در دین اسلام، امامت شأن و منزلت والایی دارد که عقل و اندیشه‌ بشری از درک آن قاصر بوده و نمی‌تواند با بینش محدود خود، مقام آن را درک نماید. امامت، زمام دین و قوام بخش نظام مسلمانان است و باعث عزّت و سرافرازی مؤمنان، اساس مستحکم اسلام است و شاخه‌ رفیع آن. با امامت نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، حدود الهی اجرا و کامل می‌شود.
امامت جانشینی خدا و پیامبر (ص) و مقام امیرالمؤمنین است. منزلت امامت آن قدر والاست که خداوند پیامبرش، ابراهیم(ع) را بعد از نبوّت و خلیل اللهی، به این مقام شرفیاب کرد و تأکید نمود که امامت به ظالمان نخواهد رسید.
اختلاف نظر مردم درباره‌ امامت در عصر امام رضا(ع) باعث شد که آن حضرت به تبیین مقام امامت بپردازند چگونگی تبیین این مقام و مبانی حضرت در دفاع از مذهب امامیه در این مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
۱-
گفتمان امامت
گفتمان امامت مهم ترین گفتمان در اندیشه امام رضا(ع) است؛ چرا که روایت‏های زیادی از ایشان در جوامع روایی ضبط شده است. همچنین گزارش‏های تاریخی که در ادامه مقاله به آن استناد خواهد شد، نشان خواهد داد که این مسأله به یک چالش جدی فکری آن دوره تبدیل شده بود. گفتمان امامت در اندیشه امام رضا(ع) را می‏توان از چند سطح مورد توجه قرار داد، از جمله:
۱-۱-   
تبیین امامت بر پایه قرآن
بعضی ازمفسران «نعیم» را در آیه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»(تکاثر،۸)  به آب گوارا تفسیر می‌کنند و بعضی دیگر منظور از آن را غدای پاک و شیرین عنوان می‌نمایند. اما امام رضا(ع) در این باره تاویل نموده اند که خداوند نعمت هایی را که تفضلا به بندگانش عطا می‌نماید، هرگز درباره آن از کسی بازخواست نمی‌نماید و منظور از نعیم را حبّ اهل بیت و ولایت آنان می‌دانند.
از استدلال‌های مهم امام درباره امامت و علم امام آیه «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ »(انبیا،۷) می‌باشد.بر خلاف بسیاری از مفسران، حضرت منظور از ذکر در این آیه را پیامبر و اهل بیت ایشان می‌دانند. البته از این نوع تفاسیر از جانب امام زیاد به دست ما رسیده است.(حسینی اجداد نیاکی،۷۸:۱۳۸۷)
۱-۲-   
ترویج علنی مفهوم شیعی امامت
تا قبل از امامت حضرت رضا(ع) غالباً مسائل مربوط به امامت، در میان خواص و محافل علمی شیعی مطرح‏ می‏شد، اما حضرت رضا(ع) با مناسب دیدن شرایط و در نظر گرفتن مصالح جامعه شیعی، به شکل آشکار و بدون هیچ پروایی به علنی کردن مفهوم امامت مبادرت ورزیدند. به عنوان نمونه هنگامی‏که امام در مرو حضور داشتند، خطبه‏ای در باب امامت و امام ایراد کردند که می‏توان از آن به «منشور امامت» یاد کرد. حضرت رضا(ع) در آن خطابه، امامت را امری بسیار خطیر و والا دانسته و برای اثبات این امر به داستان ابراهیم(ع) اشاره کردند که وی پس از مقام نبوت و خلَّت ـ به مقام خلیل نائل آمدن ـ در مرحله سوم و پایانی از عمرشان به امامت رسیدند (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۱۹۹؛ طبرسی، ۱۴۰۳: ۲/ ۴۳۳). در این روایت امامت این چنین توصیف شده است:
«
امامت زمام دین، نظم بخش امور مسلمانان، صلاح دنیا، عزت مومنان و منبع رشددهنده اسلام معرفی شده است. همچنین معتقدند با وجود امام است که نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، صدقات و دیگر احکام تمام می‏شود و حدود برپا می‏شود. سپس اضافه کردند: امام چونان خورشید نورافشانی است که با نور خود جهان را روشن کرده و آب گوارایی است که پس از تشنگی و عطش نوشیده می‏شود» (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۱۹۹-۲۰۳؛ ابن بابویه، ۱۳۹۵: ۲/ ۶۷۶-۶۸۱).
حضرت رضا(ع) تمام ویژگی‏ها و مشخصات امام را غیر اکتسابی دانسته، آن را جزء استثنائاتی می‏شمرند که از سوی خداوند وهاب اعطا شده است (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۲۰۱؛ نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۲۰). تئوریزه کردن علنی مفهوم امامت را علاوه بر روایات منقوله از ایشان، در گزارش‏های تاریخی نیز می‏توان مشاهده کرد. به عنوان نمونه «محمد بن سنان» در زمان خلافت هارون خدمت حضرت رسیده و از اینکه حضرت، امامت خود را ـ در زمانی‏که هارون به خون‏ریزی از اهل‏ بیت(ع) مشغول است ـ آشکار کرده است، سوال می‏کند. امام نیز به عدم تعرض ابوجهل به پیامبر(ص) استناد جسته، فرمودند: اگر هارون توانست شاخه مویی از سرم برکند، شهادت دهید که من امام نیستم (کلینی، ۱۳۶۵: ۸/ ۲۵۷-۲۵۸؛ ابن شهر آشوب، ۱۳۷۹: ۴/ ۳۳۹). چنین نگرانی از صفوان بن یحیی نیز نقل شده است. او در حضور امام می‏گوید:
«
شما امر عظیمی را آشکار کرده‏اید و ما از این بابت بر جان شما از دست هارون هراسناکیم که امام فرمودند: او هر تلاشی انجام دهد، قادر نیست بر من چیره شود.» (مفید، ۱۴۱۳: ۲/ ۲۵۵)
اقدام علنی امام در مطرح کردن امامت چنان شیوع پیدا کرده بود که حتی به گوش دشمنان نیز رسیده بود. در منابع آمده هنگامی‏که اقدام امام مبنی بر اظهار امامت به گوش یحیی بن خالد برمکی ـ وزیر هارون ـ رسید، به خلیفه گفت: «این علی بن موسی الرضاست که پا پیش گذاشته و ادعای رهبری می‏کند». او به نوعی قصد داشت با این سخنان هارون را بر مبارزه با اما تهییج کند. اما هارون به او توجهی نکرده و گفت: «آنچه بر سر پدرش آوردیم برای ما کافی است» (إربلی، ۱۳۸۱: ۲/ ۳۱۵؛ طبرسی، بی‏تا: ۳۲۵؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ۴۹/ ۱۱۳). بنابراین امام رضا(ع) از جهت ترویج این مفهوم در میان عامه مردم نقش به سزایی را ایفا نمودند.
۱-۳-   
برشمردن ویژگی‏های امام
حضرت رضا(ع) در مسیر آشکار ساختن مفهوم امامت، به ویژگی‏ها و اوصافی که امام باید واجد آن‌ها باشد اشاره می‏کنند. در یکی از این روایات، حضرت به بیش از سی ویژگی و خصوصیت امام اشاره می‏کنند؛ از جمله اینکه امام باید از جهت علم، حکمت، تقوا، صبر، شجاعت، عبادت و سخاوت از همگان برتر باشد. نیز به مستجاب‏الدعوه بودن و مهربان بودن ـ حتی بیش از پدر و مادر نسبت به فرزندانش ـ اشاره می‏کنند (ابن بابویه، ۱۴۱۳: ۴/ ۴۱۸-۴۱۹؛ طبرسی، ۱۴۰۳: ۲/ ۴۳۷). در جای دیگر حضرت با تمسک به آیه «…لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین» (بقره، ۲۴) معتقدند امامت به ظالم نخواهد رسید (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۱۹۹) و در حدیثی دیگر به صراحت، عصمت از گناه و اشتباه را از شرایط لازم یک امام معرفی می‏کنند (ابن بابویه، ۱۳۹۵: ۶۷۸) چون معتقدند امام باید معصوم باشد تا دلیل و شاهدی بر بندگان خدا باشد (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۲۰۳)
اشاره به نحوه انتخاب امام
امامت در بین شیعیان، یک منصب الهی است و مردم در انتخاب امام نقشی نداشته و می‌بایست این انتخاب و انتصاب از سوی پروردگار عالم انجام شود. اما گفتمان غالب آن زمان و با جمعیت حداکثری عامه ـ در مقابل خاصه ـ امر دیگری بود، از جمله اینکه انتخاب باید به وسیله رأی مردم انجام گیرد. این گفتمان را می‏توان در مقدمه یکی از روایات معتبر شیعه پی‏جویی نمود. در این روایت آمده است وقتی حضرت رضا(ع) وارد مرو شدند، در میان مردم بحث از امامت مطرح شده و نظریه‏های متعددی به وجود آمد (ابن بابویه، ۱۳۶۱: ۹۶). شخصی به نام عبدالعزیز پیش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره امامت خبر آورد. امام تبسمی زده، فرمودند: «ای عبدالعزیز، این گروه گرفتار ناآگاهی هستند و با ‏نظریه‏پردازی‏های گوناگون، خود را گول زده‏اند». سپس امام درباره انتخاب امام به وسیله مردم فرمودند:
«
آیا اینان اساساً اهمیت و جایگاه امامت را در میان امّت اسلامی می‏دانند و ویژگی‏های امام و رسالتی که بر دوش اوست را تشخیص می‏دهند تا بتوانند براساس آن معیارها، کسی را برای امامت انتخاب کنند؟ امامت، ارزشی والاتر، شأنی بزرگ‏تر، جایگاهی برتر، موقعیتی فراتر و ژرفایی فزون‏تر از آن دارد که مردم بتوانند با ملاک‏های عقلی خویش، امامی را به اختیار برگزینند» (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۱۹۸-۱۹۹؛ نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۱۶-۲۱۷).
در این روایت به روشنی دیده می‏شود که حضرت رضا(ع) امامت را امر دنیوی نمی‏دانند تا در نتیجه آن رأی و نظر مردم جایگاهی داشته باشد.
۱-۴-   
اشاره به جریان امامت پس از رحلت پیامبر(ص)
یکی از بخش‏های گفتمان امامت در اندیشه امام رضا(ع) به تاریخ امامت در اسلام و بیان جزئیات آن اختصاص دارد. امام در گام اول، ابتدا این تصور عامه مسلمانان که پیامبر(ص) امر رهبری جامعه را به بعد از رحلت خویش موکول کرد را مردود دانستند. در روایتی حضرت ابتدا اشاره می‏کنند که خداوند جان پیامبر(ص) را نگرفت مگر آنکه او دین را کامل گردانید. سپس به آیه «…الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ…» (مائده، ۳) اشاره کرده و در ضمن معرفی امامت به عنوان عنصر تمام‏کننده دین، نصب امیرالمومنین(ع) را به زمان حیات پیامبر(ص) برمی‏گردانند (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۱۹۹؛ نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۱۷). در گام دوم، اشتباه دیگر غیر شیعیان مبنی بر واگذاری انتخاب خلیفه از سوی پیامبر(ص) به امت را محل تردید قرار داده، با دلایلی بطلان آن را اثبات نمودند (ابن بابویه، ۱۳۷۸: ۱/ ۲۱۷؛ ابن شعبه حرانی، ۱۴۰۴: ۴۳۷). امام رضا(ع) علاوه بر معرفی مشخصات امام و نحوه انتخاب آن، به صورت مصداقی وارد بحث شده و پرده از امامان واقعی پس از پیامبر(ص) برداشتند. در روایتی آمده است که «ابوالهذیل» از نشانه‏های امامت و اینکه در چه کسی متحقق می‏شود سوال کرد. حضرت در جواب، امام را کسی خواندند که حجت بر مومنان، ناطق قرآن، عالم به احکام باشد. سپس به صورت مصداقی، جانشین بلافصل پیامبر(ص) را امیرالمومنین علی(ع) معرفی‏کردند. حضرت در این گفتگو به آیات ۵۹ سوره نساء و ۵۵ سوره مائده و همچنین حدیث غدیر خم و روایت منزلت استناد جستند (ابن بابویه، ۱۳۷۸: ۱/ ۵۴-۵۵؛ همو، ۱۴۰۳: ۲/ ۴۷۸-۴۷۹). در روایت دیگری به روشنی امامت را مختص به علی(ع) و فرزندان ایشان می‏داند (کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۲۰۰؛ نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۱۸). صریح‏تر از مورد پیشین، روایتی است که نام تک‏تک امامان را از ابتدا تا پایان بیان می‏کنند. در این روایت آمده است:
«
أبان وارد بر امام شد و از معنای آیه «…أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ…»(نسا، ۵۹) سوال کرد. امام در جواب فرمودند: منظور علی بن ابی طالب(ع) است، سپس مدتی طولانی سکوت اختیار کرده، و بعد فرمودند: سپس حسن … و تا نام امام آخر را برشمردند» (عیاشی، ۱۳۸۰: ۱/ ۲۵۱).
۱-۵-   
اشاره به حقانیت خود
حضرت رضا(ع) در بحث از مصداق امام و اینکه امام بازه زمانی دوران حیاتشان چه کسی می‏باشد، به حقانیت خود به عنوان امام اشاراتی داشته‏اند. تلاش امام(ع) را می‏توان در دو حوزه تقسیم‏بندی نمود:
۱-۶-۱-   
اثبات حقانیت خود در برابر فرقه‏های منحرف شیعی
دوران امامت امام هفتم و هشتم، خصوصاً دوران حضرت رضا(ع) (۱۸۳-۲۰۳ق) را می‌توان از حیث فعالیت‌های فرقه‌های درون شیعی بسیار پر رواج دانست. جریانات درون شیعی در این ایام عبارتند از: غالیان، زیدیه، اسماعیلیه، فطحیه و واقفیه.
 
اگرچه غالیان در این عصر هنوز فعال بودند، ولی مراحل اصلیِ تطور خود را گذرانده بودند. در عرصه‌های مختلف، مخالفت آنان با حضرت رضا(ع) قابل مطالعه است، ولی مبارزات سرسختانه و شدت عمل ائمه(ع) به ویژه حضرت صادق(ع) و نصوص صریح از سوی اهل بیت(ع) در باره انحراف آنان، موجب شده بود که باطل بودن اعتقادات آنان روشن باشد و به اندازه فرقه‌های دیگر، موجب انحراف نشوند؛ و از همین رو فعالیت اعتقادیِ حضرت رضا(ع) بر ردّ و تقبیح آنان متمرکز نباشد. گفتنی است به جهت پایمال کردن همه هنجارهای تشیّع از سوی آنان، نباید جزء فرقه‌های شیعه به حساب بیایند و فقط بستر ایجاد آنان تشیع بوده است.
فرقه زیدیه نیز در این عصر فعال بوده و بیشتر فعالیت آنان در بُعد نظامی خلاصه می‌شد. لذا موضع آنان در مسئله ولایت عهدیِ امام هشتم(ع) همچنین موضع امام نسبت به قیام‌های آنان هدف این نوشتار نیست، ولی جالب توجه است.
فرقه اسماعیلیه که سابقه شان کمتر بوده و در عصر امام صادق(ع) ایجاد شده بود، قائل به امامت اسماعیل بودند. اسماعیل، بزرگ ترین پسر امام ششم(ع) و مورد محبت ایشان بود و لذا برخی گمان کردند که او جانشین پدر می‌شود، ولی در حیات پدر از دنیا رفت و حضرت صادق(ع) در تشییع او چندین بار چهره اش را به همگان نشان داد تا از شبهه نمردن او پیشگیری فرماید. با این حال، گروهی بدو ایمان آورده و پس از وفاتش، دچار انشعابات درون فرقه ای شده و دو دسته شدند: هسته اصلی ایشان معتقد به امامت “محمد” فرزند اسماعیل بن جعفر و سپس “عبدالله مستور” فرزند “محمد” شد. فعالیت اینان نیز به صورت مخفی بود و لذا در مراکز اصلی شیعه یعنی مدینه و کوفه فعال نبوده و حضور چشمگیری نداشتند. دسته دوم معتقد شدند که اسماعیل نمرده و غائب شده است. ایشان نیز تعدادی نبودند که دردسر جدی در عصر مورد بحث ایجاد کنند.
فرقه بعدی فَطَحیه است که ویژگیِ آنان اعتقاد به امام کاظم(ع) به عنوان امام هشتم می‌باشد. آنان به امامت عبدالله معروف به “اَفطَح” پسر بزرگ امام ششم(ع) قائل شدند که اعتقادات درستی نداشت و به مرجئه تمایل یافته بود (مفید، ۱۴۱۳: ۵۵۴). دستاویز فطحیه روایتی بود که امامت را در فرزند بزرگ هر امام منحصر می‌دانست. البته گروه فراوانی از شیعه ابتدا به امامت عبدالله روی آوردند، زیرا ادعای امامت کرد، اما پس از امتحان وی، چون پاسخ صحیحی برای سؤالات خود نگرفتند، او را انکار کرده و به امامت موسی بن جعفر(ع)گرویدند. عبدالله طبق پیش بینیِ پدرش امام ششم(ع) بیش از هفتاد روز زنده نماند و اغلب معتقدانش به راه حق آمدند، ولی عده کمی جانشینی او را پذیرفته و سپس به امامت حضرت کاظم(ع) معتقد شدند. از این رو در سلسله امامان آن‌ها که “فَطَحیه” نامیده می‌شوند، حضرت کاظم(ع) امام هشتم و حضرت رضا(ع) امام نهم می‌شوند. آنچه برای این مقاله مهم است این است که ایشان نیز مشکلی برای امام رضا(ع) نبودند؛ زیرا اولاً اگر چه با یک فاصله، ولی با امامت حضرت مخالفتی نداشتند و امامان را دوازده نفر از فرزندان امیرالمؤمنین(ع) برشمرده و هیچیک را انکار نمی‌کردند. ثانیاً در فروع فقهی با امامیه اختلافی نداشتند؛ زیرا امامشان عبدالله افطح، هیچ فتوائی ارائه نکرده بود. عمده دردسر امام هشتم(ع) واقفیان بودند که علاوه بر نپذیرفتن امامت ایشان، در فروع فقهی نیز نظر داده و خطرناک ترین گروه در جهت از هم پاشیدن انسجام شیعیان بودند. از همین رو بیشترین فعالیت حضرت رضا(ع)که موضوع این نوشتار نیز هست، ناظر به فرقه واقفیه می‌باشد که در باره آن‌ها به زودی سخن خواهیم گفت .
از آنجا که طرح موضوع “امامت و رهبری” بزرگ ترین زمینه سازی برای استمرار هدایت مردم است، لذا از سوی پیامبر اکرم(ص) پرچمدار هدایت بشر، از همان آغاز رسالت مورد تأکید قرار می‌گرفت و نام و تعداد امامان پیوسته به اَشکال مختلف مطرح می‌شد اما در طول تاریخ شیعه، همواره این مسئله مهم، به ترفندهای مختلف شیطانی، مورد هجوم، تردید و یا انکار واقع شده و این کارشکنی‌ها اختصاصی به امامت امام نهم نداشت. ولی در این عصر، به سبب دست به دست دادن چندین بهانه که به زودی خواهد آمد، شکاکان بیشتر بودند، و آن‌ها را می‌توان به سه گروه تقسیم نمود:
الف. توقف کنندگان بر امام کاظم (ع)
ب. معتقدان به امامت حضرت رضا (ع) و توقف بر ایشان
ج. معاندان و دشمنان از بنی امیه و بنی عباس
۱-۶-۱-۱-
خاستگاه‌های انکار امامت حضرت جواد الائمه (ع)
دلائل و موجبات انکار امامت امام ابوجعفر(ع) را می‌توان در سه علت مهم خلاصه نمود.
۱٫
ادامه جریان وقف
شاید در طول زندگی هیچ امامی به اندازه زندگی حضرت رضا(ع) تأکید بر امامت امام پس از خود دیده نشود. این نکته به سبب ماجرای “وقف” است که از زمان شهادت پدر ایشان امام موسی بن جعفر(ع) شروع شده و همچنان ادامه داشت. در این باره سخن خواهیم گفت.
۲ .
بدون فرزند ماندن امام رضا (ع) تا بعد از چهل سالگی
همه امامان(ع) در آغاز ازدواج و در دوران جوانی صاحب فرزند ذکور می‌شدند و از این لحاظ دستاویزی برای دشمنان باقی نمی‌ماند. اما حضرت رضا(ع) تا سال ۱۹۵قمری و سن  چهل و چند سالگی صاحب فرزند نشده بودند. از همین رو جاهلان و منکران همین را بهانه کرده و با استناد به روایتی از حضرت صادق(ع) که «امام نمی‌باید عقیم باشد» می‌گفتند: او امام نیست زیرا اگر بود، باید نسلش باقی می‌ماند.
 ۳ .
کودکی امام جواد(ع) هنگام رحلت پدر گرامی
دیگر منشأ شک برای مشککان، سن کم جواد الائمه(ع) در هنگام شهادت پدر بزرگوارشان بود زیرا چنانکه گفته آمد، ایشان تنها هفت سال داشت.
تذکر یک نکته ضرورت دارد و آن اینکه چه بسا بتوان علت دوم و سوم را نتیجه و دستاورد علت اول دانست. به عبارت دیگر، زمینه دستاویز قرار دادنِ این دو علّت، همان جریان واقفیّه است. ولی به جهت لزوم طبقه بندی بحث و نیز گونه شناسیِ تمهیدها و تأکیدهای امام رضا(ع)نسبت به هر یک از زمینه‌ها و خاستگاه‌های فوق الذکر، تفکیک آن‌ها لازم می‌آید.
۱-۶-۱-۲-
تمهید امام رضا(ع) در تخریب سه سنگر مخالف، با عکس العمل متناسب
طبق وظیفه الهی، حضرت رضا(ع) برای هدایت شیعیان از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرده و در برابر هر یک از سه خاستگاه فوق، عکس العمل متناسب با آن را ارائه فرمود.
چنانچه در مقدمه گذشت، نسبت به امامت حضرت جواد(ع) در بین دیگر ائمه معصومین(ع) تأکید مضاعف به چشم می‌خورد. امامت در بین شیعیان، یک منصب الهی است و مردم در انتخاب امام نقشی نداشته و می‌بایست این انتخاب و انتصاب از سوی پروردگار عالم انجام شود. بر این مهم، در نصوص متعدد شیعی تصریح و تأکید شده از جمله حضرت رضا(ع) در روایت معروف خویش می‌فرماید: مردم کجا و انتخاب امام کجا؟ مردم جاهل چگونه با آراء خود می‌توانند امام را انتخاب کنند! و حال آنکه امام، جایگاه انبیاء و ارث اوصیاء و خلافت خداوند و جانشینیِ رسول اوست (مجلسی،۱۴۰۴: ۲۵/۱۲۲). بنابراین یکی از شروط وقوع امامت، نص صریح و روشن از سوی معصومان پیشین است تا دلالتی بر انتصاب الهی باشد. نصوص ناظر بر امامت ائمه معصومین(ع) در مکتب شیعه بسیار است و اولین کتاب از کتب اربعه شیعه، تعدادی از آن‌ها را تحت بابی با عنوان «ما نَصَّ اللهُ عزَّ و جلًّ و رسولُهُ علی الائمه واحداً فواحداً» گرد آورده است (کلینی،۱۴۰۷: ۱/۲۸۶به بعد). در کتب روائیِ شیعه، نصوص و تأکیدهای مستقیم و غیر مستقیم  که ناظر بر امامت امام نهم(ع) بوده و از سوی پیامبر(ص)  و همه معصومان صادر شده، فراوان است، اما آنچه فقط از سوی امام هشتم(ع) صادر شده، در جهت مبارزه با سه خاستگاه فوق است.
 
ابتدا این اقدام‌ها را در سه گروه کلّی طبقه‌بندی نموده و سپس در بند ششم مقاله، بخش گونه‌شناسی، مصادیقی از آن‌ها ارائه می‌دهیم.
۱-۶-۱-۲-۱-
تأکید امام رضا(ع) بر امامت خویش، در برابر شبهه وقف (مبارزه با منشأ اوّل)
در میان فرقه‌های انشعابی از شیعه اثنی عشری، واقفیان ویژگی هائی دارند که ضرورت مبارزه با آنان را ایجاب کرده و علت شدتِ مبارزه امام هشتم(ع) با ایشان را روشن می‌سازد. مهم ترین ویژگیِ آن‌ها این بود که سردمداران این فرقه، از بزرگان فقهای شیعه بوده و از احترام خاصی برخوردار بودند. موضع انکار از سوی آنان در  برابر حضرت رضا(ع) موجب ملحق شدن شیعیان بدان‌ها و یا دست کم، افکندن شعله‌های شک و تردید در دل ایشان می‌شد. دیگر آنکه ایشان از اندیشه مهدویت که از تئوری‌های عمیق و مورد توجه پیامبر و ائمه(ع) بود، سوء استفاده نمودند و بر امام وظیفه بود که این اندیشه راستین را از شوائب و شاخه‌های انحرافی برهاند. ویژگی دیگر این بود که به سرعت در حال گسترش بودند و اگر فکری برای آن‌ها نمی‌شد، غالب شیعیان را منحرف نموده و اعتبار پنج امام را مورد تشکیک قرار می‌دادند. این خصائص باعث شد که مبارزه با آنان، عمده مشغله فکریِ امام هشتم(ع) شود تا شیعیان گمراه را نجات داده و از انحراف دیگران جلوگیری فرماید.
۱-۶-۱-۲-۲-
تأکید امام رضا(ع) بر فرزنددار شدن خویش (مبارزه با منشأ دوّم)
شبهه عقیم بودن امام رضا(ع) دوباره فتنه واقفیه را رونق داد و شیعیان سست اعتقاد نیز تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفته و پریشان شدند. از این رو پیوسته امام هشتم(ع) بشارت می‌داد که خداوند به او فرزند عنایت خواهد نمود، و از آن فرزند، نوزادی با برکت‌تر نخواهد بود (کلینی،۱۴۰۷: ۱/۳۲۱؛ مفید،۱۴۱۳: ۲۹۹)، از آن رو که باعث تثبیت ایمان بسیاری از مردم شد. اصرار و یقین امام رضا(ع) در این تأکیدها تعجب آفرین است و غیر از “علم به آینده” هیچ توجیهی ندارد، چنانکه از کلام خود ایشان نیز برمی‌آید. آنجا که حضرتش در حالی که فرزندی نداشت، در جواب پسر ابو نصر بزنطی فرمود: امام بعدی پسر من است. سپس چنین گفت: ” هَلْ یَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ یَقُولَ ابْنِی وَ لَیْسَ لَهُ وَلَد ؟! “(کلینی،۱۴۰۷: ۱/۳۲۰؛ مفید،۱۴۱۳: ۲/۲۷۷؛ حرّ عاملی،۱۴۲۵ : ۳ /۲۴۷) یعنی آیا کسی که فرزند ندارد، جرأت می‌کند بگوید پسرم چنین است و چنان!

۱-۶-۱-۲-۳-
تأکید امام رضا(ع) بر عدم لزوم شرط سنّی در نبوّت و امامت (مبارزه با منشأ سوّم)
گرچه امام رضا(ع) در مناظره‌های علمی با دلائل محکم شبهات واقفیان را یکی پس از دیگری نابود می‌ساخت، اما در طول زمان، مسائلی پیش می‌آمد که تنور وقف را دوباره شعله‌ور می‌ساخت. دو عامل بی فرزندی حضرت رضا(ع) و کودکی امام جواد(ع) از این نوع بود. هر کدام از این دو عامل، می‌توانست برای بیماردلان انگیزه ای باشد تا دچار “وقف” شوند. چه بسا اگر فقط یکی از این دو مسئله در آن عصر پیش می‌آمد، زمینه گمراهی شیعیان کمتر فراهم می‌شد. چنانکه اگر امام هشتم(ع) در همان سن بزرگسالی صاحب فرزند می‌شدند، ولی سال‌ها می‌زیستند تا امام جواد(ع) به سنِ جوانی می‌رسیدند، یا اگر امام رضا(ع) مثل دیگر امامان، در آغاز جوانی صاحب فرزند می‌شدند و شبهه “بی فرزندی” نقل مجالس نمی‌بود، سنّ کمِ امام جواد به این اندازه مشکل ساز نمی‌شد.
به هر حال پس از فرزند دار شدن حضرت رضا(ع)آتش انحراف افول کرده و بسیاری از شیعیان نجات یافتند، چون دیگر دستاویزی برای منکران وجود نداشت. اما پس از شهادت ایشان، هفت ساله بودن امام جواد(ع) بهانه به دست واقفیان شد و دوباره به جای اول خود باز گشتند. امام رضا(ع) در همان هفت سال معاصرت با جواد الائمه(ع) همواره امام بودن ایشان را به رخ کشیده و با دلائل قرآنی و عقلی، شبهه “کودک بودن” را برطرف می‌ساختند
۱-۶-۲-
اثبات حقانیت خود در برابر تمامی مسلمانان
بر اساس اصول اعتقادی امامیه، امام منحصراً عهده‏دار امور دینی و اخروی شیعیان خود نیست بلکه نسبت به تمامی مسلمانان احساس تکلیف می‏کند. لذا امام رضا(ع) به عنوان امام واقعی تمام انسان‏ها و با مناسب دیدن شرایط اجتماعی، به معرفی خود به عنوان امام مبادرت ورزیدند. این کوشش امام را در موارد متعددی می‏توان مشاهده کرد. مشهورترین مورد، مربوط به روایت سلسله‏الذهب است. در منابع شیعه و اهل‏سنت آمده است، هنگامی‏که امام در مسیر مرو، به منطقه نیشابور رسیدند، مردمان بی‏شماری از جمله محدثان بسیاری از جمله «حافظ أبوزرعه رازی» و «ابن أسلم طوسی» به استقبال امام آمده (مناوی، ۱۴۱۵: ۴/ ۶۴۱) و از ایشان درخواست نقل روایت کردند. حضرت نیز به نقل از پدران خود از پیامبر(ص) و ایشان از جبرئیل و جبرئیل از خداوند روایت کردند: « کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏» (ابن عساکر، ۱۴۱۵: ۵/ ۴۶۲). در برخی از منابع آمده است که  امام پس از بیان این روایت، تکمله‏ای را به آن افزودند. آن عبارت از این قرار است: « بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» (ابن بابویه، ۱۳۶۴: ۷؛ طبری، ۱۳۸۳: ۲۶۹) که حضرت، شرط قرار گرفتن در پناه و حصن الهی و دور ماندن از عذاب را مشروط به خود کردند. بسیاری از این عبارت چنین برداشت کرده‏اند که حضرت رضا(ع) در مقام بیان این سخن بوده‏اند که امامت و رهبری جامعه حق ایشان است. این در حالی بود که مأمون نیز ادعای امامت کرده و خود را «امام الهدی» می‏خواند (Cooperson, 2000: 67؛ برای مشاهده بازتاب این لقب در اشعار، ر.ک: عسکری، ۱۴۱۹: ۱۱۹؛ ابن عبدربه، ۱۴۰۴: ۶/ ۲۱۴)
همچنین حضرت رضا(ع)که به سرگردانی شیعیان در یافتن امام بعدی پس از رحلت امام قبلی واقف بودند، به صراحت امام بعدی ـ که فرزندشان محمد بن علی الجواد(ع) ـ بودند را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب نمودند (ابن بابویه، ۱۳۷۸: ۲/ ۲۴۰).
۱-۲-   
وجوب اعتقاد به ولایت و امامت
علاوه بر امام، از دیگر واژه‏هایی که امام رضا(ع) در مباحث مربوط به امامت در عبارات خود به کار می‏بردند، «ولایت» است. به عنوان نمونه حضرت روایتی از آباء خود از علی بن ابی طالب(ع) نقل می‏کنند که پیامبر(ص) به کسانی بشارت بهشت داده که علاوه بر اطاعت از خودشان، به ولایت علی بن ابی‏طالب(ع) نیز اقرار نمایند. همچنین دوزخیان را کسانی می‏داند که آن ولایت را نپذیرفته، نقض عهد نموده و با او به پیکار برخیزند (طوسی، ۱۴۱۴: ۳۶۳-۳۶۴؛ طبری، ۱۳۸۳: ۱۲۰). در روایتی دیگر امام رضا(ع) امانت ذکر شده در آیه ۷۲ سوره احزاب را ولایت دانسته، مدعیان دروغین آن مقام را کافر معرفی نموده‏اند (ابن بابویه، ۱۳۷۸: ۱/ ۳۰۶). همچنین امام رضا(ع) در تفسیر آیه «…فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها…» (روم، ۳۰) به نقل از امام سجاد(ع) فرمودند: « قَالَ هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیُّ اللَّهِ إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِید» (قمی، ۱۴۰۴: ۲/ ۱۵۵). یعنی دین فطری را شهادت بر وحدانیت الله، رسالت محمد(ص) و ولایت امیرالمومنین علی(ع) می‏دانند. عبارت « إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِید» تأکیدی است بر اینکه ولایت نیز جزء جدایی‏ناپذیر توحید است. امام در ذیل آیه «…وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدی مِنَ اللَّهِ…» (قصص، ۵۰) لزوم پیروی از امامان معصوم و دریافت دین از آن‏ها را گوشزد نموده‏اند و ضلالت را دریافت دین از پیشوایان غیر حق دانسته‏اند (حمیری، بی‏تا: ۱۵۳؛ کلینی، ۱۳۶۵: ۱/ ۳۷۴).
۱-۸-
ظهور کرامات و معجزات
در منابع کلامی، تعریف کاملاً روشن و جامعی از کرامت نیامده است، ولی بیشتر منابع، تعریفی نزدیک به این عبارت از اصطلاح کرامت ارائه کرده‏اند: «خارق عادتی که به دست شخصی، به‏ویژه یکی از اولیای خدا ظاهر شود، بدون اینکه در آن ادعای پیامبری مطرح باشد. اما اگر چنین امری با ادعای پیامبری همراه باشد، معجزه نام می‏گیرد»(مهدوی،۸۲:۱۳۸۹). به دیگر بیان، کرامت، انجام امری است که به ظاهر مطابق قوانین طبیعی و شناخته شده نیست ولی، در حقیقت این پدیده‏های غیر عادی نیز دارای اسباب و عللی فراحسّی هستند که به قدرت خداوند دانا و توانا و بر طبق نظامی خاص صورت می‏گیرند. اغلب عالمان امامیّه بر این باورند، ظهور کرامات ائمه(ع) محدود به زمان خاصی نیست و می‏تواند حتی پیش از ولادت ایشان رخ داده باشد و نیز پس از رحلت آنان ادامه یابد.
یکی از برکات حضور امام رضا(ع) در خراسان، ظهور برخی کرامات از ایشان بود. کراماتی از قبیل جوشش چشمه کهلان در نیشابور و شفابخشی آن به برکت امام رضا(ع) (ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۱۳۵-۱۳۶). کاشتن نهال بادام در خانه بسنده در نیشابور و شفابخشی آن(ابن‌بابویه، ۱۳۷۸ق، ج‏۲: ۱۳۲-۱۳۳) ظهور چشمه آب در ده سرخ(ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۱۳۶). ظهور برکت در کوه به دعای حضرت در هنگام ورود به سناباد و نفع بخشی آن برای مردم(ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۱۳۶-۱۳۷). در مرو نیز می‌توان به نماز باران اشاره کرد. آن حضرت با توجه به کمبود نزول باران و درخواست مأمون از ایشان به همراه مردم برای نماز باران به صحرا رفتند و خداوند دعای ایشان را مستجاب نمود و باران را نازل کرد، این امر نه تنها در میان مردم بسیار امری شگفت به نظر می‌رسید بلکه در دربار مأمون نیز بازتاب ویژه ای داشت و برخی از درباریان ابا داشتند از اینکه نزول باران را معجزه آن حضرت بدانند(ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۱۶۸-۱۷۱). علاوه بر آنچه گفته شد ماجراهای دیگری نیز از آن حضرت در خراسان نقل شده است(به عنوان نمونه نک: ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۱۷۱-۱۷۲؛ ابن‌شهر آشوب، ۱۳۷۹: ۴/ ۳۷۰؛ اربلی، ۱۳۸۱: ۲/ ۲۶۰). بی تردید اموری چون نزول باران که بسیاری از مردم مرو آن را به خوبی می‌دیدند، خبر آن در میان مردم رواج یافت و نیز ظهور برکت در آن کوه به دعای حضرت در هنگام ورود به سناباد (ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۱۳۶-۱۳۷). یکی از ویژگی‌ها و ابعاد وجودی آن حضرت را برای مردم نشان داد و آن استجابت دعای آن حضرت بود. اهمیت این امر به اندازه‌ای است که در یکی از مناظراتی که در دربار مأمون با حضور وی و فقهاء و متکلمان فرقه‌های گوناگون صورت گرفت، امام رضا(ع) در پاسخ به سؤال یکی از حاضران در خصوص امامت، علم و استجابت دعا را یکی از دلائل امامت برشمرد(نک: ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۲۰۰؛ ابن‌شهر آشوب، ۱۳۷۹: ۴/ ۳۷۰). از سوی دیگر بی تردید ظهور چنین کراماتی از امام رضا(ع) که سرشار از برکت و رحمت در زندگی عموم مردم بود محبت و علاقه مردم خراسان را روز به روز به ایشان بیشتر می‌نمود و به تدریج موجب روی آوردن مردم به ایشان و گسترش تشیع در آن دیار می‌شد.
۱-۹-
مشاهده سیره عملی امام رضا(ع)
       
یکی دیگر از ابعاد اساسی حضور امام رضا(ع) در میان مردم، مشاهده لحظه به لحظه سیره عملی ایشان در زندگی بود، در واقع سیره آن حضرت همچون سیره امامان دیگر، نمونه بسیار عالی و الگویی کامل در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، اخلاقی، عبادی، فرهنگی و سیاسی بود و نمونه کاملی از پیاده سازی اسلام به معنای حقیقی خویش بود که این امر با توجه به حضور امامان پیشین در حجاز بیشتر برای مردم مدینه و مکه رخ داده بود اما با توجه به حضور امام رضا(ع) در خراسان این امکان برای مردم خراسان نیز رخ داد که به سیره آن حضرت، لحظه به لحظه بنگرند و به آن تأسی نمایند. سیره زندگی ایشان نه تنها توجه عموم مردم بلکه توجه افرادی همچون «رجاء بن ابی ضحاک» که از ناحیه مأمون مأمور بود حضرت را از مدینه به مرو بیاورد، به خود جلب می‌نمود وی که در مدت چند ماه در همه اوقات و شرائط همه جزئیات امور حضرت را در تحت نظر داشت برخی از فضائل، مکارم و سیره حضرت در این مسیر طولانی را برای مأمون نقل کرده و مأمون او را از بازگو کردن اموری که از حضرت دیده نهی کرد که فضیلت حضرت به جز از زبان مأمون ظاهر نشود.(ابن‌بابویه، ۱۳۷۸:‏۲/ ۱۸۳).
۲-
گونه شناسی تأکیدهای امام رضا(ع) بر امامت حضرت جواد(ع)
۲-۱-
بشارت‌های حضرت رضا(ع) در مورد ولادت امام جواد(ع)
از آنجا که بیشترین مخالفت‌ها و انکارهای مردم، ناظر بر اولاد نداشتنِ امام هشتم بوده است، لذا در متون تاریخی و روائی به احادیث متعددی بر می‌خوریم که این شبهه را برطرف ساخته و بر موضوع پسر دار شدن امام رضا(ع) تأکید می‌کند. چون تولد امام جواد(ع) نگرانی شیعیان را از اینکه امام هشتم(ع) جانشین ندارد، برطرف ساخته و ایمان آنان را از آلودگی به شک و تردید نجات داد، از این جهت ولادت حضرتش بسیار مسرّت آفرین بود و حضرت رضا(ع) بارها به آمدن این مولود مبارک بشارت داد.اینک نمونه ها:
الف: ابن قیاما واسطی که از واقفیان بود، در نامه ای به امام رضا(ع)نوشت: چگونه می‌توانی امام باشی در حالی که فرزندی نداری؟ حضرت جواب داد: از کجا می‌دانی فرزند ندارم! به خدا قسم چندی نمی‌گذرد که خداوند پسری به من عطا خواهد نمود تا جداکننده حق از باطل باشد (کلینی،۱۴۰۷: ۱ /۲۵۷؛ مفید،۱۴۱۳: ۲ /۲۷۷).
ب: شخص مزبور یعنی ابن قیاما هنگامی دیگر و این بار در حضور امام رضا(ع) تردید خود را به نوعی دیگر مطرح کرده می‌پرسد: آیا ممکن است دو امام در زمان واحد باشند؟ حضرت فرمود: خیر؛ مگر آنکه یکی امام صامت باشد و دیگری امام ناطق. ابن قیاما گفت: این شما هستی که امام صامت نداری! (کنایه از آنکه بدون فرزند هستی و کسی نیست تا جانشین شما باشد). حضرت فرمود: به خدا قسم یقیناً پروردگار از نسل من کسی را قرار می‌دهد که به واسطه او حق، ثابت شده و باطل نابود شود. ابن قیاما می‌گوید: یک سال گذشت و ابوجعفر متولد شد.(مفید،۱۴۱۳: ۲/۲۷۸؛ طبرسی،۱۴۱۳: ۳۳۱؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۵۰/۲۳)
ج: کلیم بن عمران می‌گوید که به امام رضا(ع) عرض کردم دعا کنید تا خداوند فرزندی به شما عنایت فرماید. حضرت در پاسخ من فرمود: به من یک فرزند روزی خواهد شد که از من ارث خواهد برد. در ادامه این روایت، علی بن موسی(ع) همسرش را چنین توصیف می‌فرماید: مادری که فرزندم را می‌زاید قدیسه ای است که طاهره و مطهره خلق شده است (مجلسی،۱۴۰۳: ۵۰/۱۵؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۳/۲۱؛ بحرانی، حلیه الابرار،۱۴۱۱: ۴/۵۲۵) .
۲-۲-
معرفی و نص بر امامت جواد الائمه(ع) به عنوان امام بعدی
سرانجام بشارت‌ها به وقوع پیوست و این نوزاد پربرکت پای به جهان هستی گذاشت. پدر بزرگوارش حضرت رضا(ع) برنامه ای همه جانبه برای معرفی فرزندش به شیعیان تدارک دید و هیچ موقعیتی را در این مهم نادیده نمی‌گرفت. ایشان پیوسته، چه در مدینه و چه بعد از ترک مدینه و در خراسان، نیز چه در جواب سؤال مردم و چه به صورت ابتدائی، بر جانشینی و امامت فرزند عزیزش تأکید نموده و با اسم و رسم، پسرش “محمد” را معرفی می‌نمود.

۲-۳ –
رضایت به انجام «قیافه شناسی» از سوی منکران
سومین گونه روشن سازی مسئله امامت امام جواد(ع) مبارزه با شبهه “عدم شباهت” بود. کسانی بودند که با وجود تمام نصوص پیشینیان و نیز دیدن کرامات و معجزات فراوان از سوی امام هشتم(ع) باز هم برای اعراض از امر امامت و بهانه گیری، به شبهه ای دیگر در آویختند. شدتِ گندمگون بودن جواد الائمه(ع) موضوعی است که گاه حتی شیعیان مخلص را هم دچار تعجب می‌کرد (ابن شهر آشوب،۱۳۷۹: ۴/۳۸۷). مخالفان، این مطلب را بهانه ساخته و جنجال به پا نمودند. آن‌ها عدم شباهت پدر و پسر را مطرح کرده و ایشان را فرزند افرادی دیگر برشمرده و کار را به نسب دانان و قیافه شناسان واگذاردند. دو گونه روایت، حاکی از آن است که این عمل، حدّاقل دو بار صورت گرفته است.
روایت اول: پسران امام هفتم(ع) نزد برادر خویش حضرت رضا(ع) رفته و گفتند که در میان ما امامی که رنگ پوستش گندمگون باشد، وجود ندارد! امام هشتم(ع) تأکید فرمود که “محمد” پسر من است. آنان گفتند می‌بایست قضاوت را به قیافه شناسان بسپاریم. امام فرمود: من چنین کاری نمی‌کنم، اما مانع نمی‌شوم. وقتی قیافه شناسان حاضر شدند، همه عموها و برادران و خواهرانِ حضرت رضا(ع) در حیاطی نشستند، ولی امام(ع) خود، با لباس هایی خاص و کلاهی بر سر، در میان باغ مشغول کار شد، گوئی که باغبان است و ارتباطی با حاضران ندارد. مخالفان، حضرت ابوجعفر(ع) را حاضر نموده و از قیافه شناسان خواستند تا پدر ایشان را شناسائی کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر کودک در جمع حاضر نیست، اما فلانی عمویش است و دیگری عموی پدر اوست و … اگر کسی پدر او باشد، باید آن مردی باشد که باغبانی می‌کند؛ چرا که ساق پای این دو مشابه است. در این هنگام امام رضا(ع) وارد جمع شدند و قیافه‌شناسان یک صدا گفتند: پدر این طفل، همین مرد است (کلینی،۱۴۰۷: ۱/۳۲۲؛ عریضی،۱۴۰۹: ۳۲۱؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۵/۹؛ بحرانی، حلیه الابرار،۱۴۱۱: ۴/۵۳۳؛ اربلی،۱۳۸۱: ۲۸۵). ناقل این روایت جناب علی بن جعفر فرزند بزرگوار امام صادق(ع) و عموی امام رضا(ع) می‌باشد. در شأن و مقام او رجالیان شیعه و سنی فراوان سخن گفته و او را ستوده اند (نصوص متعدد را ببینید در عریضی،۱۴۰۹: ۴۳).
روایت دوم: گروهی از شکاکان گفتند که ابوجعفر فرزند سیف (یا سنیف)، غلام سیاهِ حضرت رضا(ع) است و نمی‌تواند فرزند ایشان باشد. مخالفان در حالی که امام جواد(ع) بیش از یک سال و سه ماه نداشت، ایشان را به مسجد الحرام برده و به قیافه شناسان نشان داده و جواب دندان شکن شنیدند. آنان به رو در افتاده و به شکاکان گفتند: وای بر شما! آیا ستاره ای چنین درخشان و نوری چنین تابنده را بر افرادی چون ما عرضه می‌کنید؟! به خدا سوگند او جز از اصلاب پاک و ارحام مطهر به وجود نیامده است. به خدا او جز از نسل رسول اکرم(ص) و امیر المؤمنین(ع) نمی‌باشد. در آن هنگام حضرت جواد(ع) با زبان فصیح به سخن آمده و به طور کامل پدر و اجداد طاهرینش را برشمرد و فرمود: آیا در کسی مثل من شک می‌کنید! و به پدر من افتراء می‌زنید! و مرا به قیافه شناسان نشان می‌دهید!؟ سپس دست بر دهان خویش نهاد و به خود فرمود: ای محمد؛ سکوت و صبر را پیشه کن چنانکه پدرانت چنین کردند … وقتی خبر این مجلس به حضرت رضا(ع) رسید، فرمود:
«
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فِی ابْنِی مُحَمَّدٍ أُسْوَهٌ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ ابْنِهِ إِبْرَاهِیمَ» وسپس قصه ابراهیم فرزند پیامبر(ص) و ماریه را برای مردم بیان فرمود که چگونه مردم به رسول خدا(ص) نیز تهمت زده و گفتند ابراهیم فرزند “جریح” خادمِ ماریه است (بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۳/۱۴).
۲-۴- 
ارجاع شیعیان در امور مختلف به امام جواد(ع)
در این گونه، علاوه بر تصریح‌ها و تأکید‌های مذکور در معرفی امام جواد(ع) به عنوان امام و پیشوای بعدی، حضرت رضا(ع) هنگامی که مردم پرسش و یا حاجتی از ایشان داشتند، آن‌ها را به سوی فرزند خویش که کودکی با سنّ کمتر از هفت سال بود، ارجاع می‌دادند. این عمل سمبلیک، به جهت تبیین جایگاه متعالیِ جواد الائمه(ع) و تصریح بر شایستگیِ ایشان در همه امور، حتی قبل از شهادت پدر می‌باشد. جالب است که چنین رفتاری را در بین اهل بیت(ع)   فقط در مواردی می‌بینیم که امام قبلی، می‌داند در آینده در اصل وجود فرزندش و یا در شایستگی و سزاواریش برای امامت، فضای شک و تردید پیش خواهد آمد (مانند زمینه‌سازی‌های امام عسکری(ع) به عنوان نمونه:
الف: اسماعیل بن ابراهیم می‌گوید به امام رضا(ع) عرض کردم پسرم زبانش روان نیست و درست نمی‌تواند صحبت کند. می‌خواهم او را نزد شما بیاورم تا دستی بر سرش کشیده و برایش دعا فرمائی. امام فرمود: او را نزد ابوجعفر بفرست.(کلینی،۱:۱۴۰۷/۳۲۲).
ب: یحیی بن زیّات از قول کسی که در مجلس امام رضا (ع)حاضر بوده نقل می‌کند هنگامی که همه حاضران برخاستند، امام به ایشان فرمود: بروید و با ابوجعفر دیدار نموده و بر او سلام کرده و عهدی تازه کنید (کلینی،۱۴۰۷: ۱/۳۲۰؛ مفید،۱۴۱۳: ۲/۲۸۰). این سخن امام اگر چه نص بر امامت نیست، اما دلالت التزامی بر آن دارد، چنانکه ادامه فرمایش امام دلیل این مدّعاست، زیرا فرمود: خدا رحمت کند مفضّل را که به کمتر از این هم قانع بود. کنایه از اینکه همین مقدار اشاره کافیست تا عاقل، دلالت آن را بر شایستگی شخص برای امامت بفهمد.
۲-۵ –
لعن و نفرین بر وقف کنندگان و مخالفان
امامان(ع) این پرچمداران هدایت، پیوسته از سِلاح طرد و لعن پرچمداران ضلالت و گمراهی، در جهت واضح شدن خط حق و باطل استفاده می‌نمودند. این موضع گیری به مردم این امکان را می‌داد که به درستی جبهه‌های حق و باطل را تشخیص داده و تأویل‌ها و توجیه‌ها در فهمشان خللی وارد ننماید. چه، اگر غیر از این بود و عکس العمل ائمه(ع) بدین شکلِ تند و صریح نبود، گفتار ایشان توسط مخالفان با تبرئه و مسامحه گری‌های مغرضانه، معانی دیگری می‌یافت. اگر چه مشی و مرام و منطق اهل بیت(ع) بر وفق و مدارا و الفت و محبت استوار بوده (مجلسی،۱۴۰۳: ۶۶/۱۷۰) ، ولی عمومیت نداشت. بر همین اساس از سوی اهل بیت(ع) در مقابل اشخاص و افکار مخرّب، مواضع تندی در تاریخ دیده می‌شود، مانند موضع گیریِ شدید امام صادق(ع) در مقابل غالیان که به ائمه نسبت الوهیت داده و حبّ ایشان را در حوزه ایمان، به قدری کارآمد می‌شمردند که با وجود آن هیچ عمل واجب و مستحبّی لازم نیست. نیز اقدام تند و صریح امام کاظم(ع) در مقابل شخصی به نام محمد بن بشیر که ادعاهای عجیبی می‌کرد و مردم را گمراه می‌نمود. مثلاً گاه می‌گفت موسی بن جعفر غایب شده و من تا زمان خروج او، امام مفترض الطاعه هستم و باید زکات خود را به من بپردازید و پس از من نیز فرزندم محمد امام شماست و گاه دیگر می‌گفت موسی بن جعفر خداست و من پیغمبر. امام کاظم(ع) بارها او را لعن فرموده و نفرین کرد و خونش را مباح شمرده دستور قتلش را صادر نمود و این قتل را مصداقی از نصرت خدا و رسول دانست (کَشی،۱۳۶۳: ۴۷۸تا۴۸۲). همین حربه را امام هشتم(ع) نیز به کار برده و منکران امامت خود و فرزندش را لعنت نمود. به عنوان نمونه:
الف: محمد بن فضیل از امام رضا(ع) می‌پرسد کسانی که بر پدر شما وقف کردند چگونه‌اند؟ امام می‌فرماید خدا لعنت کند ایشان را که گمان می‌کنند من عقیم هستم و فرزندی که در آینده خواهد آمد را انکار می‌کنند (بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۴؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۴۸/۲۶۵). قابل توجه اینکه سؤال پرسشگر از وقف بر امام هفتم(ع) بود، اما چنانکه می‌بینید، جواب امام ناظر بر ریشه تفکر واقفان معاصر و تأکید بر ولادت امام جواد(ع) و در نتیجه امامت ایشان است؛ چرا که بهانه آنان عقیم بودن حضرت رضا(ع) بوده است.
ب: محمد بن سنان محدث و عالم شیعه (شبستری،۲۳۱:۱۴۲۱) نقل می‌کند که یکی از واقفیان به اسم “علی بن ابی حمزه” نزد امام رضا(ع) نامش به میان آمد. امام او را لعنت نموده و با استناد به آیه ۳۲سوره توبه، وی را از کسانی شمرد که نمی‌خواهند خدا در آسمان و زمین عبادت شود، ولی خداوند نورش را تمام می‌کند اگر چه مشرکان را خوش نیاید (بحرانی اصفهانی،۲۱:۱۴۱۳/۴۹۰). این نمونه علاوه بر لعن، مشتمل بر کافرشمردن واقفیان نیز هست، چنانکه در انتها سائل با تعجب می‌پرسند: آیا کافر هستند؟ و امام دوباره بر مطلب تأکید می‌فرماید.
ج : سلیمان جعفری نقل می‌کند که در مدینه در محضر حضرت رضا(ع) نشسته بودیم که شخصی از امر واقفیان سؤال کرد. امام فرمود آنان ملعون هستند و به آیه ۶۱ سوره احزاب استناد فرمود (کَشی،۱۳۶۳: ۴۵۷؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۴۸/۲۶۴).
د: امام رضا(ع) نه تنها خود واقفیان را لعن و نفرین می‌نمود، بلکه به دیگران نیز چنین دستور می‌داد. ابراهیم بن عقبه گوید که به امام گفتم من این ممطوره‌ها را می‌شناسم. آیا در قنوت نمازم ایشان را نفرین کنم؟ فرمود: آری نفرین کن (کشی،۱۳۶۳: ۴۶۱).
۲-۶-
معرفیِ واقفیان و منکران به عنوان “کافر” و “مشرک
از آنجایی که این گونه افراد خود را مسلمان می‌دانستند، لذا می‌توانستند در صفوف مردم رخنه کنند. امام رضا (ع)با کافر شمردن آنان، به مردم فهماند که مسلمان آنست که همه دین را بپذیرد، نه آنکه به بخشی ایمان آورده و بخشی را رها کند. اینک نمونه ها:
الف: در بخش پیشین در روایت محمد بن سنان، تصریح امام هشتم (ع)بر شرک و کفر علی بن ابی حمزه گذشت.
ب : عمرو بن فرات از امام رضا(ع) در باره واقفیان می‌پرسد. حضرت می‌فرماید: ایشان در حیرت زندگی کرده و در حالت کفر و زندقه می‌میرند.(کشی،۱۳۶۳: ۴۶۰؛مجلسی،۱۴۰۳: ۴۸/۲۶۷،بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۴).
ج : گروهی از اصحاب نیز از امام هشتم(ع) همان سؤال را پرسیده و همان جواب را می‌شنوند. سپس با یکدیگر در این باره گفتگو کرده و یکی از ایشان می‌گوید شک را قبول داریم، اما چطور ممکن است که کافر باشند! همان شخص می‌گوید که هنگام احتضار یکی از واقفیان حاضر بودم و شنیدم که گفت: اگر موسی بن جعفر مرده باشد، من کافرم. در این هنگام به درستیِ سخن امام رضا(ع) یقین کردم (کشی، ۴۵۶؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۲). گفتنی است که امام صادق (ع)افرادی را که بر پسرشان موسی بن جعفر وقف می‌کنند را “بدتر از ناصبیان” می‌شمارند (مجلسی،۱۴۰۷: ۴۸/۲۶۶).
د : ابراهیم بن ابی بلاد می‌گوید نام “مَمطوره” را نزد امام رضا(ع) بردم. فرمود آنان در حیرت و شک زندگی کرده و در حالت کفر می‌میرند (کشی،۱۳۶۳: ۴۶۱). مشابه همین ماجرا از فضل بن شاذان نیز نقل شده است (کشی،۱۳۶۳: ۴۵۶؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۲؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۴۸/۲۶۳).
هـ : علی بن عبد الله زبیری طی نامه ای از حضرت رضا(ع) در باره واقفیه پرسش می‌کند. امام می‌فرماید: چنین شخصی مانع حق و ثابت قدم در گناه است. اگر بر همین حال بمیرد، جهنم (به سبب کفرش) مأوای اوست که بد جایگاهی است (کشی،۱۳۶۳: ۴۵۵؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۲).
و: ابراهیم بن یحیی می‌گوید که امام رضا(ع) در باره یکی از واقفیان به نام حمزه بن بزیع چنین گفت: «حمزه شقیّ سر انجامش چه شد؟ او گمان کرد پدرم زنده است. او امروز در شک زندگی کرده و فردا بر کفر و زندقه خواهد مرد» (بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۰؛ ابن شهرآشوب،۱۳۷۹: ۳/۴۴۸؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۴۸، ۲۵۶).
ز: در حدیث یحیی بن مبارک خواهد آمد که امام رضا(ع)کفر ایشان را به شکلی دیگر بیان نموده می‌فرماید: واقفیان نه مؤمنند و نه مسلمان.
ح: در سخنی دیگر امام رضا(ع) واقفیان را از زمره مسلمانان خارج نموده و آنان را تشبیه به یهودیان می‌فرماید. بکر بن صالح می‌گوید امام رضا(ع) از من پرسید که مردم درباره آیه ۶۴ سوره مبارکه مائده چه می‌گویند؟ عرض کردم سخنان مختلفی دارند. فرمود: درباره واقفه است (که مصداقی از آیه هستند)، زیرا اینان دست خدا را بسته دانسته و می‌گویند: امامی بعد از موسی نیست (کنایه از عقیم شمردن امام هشتم(ع))، و حال آنکه خداوند سخن ایشان را رد کرده و می‌فرماید: “بل یداه مبسوطتان” چرا که دست خدا باز است (کشی،۱۳۶۳: ۴۵۶؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۵۶).
ت: در سخنی دیگر حضرت رضا(ع) به تبع نیای بزرگوارش امام پنجم(ع)، وقف کنندگان را نه تنها از دائره شیعیان خارج نموده، بلکه در زمره کسانی می‌داند که از همه امامان(ع)روی برتافته‌اند.حمزه بن زیّات نقل کرده که حمران بن اعین از امام باقر(ع) می‌پرسد: آیا من از شیعیان شما هستم؟ امام فرمود آری. نام تمام شیعیان در نزد ما موجود است، مگر آنهایی که از ما روی بگردانند. حمران می‌پرسد: آن‌ها کیانند؟ امام فرمود: در زمان تو نیستند و تو آن‌ها را نخواهی دید. حمزه که راوی این روایت است می‌گوید که من با گروهی در باره این روایت به بحث نشستیم و سرانجام طی نامه ای از حضرت رضا(ع) درخواست نمودیم تا کسانی که جدّشان امام باقر (ع)از گروه شیعیان مستثنی فرموده بود را برای ما معرفی فرماید. امام رضا (ع)در جواب ما نوشت: اینان وقف کنندگان بر موسی بن جعفر هستند که نامشان در گروه شیعیان ثبت نشده است ( کشی،۱۳۶۳: ۴۶۲؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۰).
۲-۷ –
طرد واقفیان و قرار دادن ایشان در انزوای اجتماعی و اقتصادی
یک گونه دیگر از تمهیدات حضرت رضا (ع)این بود که شیعیان و اصحاب را از مراوده و رفت و آمد با واقفیان باز داشته و آنان را در تبعید روانی قرار می‌دادند. این عمل بدان سبب بود که مردم به واسطه نشست و برخاست با چنین افرادی، تحت تأثیر تبلیغات سوء ایشان قرار نگیرند. اگر چه کافر شمردن واقفیان که نمونه هایش گذشت، خود بهترین ترفند برای باز داشتن مردم از معاشرت با ایشان بود، اما دستورهای صریح نیز گاهی این موضوع را تقویت می‌نمود. اینک نمونه ها:
الف: حضرت رضا(ع) به محمد بن عاصم فرمود: شنیده ام با واقفیان مجالست می‌کنی؟! گفت بلی اما مخالف ایشان هستم. امام امر فرمود که “لا تُجالِسهُم”. سپس با استناد به آیه ۱۴۰ سوره نساء کفر واقفیان را ثابت فرموده و علت آن را نپذیرفتن وصایت امام شمرد که از آیات الاهی است (کشی،۱۳۶۳: ۴۵۷؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۴؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۴۸/۲۶۴)
ب : یحیی بن مبارک طی نامه ای از امام هشتم(ع) سؤالاتی پرسید. امام پس از پاسخ پرسش ها، در آخر نامه با استناد به آیه ۱۴۳ سوره مبارکه نساء مرقوم فرمود: مصداق آن واقفیه هستند. نه مؤمنند و نه مسلمان. تکذیب آیات الاهی می‌نمایند، در حالیکه ما “اَشهُر معلومات” هستیم و در ما جدال و عصیانی نیست. ای یحیی، تا می‌توانی نسبت به ایشان دشمنی نما (کشی،۱۳۶۳: ۴۶۱؛ مجلسی،۱۴۰۳: ۴۸/۲۶۸).
ج : دستور امام به ابراهیم بن عقبه گذشت که امر به نفرین کردن واقفیان در قنوت نماز فرمود. این خود ترغیب بر طرد و دوری از ایشان بود.
د : امام هشتم(ع) شیعیان را نه تنها از معاشرت با واقفیان باز میداشت، بلکه از مراودات اقتصادی نیز منع می‌نمود که خود دلیلی بر طرد آنان است. یوسف بن یعقوب می‌گوید که از امام پرسیدم آیا به کسانی که گمان می‌کنند پدر شما زنده است زکات بدهم؟ امام فرمود: خیر؛ ایشان کافر و مشرک و زندیق هستند (کشی،۱۳۶۳: ۴۵۶ ؛ بحرانی اصفهانی،۱۴۱۳: ۲۱/۴۹۳).
۲-۸ –
ردّ و انکار شبهات واقفیه با دلائل قرآنی و عقلی
پس از سخن گفتن در باره هفت گونه از تأکیدهای امام رضا(ع) اینک نوبت بدان رسیده که در باره گونه هشتم بگوییم. اگر چه برخی از گونه‌ها را به سبب اهمیت ویژه، به طور مجزا آوردیم، اما همه آن‌ها به نوعی از گفتار واقفیان سرچشمه گرفته بود. حال به شبهه هائی می‌پردازیم که به نظر می‌رسد وجه مشترک آنها، تکیه و استدلال وقف کنندگان بر یک روایت خاص و یا عمل نکردن به روایتی دیگر باشد. امام هشتم (ع)نیز با استدلالی مناسب و با استناد به روایات دیگر و نیز دلائل عقلی و قرآنی با آنان برخورد می‌نمود. این گونه عملکرد، گاه به شکل رساندن پیغام و جواب نامه بود و گاه در مناظراتی صورت می‌گرفت که آغاز کننده آن‌ها غالباً بزرگان و سردمداران واقفیه بودند.
۲-۸-۱
عقیم بودن امام رضا(ع)
عمده تلاش‌های واقفیان بر علیه امام رضا(ع) در دوران بی فرزندی ایشان بود. پیروان وقف به روایتی از امام ششم(ع) استناد کردند که امام نباید عقیم باشد. لذا با وجود معجزات و نصوص در باره امام رضا(ع) ابتدا برخی ایمان آوردند ولی پس از گذشت چهار دهه از عمر امام هشتم و با استناد به روایت فوق، در امامت ایشان شک کردند که خود مقدمه ای برای ردّ امامت حضرت جواد (ع)بود. امام با تأکید بر پدر شدن خویش که نصوص آن در بخش “بشارت ها” گذشت، شبهه عقیم بودن را عقیم نمود.
۲-۸-۲ .
عدم امکان «امامت» در سنّ کودکی
دانستیم یکی از شبهه‌های منکرانِ امامت جواد الائمه(ع) این بود که اینچنین کودکی نمی‌تواند پیشوا و امام باشد. امام رضا(ع) با دلیل قرآنی و با تکیه بر آیات الهی این مسئله را حل فرمود. به نمونه‌های زیر توجه کنید:
الف : در حدیث خیرانی که ذکر شد، پس از آنکه امام هشتم(ع) فرزندش ابوجعفر را به عنوان امام بعدی، به سؤال کننده معرفی فرمود، حالت استعجاب را به خاطر سنِ کمِ ابوجعفر(ع) در وی دریافت. امام حتی قبل از آنکه وی اقدام به پرسش کند، فرمود: خداوند به عیسی نبوت و پیغمبری و شریعت جدید عطا نمود، در حالی که سنّ عیسی از سنِ کنونی ابوجعفر کمتر بود (کلینی، ۱۴۰۷: ۱/۳۲۲).
ب : در ادامه حدیثی که به مناسبت گذشت صفوان بن یحیی پس از تصریح امام رضا(ع) به امامت فرزندش با تعجب پرسید: ایشان که سه سال بیشتر ندارد؟ امام فرمود: چه ضرری دارد؟ در حالی که عیسی حجت الهی و پیامبر شد و سنّش کمتر از این  بود(مفید،۱۴۱۳: ۲/۲۷۶).
ج : در حدیث معمّر بن خلّاد که امام رضا(ع) او را به امام جواد(ع) ارجاع نمود، در ادامه فرمود:َ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ یَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَکَابِرِنَا الْقُذَّهَ بِالْقُذَّهِ. (کلینی،۱۴۰۷: ۱/۳۲۰؛ طبرسی،۱۳۹۰: ۳۳۲؛ مفید،۲/۲۷۶)؛ یعنی ما اهل بیتی هستیم که کودکان ما از بزرگان عیناً ارث برده و هیچ تفاوتی ندارند. دقت در معنای واژه “قُذَّه” شبهه سن را به طور کامل حل می‌کند.
جمع بندی
امام رضا(ع) در جهت تبیین مبانی مذهب امامیه با استفاده از قرآن کریم به عنوان ثقل اکبر، روشنگری‌های جامع و مانعی درباره نقش اهل بیت(ع) به عنوان جانشینان پیامبر و مفسران آیات الهی داشته‌اند.
ترویج علنی مفهوم شیعی امامت، برشمردن ویژگی‌های امام، اشاره به نحوه انتخاب امام و جریان امامت پس از رحلت پیامبر(ص) اشاره به حقانیت خود ، تاکید بر ولایت، تاکید بر امامت حضرت جواد(ع) و طرد واقفیان و… مسیرکلی روش امام در دفاع از مذهب امامیه را ترسیم می‌کند.
 
کتابنامه
۱٫   
علاوه بر قرآن کریم
۲٫   
ابن بابویه، محمد بن علی (۱۳۷۸ق) عیون أخبار الرضا(ع).بی‏جا: انتشارات جهان.
۳٫   
ـــــــــــــــــــــــ (۱۳۹۵ق) کمال الدین. قم: دار الکتب الإسلامیه.
۴٫   
ابن شهرآشوب مازندرانی (۱۳۲۸ش) متشابه القرآن. بی‏جا: انتشارات بیدار.
۵٫   
ابن عبد ربه آندلسی (۱۴۰۴) العقد الفرید. بیروت: دار الکتب العلمیه.
۶٫   
ابن شعبه حرّانی(۱۴۰۴) تحف العقول. تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری. قم: جامعه مدرّسین
۷٫   
إربلی، علی بن عیسی (۱۳۸۱ق) کشف الغمه. تبریز: مکتبه بنی‏هاشمی
۸٫   
اجدادنیا کی، ‌اسماعیل (۱۳۸۷) مجموعه مقالات نخستین همایش علمی ـ پژوهشی جلوه‌های مهنتی در مناظرات و بیانات رضوی، اداره کل ارشاد اسلامی استان زنجان.
۹٫   
اخوان، زهره (۱۳۹۱)تاکید امام رضا(ع) بر امامت جوادالائمه(ع)،منتشرنشده
۱۰٫   
بحرانی، سید هاشم، (۱۴۱۱).حلیه الابرار من احوال محمد و آله الاطهار (۵جلد).قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه
۱۱٫   
حمیری قمی، عبدالله بن جعفر (بی‏تا)، قرب الإسناد. تهران: انتشارات کتابخانه نینوی.
۱۲٫   
شبستری، عبد الحسین، سبیل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد(ع)(۱۴۲۱). المکتبه التاریخیه المختصه
۱۳٫   
طبرسی، ابو منصور احمد بن علی (۱۴۰۳)، الإحتجاج. مشهد: نشر مرتضی
۱۴٫   
طبری، عمادالدین (۱۳۸۳ق)، بشاره المصطفی. نجف: کتابخانه حیدری.
۱۵٫   
طوسی ــــــــــــ (۱۴۱۴)، الأمالی. قم: انتشارات دارالثقافه.
۱۶٫   
عریضی، علی بن جعفر (۱۴۰۹). مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، تحقیق و تصحیح موسسه آل البیت(ع) الاحیاء التراث. قم: نشر موسسه آل البیت
۱۷٫   
عسکری، ابوهلال (۱۴۱۹)، الصناعتین. بیروت: مکتبه عنصریه.
۱۸٫   
عیاشی، محمد بن مسعود (۱۳۸۰ق)، تفسیر. تهران: چاپخانه علمیه.
۱۹٫   
قمی، علی بن ابراهیم (۱۴۰۴)، تفسیر. قم: دارالکتاب
۲۰٫   
کشّی، محمد بن عمر (۱۳۶۳)، اختیار معرفه الرجال (یا رجال کشی در ۲جلد)، تحقیق و تصحیح مهدی رجائی. قم: موسسه آل البیت(ع)
۲۱٫   
مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۴ق)، بحار الانوار. بیروت: موسسه الوفاء.
۲۲٫   
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (۱۴۱۳) الف، الأمالی. قم: انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید.
۲۳٫   
ـــــــــــ . (۱۴۱۳) ب، الإرشاد. قم: انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید.
۲۴٫   
مهدوی، محمدجواد(بهار ۱۳۸۹)«کرامات رضوی»، مشکوه، شماره ۱۰۶
۲۵٫   
میرحسینی،یحیی،(۱۳۹۱) «گفتمان‌های غالب در عصر امام رضا(ع)»، دست نوشته.

منبع: سخن تاریخ