در این متن می خوانید:
      1. دعوت به فتنه
      2. آغاز اتحاد وهابی ـ سعودی
      3. فرزندان محمد بن عبدالوهاب
      4. آثار و کتب
      5. انحرافات محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی
      6. کراهت داشتن از صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه و آله
      7. ۲٫ جلوگیری از زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله
      8. جلوگیری از توسل به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله
      9. ۴٫ نامه رسان و پستچی دانستن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله
      10. تکفیر و کشتار مسلمانان
      11. به نمونه هایی از این تفکرات تکفیری اشاره می شود:
      12. اوضاع سیاسی کشورهای آن دوران
      13. همفکران محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی
      14. مخالفین محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی
      15. عبدالوهاب بن سلیمان نجدی حنبلی (متوفای ۱۱۵۳ ه.ق)
      16. محمد حیات بن ابراهیم سندی حنفی (متوفای ۱۱۶۳ ه.ق)
      17. ۳٫ مخالفت علمای مکه مکرمه
      18. ۴٫ سیدمحمد بن اسماعیل صنعانی(۱۰۹۹-۱۱۸۲ ه.ق)
      19. ۵٫ عبدالمحسن بن علی أُشَیقِری حنبلی (متوفای ۱۱۸۷ ه.ق)
      20. ۶٫ محمد بن سلیمان کردی مدنی شافعی (۱۱۲۷-۱۱۹۴ ه.ق)
      21. ۷٫ سلیمان بن عبدالوهاب بن سلیمان حنبلی (متوفای حدود ۱۲۱۰ ه.ق)
      22. ۸٫ عبدالله بن سعید علوی الحُضَری
      23. اسماعیل محمد پاشا تمیمی مالکی (متوفای ۱۲۴۸ ه.ق)
      24. ابن اهدل شافعی (۱۱۷۹-۱۲۵۰ ه.ق)
      25. ابن عابدین حنفی (۱۱۹۸ -۱۲۵۲ ه.ق)
      26. عثمان بن عبدالعزیز بن منصور حنبلی (متوفای ۱۲۸۲ ه.ق)
      27. زینی دحلان شافعی (۱۲۳۱-۱۳۰۴ ه.ق)
      28. رد و نقد مکتوب
      29. کتاب های اهل سنت
      30. کتاب های شیعه
      31. عوامل گسترش جریان وهابیت
      32. عوامل داخلی
      33. عوامل خارجی

افکار و پندارهای ابن تیمیّه حرانی حنبلی با مرگ او و شاگردش ابن قیّم جوزیه حنبلی، به بوتۀ فراموشی سپرده شده بود، تا این که آرای وی توسط فردی به نام محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی در قرن دوازدهم هجری قمری در منطقه نجد جزیره العرب از زاویۀ انزوا و گمنامی بیرون آمده و با شکل جدیدی خودنمایی کرد.

محمد بن عبدالوهاب نجدی کیست؟

محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۱۱۱ یا ۱۱۱۵ هجری قمری در شهر عُیَینِه، از توابع نجد به دنیا آمد. وی بیش از ۹۰ سال عمر کرد و در سال ۱۲۰۷ هجری قمری مرد. دوران نوجوانی خود را در زادگاهش عیَینِه سپری نمود. فقه حنبلی را از علمای حنابله آن دیار از جمله پدرش آموخت. وی برای تکمیل معلومات خود، رهسپار مکه و مدینۀ منوره شد و در آن جا به تحصیل فقه و حدیث پرداخت. پس از آن به بصره رفته و مدت چهار سال در آن جا اقامت کرده است.

معروف این است که وی پس از بصره، پنج سال در بغداد، یک سال در کردستان و دو سال در همدان مانده و مدت کوتاهی را نیز در اصفهان و قم بسر برد و پس از آن به نجد بازگشت.[۱]

برخی معتقدند محمد بن عبدالوهاب به منطقه شامات (موطن فکری ابن تیمیّه حرّانی حنبلی) نیز مسافرت نموده و مدتی را در آن جا سپری کرده است.[۲]

وی کتاب های ابن تیمیّه حرّانی حنبلی و ابن قیّم جَوزیه حنبلی را مطالعه نموده و از آن ها نسخته برداری کرده بود.[۳]

نکته قابل درنگ درباره شخصیت محمد بن عبدالوهاب، علاقه فراوان او به مطالعه سرگذشت مدعیان دروغین نبوت مانند مُسیلمۀ کذّاب، سَجاح، اسود عنسی و طُلیحه اسدی است.

در سال ۱۱۳۹ هجری قمری پدرش عبدالوهاب، از عُیَینِه به حُرَیمَلِه کوچ کرد. محمد بن عبدالوهاب نیز پس از مدتی در همین سال به حُرَیمَلِه آمده [۴] و با ابراز عقاید نیمه پنهان خویش، شهر را ملتهب ساخت ولی مردم به احترام پدرش سکوت کرده و متعرض وی نشدند.

عبدالوهاب از فرزندش محمد رضایت نداشت و همیشه او را از عقایدش نهی می کرد؛ تا این که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری از دنیا رفت. علاوه بر عبدالوهاب، سایر اساتید محمد بن عبدالوهاب از جمله شیخ محمد بن سلیمان کردی شافعی و شیخ محمد حیات سِندی حنفی نیز بر خطرناک بودن افکار وی تأکید داشتند.

دعوت به فتنه

نخستین دعوت محمد بن عبدالوهاب، به دوران اقامت وی در بصره باز می گردد. وی در آن جا به ابراز و ترویج عقاید خود پرداخت اما بزرگان و مردم شهر بصره با دعوت وی مخالفت کرده و او را از شهر بیرون کردند و بدین سان اولین دعوت وی با شکست مواجه شد.

وی پس از بازگشت به حُرَیمَلِه و پس از فوت پدر، به سبب التفاقاتی که منجر به ترور نافرجام وی شد، به ناچار از حُرَیمَلِه به زادگاه خویش عُیَینِه گریخت.

در عُیَینِه با عثمان بن حمد بن مَعمر، حاکم وقت پیمانی برقرار کرده و دعوت جدید خود را با او در میان نهاد. میان او و حاکم پیمانی برقرار شد که عثمان بن حمد بن مَعمر، محمد بن عبدالوهاب را در آشکار نمودن دعوت و انتشار عقایدش آزاد بگذارد و در مقابل محمد بن عبدالوهاب به هر ترتیبی که ممکن است، وی را بر نواحی نجد مسلّط کند؛ چرا که در آن زمان نجد به امارت های مختلفی تقسیم می شد که یکی از آن ها، عُیَینِه بود. عثمان بن حمد بن مَعمر برای استحکام روابط خود با محمد بن عبدالوهاب، خواهرش «جوهره» را به تزویج محمد بن عبدالوهاب درآورد.

گفته شده است محمد بن عبدالوهاب در این منطقه با تربیت شاگردانی پایه های دعوت خود را پی ریزی کرد. وی به همراه شاگردان خود به تخریب زیارتگاه ها و اماکن مقدسه عُیَینِه می پرداخت و مورد اعتراض مردم نیز قرار می گرفت اما تخریب فبر زید بن خطاب[۵] به دست محمد بن عبدالوهاب، شهر را به تشنج و التهاب کشیده و اعتراض های خاموش مردم را شعله ور کرده و پیمان منعقد شده را نیز سست کرد.

خبر دعوت محمد بن عبدالوهاب و عملکردهای او و شاگردانش به سلیمان بن محمد حمیدی امیر احساء و قطیف[۶] رسید. وی در نامه ای به عثمان بن حمد بن مَعمر حاکم عُیَینِه، دستور قتل محمد بن عبدالوهاب را صادر کرد.

پس از نامه امیر احساء و قطیف، عثمان بن حمد بن مَعمر، محمد بن عبدالوهاب را به ظاهر در انتخاب اقامتگاه جدید آزاد گذاشت. محمد بن عبدالوهاب نیز شهر دِر عِیّه، زادگاه مسیلمه کذاب را انتخاب کرد.

عثمان بن حمد بن مَعمر شخصی به نام فرید را همراه محمد بن عبدالوهاب فرستاد تا او را در مسیر درعیه به قتل برساند اما فرید از دستور عثمان بن حمد بن مَعمر سرپیچی کرده و بدون این که مأموریت خود را انجام دهد به عُیَینِه بازگشت و این گونه پیمان منعقد شده بین عثمان بن حمد بن مَعمر و محمد بن عبدالوهاب شکسته شد.

آغاز اتحاد وهابی ـ سعودی

محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی در سال ۱۱۵۷ هجری قمری وارد در عیه شد. او دعوت خود را با محمد بن سعود حاکم در عیه، در میان گذاشت و همان پیشنهادی را که به عثمان بن حمد بن مَعمر داده بود، با محمد بن سعود نیز مطرح کرد. با پذیرفته شدن پیشنهاد محمد بن عبدالوهاب توسط محمد بن سعود نخستن هسته اتحاد وهابی ـ سعودی شکل گرفت.

محمد بن سعود برای یاری محمد بن عبدالوهاب و جنگ با مخالفان توحید[۷] با وی بیعت نمود و پیمانی میان آن دو منعقد و مقرر شد:

در صورت پیروزی محمد بن عبدالوهاب، وی همکاری خود را با محمد بن سعود حفظ کرده و او را ترک نکند.

در گرفتن مالیات از اهالی درعیه با محمد بن سعود همکاری کرده و مانع آن نشود.

با پذیرفته شدن مفاد پیمان نامه توسط محمد بن عبدالوهاب و ازدواج عبدالعزیز پسر محمد بن سعود با دختر محمد بن عبدالوهاب، همکاری میان آن دو از استحکام بیشتری برخوردار شد. این معاهده تا به امروز با تقسیم دعوت برای آل شیخ و قدرت از آن آل سعود، ادامه دارد.

بعد از دعوت های ناتمام محمد بن عبدالوهاب بالأخره رؤیای وی در سایه اتحاد با آل سعود به واقعیت پیوست و توانست به بهانه جهاد با مشرکین حکومت وهابی ـ سعودی را پی ریزی کند. محمد بن عبدالوهاب با تربیت شاگردان بسیاری در این منطقه با محوریت کتب ابن تیمیّه حرّانی حنبلی و ابن قیّم جَوزیه حنبلی، زمینه گسترش دعوت خود را فراهم ساخت.[۸]

محمد بن عبدالوهاب و هوادارانش خود را «المُوَحّدون» نامیده و با تشبیه دعوت خود به دعوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله کسانی را که از اهالی منطقه در عیه به محمد بن عبدالوهاب ایمان می آوردند، انصار و کسانی را که خارج از منطقه در عیه به وی ایمان می آوردند، مهاجرین می نامیدند.

مطالعه سرگذشت مدعیان دروغین نبوت توسط محمد بن عبدالوهاب و شروع دوباره دعوت از زادگاه مُسیلمه کذاب، شبهه ادعای پیامبری محمد بن عبدالوهاب را  تقویت نموده است[۹] بویژه این که در بعضی نقل ها، محمد بن عبدالوهاب مدعی نزول وی بر خود شده است.[۱۰]

محمد بن عبدالوهاب مدعی دعوت به توحید و مبارزه با شرک و مظاهر آن بود، لکن با پیمودن راه ابن تیمیّه و نوشتن کتاب «التوحید» و تفسیر غلط از توحید و شرک، افکار فتنه انگیز و فراموش شده ابن تیمیّه را زنده کرد. وی هر گونه توسل، تبرک، طلب و درخواست از غیر خداوند، زیارت قبور، نذر برای صاحبان قبور، روشن کردن چراغ و شمع روی قبور و بنای گنبد و بارگاه بر قبور را منافی توحید و از مظاهر شرک و بت پرستی معرفی کرده و بر این اساس مسلمین را مشرک و مهدور الدوم دانست. وی با همکاری و حمایت بی دریغ آل سعود از سال ۱۱۵۷ تا ۱۲۰۷ هجری قمری به مدت ۵۰ سال به بهانه دعوت به توحید و مبارزه با شرک و مظاهر آن، مبارزه مسلحانه و خونین خود را در نجد و اطراف آن علیه سرزمین های اسلامی و بلاد مسلمانان آغاز نموده و به نجف و کربلا نیز کشانده و با کشتن هزاران مسلمان، زنان زیادی از مسلمین را به اسارت و به اصطلاح به کنیزی برده، کودکان بسیاری را یتیم کرده و اموال مسلمانان را به یغما بردند و کارهای زشت و قبیحی را که یهودیان جرأت انجام آن را با مسلمان و بلاد اسلامی نداشتند، انجام دادند. گزارش تفصیلی جنایات وهابیت در فصل های بعدی خواهدآمد .[۱۱]

سرانجام طومار زندگی سراسر قتل و غارت محمد بن عبدالوهاب با مرگ وی در شهر ریاض، روز دوشنبه، آخر ذی القعده سال ۱۲۰۷ هجری قمری در دوران حکومت عبدالعزیز بن محمد بن سعود، درهم پیچیده شد.

فرزندان محمد بن عبدالوهاب

محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی چهار فرزند به نام های عبدالله، حسن، حسین و علی داشت، که بعد از پدر عهده دار حکومت وهابیت بودند و در نجد به آل شیخ معروف هستند.

عبدالله دو فرزند به نام های سلیمان و عبدالرحمن داشت. سلیمان تعصب شدیدتری نسبت به آیین وهابیت داشت و در سال ۱۲۳۳ هجری قمری به دست ابراهیم پاشا کشته شد. عبدالرحمن نیز توسط ابراهیم پاشا دستگیر و به مصر تبعید شد و در همان جا از دنیا رفت.

حسن بن محمد بن عبدالوهاب، فرزندی به نام عبدالرحمن داشت. وی نزدیک صد سال عمر کرده و مدتی در مکه قاضی بود. عبدالرحمن فرزندی به نام عبداللطیف داشت و عبداللطیف نیز دو پسر به نام های ابراهیم و محمد داشت.

حسین بن محمد بن عبدالوهاب فرزندان زیادی باقی گذاشت.

نسل محمد بن عبدالوهاب از حسن بن محمد بن عبدالوهاب و حسین بن محمد بن عبدالوهاب ادامه پیدا کرده است اما علی بن محمد بن عبدالوهاب، فرزندی نداشته است.[۱۲]

آثار و کتب

بعضی از آثار و کتب به جای مانده از محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی عبارتند از:

کتاب التوحید

کشف الشبهات

اصول الإیمان

الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر

الرد علی الرافضه

فضل الإسلام

رساله فی أنّ التقلید جائز لا واجب

نصیحه المسلمین

تفسیر شهاده أن لا إله إلّا الله

تفسیر الفاتحه.[۱۳]

انحرافات محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی

مهم ترین انحرافات محمد بن عبدالوهاب را در نمونه های ذیل می توان جست:

کراهت داشتن از صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه و آله

محمد بن عبدالوهاب به پیروی از معاویه و با کراهت داشتن از شنیدن ذکر صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و زشت شمردن آن، از گفتن صلوات بعد از اذان و پخش آن از مناره ها توسط مؤذنین بویژه در شب های جمعه جلوگیری می کرد و در صورت سرپیچی از دستور، شخص متخلف را شدیدا مؤاخذه و تنبیه می کرد، به گونه ای که مؤذن نابینایی را به جرم فرستادن صلوات بر پیامبر بعد از اذان، اعدام کرد.[۱۴] وی با بی شرمی در این باره می گوید: إنّ الربابه فی بیت الخاطئه (زائیه) أقلّ إثما ممّن ینادی بالصلاه علی النّبیّ فی المنائر.[۱۵]

وی در اقدامی دیگر، تمامی کتاب هایی را که در فضیلت صلوات بر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نوشته شده بود، به بهانه دفاع از توحید به آتش کشید.[۱۶]

۲٫ جلوگیری از زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله

محمد بن عبدالوهاب به پیروی از مروان، حجاج و ابن تیمیّه، با مشرک خواندن زائرین قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، مسلمانان را از زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله منع می کرد اما گروهی از مسلمانان منطقه احساء فتوای محمد بن عبدالوهاب را تحملّ نکرده، برای زیارت قبر آن حضرت به سوی مدینه منوره حرکت کردند. هنگام بازگشت از زیارت و عبور از درعیه، مورد تعرض و هجوم پیروان محمد بن عبدالوهاب قرار گرفتند. وهابی ها با تراشیدن محاسن زائرین قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ، آنان را به عنوان تشهیر و توهین و ریختن آبرو، وارونه بر مرکبشان سوار نمودند و با همین حالت روانه احساء کردند.[۱۷]

جلوگیری از توسل به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله

محمد بن عبدالوهاب، با تأکید بر حرمت توسل به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و کافر دانستن متوسلین به آن حضرت، در تمامی خطبه های نماز جمعه خود در مسجد دِرعیّه، این جمله را تکرار می کرد: «من توسّل بالنّبی صلّی الله علیه و آله فقد کفر».[۱۸]

۴٫ نامه رسان و پستچی دانستن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله

محمد بن عبدالوهاب بارها از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به طارش و پیغام رسان تعبیر کرده است. وی معتقد است پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله پیام رسانی بیش نبود و پس از رحلت، هیچ فایده و اثری ندارد؛ لذا از زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و توسل به آن حضرت جلوگیری می کرد. این تفکر باطل محمد بن عبدالوهاب درباره پیامبر صلّی الله علیه و آله باعث شده بود پیروان وی در حضورش، پیامبر را تنقیص کرده و می گفتند:عصایی که در دست می گیریم از محمد بهتر است و فایده بیشتری دارد؛ زیرا بوسیله این عصا می توانیم حیوانات موزی همچون مار را بکشیم؛ اما محمد مرده است و هیچ فایده ای ندارد و هیچ کاری از او ساخته نیست. او تنها یک نامه رسان بود.[۱۹]

تکفیر و کشتار مسلمانان

وهابیت با جسارت و گستاخی، به تکفیر امت اسلامی از گذشته تا حال پرداخته، هر کس را که از آنان پیروی نمی کرد هرچند از پرهیزگارترین مسلمانان بود، تکفیر می نمودند. همه مسلمانان را مشرک نامیده، جان و مال آنان را مباح و ایمان را در پیروان خود منحصر دانسته و بسیاری از علما و مسلمین را به بهانه مشرک بودن به قتل رساندند.[۲۰]

به نمونه هایی از این تفکرات تکفیری اشاره می شود:

ابن عابدین حنفی به مناسبت بیان اوصاف و ویژگی های خوارج می نویسد: یکی از ویژگی های خوارج این است که تنها خودشان را مسلمان می دانند و تمامی مخالفشانشان را تکفیر می کنند. پیروان محمد بن عبدالوهاب نیز همین ویژگی را دارند. آنان که از نجد ظهور کردند و بر حرمین شریفین (مکّه و مدینه) تسلط پیدا کردند، خودشان را منتسب به مذهب حنابله می کنند و معتقدند تنها خودشان مسلمان هستند و کسانی که با عقائد و افکارشان مخالف باشند، مشرک هستند. آنان خود اهل سنت را مباح می دانستند و علمای آنان را کشتند تا این که به خواست خداوند در سال ۱۲۳۳ هجری قمری توسط لشگر مسلمانان شکست خوردند و شهرهایشان ویران گردید.[۲۱]

شیخ سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب، معتقد است محمد بن عبدالوهاب رکن جدیدی با عنوان «پیروی از محمد بن عبدالوهاب» را به ارکان دین اسلام اضافه کرده است. وی در یکی از ملاقات های خود از برادرش محمد پرسید: اسلام چند رکن دارد؟

محمد بن عبدالوهاب پاسخ داد: پنج رکن.

سلیمان بن عبدالوهاب به برادرش گفت: تو رکن ششم را نیز به ارکان اسلام اضافه کرده ای و معتقدی هر کس از تو پیروی نکند، مسلمان نیست.[۲۲]

فردی از محمد بن عبدالوهاب درباره بخشش گنه کاران در شب های ماه مبارک رمضان پرسید. وی در پاسخ گفت: خداوند در هر شب ماه رمضان صد هزار نفر را می آمرزد و در آخرین شب ماه رمضان به اندازۀ تمامی شب های گذشته، گنه کاران را می بخشد.

آن شخص گفت: کسانی که از تو پیروی می کنند، به اندازه  آنچه تو گفتی، نیستند. کسانی را که خداوند در شب های ماه مبارک رمضان می بخشد، مسلمانند، در حالی که تو فقط پیروانت را مسلمان می دانی و سایر مسلمین را کافر می دانی.[۲۳]

د) محمد بن عبدالوهاب با تشبیه دعوت خود به دعوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، کسانی را که از اهالی منطقه در عیه به وی ایمان می آوردند، «انصار» و کسانی را که خارج از منطقه در عیه ایمان می آوردند، «مهاجرین» می نامیدند.[۲۴]

وی معتقد بود اعمال کسانی که آیین وهابیت را نپذیرفتند، باطل است و پس از قبول آیین وهابیت باید اعمال گذشته را اعاده کنند، از این رو کسانی که قبل از پذیرش آیین وهابیت حج واجب انجام داده و قصد پیروی از آیین او را داشتند، به دستور محمد بن عبدالوهاب حج خود را اعاده می کردند.[۲۵]

کسانی که قصد پیروی از آیین وهابیت را داشتند باید به مشرک و کافر بودن خود و پدر و مادرشان و… شهادت می دادند تا اجازه ورود به آیین وهابیت به آنان داده می شد.[۲۶]

ه) روزی به محمد بن عبدالوهاب خبر رسید که گروهی از مخالفین آیین وهابیت عازم زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و حج بیت الله الحرام هستند. هنگام عبور کاروان از درعیه، محمد بن عبدالوهاب زائرین را مشرک خوانده و خطاب به پیروان خود گفت «خّلوا المشرکین یسیرون طریق المدینه و المسلمین یعنی أتباعه یخلفون معنا».[۲۷]

اوضاع سیاسی کشورهای آن دوران

محمد بن عبدالوهاب در بدترین شرایط تاریخی ـ سیاسی کشورهای اسلامی، آیین خود را اظهار کرد و به قتل و غارت مسلمین پرداخت. چرا که کشورهای اسلامی از چهار سو مورد تهاجم شدید استعمارگران صلیبی قرار گرفته بودند و جامعه اسلامی بیش از هر زمان نیاز به وحدت کلمه داشت.

انگلیسی ها بخش عظیمی از هند را با زور و تزویر از دست مسلمانان گرفته بودند و با پایان دادن به شوکت امپراطوری مسلمانان تیموری، رؤیای به چنگ آوردن پنجاب، کابل و سواحل خلیج فارس را در سر می پروراندند و لشگر خود را گام به گام به سمت جنوب و غرب ایران روانه می ساختند.

فرانسوی ها به رهبری ناپلئون ناپارت، مصر، سوریه و فلسطین را با جنگ اشغال کرده بودند و در حالی که به امپراطوری مسلمان عثمانی، چنگ و دندان نشان می دادند، در اندیشه نفوذ به هند بودند.

روسهای تزاری که مدعی جانشینی سزارهای مسیحی روم شرقی بودند، با حملات مکرر به ایران و امپراطوری عثمانی، می کوشیدند تا قلمرو حکومت خود را از یک سو تا قسطنطنیه و فلسطین و از سوی دیگر تا خلیج فارس گسترش دهند. بدین منظور اشغال نظامی متصرفات ایران و عثمانی ها در اروپا و قفقاز را در صدر برنامه های خود قرار داده بودند.

آمریکایی ها نیز چشم طمه به کشورهای اسلامی شمال آفریقا دوخته بودند و با گلوله باران شهرهای لیبی و الجزایر سعی در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند.

جنگ اتریش و عثمانی ها بر سر صربستان و همکاری ناوگان جنگی هلند با انگلیسی ها در محاصره نظامی پایتخت الجزایر نیز در همین دوران بحرانی پذیرفت.

محمد بن عبدالوهاب در این اوضاع نابسامان و بحرانی، به جای فتوا دادن علیه متجاوزین به حریم کشورهای اسلامی، با فتوا دادن به قتل هزاران مسلمان بی گناه، زمینه تزلزل و سقوط دولت ها و تجزیه کشورهای اسلامی را فراهم کرد و بزرگ ترین خدمت را به استعمارگران صلیبی نمود.

همفکران محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی

با وجود موج عظیمی از انتقادها و مخالفت ها با فرقه وهابیت، برخی علمای اهل سنت فریفته آیین وهابیت شده و با پیروی از آن، نقش مهمی در ترویج و استمرار آن ایفا کردند. مهم ترین همفکران محمد بن عبدالوهاب در فاصله ظهور بدعت وهابیت تا بعد از مرگ محمد بن عبدالوهاب، از نگاه زرکلی وهابی عبارتند از:

محمد بن عامر مَتحَمی رفیدی معروف به ابو نقطه متحمی (متوفای ۱۲۱۸ هجری قمری).[۲۸]

سعید بن مُسلَط ناجحی مغیدی (متوفای ۱۲۴۲ هجری قمری ).[۲۹]

محمد بن علی بن محمد شوکانی وهابی (۱۱۷۳-۱۲۵۰ هجری قمری).[۳۰]

سیدمحمود بن عبدالله آلوسی (۱۲۱۷-۱۲۷۰ هجری قمری).[۳۱]

صدیق حسن خان (۱۲۴۸-۱۳۰۷ هجری قمری).[۳۲]

خیرالدین پاشا تونسی (۱۲۲۵-۱۳۰۸ هجری قمری).[۳۳]

جمال الدین محمد بن صفدر حسینی اسدآبادی (۱۲۵۴-۱۳۱۵ هجری قمری).[۳۴] محمد عبده بن حسن خیرالله (۱۲۶۶-۱۳۲۳ هجری قمری).[۳۵]

جمال الدین قاسمی (۱۲۸۳-۱۳۳۲ هجری قمری).[۳۶]

امیرعلی بن سعادت علی هندی (۱۲۶۵-۱۳۴۷ هجری قمری).[۳۷]

محمد رشید رضا(۱۲۸۲-۱۳۵۴ هجری قمری).[۳۸] خیرالدین بن محمود زِرِکلی دمشقی وهابی (۱۳۱۰ -۱۳۹۶ هجری قمری).

لازم به ذکر است شاید برخی و یا حتی اکثر اسامی یاد شده مانند جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده، قطعا متاثر از محمد بن عبدالوهاب و جنایات وی نیستند ولی زرکلی وهابی برای بزرگ و مهم جلوه دادن پدیده وهابیت، اسامی آنان را بدون دلیل، در شمار متأثرین از محمد بن عبدالوهاب ذکر می کند.

مخالفین محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی

با این که محمد بن عبدالوهاب آیین خود را با شعار دعوت به توحید و مبارزه با شرکت و مظاهر آن آغاز کرد ولی خانواده وی، اساتید و علمای مذاهب اهل سنت بویژه علمای حنبلی مذهبی، متوجه انحراف و بطلان عقاید و آیین محمد بن عبدالوهاب شدند و از راه های گوناگون به روشن کردن افکار عمومی پرداختند.

عبدالوهاب بن سلیمان نجدی حنبلی (متوفای ۱۱۵۳ ه.ق)

عبدالوهاب بن سلیمان، قاضی عُیَینِه و حُرَیمَلِه، پدر محمد بن عبدالوهاب از اولین کسانی است که از افکار انحرافی و کفرآمیز فرزندش آگاه شد و او را سرزنش و نکوهش نمود و مردم را از عقاید باطلش آگاه ساخت.[۳۹]

محمد حیات بن ابراهیم سندی حنفی (متوفای ۱۱۶۳ ه.ق)

محمد حیات سندی حنفی از اساتید محمد بن عبدالوهاب در مدینه منوره بود و در دوران تلمذ محمد بن عبدالوهاب نزد وی، متوجه انحرافات فکری شاگردش شد و گفت: «سیضلّ هذا و یضلّ الله به من أبعده و أشقاه».[۴۰]

۳٫ مخالفت علمای مکه مکرمه

أ) در دوران امارت مسعود بن سعید بر مکه، سی تن از شاگردان محمد بن عبدالوهاب برای تبلیغ آیین خود رهسپار مکه مکرمه شدند. اهالی حرمین شریفین در مورد ظهور وهابیت و جنایاتشان در نجد و تأثیر منفی آنان در عرب های بادیه نشین، مطالبی را شنیده بودند؛ لذا امیر مکه دستور داد مناظره ای بین علمای حرمین شریفین و شاگردان محمد بن عبدالوهاب برپا شود. پس از مناظره طرفین، علمای حرمین شریفین عقاید وهابی ها را فاسد و کفرآمیز اعلام نمودند و قاضی شرع نیز دستور بازداشت و زندانی شدن آنان را صادر کرد. در نتیجه گروهی از آنان زندانی شدند و عده ای دیگر به درعیه گریختند و اجازه انجام اعمال حج به آنان داده نشد.[۴۱]

ب) در دوران امارت احمد بن سعید بر مکه[۴۲]،امیر درعیه بار دیگر گروهی از پیروان آیین وهابیت را به مکه فرستادند تا اجازه انجام اعمال حج را بگیرند اما علمای مکه با سؤالاتی که از آنان پرسیدند، دریافتند که آیین آنان چیزی جز زندقه و الحاد نیست و برای بار دوم نیز از آمدن به حج منع شدند.[۴۳]

۴٫ سیدمحمد بن اسماعیل صنعانی(۱۰۹۹-۱۱۸۲ ه.ق)

محمد بن اسماعیل ابتدا فریفته شعارهای محمد بن عبدالوهاب شد و در مدح وی اشعاری سرود اما پس از رخ نمودن چهره واقعی آنان و جنایات وهابیت، از مخالفین سرسخت آنان شد و قصیده ای در مذمت آنان سرود.

سرآغاز قصیده ای که محمد بن اسماعیل در مدح محمد بن عبدالوهاب سروده بود، چنین بود:

سلامٌ علی نجد و مَن حلّ فی نجد             و إن کان تسلیمی علی البُعد لا یجدی[۴۴]

وی پس از اطلاع و آگاهی از قتل و غارت و جنایات محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، از مواضع مثبت خود درباره وهابیت پشیمان شد و قصیده ای در مذمت آنان سرود که با این بیت شروع می شود:

رجعتَ عن القول الذی قلتُ فی نجد          و قد صحّ لی عنه خلاف الذی عندی

من از گفتار پیشین خود درباره محمد بن عبدالوهاب بازگشتم؛ زیرا خلاف آنچه دربارۀ وی می پنداشتم، برایم ثابت شده است. وی ماجرای پشیمانی خود را در کتاب «محو الحوبه فی شرح أبیات التوبه» که شرح قصیدۀ فوق است، تفصیلات بیان نموده است.[۴۵]

۵٫ عبدالمحسن بن علی أُشَیقِری حنبلی (متوفای ۱۱۸۷ ه.ق)

او از معاصرین محمد بن عبدالوهاب است که با حرکت وهابیت شدیداً مخالفت می کرد و کتابی نیز در رد محمد بن عبدالوهاب و افکار وی نوشته است.[۴۶]

۶٫ محمد بن سلیمان کردی مدنی شافعی (۱۱۲۷-۱۱۹۴ ه.ق)

محمد بن سلیمان کردی، استاد محمد بن عبدالوهاب در مدینه منوره بود که در همان دوران، متوجه انحرافات فکری محمد بن عبدالوهاب شده بود.[۴۷]

شیخ محمد بن سلیمان در اوج جنایات محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، در تقریظ خود بر کتاب «الصواعق الإلهیّه فی الرّد علی الوهابیّه»، نوشته شیخ سلیمان بن عبدالوهاب، با کافر دانستن محمد بن عبدالوهاب، به مخالفت با تفکرات باطل وی پرداخت.[۴۸]

۷٫ سلیمان بن عبدالوهاب بن سلیمان حنبلی (متوفای حدود ۱۲۱۰ ه.ق)

شیخ سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب، با انتقاد شدید از برادر خود، در بیان افکار باطل برادرش و تاثیرات منفی آن در افکار عمومی آن دوران، معتقد است، محمد بن عبدالوهاب مردم را فریب داده و سخنان خود را در ظاهر به کتاب و سنت منتسب می کند امام برداشت های او غلط بوده و به مخالفت علما توجه نمی کند. از مطرح کردن سخنان خود در جوامع علمی و نزد علما ابا داشته، مردم را به پیروی از افکارش ملزم نموده، مسلمانانِ مخالف خود را جاهل دانسته و تکفیر می کند و باعث ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی می شود. شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در بیان شخصیت علمی برادرش می گوید: وی حتی یک ویژگی از ویژگی های مجتهدین را ندارد. اللهم اهد هذا الضالّ و ردّه إلی الحقّ.وی با انتقاد تند و صریح از تکفیر مسلمانان توسط محمد بن عبدالوهاب و پیروان وی، می نویسد: محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به خاطر اموری (زیارت قبور، توسل و تبرک و…) تکفیر می کند که قبل از احمد بن حنبل و در زمان پیشوایان اسلام، در تمامی بلاد اسلامی شایع و رایج بود اما هیچ یک از علما به خاطر این امور، مسلمانان را تکفیر ننمودند و فتوا به ارتداد آنان و دستور جهاد با آنان را ندادند و سرزمین های اسلامی را بلاد شرک و کفر ننامیدند.شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در پایان، با تردید در سلامت عقلی و روانی برادرش می گوید: لازمه سخنان شما این است که تمامی علما، أمرا و عموم مسلمانان از زمان احمد بن حنبل به بعد، کافر و مرتد بوده و تنها فرقه نجات فرقه نجات یافته، فرقه وهابیت است، فإنّا لله و أنّا إلیه راجعون.[۴۹]

وی با نگارش دو کتاب، انحراف و بطلان عقاید محمد بن عبدالوهاب را بیان کرده و جامعه اسلامی را از خطرات آن آگاه ساخته است.

۸٫ عبدالله بن سعید علوی الحُضَری

وی که از معاصرین محمد بن عبدالوهاب به شمار می رود، محمد بن عبدالوهاب را مبتدع، دغل کار، کذاب، ریاکار و فتنه گری از یمامه معرفی کرده است. عبدالله بن سعید به خاطر تکفیر مسلمانان اهل سنت توسط محمد بن عبدالوهاب، رساله ای را برای پیشگیری و ممانعت از انتشار عقاید محمد بن عبدالوهاب در دیگر نقاط شبه جزیره، در نقد و رد افکار او نوشته است، اما متاسفانه این رساله تاکنون به چاپ نرسیده است.

اسماعیل محمد پاشا تمیمی مالکی (متوفای ۱۲۴۸ ه.ق)

اسماعیل محمد پاشا از حامیان سرسخت امپراطوری عثمانی و مخالف شدید حرکت وهابیت بوده و در رد آن نیز کتاب هایی نوشته است. [۵۰]

ابن اهدل شافعی (۱۱۷۹-۱۲۵۰ ه.ق)

عبدالرحمن بن سلیمان معروف به ابن اهدل شافعی، از کسانی است که با توجه به حدیث شریف نبوی درباره خوارج و نشانه های آنان[۵۱]، وهابیت را خوارج زمان می داند.[۵۲]

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله یکی از نشانه های خوارج را سرهای تراشیده آنان معرفی می کند. این ویژگی در هیچ یک از فرقه های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیت، گزارش نشده است.

ابن عابدین حنفی (۱۱۹۸ -۱۲۵۲ ه.ق)

محمد امین بن عمر بن عبدالعزیز معروف به ابن عابدین[۵۳] از علمای بزرگ حنفی و از معاصران محمد بن عبدالوهاب، وهابیان را خوارج زمان ما معرفی کرده است و به مناسبت بیان اوصاف و ویژگی های خوارج می نویسد: یکی از ویژگی های خوارج این است که تنها خودشان را مسلمان می دانند و تمامی مخالفشان را تکفیر می کنند. پیروان محمد بن عبدالوهاب نیز همین ویژگی را دارند. آنان که از نجد ظهور کردند و بر حرمین شریفین (مکه و مدینه) تسلط پیدا کردند، خودشان را منتسب به مذهب حنابله می کنند و معتقدند تنها خودشان مسلمان هستند و کسانی که با عقائد و افکارشان مخالف باشند، مشرک هستند. آنان بسیاری از اهل سنت و عالمان سنی را با همین بهانه به قتل رساندند تا این که به خواست خداوند در سال ۱۲۳۳ هجری قمری توسط لشگر مسلمانان شکست خوردند.[۵۴]

عثمان بن عبدالعزیز بن منصور حنبلی (متوفای ۱۲۸۲ ه.ق)

عثمان بن عبدالعزیز از قضات نجد و از مخالفین محمد بن عبدالوهاب و حرکت وی است.[۵۵]

زینی دحلان شافعی (۱۲۳۱-۱۳۰۴ ه.ق)

زینی دحلان شافعی با خوارج خواندن فرقه وهابیت و نگارش کتاب های «الدُرر السنه فی الرد علی الوهابیه»، «فتنه الوهابیه»، «خلاصه الکلام فی أمراء البلد الحرام» و «الفتوحات الاسلامیه» در رد وهابیت، خود را در شمار مخالفین جدی محمد بن عبدالوهاب و فرقه ساختگی وهابیت قرار داده است.

از معاصرین نیز می توان کسانی چون محمد بن علوی مالکی در کتاب «مفاهیم یجب أن تصحح»، حسن بن فرحان مالکی در کتاب «داعیه و لیس نبیاً» و حسن بن سقاف شافعی در کتاب «السلیفه الوهابیه» و صدها نفر دیگر را از مخالفین محمد بن عبدالوهاب و فرقه وهابیت نام برد.

رد و نقد مکتوب

عبدالرحمن بن اهدل شافعی با تطبیق حدیث شریف نبوی بر وهابیان، معتقد است نیازی به تالیف و نوشتن کتاب علیه وهابیان نبوده و می نویسد: «لا یحتاج أن یؤلف أحد تألیفاً للردّ علی ابن عبدالوهاب، بل یکفی فی الرد علیه قوله صلّی الله علیه و آله: «سیماهم التحلیق» فإنّه لم یفعله أحد من المبتدعه غیرهم».[۵۶]

با این حال علمای شیعه و اهل سنت بویژه حنابله، کتاب های زیادی در ردّ و بطلان افکار انحرافی محمد بن عبدالوهاب نوشته اند. سید عبدالله محمد علی در کتاب «معجم ما ألفه علماء الأمه ضد الوهابیّه» بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب و رساله از علمای فریقین را در رد افکار و عقاید فرقه وهابیت نام می برد که تعداد زیادی از این کتاب ها، در رد عقاید و باورهای محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است. مهم ترین آن ها عبارتند:

کتاب های اهل سنت

تقریظ محمد بن سلیمان کردی شافعی استادمحمد بن عبدالوهاب بر رسالۀ سلیمان بن عبدالوهاب.

«تجرید سیف الجهاد لمدّعی الأجتهاد»، عبدالله بن عبداللطیف شافعی، استاد محمد بن عبد الوهاب.[۵۷]

السیوف الصقال فی رقبه من ینکر کرامات الأولیاء بعد الانتقال»، عبدالباقی بن عبدالرحمن بن علی بن محمد خزرجی مصری حنفی، متوفای ۱۰۷۸ هجری قمری.[۵۸]

«تهکم المقلدین بمن ادّعی تجدید الدین»، محمد بن عبدالرحمن بن حسین بن محمد بن عفالق احسائی حنبلی متوفای ۱۱۶۴ هجری قمری.[۵۹]

«الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه»، سلیمان بن عبدالوهاب، متوفای حدود ۱۲۱۰ هجری قمری.[۶۰]

«فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب»، سلیمان بن عبدالوهاب، متوفای حدود ۱۲۱۰ هجری قمری.[۶۱]

«الرد علی من کفّر المسلمین بسبب النذر لغیر الله»، سلیمان بن عبدالوهاب، متوفای حدود ۱۲۱۰ هجری قمری.[۶۲]

«الصارم الهندی فی عنق النجدی»، شیخ عطاء مکی.[۶۳] «الانتصار للأولیاء الأبرار»، طاهر سُنبل بن محمد سنبل حنفی (نیمه اول قرن سیزدهم).[۶۴]

«مصباح الأنام و جلاء الظلام فی ردّ شبه البدعی النجدی التی أضلّ بها العوام»، سید علوی بن احمد بن حسن بن عبدالله بن علوی حداد متوفای ۱۲۲۲ هجری قمری.[۶۵]

«الصواعق و الرعود فی الردّ علی ابن سعود»، عبدالله بن داود زبیری حنبلی، متوفای ۱۲۲۵ هجری قمری.[۶۶]

«النقول الشرعیه فی الرّد علی الوهابیه»، حسن بن عمر بن معروف شَطّی حنبلی (۱۲۰۵-۱۲۷۴ هجری قمری).[۶۷]

«الدرر السنیه فی الرِّد علی الوهابیّه»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (۱۲۳۱ -۱۳۰۴ هجری قمری)

«فتنه الوهابیه»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی،معروف به زینی دحلان (۱۲۳۱ -۱۳۰۴ هجری قمری)

«رساله فی فضائل الصلاه علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله، احمدبن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (۱۲۳۱ -۱۳۰۴ هجری قمری)

«رساله فی جواز التوسل»،احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (۱۲۳۱-۱۳۰۴ هجری قمری)

«خلاصه الکلام فی أمراء البلد الحرام من زمن النّبیّ صلّی الله علیه و آله إلی وقتنا هذا بالتمام»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (۱۲۳۱-۱۳۰۴ هجری قمری)

«الفتوحات الاسلامیه»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (۱۲۳۱ -۱۳۰۴ هجری قمری)

«تاریخ الدول الاسلامیه بالجداول المرضیه»، احمد بن زینی بن احمد دحلان

مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (۱۲۳۱ ۱۳۰۴ هجری قمری).[۶۸]

«اظهار العقوق ممّن منع التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و الولی الصدوق»، شیخ محمد بن محمد بن مصطفی مشرفی جزائری مالکی (۱۲۵۵ -۱۳۲۴ هجری قمری).[۶۹]

شواهد الحق فی الاستغاثه بسید الخلق»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهائی شافعی (۱۲۶۵ -۱۳۵۰ هجری قمری).[۷۰]

«أفضل الصلوات علی سید السادات»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی شافعی (۱۲۶۵-۱۳۵۰ هجری قمری).[۷۱] «الأنوار المحمدیه من المواهب اللدنیه»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی شافعی (۱۲۶۵-۱۳۵۰ هجری قمری).[۷۲]

«القصیده الرائیه الکبری فی ذمّ البدعه الوهابیه»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی شافعی (۱۲۶۵ ۱۳۵۰ هجری قمری).[۷۳]

«الفجر الصادق فی منکری التوسل والکرامات و الخوارق»، جمیل صدقی بن محمد فیضی بن ملااحمد بابان افندی زهاوی کردی بغدادی، معروف به زهاوی (۱۲۷۹ -۱۳۵۴ هجری قمری).[۷۴]

«الأقوال المرضیه فی الرّد علی الوهابیه»، شیخ محمد عطاء بن ابراهیم حمصی

دمشقی حنفی معروف به محمد الکسم، متوفای ۱۳۵۷ هجری قمری.[۷۵]

«المقالات الوفیه فی الرّد علی الوهابیه»، شیخ حسن خزبک.[۷۶]

«السلفیه الوهابیه أفکارها الأساسیه و جذورها التاریخیه»، حسن بن علی سقاف اردنی شافعی.

«مفاهیم یجب أن تصحح»، محمد بن علوی مالکی.

«داعیه و لیس نبیا قراءه نقدیه لمذهب الشیخ محمد بن عبدالوهاب فی التکفیر»، حسن بن فرحان مالکی.

کتاب های شیعه

«منهج الرشاد لمن أراد السداد»، شیخ جعفر کاشف الغطاء (۱۱۵۶ -۱۲۲۸ هجری قمری).[۷۷]

«الأیات الجلیّه فی ردّ شبهات الوهابیّه»،شیخ مرتضی کاشف الغطاء،(متوفای ۱۳۴۹ هجری قمری).[۷۸]

إزاحه الوسوسه عن جواز تقبیل الأعتاب المقدسه»، شیخ عبدالله بن محمد حسن مامقانی نجفی (۱۲۹۰ -۱۳۵۱ هجری قمری).[۷۹]

«دعوی الهدی إلی الورع فی الأفعال و الفتوی»، شیخ محمد جواد بلاغی نجفی (۱۲۸۲ -۱۳۵۲ هجری قمری).[۸۰]

«الرد علی الوهابیه»، سید صدرالدین حسن بن هادی کاظمی، معروف به سید حسن صدر (۱۲۷۲-۱۳۵۴ هجری قمری).[۸۱]

کشف الارتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب»، سید محسن بن عبدالکریم بن علی بن محمد امین، معروف به سیدمحسن امین حسینی عاملی (۱۲۸۲ -۱۳۷۱ هجری قمری).[۸۲]

«الآیات البیّنات فی قمع البدع و الضلالات»، شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (۱۲۹۴-۱۳۷۳ هجری قمری).[۸۳]

«البراهین الجلیه فی رفع تشکیکات الوهابیه»، محمدحسن قزوینی حائری، متوفای ۱۳۸۰ هجری قمری.[۸۴]

«الرّد علی الوهابیه»، میرزا محمدعلی بن ابی القاسم غروی اردوبادی تبریزی (۱۳۱۲ -۱۳۸۰ هجری قمری).[۸۵]

«هذه هی الوهابیّه»، محمد جواد مغنیه (۱۳۲۲ -۱۴۰۰ هجری قمری).

«التبرک»، شیخ علی احمدی میانجی.

«المواسم و المراسم»، سیدجعفر مرتضی عاملی.

«مع الوهابیین فی خططهم و عقائدهم»، شیخ جعفر سبحانی.

«الوهابیه فی المیزان»، شیخ جعفر سبحانی.

«روافد الإیمان إلی عقائد الإسلام»، شیخ نجم الدین طبسی.

«الوهابیه دعاوی و ردود»، شیخ نجم الدین طبسی.

«السلف و السلفیون»، شیخ نجم الدین طبسی.

«الوهابیه فرقه للتفرقه»، شیخ نجم الدین طبسی.[۸۶]

برای آگاهی بیشتر از کتاب هایی که توسط علمای فریقین در ردّ محمد بن عبدالوهاب و آیین وی نوشته شده است، به کتاب های «معجم ما ألفه علماء الأمه ضد الوهابیّه» نوشته سید عبدالله محمدعلی، «آراء علماء السنه فی الوهابیه» نوشته سید مرتضی رضوی، «وهابیت از دیدگاه اهل سنت» نوشته علی اصغر رضوانی، «الذریعه إلی تصانیف الشیعه»[۸۷]نوشته آقابزرگ تهرانی، «بحوث فی الملل و النحل»[۸۸] نوشته شیخ جعفر سبحانی و شماره ۴ مجله تراثنا مؤسسه آل البیت علیهم السلام مراجعه شود.

عوامل گسترش جریان وهابیت

حرکت وهابیت به سرکردگی محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی، ادامه افکار باطل ابن تیمیّه حرّانی حنبلی بود. سؤالی که مطرح است، این است که: چه عواملی باعث شد محمد بن عبدالوهاب در ارایه و ترویج افکار منحرف خود به پیشرفت هایی دست یابد، در حالی که ابن تیمیّه در نشر و ترویج همین افکار شکست خورده و منزوی شد؟

عوامل گسترش وهابیت را در دو عامل داخلی و خارجی می توان جستجو کرد.

عوامل داخلی

محمد بن عبدالوهاب برای شروع دعوت خود منطقه ای را انتخاب کرد که علمای زیادی در منطقه وجود نداشت. مردم نیز به خاطر عدم حضور علما، مبادی اوّلیّۀ اسلام را نمی دانستند. از تفکر و تعقل نیز بهره ای نبرده و آمادگی پذیرش هرگونه افکار منحرف و باطل را به نام دین، داشتند.

وی، افکار منحرف و باطل خود را در مناطق بادیه نشین و بی سوادها مطرح می کرد و هیچ گاه در مراکز و مجامع علمی و در حضور علما مطرح نکرده و از حضور در این مراکز و مواجه شدن با علما سرباز می زد.

قبیله آل سعود نیز با تمام امکانات مادی خود به حمایت و یاری وی شتافته و شرایط را برای پیشرفت و گسترش دعوت محمد بن عبدالوهاب فراهم کرده بودند.[۸۹]

عوامل خارجی

با توجه به نقش مهم وهابیت در تجزیه کشورهای اسلامی و تفرقه میان امت اسلامی، حمایت های بی دریغ استعمار از این جریان را می توان عامل مهم خارجی در گسترش این فرقه دانست اما مهم ترین عامل انزوای ابن تیمیّه را می توان حضور پررنگ و مؤثر علمای اهل سنتِ آن دوران دانست.

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[۱]– برخی می گویند محمد بن عبدالوهاب به بیشتر شهرهای عراق و ایران حتی غزنین افغانستان نیز سفر کرده است. میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی: ص۴۰۹٫

[۲]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج۶، ص۲۵۷، شرح حال محمد بن عبدالوهاب.

[۳]– سیدمحسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب:ص۸٫

[۴]– برخی می گویند محمد بن عبدالوهاب قبل از آمدن به حُرَیمَلِه به احساء رفته و شیخ عبدالله بن محمد بن عبدالطیف شافعی أحسائی را ملاقات کرده است. حسین بن غَنّام وهابی، تاریخ نجد: ص۸۳٫

[۵]– زید بن خطاب، برادر عمر بن خطاب است که از او بزرگتر بود و قبل از عمر بن خطاب اسلام آورده بود. وی ظاهراً در تمامی جنگ های پیامبر صلّی الله علیه و آله شرکت کرده بود. سرانجام در سال ۱۲ هجری قمری، در جنگ یمامه به همراه ۶۰۰ نفر از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله به شهادت رسید. ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء، ج۱، ص ۲۹۸، شرح حال زید بن خطاب، ش ۵۷٫ حسین بن غنام در تاریخ خود می نویسد: «و کان فی العیینه و ما حولها کثیر  من القباب و المساجد و المشاهد المبنیه علی قبور الصحابه و الأولیاء و الأشجار التی بعضمونها و یتبرکون بها، کقبّه قبر زید بن الخطاب فی الجیله… فخرج الشیخ محمد بن عبدالوهاب و معه عثمان بن معمر و کثیر من جماعتهم إلی تلک الأماکن بالمعاول، فقطعوا الأشجار و هدموا المشاهد و القبور و عدلوها علی السنه و کان الشیخ هو الذی هدم قبه قبر زید بن الخطاب بیده». تاریخ نجد: ص۸۴، حیاه الشیخ محمد بن عبدالوهاب.

[۶]– حکومت احساء و قطیف قوی تر از حکومت عُیَینِه بود و نسبت به حکومت عُیَینِه، حکومت مرکزی به شمار می آمد.ر.ک: جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل: ج۴، ص۵۴۶٫

[۷]– مخالفان توحید در نگاه محمد بن عبدالوهاب نه مشرکین هستند و نه کفار و نه متجاوزین به کشورهای اسلامی، بلکه در واقع مسلمانانی بودند که پذیرای تفکرات محمد بن عبدالوهاب نبودند. تفصیل این مطلب در جنایات وهابیت خواهدآمد.

[۸]– سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب:ص۸٫

[۹]– «و الظاهر من حال محمد بن عبدالوهاب أنّه یدعی النبوه ألّا أنّه ما قدر علی أظهار التصریح بذلک و کان فی أوّل أمره مولعاً بمطالعه أخبار من ادّعی النبوه کاذباً کمسیلمه الکذاب و سجاح و الأسود العنسی و طلیحه الأسدی و أضرابهم، فکانّه یضمر فی نفسه دعوی النبوّه و لو أمکنه إظهار هذه الدعوه لأظهرها و کان یقول لأتباعه: إنّی أتیتکم بدین جدید و یظهر ذلک من أقواله». زینی دحلان مکی شافعی، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه: ص۳۲٫

[۱۰]-«و قال له رجل آخر مره: هذا الدین الذی جئت به متصل أم منفصل؟ فقال له: حتی مشایخی و مشایخهم إلی ستمائه سنه کلّهم مشرکون. فقال له الرجل: إذن دینک منفصل لا متصل، فعمن أخذته؟ فقال: وحی إلهام کالخضر». زینی دحلان مکی شافعی، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه: ص۲۷٫

[۱۱]– برای آشنایی با گزارش تفصیلی جنایات وهابیت به بخش دوم، فصل چهارم مراجعه شود. 

[۱۲]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیه: ص ۳۶ و زرکلی وهابی، الأعلام: ج۱، ص۲۹۵ و ج ۳، ص۱۲۹، ۳۰۴ و ۳۱۱ و ج ۴، ص ۹۹ و ۱۳۱ و ج ۵، ص۳۰۶ و ج۶، ص۲۱۸٫

[۱۳]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج۶، ص۲۵۷، شرح حال محمد بن عبدالوهاب.

[۱۴]– «و کان ینهی عن الصلاه علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله و یتأذّی من سماعها و ینهی عن الإتیان بها لیله الجمعه و عن الجهر بها علی المنائر و یؤذی من یفعل ذلک و یعاقبه أشدّ العقاب حتّی أنّه قتل رجلاً أعمی کان مؤذناً صالحاً ذا صوت حسن، نهاء عن الصلاه علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی المناره بعد الأذان، فلم ینته و أتی بالصلاه علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله، فأمر بقتله، فقتل، ثم: إنّ الربابه فی بیت الخاطئه یعنی زائیه أقلّ إثما ممن ینادی بالصلاه علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی المنائر». زینی دحلان شافعی، الدُرََر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیّه:ص۲۸٫

[۱۵]– گناه زنانی که در حال زنا هستند، از کسانی که بر بالای مناره ها بر پیامبر صلوات می فرستند، کمتر است.

[۱۶]– «و أحرق دلائل الخیرات و غیرها من کتب الصلاه علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله ».همان.

[۱۷]– «و من مقابحه أنّه لمّا منع الناس من زیاره النّبیّ صلّی الله علیه و آله خرج ناس من الاحساء و زوار النّبی صلّی الله علیه و آله و بلغه خبرهم، فلمّا رجعوا مرّوا علیه بالدرعیه، فأمر بحلق لحاهم، ثمّ أرکبهم مقلوبین من الدرعیه  إلی الحساء». همان.

[۱۸]– «یخطب للجمعه فی مسجد الدرعیه و یقول فی کلّ خطبه: و من توسّل بالنبیّ فقد کفر».همان، ۲۷٫

[۱۹]– «عصای هذه خیر من محمد لأنّها ینتفع بها فی قتل الحیّه و نحوها و محمد قد مات و لم یبق فیه نفع أصلاً إنّما هو طارش».همان، ص۲۹٫

[۲۰]– «فإنّهم کانوا یحکمون الناس بالکفر من منذ ستمائه سنه» و «و کانوا یصرحون بتکفیر الأمه من منذ ستمائه سنه».همان، ص۳۱٫

[۲۱]– «کما وقع فی زماننا فی أتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابله، لکنّهم اعتقدوا أنّهم هم المسلمون و أنّ من خاف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذلک قتل أهل السنّه و قتل علمائهم حتّی کسر الله شوکتهم و خرب بلادهم و ظفر بهم عساکر المسلمین عام ثلاث و ثلاثین و مائتین و ألف». ابن عابدین حنفی، حاشیه رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فی فقه مذهب الإمام أبی حنیفه النعمان: ج۴، ص۴۴۹، باب البغاه، مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا.

[۲۲]– «و کان أخوه الشیخ سلیمان بن عبدالوهاب من أهل العلم، فکان ینکر علیه إنکاراً شدیداً فی کلّ ما یفعله أو یأمر به و لم یتبعه فی شیء ممّا ابتدعه و قال له أخوه سلیمان یوماً: کم أرکان الإسلام یا محمد بن عبدالوهاب؟ فقال: خمسه. فقال: أنت جعلتها ستّه، السادس من لم یتبعک فلیس بمسلمٍ. هذا عندک رکن سادس للإسلام». زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیه: ص۲۷٫

[۲۳]– «و قال رجل آخر یوماً لمحمد بن عبدالوهاب: کم یعتق الله کل لیله فی رمضان؟ فقال له: یعتق فی کلّ لیله مائه ألف و فی آخر لیله یعتق مثل ما أعتق فی الشهر کلّه. فقال له: لم یبلغ من اتّبعک عشر عشر ما ذکرت، فمن هؤلاء المسلمون الذین یعتقهم الله تعالی و قد حصرتَ المسلمین فیک و فیمن اتّبعک؟ فبهت الذی کفر».همان.

[۲۴]-. «یسمون من اتبعهم من الخارج المهاجرین و مَن کان مِن أهل بلدتهم یسمونهم الأنصار». همان، ص۳۲٫÷

[۲۵]– «و إذا دخل إنسان فی دینهم و کان قد حجّ حجه الإسلام قبل ذلک، یقولون له: حجّ ثانیاً، فإنّ حجّتک الأولی فعلتّها و أنت مشرک، فلاتسقط عنک الحج». همان.

[۲۶]– «و کانوا إذا أراد أحد أن یتبعهم علی دینهم طوعاً أو کرهاً یأمرونه بالإتیان بالشهادتین أولاً ثمّ یقولون له: أشهد علی نفسک أنّک کنتَ  کافراً و أشهد علی و الدیک أنّهما ما تا کافرین و أشهد علی فلان و فلان أنّه کان کافراً و یسمون له جماعه من أکابر العلماء الماضین، فإن شهدوا بذلک قبلوهم و إلّا أمروا بقتلهم».همان، ص۳۱٫

[۲۷]– . همان، ص۲۸٫

[۲۸]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج۶، ص۱۸۱، شرح حال محمد بن عامر.

[۲۹]– همان، ج۳، ص۱۰۲، شرح حال سعید بن مسلط.

[۳۰]– همان، ج۶، ص۲۹۸، شرح حال شوکانی وهابی.

[۳۱]– همان، ص۱۷۶ و ۲۵۷، شرح حال آلوسی و محمد بن عبدالوهاب.

[۳۲]– همان، ص۱۶۷، شرح حال صدیق حسن خان.

[۳۳]– همان، ج۲، ص ۱۳۵، شرح حال جمال الدین قاسمی.

[۳۴]– همان، ج۲، ص۳۲۷، شرح حال خیرالدین تونسی.

[۳۵]– همان، ج۶، ص۱۶۸ و ۲۵۷، شرح حال جمال الدین اسد آبادی و محمد بن عبدالوهاب.

[۳۶]– همان، ص ۲۵۲ و ۲۵۷، شرح حال محمد عبده و محمد بن عبدالوهاب.

[۳۷]– همان، ص۱۳، شرح حال امیر علی هندی.

[۳۸]– همان، ج۶، ص۱۲۶، شرح حال محمد رشید رضا.

[۳۹]– «و کان والدء عبدالوهاب من العلماء الصالحین، فکان أیضاً یتفرس فی ولده المذکور الإلحاد و یذمّه کثیراً و یحذر الناس منه». زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیّه: ص۲۹٫

[۴۰]– «و کان الشیخان المذکوران (الشیخ محمد بن سلیمان الکردی الشافعی و الشیخ محمد حیاه السندی الحنفی) و غیرهما من أشیاخه یتفرسون فیه الإلحاد و الضلال و یقولون: سیضلّ هذا و یضلّ الله به من أبعده و أشقاه، فکان الأمر کذلک و ما أخطأت فراستهم فیه». همان.

[۴۱]– «أرادوا الحج فی دوله الشریف مسعود بن سعید بن سعد بن زید و کانت و لایه الشریف مسعود إماره مکه سنه ۱۱۴۶ سته و أربعین و مائه و ألف و وفاته سنه ۱۱۶۵ خمسه و ستّین و مائه و ألف، فأرسلوا یستأذنوه فی الحج و غایه مرادهم إظهار عقدتهم و حمل أهل الحرمین علیها، فأرسلوا قبل ذلک ثلاثین من علمائهم ظنّاً منهم أنّهم یفسدون عقائد أهل الحرمین و یدخلون علیهم الکذب و المین، و طلبوا الإذن فی الحج و لو بشیء مقرر علیهم کلّ عام یدفعونه، و کان أهل الحرمین قد سمعوا بظهورهم فی نجد و إفسادهم عقائد البوادی و لم یعرفوا حقیقه ذلک، فلمّا وصل علمائهم مکه أمر الشریف مسعود أن یناظر علماء الحرمین العلماء الذین بعثوهم، فناظروهم، فوجدوهم ضحکه و مسخره کحمر مستنفره فرّت من قصوره و نظروا إلی عقائدهم، فإذا هی مشتمله علی کثیر من المکفرات، فبعد أن أقاموا علیهم الحجه و البرهان أمر الشریف مسعود قاضی الشرع أن یکتب حجّه بکفرهم الظاهر، لیعلم به الأوّل و الآخر و أمر بسجن أولئک الملحده الانذال وضعهم فی السلاسل و الاغلال، فقبض منهم جماعه و سجنهم و فرّ الباقون». ص ۲۹-۳۰٫

[۴۲]– وی از سال ۱۱۸۴ هجری قمری تا ۱۱۸۶ هجری قمری والی مکه بود. همان.

[۴۳]– «أرسل أمیر الدرعیه جماعه من علمائهم، فأمر العلماء أن یختبروهم، فاختبروهم، فوجدوهم لا یتدینون إلّا بدین الزنادقه، فأبی أن یأذن لهم فی الحج». همان، ص۳۰٫

[۴۴]– درود بر نجد و کسی که در آن قرار دارد، هر چند درود من از این راه دور سودی ندارد.

[۴۵]– سیدمحسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب: ص۸٫

[۴۶]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج۴، ص۱۵۱، شرح حال اشیقری.

[۴۷]– «و کان الشیخان المذکوران (الشیخ محمد بن سلیمان الکردی الشافعی و الشیخ محمد حیاه السندی الحنفی) و غیر هما من أشیاخه یتفرسون فیه الإلحاد و الضلال و یقولون: سیضلّ هذا و یضلّ الله به من أبعده و أشقاه، فکان الأمر کذلک و ما أخلأت فراستهم فیه». زینی دحلان شافعی، الدُرر السَنیّه فی الردّ علی الوهابیّه: ص۲۹٫

[۴۸]– همو، فینه الوهابیه: ص۹٫

[۴۹]– «فإنّ الیوم ابتلی الناس بمن ینتسب إلی الکتاب و السنه و یستنبط من علومها و لا یبالی من خالفه و إذا طلبت منه أن یعرض کلامه علی أهل العلم لم یفعل، بل یوجب الناس الأخذ بقوله و لمفومه و من خالفه فهو عنده کافر، هذا و هو لک یکن فیه خصله واحده من خصال أهل الاجتهاد و لا والله عشر واحده و مع هذا فراج کلامه علی کثیر من الجهال، فإنّا لله و إنّا إلیه راجعون». سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الإلهیه فی الرّد علی الوهابیّه، ص۱۵، مقدمه فی التقلید و الاجتهاد.

[۵۰]– زرکلی وهابی، الأعلام:ج۱،ص۳۲۶، شرح حال اسماعیل محمد پاشا.

[۵۱]– أبوسعید خُدری از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل کرده که آن حضرت فرموده است: یخرجُ ناسٌ مِن قِبَل المشرقِ و یَقرأونَ القرآنَ لایُجاوزُ تَراقیََهم، یمرُقونَ مِن الدینِ کما یمرُقُ السهمُ مِن الرَمِیّه، ثمّ لا یَعودونَ دونَ فیه حتّی یعودَ السهمُ إلی فوقِه. قیل: ما سیماهم؟ قال سیماهم التحلیقُ. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۴، ص۳۱۱، کتاب التوحید، باب قراءه الفاجر و المنافق و أصواتهم و تلاوتهم لاتجاوز حناجرهم.

[۵۲]– «و کان السید عبدالرحمن الاهدل مفتی زبید یقول: لایحتاج أن یؤلف أحد تألیفاً للردّ علی ابن عبدالوهاب، بل یکفی فی الرد علیه قوله صلّی الله علیه و آله: «سیماهم هم التحلیق» فإنّه لم یفعله أحد من المبتدعه غیرهم». زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الردّ علی الوهابیّه: ص۳۴٫

[۵۳]– وی را با عناوینی همچون: «فقیه الدیار الشامیه» و «إمام الحنفیه فی عصره» معرفی کرده اند و حدود ۴۰  عنوان کتاب نیز در موضوعات مختلف برای او ذکر کرده اند که رد المحتار علی الدر المختار یکی از آثار فقهی او می باشد. جهت آشنایی با شرح حال و مؤلفات او به کتاب های الأعلام:ج۶، ص۴۲، شرح حال ابن عابدین و هدیه العارفین: ج۲، ص۳۶۷، مراجعه شود.

[۵۴]– «مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا. قوله: (و یکفرون أصحاب نبیّنا) علمت أنّ هذا غیر شرط فی مسمّی الخوارج، بل هو بیان لمن خرجوا علی سیدنا علیّ و ألّا فیکفی فیهم اعتقادهم کفر من خرجوا علیه، کما وقع فی زماننا فی أتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابله، لکنّهم اعتقدوا أنّهم هم المسلمون و أنّ من خالف اعتقادهم مشرکون واستباحوا بذلک قتل أهل السنّه و قتل علمائهم حتّی کسر الله شوکتهم و خرب بلادهم و خرب بلادهم و ظفر بهم عساکر المسلمین عام ثلاث و ثلاثین و مائتین و ألف». ابن عابدین، حاشیه ردّ المحتار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار: ج۴، ص۴۴۹، باب البغاه، مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا.

[۵۵]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج۴، ص۲۰۸، شرح حال عثمان بن عبدالعزیز معروف به ابن منصور.

[۵۶]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیّه:ص۳۴٫

[۵۷]– عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج۴، ص۲۶۹٫

[۵۸]– اسماعیل پاشا بغدادی، إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون: ج۲، ص ۳۷ و هَدِیّه العارفین أسماء المؤلفین و آثار المصنفین من کشف الظنون: ج۱، ص ۴۹۶ و ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابین: ص۲۵۰٫

[۵۹]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیّه: ص۳۳٫

[۶۰]– عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج۴، ص ۲۶۹؛ اسماعیل پاشا، إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون: ج۲، ص ۷۱ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۱، ص ۱۶۸٫

[۶۱]– عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج۴، ص۲۶۹٫

[۶۲]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج۳، ص ۱۳۰، شرح حال سلیمان بن عبدالوهاب.

[۶۳]– ابن مرزوق، التوسل بالنبّی صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین:ص۲۵۰٫

[۶۴]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیّه: ص۳۵ و ابن مرزوق، التوسل بالنبّی صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص۲۵۰٫

[۶۵]– . زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّه فی الرّد علی الوهابیّه: ص۳۴؛ ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص ۲۵۱ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۱، ص۹۹۱ و ج۲ ص ۱۳۵۱٫

 

[۶۶]– . زرکلی وهابی، الأعلام: ج۴، ص ۸۵، شرح حال زبیری.

[۶۷]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص۲۵۳ و نبهانی شافعی، شواهد الحق فی الاستغاثه بسیّد الخلق: ص۱۸۹٫

[۶۸]– . اسماعیل پاشا بغدادی، هدیه العارفین أسماء المؤلفین و آثار المصنفین من کشف الظنون: ج۱، ص۱۹۱؛ زرکلی وهابی، الأعلام: ج۱، ص۱۲۹ و ۱۳۰ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۱، ص۹۹۱٫

[۶۹]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص۲۵۲ و زرکلی وهابی، الأعلام: ج۷، ص۷۶٫

[۷۰]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص۲۵۲ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۲، ۱۸۴۰٫

[۷۱]– . زرکلی وهابی، الأعلام: ج۸، ص۲۱۸ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۲، ص ۱۸۳۸ .

[۷۲]– همان.

[۷۳]– . زرکلی وهابی، الأعلام: ج۸، ص۲۱۸ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۲، ص ۱۸۴۱٫

[۷۴]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص۲۵۲؛ عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج۳، ص۱۵۹ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۱، ص۹۷۸٫

[۷۵]– ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص۲۵۳، عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج۱۰، ص ۲۹۳ و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه: ج۲، ص۱۵۶۰٫

[۷۶]– ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهله الوهابیین: ص۲۵۳٫

[۷۷]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعه إلی تصانیف الشیعه: ج۲۳، ص۱۸۶؛ سیدمحسن امین حسینی عاملی، اعیان الشیعه: ج۴، ص۱۰۴ و محمدهادی امینی نجفی، معجم المطبوعات النجفیه: ص ۳۴۸، ش۱۵۵۷٫

[۷۸]– جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل: ج۴، ص ۵۷۷٫

[۷۹]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعه إلی تصانیف الشیعه: ج۱، ص ۵۲۸ و محمدهادی امینی نجفی، معجم المطبوعات النجفیه: ص۷۳، ش۷۰٫

[۸۰]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعه إلی تصانیف الشیعه: ج۸، ص۲۰۶٫

[۸۱]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج۲، ص۲۲۴، شرح حال سیدحسن صدر.

[۸۲]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعه إلی تصانیف الشیعه: ج۱۸، ص ۹ و زرکلی وهابی، الأعلام: ج۵، ص ۲۷۸، شرح حال سیدمحسن امین حسینی عاملی.

[۸۳]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، الذریعه إلی تصانیف الشیعه: ج۱، ص۴۶٫

[۸۴]– محمدهادی امینی نجفی، معجم المطبوعات النجفیه: ص۱۰۶، ش ۲۵۵٫

[۸۵]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعه إلی تصانیف الشیعه: ج۱۰، ص۲۳۶٫

[۸۶]– در چهار سال اخیر نیز در مصر بیش از ۱۷۰ عنوان کتاب علیه این گروه انحرافی نوشته شده است. از جمله کتاب «الوهابیه حنابله أم یهود» و کتاب «الوهابیه و کلاء الله أم وکلاء بنی أمیه».

[۸۷]– ج۱۰، ص ۲۳۵ و ۲۳۶٫

[۸۸]– ج ۴، ص ۵۷۰ ۵۷۸٫

[۸۹]– جمیل صدقی، الفجر الصادق فی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق: ص۲۵٫