر روی سنگ قبرش نوشته شود.

خواجه نصیر طوسی را در علم، همتای ابن سینا دانسته‌اند؛ با این تفاوت که ابن سینا در طب سرآمد بود و خواجه‌نصیر در ریاضیات. برخی معتقدند دفاع خواجه نصیرالدین طوسی از ابن سینا در برابر انتقادات فخر رازی، در کتاب شرح اشارات، موجب احیای فلسفه در آن عصر شده است. هم‌چنین خواجه نصیر را مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانسته‌اند. به باور مرتضی مطهری، تمام آثار کلامی بعد از خواجه نصیر، از کتاب تجرید الاعتقاد تأثیر پذیرفته‌اند. براساس برخی پژوهش‌های معاصر، خواجه نصیر طوسی، از یک سو شارح و مکمّل فیلسوفان و دانشمندان پیش از خود بوده، و از سوی دیگر سرمشق دانشمندان پس از خود شده است. بسیاری از دانشمندان مسلمان و همچنین اسلام‌شناسان غربی، از او ستایش کرده‌اند. تعابیر مختلفی که درباره خواجه طوسی شده نشانگر جایگاه علمی اوست برخی از آنها عبارتند از: سلطان المحققین فخر الحکما و مؤیّد الفضلا، نصیر الملّه و الدّین محقق مدقق طوسی و حکیم عظیم قدوسی افضل المتأخرین و اکمل المتقدمین. ۵ اسفند سالروز تولد خواجه نصیر، به یاد این دانشمند بزرگ به عنوان روز مهندس به ثبت رسیده است و هر سال همزمان با این روز همایش‌ها و مراسم مختلفی برگزار می‌شود. اشعاری را نیز به خواجه نصیر طوسی نسبت داده‌اند از جمله در نامه دانشوران این رباعی را به او منسوب کرده‌اند.

[۹]  محقق طوسى، تجرید الاعتقاد (بحث امامت)، ص۳۶۲٫

[۱۰] مفاتیح الجنان، بخشی از دعای شریف کمیل.

«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِى قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِى لَایَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِى مَلَأَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذِى عَلَا کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقِى بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذِى أَحَاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ؛ یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِکُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَیِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ خَطِیئَهٍ أَخْطَأْتُها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَىٰ نَفْسِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِى مِنْ قُرْبِکَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُکْرَکَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِکْرَکَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَِسْمِکَ رَاضِیاً قانِعاً، وَ فِى جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً؛ اللّٰهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِیَما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ. اللّٰهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ، وَ عَلَا مَکَانُکَ، وَ خَفِىَ مَکْرُکَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ…».

[۱۱] سوره مبارکه رعد، آیه ۷٫

«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ».

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.

«…فَکانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ، وَ الْمَسْلَکَ إِلَىٰ رِضْوانِکَ، فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیَّامُهُ أَقامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِما وَ آلِهِما هادِیاً، إِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَ الْمَلَأُ أَمامَهُ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ قالَ: مَنْ کُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ، وَ قالَ: أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَهٍ واحِدَهٍ وَ سائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّىٰ، وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسىٰ، فَقال لَهُ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسىٰ إِلّا أَنَّهُ لَانَبِیَّ بَعْدِی، وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمِینَ، وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ، ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ؛ فَقالَ: أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أَرادَ الْمَدِینَهَ وَ الْحِکْمَهَ فَلْیَأْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ: أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وارِثِی، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی، وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی، وَ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ الْإِیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی، وَ تُنْجِزُ عِداتِی، وَ شِیعَتُکَ عَلَىٰ مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّهِ وَ هُمْ جِیرانِی، وَ لَوْلا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی، وَ کانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَ نُوراً مِنَ الْعَمىٰ، وَ حَبْلَ اللّٰهِ الْمَتِینَ، وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقِیمَ؛ لَایُسْبَقُ بِقَرابَهٍ فِی رَحِمٍ، وَ لَا بِسابِقَهٍ فِی دِینٍ، وَ لَا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَهٍ مِنْ مَناقِبِهِ، یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِما وَ آلِهِما، وَ یُقاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ، وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللّٰهِ لَوْمَهُ لائِمٍ، قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنادِیدَ الْعَرَبِ، وَ قَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلَىٰ عَداوَتِهِ، وَ أَکَبَّتْ عَلَىٰ مُنابَذَتِهِ، حَتَّىٰ قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقاسِطِینَ وَ الْمارِقِینَ، وَ لَمَّا قَضىٰ نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَ الْأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَىٰ مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَهٌ عَلَىٰ قَطِیعَهِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلَْدِهِ، إِلّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَ فَىٰ لِرِعایَهِ الْحَقِّ فِیهِمْ…».

[۱۳] تاریخ طبری ج ۳، ص ۱۰۲۷.

[۱۴] احمد نراقی معروف به‌ فاضل نراقی (۱۱۸۵۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهده‌دار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعه، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعاده معروف‌ترین آنها هستند. او در حمله روس‌ها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت. ملا احمد در سال ۱۱۸۵ق مطابق با ۱۱۵۰ش در نراق به دنیا آمد. وی دوران نوجوانی را در کاشان در محضر پدرش به تحصیل مقدمات و سطح گذراند و شروع به تدریس معالم و مطول نمود. او در سال ۱۲۰۵ق همراه پدر به عتبات عالیات رفت و از اساتید آنجا استفاده کرد و پس از کسب درجه اجتهاد به تدریس، بحث، تألیف و تصنیف پرداخت. ملا احمد پس از وفات پدرش در سال ۱۲۰۹ق به کاشان برگشت و به جای پدرش مرجعیت عامه به او منتقل شد. او را رئیس علی الاطلاق می‌گفتند. ملا احمد نراقی را نخستین فقیهی دانسته‌اند که ولایت فقیه (حکومت در زمان غیبت امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، برعهده فقیه جامع‌الشرایط است) را به‌صورت یک مسئله فقهی تبیین و برای اثبات آن از ادله نقلی و عقلی استفاده کرد. او برای نخستین بار تمام وظایف و اختیارات حاکم اسلامی و ولایت فقیه را یکجا در کتاب عوائد الایام جمع‌آوری کرد. البته پیش از او برخی از علمای شیعه از عهده‌داری بعضی اختیارات امامان توسط فقیهان سخن گفته بودند. بنابر نظریه ملا احمد نراقی اصلاح جامعه مشروط به اجرای عدالت است و قواعد عدالت همان قواعد شرع است. بنابر این حاکم برای برپایی عدالت باید از شریعت اطلاع داشته باشد؛ پس حاکم یا باید خود فقیه باشد یا باید از فقیه تقلید کند. بنابر این مقلد هم می‌تواند با جلب نظر مجتهد و پیروی از او عادلانه حکومت کند.

از ملا احمد نراقی در علوم مختلف اسلامی تألیفات متعددی بجای مانده است. معراج السعاده، کتابی به زبان فارسی در اخلاق اسلامی از مشهورترین آثار او به‌شمار می‌رود. نراقی کتابی نیز به صورت کشکول به خصوص در علوم غریبه به نام الخزائن نوشته است که با تصحیح و تعلیق علی‌اکبر غفاری و حسن‌زاده آملی چاپ شده است. گفته شده وی به زبان عربی، عبری و لاتین تسلط داشته است همچنین تسلطش بر علوم مختلف باعث شده که کتاب‌های متنوعی تألیف نماید. کتاب سیف الأمه و برهان المله که در رد شبهات کشیش انگلیسی هانری مارتین نوشته شده را نشان از تسلط وی بر مذهب مسیحیت و حساسیتش در جواب‌گویی به افکار انحرافی دانسته‌اند. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، به سفارش کنگره بزرگداشت فاضلین نراقی نسخه دیجیتالی آثار ملا محمدمهدی و ملا احمد نراقی را تحت عنوان «کتابخانه فاضلین نراقی» تولید کرده است. ملا احمد در فنون شعری نیز مهارت داشت و به صفایی تخلص می‌کرد و بیشتر اشعار او اخلاقی، عاشقانه، ذوقی و عارفانه بوده است. او در ۲۳ ربیع‌الثانی سال ۱۲۴۵ق در اثر وبایی که نراق، کاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، از دنیا رفت. پیکرش را به نجف منتقل نموده در کنار قبر پدرش در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپردند. سید محمدباقر خوانساری از قول بعضی از شاگردان ملا احمد نراقی داستانی نقل کرده که در هنگام انتقال جنازه نراقی به نجف به‌خاطر گرمی شدید هوا می‌ترسیدیم جنازه متعفن شود. در یکی از منازل بین راه جنازه را بر زمین گذاشتیم من برای اطلاع از این موضوع به نزدیک جنازه رفتم اما جز رائحه‌ای طیب که گویا بوی مشک ناب بود چیزی استشمام نکردم و این وضع ادامه داشت و تا هنگام دفن تغییری در بدنش حاصل نشد. همچنین مدرس تبریزی صاحب ریحانه الادب پس از نقل این داستان از استادش سید احمد خسروشاهی نقل کرده وقتی که می‌خواستند جنازه سید محمد خسروشاهی را در قبر بگذارند جنازه ملا مهدی و ملا احمد نراقی سالم دیده شده است.

[۱۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».

[۱۶] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۳۶.

[۱۷] سوره مبارکه عبس، آیه ۲۴٫

[۱۸] خلیل کمره‌ای معروف به میرزا خلیل کمره‌ای (۱۲۷۶-۱۳۶۳ش)، فقیه، مفسر و از فعالان عرصه وحدت اسلامی. وی در دوره تحصیل با امام خمینی هم‌درس و هم‌بحث بود. کمره‌ای پس از آنکه در ماجرای کشف حجاب به مخالفت برخاست، بازداشت شد و به تهران تبعید گردید. او از اولین روحانیانی است که در دهه ۲۰ و ۳۰ به فعالیت‌های مطبوعاتی روی آورد. کمره‌ای در راستای وحدت اسلامی به کشورهای اسلامی سفر و با بزرگان مذاهب گفتگو می‌کرد. در جریان انقلاب اسلامی ایران در برخی از راهپیمایی‌ها شرکت کرد و در دوره جنگ عراق و ایران مقاله‌ای در حقانیت ایران نگاشت. میرزا خلیل کمره‌ای در سال ۱۲۷۶ش (۱۳۱۷ ق) در کمره از توابع خمین به‌دنیا آمد و پس از طی مقدمات و سطوح در خوانسار، راهی اراک شد. او جزو اولین شاگردان عبدالکریم حائری یزدی در اراک بود و به همراه استاد، به قم آمد. کمره‌ای همچنین دروس فلسفه و خارج فقه را با امام خمینی مباحثه می‌کرد. وی در قم در درس میرزا جواد ملکی تبریزی، شیخ عباس قمی و سید محمد حجت کوه‌کمری شرکت کرد و به درجه اجتهاد دست یافت. کمره‌ای در زمان رضاخان، به سبب مخالفت با کشف حجاب، به دستور شاه، زندانی و به تهران تبعید شد. وی بعدها به عنوان نماینده آیت الله بروجردی به مصر رفت و از شیخ شلتوت، رییس دانشگاه الازهر به خاطر به رسمیت شناختن مذهب تشیع تشکر کرد. آیت‌الله کمره‌ای در چندین نوبت به ریاست کنفرانس عالَم اسلام انتخاب شد و به سخنرانی پرداخت. وی همگام با مبارزات سیاسی به همراه آیت‌الله طالقانی در دوره دکترای دانشکده الهیات دانشگاه تهران نیز تدریس می‌کرد.

تألیفات میرزا خلیل بر حول چهار محور دعوت اسلام یعنی مؤسس دعوت (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم))، کتاب دعوت (قرآن)، خانه دعوت (کعبه) و رهبران دعوت (ائمه) نگاشته شده‌ است. وی به دلیل آشنایی‌اش با تاریخ اسلام و توانایی در نگارش عمومی دینی‌-اجتماعی، مشارکتش در فعالیت‌های مطبوعاتی و همچنین داشتن دیدگاه‌های رایج در دهه ۲۰ و ۳۰ درباره وحدت اسلامی و تلاش برای تحقّق آنها، شهرتی خاص دارد. بیشتر آثار وی تاریخی است؛ اما به‌طور کلی، باید آثار او را در زمره آثار دینی‌-تاریخی این دوره به‌شمار آورد. مهم‌ترین کار کمره‌ای تا پایان عمر، تلاش در جهت اتحاد مسلمانان جهان و به تعبیر خودش “توحید کلمه برای کلمه توحید” بوده است. میرزا خلیل، معتقد بود وظیفه اصلی روحانیت، پرداختن به امور معنوی است؛ از این روی، وی را نمی‌توان یک سیاستمدار و یا فعال سیاسی نامید، اگرچه پاره‌ای از فعالیت‌هایش جنبه سیاسی و اجتماعی به خود می‌گرفت. میرزا خلیل کمره‌ای پس از مدت پنج‌سال بیماری، در ۱۹ مهر سال ۱۳۶۳ش درگذشت. پیکر او پس از انتقال به قم، در حجره کنار مرقد شیخ فضل‌الله نوری واقع در صحن بزرگ حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به‌خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت او از سوی آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله نجفی مرعشی مجالس بزرگداشتی برگزار شد. مؤسسه دارالمعارف در سال ۱۳۹۰ش کنگره علمی حماسه حسینی را با موضوع بررسی اهداف، انگیزه‌ها و وقایع نهضت عاشورا برگزار کرد، و به مناسبت آن کتاب‌های «عنصر شجاعت» و «یک و شب روز عاشورا» از آثار میرزا خلیل کمره‌ای، پس از پژوهش‌، تحقیق و ویراستاری در هشت جلد به چاپ رسید.

[۱۹] سوره مبارکه یس، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۲۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۴۳٫

«وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ ۖ وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ ۖ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ۖ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۲۱] سوره مبارکه قدر، آیه ۴٫

«تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ».

[۲۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴٫

«وَ إِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».

[۲۳] علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ ق، ج ۲۰، ص ۷۳؛ سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۸۵ ش، ج ۲، ص ۹۰۲.

«نَادِ عَلِیّاً مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ، تَجِدْهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوَائِبِ، کُلُّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنْجَلِی، بِنُبُوَّتِکَ یا مُحَمَّد، بِوَلایَتِکَ یَا عَلِیُّ».

[۲۴] بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۶۵ .

[۲۵] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۶۲.

«وَ رُوِیَ: أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَهَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ اَلرُّکْنِ بَاکِیَهَ اَلْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ اَلْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا اَلَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّهً بَعْدَ مَرَّهٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا اَلَّذِی کَانَ أَشَدَّ اَلنَّاسِ شَفَقَهً عَلَیْکُمَا فَلاَ یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ لاَ أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا اَلْبَابَ أَبَداً وَ لاَ یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِیٍّ بِثَلاَثٍ أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَهِ أُخْتِهَا أُمَامَهَ لِحُبِّهَا أَوْلاَدَهَا وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً کَأَنَّهَا کَانَتْ رَأَتِ اَلْمَلاَئِکَهَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لاَ یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لاَ یَتْرُکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ».

[۲۶] همان.

[۲۷] همان.

[۲۸] همان.

[۲۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۸، صفحه ۲۸۲.

«دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ، رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أُولَى مَنْ یَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ کَالْخَیَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمَا سَبْعِینَ یَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ کَیْفَ أُحْمَلُ عَلَى رِقَابِ اَلرِّجَالِ مَکْشُوفَهً وَ قَدْ صِرْتُ کَالْخَیَالِ وَ جَفَّ جِلْدِی عَلَى عَظْمِی قَالَتْ أَسْمَاءُ یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ عَلَیْکِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَکِ شَیْئاً رَأَیْتُهُ فِی بَلَدِ اَلْحَبَشَهِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ یَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِیرِ عَلَى اَلْمَیِّتِ یَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِی فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهَا صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَکَانَ أَوَّلَ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِی اَلْإِسْلاَمِ».

[۳۰] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۱] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۴۰٫

«یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ».

[۳۲] سید محمدمهدی‌ طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومه‌ای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، می‌‌گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌‌دهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می‌‌کند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامی‌‌گیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می‌‌باشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی ‌‌بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی ‌‌می‌‌باشند.

سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کرده‌اند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره‌ها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانش‌های اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال می‌‌ورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

[۳۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۸٫

«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ».

[۳۴] همان.

[۳۵] غروی اصفهانی، دیوان کمپانی، غزلیات، شماره ۷۷٫