عباس یک سال از من بزرگ‌تر بود. در همدان با هم بودیم. از همان دوره‌ی رژیم شاه هم کارهای خاصی در پرواز انجام می داد. می‌گفتند بی‌انضباطی می‌کند. حرف‌هایش برای مسئولین آن زمان تلخ بود. زیر بار نمی‌رفت. با آن‌ها بحث می‌کرد. با آمریکا‌یی‌ها مخصوصاً خیلی بد بود. سر پرواز اذیت می‌کرد. می‌گفت توانایی ما از آن‌ها بیشتر است. وقتی هم که جنگ شروع شد، از اولین کسانی بود که برای پرواز حاضر شد. اصلاً ترس نداشت مثلاً رادار می‌گفت هواپیمای دشمن بالای سرت هست، خونسرد، در ارتفاع پایین می‌آمد.

مدتی هم منتقل شد به بوشهر. در مأموریت‌های بوشهر همدیگر را می‌دیدیم. قاتل نیروی دریایی عراق بود. هنوز که هنوز است این نیرو حرفی برای گفتن ندارد.


رسم خوبان ۱۹ – غیرت دینی و تقیّد به ضوابط شرعی، ص ۹۷ و ۹۸٫/ برف‌های داغ، ص ۱۱۷٫