کناره‌گیری، چرا و چگونه؟

نقل این ماجرا در کتب اهل سنّت

در ابتدا روایاتی را از برخی از کتب اهل سنّت نقل می کنیم که سرشار از خلل و وهن است:

 

۱- عبدالله بن عبّاس گوید:

می‌خواستم از عمر بن خطاب درباره این سخن خداوند عزّوجل بپرسم که می‌فرماید:

وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْه‏.[۱]

و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید.

 امّا از او بیم داشتم تا اینکه با او حج گزاردیم؛ گفتم: اگر در این حج از او سؤال نکنم، دیگر از او نخواهم پرسید، چون حج را به پایان بردیم، او را در بطن مرو دریافتیم که برای انجام برخی کارهای خود عقب مانده بود. گفت: ای پسر عموی رسول خدا؛ خوش آمدی. چه می‌خواهی؟

گفتم: ای امیرمؤمنان؛ چیزی است که می‌خواستم از تو بپرسم، امّا از تو بیم داشتم.

گفت: هر چه می‌خواهی از من بپرس، ما هم زمانی که آموختیم، چیزی نمی‌دانستیم.

گفتم: به من خبر ده در سخن خداوند متعال: وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ؛ آن دو زن چه کسانی هستند؟!

گفت: در این باره از کسی سؤال نمی‌کنی که از من آگاه‌تر باشد. وقتی در مکه بودیم احدی از ما با زن خود سخن نمی‌گفت، بلکه زن خدمتکار خانه بود و اگر به زن نیازی داشت، به پاهای او می‌زد و حاجتش را انجام می‌داد. چون به مدینه آمدیم. از زنان انصار آموختند و از این پس با ما سخن می‌گفتند و به ما مراجعه می‌کردند. من به غلام خود امر کردم که کاری انجام دهد. زنم گفت: نه، چنین و چنان کن. با نی به سراغش رفتم و او را زدم.

زنم گفت: شگفتا! از تو ای پسر خطاب؛ آیا می‌خواهی که با تو سخن نگوییم؟ بدان که زنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله با او سخن می‌گویند.

من از خانه بیرون آمدم و به خانه حفصه رفتم. به او گفتم: ای دخترم؛ بنگر که با رسول خدا صلّی الله علیه و آله سخن نگویی و چیزی از او نخواهی. همانا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله را نه دیناری است و نه درهمی که به شما عطا کند. اگر نیازی داشتی حتّی روغن‌ موهای سرت را، از من بخواه.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله هر گاه نماز صبح را می‌خواند، در مصلای خود می‌نشست و مردم تا طلوع خورشید پیرامون او می‌نشستند. سپس به خانه یک یک زنان خود می‌رفت و بر آنان سلام می‌کرد و بر ایشان دعا می‌فرمود. روز هر کس بود، نزد او می‌نشست. خیکی عسل از طایف یا مکه برای حفصه دختر عمر آورده بودند و هر گاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر او وارد می‌شد تا به او سلام کند، او را نگه می‌داشت تا از آن عسل به او بخوراند، یا شربتی از عسل به او بنوشاند. عایشه این کار حفصه که پیغمبر صلّی الله علیه و آله را نزد  خود نگه می‌داشت، نادرست دانست و به کنیزکی حبشی که نزد او بود و خضراء نام داشت، گفت: هر گاه پیامبر صلّی الله علیه و آله وارد خانه حفصه شد، به آنجا برو و بنگر که پیغمبر صلّی الله علیه و آله چه می‌کند.

کنیزک عایشه را از داستان عسل خبر داد. عایشه نزد دیگر هووهای خود فرستاد و آنان را با خبر کرد و به آنان گفت: هر گاه پیامبر صلّی الله علیه و آله به خانه شما آمد، به او بگویید: از تو بوی مغافیر می‌آید.

آن‌‌گاه پیامبر صلّی الله علیه و آله بر عایشه وارد شد، گفت: ای رسول خدا؛ امروز چیزی خورده‌ای. از تو بوی مغافیر می‌آید.

سخت‌ترین چیز بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن بود که بوی چیزی از وی به مشام دیگران رسد؛ گفت: این عسل است. به خدای سوگند که هرگز آن را نخواهم خورد!

تا اینکه روز حفصه شد، گفت: ای رسول خدا؛ مرا به پدرم نیاز است. همانا نفقه‌ای از من نزد او است. به من اجازه ده تا نزد او بروم.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله به او اجازه داد. سپس به دنبال کنیزش، ماریه فرستاد و او را به خانه حفصه آورد و با او آمیزش کرد. چون حفصه آمد، دید که در خانه‌اش بسته است. کنار در نشست. رسول خدا صلّی الله علیه و آله نگران و در حالی که قطرات عرق از کنار چهره‌اش می‌ریخت، بیرون آمد. حفصه گریه می‌کرد. از او پرسید: چرا گریه می‌کنی؟!

 حفصه گفت: برای این منظور به من اجازه دادی؟! کنیزت را به خانه من آوردی و سپس در بستر من با او آمیزش کردی؟! این کار را با هیچ کدام از زنان خودت انجام نمی‌دادی! به خدای سوگند؛ این رسول خدا؛ این برای تو حلال و روا نباشد!

 رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم که راست نگفتی! مگر این زن کنیز من نیست که خداوند متعال برایم حلال کرده است؟! تو را به گواهی می‌گیرم که وی بر من حرام است و با این کار رضای تو را می‌جویم. بنگر که به احدی از زنان خبر ندهی. این سخن نزد تو امانت است. چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله از خانه حفصه بیرون رفت، حفصه دیوار خانه عایشه را که میانشان مشترک بود، زد و گفت: تو را بشارت باد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله کنیزش را بر خود حرام کرد. خداوند ما را از او راحت نمود.

عایشه گفت: امّا به خدا قسم که مرا به وحشت می‌انداخت که به منظور همین زن می‌آمد. در این هنگام خداوند متعال نازل فرمود:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی‏ مَرْضاتَ أَزْواجِک‏.[۲]

ای پیامبر؛ چرا برای خشنودی همسرانت، آنچه را خدا برای تو حلال گردانیده حرام می‌کنی؟

سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله این آیه را قرائت کرد:

وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْه‏.[۳]

و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید.

منظور، عایشه و حفصه است.

گمان برده‌اند که آن دو، چیزی را از همدیگر پنهان نمی‌کردند. مرا برادری از انصار بود که هرگاه من حاضر بودم و او در پی کارش می‌رفت، هر چه رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفته بود، برایش بیان می‌کردم و هر گاه من در پی کاری می‌رفتم و غایب بودم، او برای من حدیث می‌کرد.

روزی نزد من آمد. در آن روزها از جبله بن ایهم غسانی در هراس بودیم. برادر انصاری‌ام گفت: آیا می‌دانی چه شده است؟!

 گفتم: چه خبر است؟ شاید از جبله بن ایهم غسانی سخن می‌گویی؟!

گفت: نه، امّا کار از آن سخت‌تر است! رسول خدا صلّی الله علیه و آله نماز صبح را خواند امّا همانند روزهای دیگر، پس از نماز ننشست و همچون قبل به خانه‌های زنانش نرفت، بلکه  در مشربه خود از آنان کناره گرفته است و مردم را رها کرده که سرگردان هستند و نمی‌دانند چه خبر است؟ الآن که آمدم، مردم در مسجد سرگردان بودند و نمی‌دانستند چه شده است! پس گفت: ای مردم؛ همان‌گونه که هستید، بمانید. آن‌گاه نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد که در مشربه خود بود و پلکانی برای آن قرار داده بودند. عمر از آن بالا رفت و به غلامی سیاه که دربان بود، گفت: برای عمر بن خطاب اجازه بگیر. غلام اجازه گرفت. من داخل شدم. دیدم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مشربه است و در آن حصیر و بوریا آویخته و پهلوی خود را به حصیر تکیه داده، حصیر در بدن او اثر گذاشته بود. زیر سرش متکایی انباشته از لیف خرما قرار داشت. چون او را دیدم، گریستم.

فرمود: چرا گریه می‌کنی؟

گفتم: ای رسول خدا؛ پادشاهان ایران و روم، روی فرش‌های دیبا و ابریشم می‌خوابند.

فرمود: آنان مردمانی هستند که چیزهای پاکیزه‌شان را در همین دنیا به آنان داده‌اند، امّا آخرت برای ماست.

سپس گفتم:ای رسول خدا؛ تو را چه شده است؟! مردم را در حال سرگردانی رها کردم تا از تو خبری به آنان برسد و گویند از زنانش کناره گرفت است؟!

فرمود: نه، لیکن میان من و همسرانم چیزی هست. از این رو تصمیم گرفتم که یک ماه بر آنان وارد نشوم.

آن‌گاه نزد مردم آمدم و گفتم: ای مردم؛ برگردید که میان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و همسرانش چیزی است که میل دارد از آنان کناره گیرد.

سپس به خانه حفصه رفتم و گفتم: ای دخترم؛ آیا با رسول خدا سخن می‌گویی و او را به خشم می‌آوری و بر او رشک می‌بری و غیرت نشان می‌دهی؟!

گفت: از این پس سخنی نگویم که ناخوش می‌دارد. آن‌گاه به خانه امّ‌سلمه رفتم که خاله من بود و همان سخن را که به حفصه گفته بودم، به او هم گفتم.

گفت: شگفتا از تو ای عمر بن خطاب؛ از همه چیز سخن گفتی. حالا می‌خواهی بین رسول خدا صلّی الله علیه و آله و همسرانش هم دخالت کنی؟! چه چیز ما را منع می‌کند که بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله غیرت نشان دهیم. در حالی که زنان شما بر شما غیرت می‌ورزند؟!

خداوند نازل فرمود:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلا؛وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیما.[۴]

ای پیامبر؛ به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید تا مهرتان را بدهم و [خوش و] خُرّم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما، پاداش بزرگی آماده گردانیده است.

 

۲- حدیث مغافیر به طریق دیگری هم از عایشه نقل شده است. مطابق این روایت، عایشه گفت:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله حلوا و عسل را دوست می‌داشت و معمول چنین بود که پس از نماز عصر به خانه همسران خود می‌رفت و به آنان سر می‌زد، روزی پیش حفصه رفت و بیشتر از حد معمول آنجا ماند. من در این باره پرس‌و جو کردم.

گفتند: یکی از زن‌های خویشاوند حفصه، مشک کوچکی عسل به او هدیه کرده است و حفصه از آن شربتی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله آشامانده است.

من گفتم: به خدا سوگند؛ چاره این کار را خواهم کرد.

موضوع را به سوده گفتم و افزودم هنگامی که پیامبر صلّی الله علیه و آله پیش تو آمد و خواست به تو نزدیک شود؛ بگو ای رسول خدا؛ آیا مغافیر (شکوفه خرما) خورده‌ای؟

خواهد گفت: نه؛ تو بگو پس این بوی تندی که احساس می‌کنم، چیست؟ بر پیامبر صلّی الله علیه و آله بسیار دشوار می‌آمد که از او بوی تند- مانند پیاز و سیر و شکوفه خرما- احساس شود.

به سوده گفتم: پیامبر صلّی الله علیه و آله خواهد گفت که حفصه به من شربتی داده است، تو در پاسخ بگو لابد زنبورش بر عصاره خاربن نشسته و مکیده است. من هم همین را می‌گویم و به صفیه گفتم: تو نیز همین گونه بگو.

سوده می‌گفت: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست؛ می‌خواستم همان وقت که رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر در حجره‌ام رسید، سخن تو را به او بگویم، ولی از بیم تو همین که نزدیک رسید، گفتم: ای رسول خدا؛ آیا شکوفه خرما خورده‌ای؟

فرمود: نه.

گفتم: پس این بوی تند چیست؟

فرمود: حفصه شربتی آمیخته با عسل به من نوشانده است.

گفتم: لابد زنبورش بر شکوفه خاربن نشسته و عصاره آن را مکیده است.

 عایشه گوید: پس از اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله پیش من آمد، من هم همان‌گونه گفتم و چون پیش صفیه رفته بود، او هم همان‌گونه گفته بود. پیامبر صلّی الله علیه و آله با دیگر که پیش حفصه رفته بود، حفصه پرسیده بود: آیا از آن شربت به تو بدهم؟

فرموده بود: نه مرا به آن نیازی نیست.

گوید: سوده می‌گفت: سبحان الله! به خدا سوگند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله را از نوشیدن آن محروم ساختیم.

به او گفتم: خاموش باش.[۵]

 

حدیث کناره‌گیری که پیامبر صلّی الله علیه و آله از زنانش را از راه یا راه‌های دیگری هم روایت کرده‌اند که سرشار از خلل و وهن است. عرضه همه این روایات و بیان اشکالات آن نیازمند وقت و تلاش زیادی است و از حوصله بحث فعلی ما بیرون. بنابراین به قدر امکان و به اختصار موضوع را بررسی می‌کنیم. در عین حال امیدواریم در فرصت دیگری آن را با تفصیل بیشتری مورد بحث و بررسی قرار دهیم. از این رو گوییم:

 

۳- ابوبکر و عمر به خانه پیامبر صلّی الله علیه و آله آمدند. زنان حضرت پیرامونش نشسته بودند و او خاموش.

عمر گفت: چنان با رسول خدا صلّی الله علیه و آله سخن گویم که بلکه بخندد. پس گفت: ای رسول خدا؛ کاش دختر زید (همسر عمر) را دیده بودی که چون از من نفقه خواست، با دست ضربتی دردناک بر گردنش زدم.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنان خندید که دندان عقلش هم دیده شد و گفت: اینان پیرامون من جمع‌اند و از من نفقه می‌خواهند!

ابوبکر به سوی عایشه رفت که او را بزند و عمر به سوی حفصه برخاست و هر دو می‌گفتند: آیا از رسول خدا صلّی الله علیه و آله چیزی تقاضا می‌کنید که ندارد؟!

 رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن دو را از این کار بازداشت!

 زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله گفتند: به خدای سوگند؛ از این پس چیزی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نخواهیم خواست، که نداشته باشد.

خداوند آیه اختیار را نازل فرمود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله از عایشه شروع کرد و فرمود: چیزی به تو می‌گویم امّا دوست ندارم که پیش از مشورت با پدر و مادرت تصمیم بگیری.

گفت: آن موضوع چیست؟

پیامبر صلّی الله علیه و آله آیه را برایش تلاوت فرمود:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلا؛وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیما.[۶]

ای پیامبر؛ به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید تا مهرتان را بدهم و [خوش و ] خُرّم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است.

عایشه گفت: آیا درباره تو با پدر و مادرم مشورت کنم؟! من خداوند و رسول او را بر می‌گزینم و از تو می‌خواهم که درباره انتخاب من با هیچ یک از همسرانت سخن نگویی.[۷]

 

۴- در متن دیگری آمده است:

محمّد بن عمر از جاریه بن ابو عمران خبر داد که از ابو سلمه حضرمی شنیدم، می‌گفت:

همراه ابو سعید خدری و جابر بن عبدالله که در آن هنگام کور شده بود، نشسته بودم و آن دو گفت‌و‌گو می‌کردند، مردی آمد و سلام داد و نشست و سپس به جابر گفت: ای ابوعبدالله؛ عروه بن زبیر مرا به حضورت فرستاده است که بپرسم پیامبر صلّی الله علیه و آله  در چه باره از زنان خود کناره گرفته است؟

جابر گفت: یک شبانه روز بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله به نماز جماعت نمی‌آمد، همه اندوه‌های گذشته و آینده ما را فرو گرفت. بر در خانه آن حضرت جمع شدیم و بلند گفت‌وگو می‌کردیم که صدای ما را بشنود و بداند آنجا هستیم، مدتی طولانی درنگ کردیم، نه اجازه ورود فرمود و نه خود پیش ما آمد.

جابر می‌گوید: گفتیم، پیامبر صلّی الله علیه و آله دانست که شما اینجایید، اگر می‌خواست اجازه دهد تاکنون اجازه می‌فرمود، پراکنده شوید و آن حضرت را میازارید. مردم پراکنده شدند، غیر از عمر بن خطاب که همچنان ایستاد و سرفه می‌کرد و بلند سخن می‌گفت و اجازه ورود  می‌خواست تا سرانجام پیامبر صلّی الله علیه و آله به او اجازه فرمود:

عمر می‌گفت به حضور پیامبر رفتم و دیدم دست بر گونه خود نهاده است و نشانه اندوه را در او دیدم، گفتم: ای رسول خدا؛ پدر و مادرم فدایت باد، چه چیز تو را افسرده کرده است و مردم از ندیدن شما در چه اندوهی‌اند؟

فرمود: ای عمر؛ این زن‌ها از من چیزهایی می‌خواهند که ندارم و این موضوع مرا چنان کرده است که می‌بینی.

گفتم: ای رسول خدا؛ جمیله دختر ثابت از من چیزی خواست که یارای آن را نداشتم و بر او چنان سیلی زدم که با گونه به زمین افتاد! و شما ای رسول خدا؛ چنانی که خداوند وعده یاری فرموده و پس از سختی آسایش قرار خواهد داد.

عمر گفت: چندان با آن حضرت گفت‌وگو کردم که متوجّه شدم اندکی از گرفتگی و اندوه آن حضرت بر طرف شد. من از حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله بیرون آمدم و ابوبکر را دیدم و داستان را به او گفتم، ابوبکر پیش عایشه رفت و گفت: خودت به خوبی می‌دانی که پیامبر صلّی الله علیه و آله چیزی را اندوخته و از شما پوشیده نمی‌دارد، در این صورت چیزی را که ندارد از او نخواهید، نیاز خودت را بررسی کن و به من بگو، عمر هم پیش دختر خود حفصه رفت و به او همان‌گونه گفت. سپس ابوبکر و عمر با یکدیگر پیش دیگر همسران پیامبر رفتند و همان مطلب را به آنان گفتد. هنگامی که پیش امّ‌سلمه رفتند و آن سخن را برای او گفتند، امّ‌سلمه گفت: شما را با این سخنان چه کار است؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله خود از همه بر کار ما بیناتر است. اگر می‌خواست ما را نهی کند، نهی می‌فرمود. وانگهی اگر خواسته خود را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نخواهیم، از چه کسی بخواهیم؟ به من بگویید: آیا کسی در کارهای میان شما و همسرانتان دخالت می‌کند؟ ما هم این کار را از شما دو نفر نمی‌خواهیم، آن دو از پیش امّ‌سلمه بیرون رفتند. همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله به امّ‌سلمه  گفتند: خدایت پاداش خیر دهد که چنین کردی، ما نمی‌توانستیم پاسخ آن دو را بدهیم.

گوید: در این هنگام جابر به ابو سعید گفت: آیا همین گونه که گفتم نبود؟

گفت: آری ولی باقی مانده‌ای هم دارد.

 جابر گفت: آری به خواست خدا آن را هم می‌گویم و سپس افزود که خداوند در این باره این آیه را نازل فرمود:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلا؛وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیما.[۸]

ای پیامبر؛ به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید تا مهرتان را بدهم و [خوش و] خُرّم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است.

گوید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله این کار و پیشنهاد را از عایشه آغاز فرمود و به او گفت: خداوند مرا فرمان داده است که شما را آزاد و مخیر بگذارم که یا خدا و پیامبرش و سرای دیگر را برگزینید یا این جهان و پیرایه آن را و من این پیشنهاد را از تو آغاز می‌کنم و تو را مختار قرار می‌دهم.

عایشه گفت: ای رسول خدا؛ آیا به کس دیگری از آنان این مطلب را نفرموده‌ای؟

فرمود: نه.

عایشه گفت: من خدا و پیامبرش و سرای دیگر را بر می‌گزینم و این موضوع را به همسرانت مگو.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: حتماً به آنان خبر می‌دهم و پیامبر صلّی الله علیه و آله به همه همسران خود این پیشنهاد را فرمود و همگان خدا و پیامبرش و سرای آخرت را برگزیدند و آنان مخیر به گزینش میان دنیا و آخرت بودند و خداوند می‌فرماید:

 فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً.

به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است.

خداوند سپس می‌فرماید:

یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا؛وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى.‏[۹]

ای همسران پیامبر؛ شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید، اگر سَرِ پروا دارید پس به ناز سخن مگویید تا آن‌که در دلش بیماری است طمع ورزد؛ و گفتاری شایسته گویید و در خانه‌هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیّتِ قدیم، زینت‌های خود را آشکار مکنید.

 ابو سعید تأیید کرد که ماجرا به همین گونه بوده است.[۱۰]

 

۵- در روایتی عایشه گفت:

 در یکی از سفرهای رسول خدا شتر صفیه بیمار شد (و از حرکت بازماند). زینب که همراه بود، شتری اضافه داشت. رسول خدا صلّی الله علیه و آله به او فرمود: شتر صفیه بیمار شده است، کاش تو یکی از شتران خود را به او بدهی.

زینب گفت: من به این زن یهودی شتر بدهم؟

گوید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله تمام ماه ذی حجه و محرم بلکه سه ماه، از رفتن پیش او خودداری فرمود. زینب می‌گفته است: کار به آنجا کشید که ناامید شدم و تخت و اثاثیه خود را جمع کردم و گمان بردم که پیامبر صلّی الله علیه و آله را به آن نیازی نیست. در همان حال یک روز ظهر متوجّه سایه حضرت شد که پیش می‌آمد. زینب تخت و اثاثیه خود را برگرداند.[۱۱]

 

۶- ابوهریره گفت:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله یک ماه زنان خود را ترک گفت. عمر بن خطاب نزد او آمد که در غرفه خود بود و روی حصیری دراز کشیده بود؛ چنان که آثار حصیر روی بدنش نمایان بود. عمر گفت: ای رسول خدا؛ پادشاهان ایران در ظروف طلا و نقره می‌خورند و می‌آشامند، امّا تو در چنین وضعیتی به سر می‌بری؟

 رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:

آنان قومی هستند که چیزهای پاکیزه‌شان در همین دنیا به آنان داده شده است. خداوند خوشی‌های آنان را در زندگی دنیا به ایشان داده است. سپس فرمود: این ماه، این چنین و این چنین و این چنین است. در مرتبه سوم انگشت ابهام خود را بست.[۱۲]

 

تامل و نقدی بر متون فوق

 

الف) نقد سخن صالحی شامی

صالحی شامی گوید:

چند نکته چشمگیر:

۱ . سبب نزول سخن خداوند متعال که می‌فرماید:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها.

 ای پیامبر؛ به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید. آن بود که زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله چیزهایی از دنیا و متاع آن از او خواستند و از وی تقاضا کردند که نفقه آنان را بیفزاید و به واسطه غیرت و رشک همدیگر، او را اذیت کردند. از این رو رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را ترک کرد و سوگند خورد که یک ماه به آنان نزدیک نشود و به سوی اصحاب خود بیرون نرود. صحابه گفتند: او را چه شده است؟ آنان گفتند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله زنانش را طلاق داده است!

عمر گفت: حتماً شما را از این موضوع آگاه می‌کنم. پس- چنان که گذشت- از پیامبر صلّی الله علیه و آله اجازه ورود خواست.

۲ . در زاد المعاد افزوده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را طلاق داد و رجوع کرد و زنان خود را به مدت یک ماه به طور موقت ایلاء نمود، ولی هرگز اظهار نکرد. کسانی که گفته‌اند: اظهار کرد، دچار اشتباه بزرگی شده‌اند….[۱۳]

در پاسخ می گوییم:

۱ . اینکه صالحی شامی بیان کرده زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله از او تقاضا کردند که نفقه آنان را افزایش دهد، مردود است و روایاتی که اندکی قبل آوردیم، به صراحت از پذیرش آن سرباز می‌زند؛ چنان که گذشت، این روایات تصریح دارد که زنان حضرت درخواست نفقه داشتند.[۱۴]

این تقاضا دلالت دارد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از انجام وظیفه خویش کوتاهی کرده است. حاشا و کلّا که بتوان چنین نسبت ناروایی به ساحت قدس رسول خدا صلّی الله علیه و آله داد!

۲ . خداوند عزّوجل به زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله وعده داده که اگر از خدا و رسول او اطاعت کنند، به آنان رزق کریم عطا فرماید. فرمود:

وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَریما.[۱۵]

و هر کس از شما خدا و فرستاده‌اش را فرمان بَرَد و کار شایسته کند، پاداشش را دو چندان می‌دهیم و برایش روزی نیکو فراهم خواهیم ساخت.

این آیه کریمه دلالت دارد که موضوع، نفقه نبوده بلکه بحث از اطاعت و فرمان‌برداری است.

۳ . پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با کسی که حق خود را از او می‌خواهد، با این شدّت برخورد نمی‌کند که از همسرش کناره گیری کند و او را طلاق دهد، بلکه با او به ملایمت و مهربانی رفتار کرده، به حق آن زن اعتراف و او را به مدت یک ماه کامل از حق شبانه‌اش محروم نمی‌سازد… اگر چنین اقدامی انجام دهد، بر زن خویش ستم روا داشته و از موضوعی بهره‌برداری کرده که حق نداشته به نفع خود از آن سوء استفاده کند!! پس چرا با زنان خود نمی‌ماند تا حقشان را ادا کند؟! اگر تصمیم دارد زنان را طلاق دهد، نمی‌تواند با آنان چنین رفتاری داشته باشد تا بتواند پس از فراهم شدن مقدمات شرعی، هر یک را به نیکویی رها کند.

۴٫ناتوانی پیامبر صلّی الله علیه و آله از پرداخت نفقه مستلزم آن نیست که سوگند خورد زنان خود را طلاق خواهد داد. بدون سوگند هم می‌تواند همه یا برخی را طلاق دهد.

۵ . تصمیم حضرت به طلاق، حتّی اگر سوگند خورده و از زنانش کناره گیری کرده باشد، موجب آن نخواهد بود که با اصحاب قطع ارتباط کند و اجازه ندهد به حضورش رسند!!

۶ . آیا پیامبر صلّی الله علیه و آله از تأمین نفقه همه زنان خود ناتوان بود یا می‌توانست نفقه برخی را بپردازد؟!

در هر حال، زنانش چگونه و از کجا نفقه زندگی خود را تأمین می‌کردند؟! آیا در کوچه‌ها و خیابان‌ها گدایی می‌کردند؟! آیا از اموال خویش خرج می‌کردند؟! در عین حال می‌دانیم که هیچ کدام از همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله مالی نداشت تا بتواند هزینه‌های زندگی خود را از آن بپردازد؟!

مگر چه تغییری ایجاد شد که حضرت از کناره‌گیری منصرف و به نزد زنان خود بازگشت؟!

ب) خنده پیامبر صلّی الله علیه و آله

بیان کرده‌اند که چون عمر بن خطاب به حضرت خبر داد که زنش را چنان سیلی زده که به صورت بر زمین افتاده یا با دست ضربتی دردناک بر گردنش زده؛ رسول خدا صلّی الله علیه و آله از شنیدن آن خندید، چنان خندید که دندان عقلش هم دیده شد.[۱۶]

این واقعاً شگفت‌انگیز است. فرض آن است که پیامبر صلّی الله علیه و آله از این اقدام خشن عمر به خشم آید و به او اعتراض کند و حتّی وی را به موجب ارتکاب بیان جرم، دست کم سرزنش نماید.

امّا به گمان آنان، پیامبر صلّی الله علیه و آله نه تنها از این وظیفه خویش تخلّف ورزید و در قبال این منکر نمایان سکوت کرد، بلکه چنان خندید که دندان‌های انتهایی او هم دیده شد و از ظلم تجاوزگری عمر در قبال همسر ضعیفش که همواره پیامبر صلّی الله علیه و آله در مورد آنان به نیکی سفارش می‌کرد، بسی شادمان گردید!! گفته می‌شود که در بستر بیماری هم زنان ضعیف را از یاد نبرد، بلکه فرمود:

أُوصِیکُمْ‏ بِالضَّعِیفَیْن‏‏.[۱۷]

شما را به رعایت حال زنان و کنیزان توصیه می‌کنم.

آنچه عمر بیان کرد، موجب تبسم هم نبود تا چه رسد به خنده‌ای که دندان عقل هم نمایان شود!!

آیا این خنده پیامبر صلّی الله علیه و آله به معنی شماتت آن زن مستضعف و مظلوم و ابتهاج از این ظلم و عدوان رسوا بود؟! هرگز! هرگز! هرگز! چنین پندار موهومی نسبت به رسول ربّ العالمین که به نص صریح قرآن کریم، چونان « رحمتی برای جهانیان» به رسالت مبعوث شد، خطای فاحش و بلکه ظلم مضاعف به مقام نبوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و همه صالحان و نیک‌اندیشان است!

به تصریح روایات، خنده پیامبر صلّی الله علیه و آله هرگز از تبسّم فراتر نمی‌رفت تا چه رسد به قهقهه تا آنجا که دندان عقلش هم دیده شود!!

 ج) علت کناره گیری: عایشه و حفصه؟!

عمر بن خطاب تأکید دارد که علت کناره‌گیری رسول خدا صلّی الله علیه و آله از زنانش؛ عایشه و حفصه بودند که علیه او به یکدیگر کمک کردند. وی سبب این اقدام را به صراحت بیان نمی‌کند، بلکه به موجب اجتهاد شخصی خود بر آن است که زنان انصار با مردان خود بگومگو می‌کردند و از آنان درخواست‌هایی می‌کردند، دیگر زنان از جمله همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله و مهاجران هم از آنان آموختند که چگونه با شوهران خود جرّو بحث کرده و خواسته‌های خود را از آنان مطرح کنند.[۱۸]

یا بحث عسل بود که برخی زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله مدعی شدند از آن بوی مغافیر می‌آید!

در پاسخ می گوییم:

اگر گناهکار عایشه بود و حفصه، پس چرا پیامبر صلّی الله علیه و آله از همه زنانش کناره‌گیری کرد؟!

 آیا این کناره‌گیری عمومی دلالت ندارد که همسران حضرت در مورد یک امر بس بزرگ با هم تبانی کردند و اگر محرک اصلی عایشه و حفصه بودند، بقیه هم با طرح آن دو موافقت کردند؟!

 صرف جرّو بحث و بگومگوی زن و طرح خواسته‌های خود با همسرش، موجب چنین برخورد خشنی نمی‌شود!

به نظر می‌رسد: وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله با همه مسلمانان قطع ارتباط کرد، قصد داشت همه آنان را در مقابله با این طرح خطرناک مشارکت دهد تا آنجا که برخی از مسلمانان پیرامون مسجد گریه می‌کردند!

این بدان معنی است که موضوع مهمی مطرح است و به آنان هم ارتباط پیدا می‌کند و نه تنها یک موضوع شخصی یا صرفاً دنیوی نیست، بلکه زندگی و دین مسلمانان را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد!

اگر اصل موضوع مغافیر درست باشد، باید از زنانی کناره‌گیری می‌کرد که در این بحث مشارکت داشتند و دیگر زنانی را که از موضوع بی‌خبر یا دخالتی در آن نداشتند، مجازات نمی‌کرد.

حدیث ماریه به حفصه اختصاص دارد. پس چرا به موجب سخنی که فقط حفصه بر زبان آورد، از همه زنانش کناره‌گیری کرد؟!

پیامبر صلّی الله علیه و آله به حفصه گفت که حق دارد با کنیزش مقاربت کند. پس چرا بلافاصله از این نظر برگشت و ماریه را که هیچ جرمی نداشت، بر خود حرام کرد؟!

در روایات عبدالله بن عبّاس از عمر بن خطاب، تناقض‌های چندی وجود دارد که موجب شک و تردید در صحت این سخنان است. آیا عمر به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گزارش داد که به صورت همسرش سیلی زده یا چنان ضربتی با دست به گردنش زد که موجب درد و رنج آن شد؟!

 آیا زنی که این کتک یا آن ضربه را تحمل کرد، دختر زید بود یا جمیله دختر ثابت؟!

د) حقیقت تباه شده

آنچه زن فرزند مرده را به خنده وا می‌دارد، روایت آنان از امام محمّد باقی علیه السّلام است. مطابق این نقل، آن حضرت فرمود:

زنان پیامبر گفتند: مهریه هیچ زنی از مهریه ما سنگین‌تر نیست.

خداوند متعال برای رسول خود غیرت گرفت و او را فرمان داد که از آنان کناره‌گیری کند. پیامبر صلّی الله علیه و آله از آنان بیست و نه روز کناره گرفت.

سپس خداوند به او فرمان داد که آنان را مخیر فرماید و پیامبر چنان کرد.[۱۹]

نمی‌دانیم چگونه این سخن موجب شد که خداوند متعال در این قضیه دخالت و فرمانی چنین قوی و سخت صادر فرماید؟! اگر این سخن درست باشد که زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله می‌گفتند: مهریه هیچ زنی از مهریه ما سنگین‌تر نیست؛ موجب این تصمیم قاطع و کوبنده نمی‌شد، امّا اگر درست نبود و مهریه‌های سنگین‌تر از آنان هم بود، همین کافی بود که حضرت به همسرانش اعلام کند که این سخن شما نادرست است…

ما گمان می‌بریم که اینان تلاش می‌کنند اسباب حقیقی این تصمیم رسول خدا صلّی الله علیه و آله در کناره‌گیری از همسرانش را که خداوند متعال در قرآن کریم، جاودانه ساخته و پیغمبرش را گرامی و بی‌ادبان به مقام نبوت و رسالت را رسوا نموده است؛ به گونه‌ای پوشیده دارند و اجازه ندهند توده‌های مسلمان از حقیقت ماجرا آگاه شوند.

ه) حقیقت ناقص

در حالی که حسن بصری در تبیین حقیقت ماجرا، شکست خورده و هر چه بیشتر بر ابهام موضوع افزوده است؛ قتاده هم که به اظهار حقیقت نزدیک می‌شد، فرد دیگری است که از بیان حق منصرف گشت و راه تجاهل در پیش گرفت. شاید قصد نداشت خود را در معرض خطری بزرگ‌تر و بلایی عظیم قرار دهد.

از حسن بصری و قتاده منقول است که خداوند متعال پیامبرش را فرمان داد تا زنان خود را درباره چیزی از متاع دنیا که خواستار آن بودند، مخیر سازد.

عکرمه گفت: در غیرتی بود که عایشه از خود نشان داد.[۲۰] امّا صرف غیرت ورزی عایشه برای این تصمیم کوبنده کفایت نمی‌کند، بلکه سخنان و اقدامات دهشتناک دیگری هم به همراه داشته است.

شاید سخن آیات از کار زشت و تهدید به عذاب مضاعف به همین مناسبت که فرمود:

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْن‏.[۲۱]

ای همسران پیامبر؛ هر کس از شما به کار زشت آشکاری مبادرت کند؛ عذابش دو چندان خواهد بود؛ و این بر خدا همواره آسان است.

روایت قمی و دیگر روایات را در این باره تأیید و تقویت کند، که اشاره دارد:

زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله غیرت عایشه را چنان که ظاهر امر نشان می‌دهد- سبب تعدّی و گام نهادن در وادی دیگری قرار دادند که بسی زیان‌آور و خطرناک بود. روایات ابوسعید خدری و جابر بن عبدالله انصاری به همین نکته اشاره دارد. در تفسیر این آیه مبارکه:

وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیما.[۲۲]

 و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است.

آمده است که زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله این را انتخاب کردند که پس از او ازدواج نکنند.[۲۳]

نکته:

این تفسیر دلالت دارد که قضیه به همین موضوع مرتبط بود. یعنی ازدواج پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله این مسئله شرافت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و منصب رسالت را در معرض تهدید قرار می‌دهد و البتّه نکته‌ای است که روایات بعدی، آن را توضیح می‌دهد.

همین آیه شریفه به تنهایی و بدون توضیح و مساعدت هر روایت دیگری نشان می‌دهد که این قضیه:

 نه قضیه نفقه است، زیرا عدم پرداخت نفقه، موجب نمی‌شود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله را از خود دور سازند…

و نه قضیه غیرت ورزی عایشه یا حفصه در قبال ماریه یا هر کس دیگری. غیرت به معنی آن است که شوهر را فقط برای خود می‌خواهد و مشارکت هر زن دیگری را در همسری با او نمی‌پذیرد.

 این آیه هم می‌گوید که زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله نه خدا و رسول او را می‌خواستند و نه آخرت را، بلکه خواهان کسی غیر از پیامبر صلّی الله علیه و آله بودند و در پی دنیا و زینت آن! این نکته در جای خود، مضمون روایت قمی را مورد تأکید قرار می‌دهد که در بحث بعدی می‌آوریم.

و) حقیقت ماجرای کناره گیری

علی بن ابراهیم قمی حقیقت ماجرا را توضیح داده است. او می‌گوید:

چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله از جنگ خیبر برگشت و در ان جنگ گنجینه‌های آل ابی الحقیق نصیب مسلمانان شد، همسرانش به او گفتند: این گنجینه‌ها را به ما بده.

حضرت فرمود: طبق دستور خدای متعال، در بین همه مسلمانان تقسیم کردم.

همسران از وی در خشم شدند و گفتند: تو چنان گمان کرده‌ای که اگر ما را طلاق دهی دیگر در همه فامیل ما یک همسر کفو پیدا نمی‌شود که ما را بگیرد؟

خداوند متعال از این سخن ایشان برای رسول گرامی‌اش غیرت کرد و به آن جناب دستور داد از آنان کناره‌گیری کند.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله بیست و نه روز از اینان کناره‌گیری کرده و در مشربه امّ ابراهیم منزل گزید، تا آنکه یک نوبت حیض دیدند و پاک شدند. آن‌گاه آیه تخییر را فرستاد که می‌فرماید:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُن‏.[۲۴]

ای پیامبر؛ به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید تا مهرتان را بدهم.

خداوند در این آیه همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله را مخیر کرد، بین باقی ماندن بر همسری حضرت و بین طلاق گرفتن. اوّلین کسی که در بین همسران برخاست، امّ‌سلمه بود که گفت: من خدا و رسول را اختیار می‌کنم. به دنبال او سایر همسران یکی یکی برخاستند و با رسول خدا صلّی الله علیه و آله از در آشتی معانقه کردند و همانند امّ‌سلمه را سخن گفتند. پس خداوند نازل فرمود:

تُرْجی‏ مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاء.[۲۵]

نوبت هر کدام از آن زن‌ها را که می‌خواهی به تأخیر انداز و هر کدام را که می‌خواهی پیش خود جای ده.

امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود:

با هر کس که پیش خود جای داد، ازدواج کرد و نوبت هر که را به تأخیر انداخت، طلاق داد.[۲۶]

روایت جابر بن عبدالله انصاری و ابو سعید خدری نیز که پیش‌تر به آن اشاره شد، تأیید می‌کند که قضیه در همین رابطه بوده است. یعنی ازدواج زنان پیامبر صلّی الله علیه و آله پس از او، که موجب خشم خداوند در حمایت از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله شد و پیامبر صلّی الله علیه و آله سبب این کناره‌گیری بود و نه چیزی دیگر از قبیل درخواست یا ناتوانی در پرداخت نفقه!!

در روایات توجیه گران و عذر تراشان دیدیم که چگونه تلاش می‌کردند این قضیه را در پرده‌هایی از ابهام فرو پیچند و به منظور انحراف افکار عمومی و جلب توجّه آنان به مسائل دیگر الفاظ و عبارات دیگری به کار گرفتند.

به همین دلیل حیرت‌شان نمایان و گمراهی‌شان آشکار شد و خداوند متعال حقیقت را از زبان اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان مکتب امامت بیان فرمود. البتّه مصادر و منابع آنان هم از اشاره‌ها و دلالت‌هایی در این باره خالی نیست. اندکی از آن را توضیح دادیم.

روایات دیگری هم این نکته را تأیید می‌کند و می‌توان از این روایات استفاده کرد که غیرت عایشه که قتاده به آن اشاره نمود؛ زینب بنت جحش را به آن داشت تا موضوعی را که درباره آن به توافق رسیده بودند، به صراحت بیان کند. از این رو مستحق آن شدند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را ترک کند تا حیض شوند و پاکیزه و مقدمات طلاق و جدایی فراهم گردد و دشمنی آشکار اینان با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و کرامت پیغمبر و دین خدا، عیان! زیرا شرافت رسول و رسالت از هر چیزی بالاتر است.

خواننده ارجمند می‌تواند روایات زیر را در همین راستا مطالعه کند:

۱ . امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود:

زینب به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: تو که رسول خدا هستی، به عدالت رفتار نمی‌کنی؟!

حفصه گفت: اگر ما را طلاق دهد، در میان قوم خویش شوهرانی کفو پیدا خواهیم کرد. بیست روز وحی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله قطع شد.

آن‌گاه خداوند متعال برای رسول خود غیرت کرد و نازل فرمود:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلا؛وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیما.[۲۷]

 ای پیامبر؛ به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید تا مهرتان را بدهم و [خوش و] خُرّم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است.

گوید:

پس خداوند و رسول او برگزیدند و اگر خویشتن را بر می‌گزیدند، آنان را طلاق می‌داد امّا حل که خداوند و رسول او را برگزیدند، اتّفاقی نیفتاد.[۲۸]

۲ . در روایت دیگری از امام جعفر صادق علیه السّلام آمده است که فرمود:

زینب بن جحش گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فکر می‌کند که اگر ما را رها کند، جز او همسری پیدا نخواهیم کرد!

پیامبر صلّی الله علیه و آله بیست و نه شب از زنانش کناره‌گیری کرده بود. چون زینب این سخن را گفت، خداوند، جبرئیل را نزد محمّد صلّی الله علیه و آله فرستاد و گفت:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً؛وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیما.[۲۹]

ای پیامبر؛ به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید تا مهرتان را بدهم و [خوش و] خُرّم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است.

۳ . در روایت دیگری از ابو بصیر که امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود:

چون زینب گفت: اگر ما را طلاق دهد، در میان قوم خود همسرانی کفو پیدا خواهیم کرد؛ بیست و نه شب وحی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله قطع شد.[۳۰]

 ۴ . زراره هم چنین روایتی از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل کرده است. در روایت وی آمده است:

پیامبر صلّی الله علیه و آله به مدت بیست و نه شب از زنان خود در مشربه امّ ابراهیم، کناره گرفت. سپس آنان را خواست و مخیر نمود. زنان حضرت، او را برگزیدند.[۳۱]

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۸ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی  


[۱]. تحریم: ۴٫

[۲]. تحریم: ۱٫

[۳]. تحریم: ۴٫

[۴]. احزاب:۲۸-۲۹٫ ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ۹/۶۰-۶۱؛ مجمع الزوائد، ۵/۱۳؛ فتح الباری، ۹/۲۴۳- ۲۴۷؛ کنز العمّال، ۲/۵۳۵-۵۳۸٫

[۵]. مسند احمد، ۶/۵۹؛ صحیح بخاری، ۶/۱۶۷؛ صحیح مسلم، ۴/۱۸۵؛ بحار الانوار، ۲۲/۲۲۹؛ سنن ابوداود، ۲/۱۹۱؛ عمده القاری، ۲۰/۲۴۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ۷/۳۴۵؛ عون المعبود، ۱۰/۱۲۸؛ الطبقات الکبری، ۸/۸۵؛ مجمع البیان، ۱۰/۵۵؛ مسند ابویعلی، ۸/۳۰۰؛ زاد المسیر، ۸/۴۹٫

[۶]. احزاب:۲۸-۲۹٫

[۷]. الدر المنثور، ۵/۱۹۴؛ مسند احمد، ۳/۳۲۸؛ السنن الکبری، نسائی، ۵/۳۸۳؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۳/۱۱۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱۰/۴۰۶؛ ۱۱/۱۷۵٫

[۸]. احزاب: ۲۸-۲۹٫

[۹]. احزاب:۳۲-۳۳٫

[۱۰]. الدر المنثور، ۵/۱۹۴؛ الطبقات الکبری، ۸/۱۷۹-۱۸۱؛ عمده القاری، ۱۳/۱۹٫

[۱۱]. سبل الهدی و الرشاد، ۹/۶۲؛ المعجم الاوسط، ۳/۹۹؛ المعجم الکبیر، ۲۴/۷۱؛ مجمع الزوائد، ۴/۳۲۳٫

[۱۲]. سبل الهدی و الرشاد، ۹/۶۱؛ مجمع الزوائد، ۵/۷-۸؛ مسند احمد، ۲/۲۹۸٫

[۱۳]. سبل الهدی و الرشاد، ۹/۶۲٫

[۱۴]. الدر المنثور، ۵/۱۹۴؛ فیض القدیر، ۲/۴۴۱؛ مسند احمد، ۳/۳۴۲؛ صحیح مسلم، ۴/۱۸۷؛ امتاع الاسماع، ۱۳/۶۸؛ مسند ابویعلی، ۴/۱۷۴- ۱۷۵٫

[۱۵]. احزاب: ۳۱٫

[۱۶]. ر. ک: المنثور، ۵/۱۹۴؛ مسند احمد، ۳/۳۲۸؛ السنن الکبری، نسائی، ۵/۳۸۳؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۳/۱۱۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱۰/۴۰۶؛ ۱۱/۱۷۵٫

[۱۷]. ر. ک: الکافی، ۷/۵۲؛ تحف العقول، ۱۹۹؛ مصباح البلاغه؛ ۴/۱۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۶/۱۲۰-۱۲۱؛ عمده القاری، ۱۳/۱۰۸؛ شرح احقاق الحق، ۳۲/۶۵۴؛ عمده القاری، ۱۳/۱۰۸؛ الجرح و التعدیل، ۱/۱۹۷٫

[۱۸]. الدر المنثور، ۶/۲۴۲-۲۴۳؛ صحیح بخاری، ۶/۱۴۸-۱۴۹؛ عمده القاری، ۲۰/۱۸۰؛ عون المعبود، ۱۴/۷۲؛ کنز العمّال، ۲/۵۲۵-۵۲۶؛ المیزان، ۱۹/۳۳۹٫

[۱۹]. الطبقات الکبری، ۸/۱۹۲؛ الدر المنثور، ۵/۱۹۵؛ بحار الانوار، ۲۲/۲۱۲؛ موسوعه احادث اهل البیت علیهم السّلام، ۱/۳۲۷؛ ۹/۳۸۷؛الحدائق الناضره، ۲۵/۲۲۲؛ جواهر الکلام، ۳۲/۷۰؛ الکافی، ۶/۱۳۸٫

[۲۰]. الدر المنثور،۵/۱۹۵؛ التبیان، ۸/۳۳۵؛ جامع البیان، ۲۱/۱۸۹؛ امتاع الاسماع، ۱۳/۶۵٫

[۲۱]. احزاب: ۳۰٫

[۲۲] احزاب: ۲۹٫

[۲۳]. الدر المنثور، ۵/۱۹۴؛ الطبقات الکبری، ۸/۱۷۹-۱۸۱؛ عمده القاری، ۱۳/۱۹؛ تفسیر عز بن عبد السلام، ۲/۵۷۰٫

[۲۴]. احزاب: ۲۸

[۲۵]. احزاب:۵۱٫

[۲۶]. تفسیر قمی، ۲/۱۹۲؛ ر. ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ۳/۳۰۷-۳۰۸؛ الکافی، ۵/۳۸۸؛ مستدرک وسائل الشیعه، ۱۵/۳۱۰؛ جامع احادیث الشیعه، ۲۲/۹۲؛ جواهر الکلام، ۲۹/۱۲۰٫

[۲۷]. احزاب ۲۸٫ ۲۹٫

[۲۸]. الکافی، ۶/۱۳۷-۱۳۹؛ رسائل مرتضی، ۱/۲۴۳؛ مختلف الشیعه، ۷/۳۴۰- ۳۴۳؛ الحدائق الناضره، ۲۳/۱۰۰؛ تهذیب الاحکام، ۸/۸۸؛ التبیان، ۸/۳۳۵؛ التفسیر الصافی، ۴/۱۸۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۳/۳۰۷٫

[۲۹]. احزاب:۲۸، ۲۹٫ الحدائق الناضره، ۲۵/۲۲۲؛ الکافی ۶/۱۳۸؛ جامع احادیث الشیعه، ۲۲/۹۳؛ نور الثقلین، ۴/۲۶۶؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۳/۳۰۷٫

[۳۰]. الکافی، ۶/۱۳۹؛ جواهر الکلام، ۲۹/۱۲۵؛ من لا یحضره الفقیه، ۳/۵۱۷٫

[۳۱]. سبل الهدی و الرشاد، ۹/۵۹؛ مجمع الزوائد، ۹/۲۴۹؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۱۸؛ الاصابه، ۴/۳۳۸؛ نیل الاوطار، ۶/۳۷۴-۳۷۵؛ عمده القاری، ۱۲/۲۹۶؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۳/۱۱۹؛ الطبقات الکبری، ۸/۶۳؛ مجمع البیان، ۳/۲۰۵؛ سیر اعلام النبلاء، ۲/۲۶۷؛ الوافی بالوفیات، ۱۶/۲۶٫