ناصرباللّه ،خلیفه ى عبّاسى از خلفاى شیعه ى بنى العبّاس است،درب صفّه ى سامرا که تا به حال باقى است توسّط او ساخته شده است. و در داخل صفّه، اسامى دوازده امام ـ علیهم السّلام ـ بر تخته ى سخت تراشیده شده است.

آورده  اند: سه شاهزاده به نام  هاى ابوبکر، عثمان و علىّ در زمان او بودند. پس از فوت پدر، ابوبکر و عثمان اموال پدر را غصب کرده و به علىّ ندادند، او براى ناصرباللّه   به صورت شعر نوشت که:

مَوْلاىَ! إِنَّ أَبابَکْرٍ وَ صاحِبَهُ    عُثْمانَ، قَدْ غَصَبا بِالسَّیْفِ حَقَّ عَلِىّ

وَ هُوَ الَّذِى کانَ قَدْ وَلاّهُ والِدُه    عَلَیْهِما وَ اسْتَقامَ الاْءَمْرُ حینَ وَلى

فَخالَفاهُ وَ حَلاّ عَقْدَ بَیْعَتِهِ    وَ الاْءَمْرَ بَیْنَهُما، وَ النَّصُّ فیهِ جَلىّ

فَانْظُرْ إِلى حَظِّ هذا الاْءِسْمِ کَیْفَ لَقى    مِنَ الاْءَواخِرِ ما لاقى مِنَ الاْءُوَل
 آقاى من! ابوبکر و دوستش عثمان، با شمشیر، حق علىّ را غصب نمودند، در حالى که پدر على او را بر آن دو سرپرست قرار داده بود، و زمانى که او سرپرستى را به عهده گرفت، این مطلب ثابت بود، ولى آن دو با او مخالفت کرده و بیعت را شکستند و دستور پدر را نادیده گرفتند، در حالى که نصّ روشن بر این مطلب دلالت مى کرد. نصیب این اسم [على] را نگاه کن که چگونه آن چه را که از پیشینیان دید، از پسینیان مى  بیند.

و ناصرباللّه  در جواب او نوشت:

وافى کِتابُکَ یَا ابْنَ یُوسُفٍ مُعْلِنا    بِالْوُدِّ یُخْبِرُ أَنَّ أَصْلَکَ طاهِر

غَصَبُوا عَلِیّا حَقَّهُ إِذْ لَمْ یَکُنْ    بَعْدَ الرَّسُولِ لَهُ بِطیبَهَ ناصِر

فَابْشِرْ فَإِنَّ غَدا عَلَیْهِ حِسابَهُمْ    وَ اصْبِرْ، فَناصِرُکَ الاْءِمامُ النّاصِرُ  ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج ۲۱، ص ۲۹۵؛ البدایه و النعمایه، ج ۱۳، ص ۱۲۷؛ الکنى و الالقاب، ج ۳، ص ۲۳۵؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۶۸٫
 اى پسر یوسف، نامه ى تو به دست من رسید، در حالى که آشکارا بیانگر مودّت و محبّت تو [به على ـ علیه  السّلام ـ]، و بیان مى کرد که اصل تو پاک است. آرى، حقّ علىّ ـ علیه  السّلام ـ را بعد از پیامبر ـ صلّى  اللّه  علیه  وآله  وسلّم ـ غصب کردند و در مدینه هیچ کس او را یارى نکرد. بشارت باد تو را که فردا [= قیامت] على ـ علیه  السّلام ـ به حساب آنان مى رسد، و شکیبایى پیشه کن که امام ناصرباللّه   یاور تو است.

منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد