در قرآن کریم و احادیث هنگامی که اسم موصول استفاده می شود، در قالب یک جمله ترجمه شده و جمله صله تخصیص می کند یا ویژگی صاحبان جمله قبل را بیان می کند؛ مثلاً در عبارت «قد افلح المومنون الذین هم فی الصلاه خاشعون»؛ یعنی: ۱٫ مؤمنانی که در نمازهایشان خاشع هستند، رستگار شدند. ۲٫ مؤمنان رستگار شدند. ویژگی مؤمنان این است که در نمازهایشان خاشع هستند، حال کدام یک مقصود است؟ یا مثلاً عبارت «و یبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات»، همچنین اگر کلمه «مؤمن» یا امثال آن نکره باشد چطور؟ یعنی کسانی که این ویژگی ها را ندارند مؤمن نیستند؟

پاسخ اجمالی

یکی از اقسام مَبنیات[۱] در علم نحو، موصولات هستند که به دو قسم اسمی[۲] و حرفی[۳] تقسیم شده و هر دو نوع آن بخودی خود مبهم بوده و برای رفع ابهامشان نیاز به صله دارند؛ یعنی جمله ای که آنها را توضیح دهد.[۴] از این رو؛ اگر یک موصول، صفت برای اسمی قرار گیرد آن اسم نیز به تناسب صله ای که بعد از موصول آورده می شود معرفه یا دایره گسترش و شمولش ضیق خواهد شد، هر چه تعداد صفت بیشتر باشد، شناخت نسبت به آن اسم نیز بیشتر خواهد شد. چنان که در برخی از آیات قرآن کریم از قبیل: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ…»،[۵] واژه «المؤمنون»، توصیف شده با موصول اسمی «الّذین» با صله های متعدد که پروردگار حکیم برای شناساندن مؤمنان واقعی، مجموعاً هفت صفت را در آیات متعدد به صورت عطف، ذکر نموده و نتیجه آراسته بودن به این صفات را نیز ارث بردن و رسیدن به بهشت و خلود در آن بیان فرموده اند.[۶]
در این گونه عبارات و جملات که صفت یا صفات متعدد برای موصوف بیان می شود بویژه در آیه مورد اشاره که برای مؤمنان، صفات متعدد ذکر شده، این بحث مطرح است که آیا شخصی که فاقد برخی یا تمام این صفات می باشد، می تواند ذیل عنوان موصوف قرار گیرد؟ به عبارتی این امکان وجود دارد که فردی مؤمن باشد، اما در نمازش خاشع نباشد؟
دانشمندان مسلمان در این مسئله اختلاف دیدگاه دارند که مجموع نظراتشان را می توان در دو دیدگاه خلاصه کرد:
۱٫ دیدگاه اول آن است که ایمان، همان اعتقاد و التزام قلبی می باشد و هر کسی که شهادتین را بر زبان جاری کرده و در قلب نیز به آنچه بر زبان جاری کرده اعتقاد داشته باشد مؤمن است و عمل صالح که در آیات به عنوان صفات مؤمن شمرده شده داخل در حقیقت ایمان نیست، هر چند وجود هر یک از صفات مذکوره در شخص، خبر از کمال ایمان و رسوخ آن در قلبش می دهد.
[۷] و یا این که وجود این صفات باعث حفظ ایمان می شود و اگر نباشد خطر بزرگ دارد که بدون ایمان از دنیا رود چنانچه مفاد بسیارى از اخبار است.[۸]
۲٫ دومین دیدگاه معتقد است که تنها اعتقاد و اذعان قلبی به امور یاد شده ایمان نیست، بلکه علاوه بر اعتقادات قلبی، التزام عملی به دستورات دین را نیز از ارکان ایمان و داخل در حقیت ایمان می باشد.
[۹] توضیح این که: صفت ایمان بر دو رکن استوار خواهد بود؛ یکى ایمان و صورت علمى از قبیل اعتقاد به اصول توحید، صفات واجب تعالى، توحید افعالى پروردگار و اعتقاد به سایر ارکان آن از قبیل معاد و…، و دیگری التزام عملى و جوارحى و قیام به اداء وظایف و پیروى از برنامه مکتب عالى قرآن، پس قوام حقیقت ایمان به طور اطلاق بر دو رکن استوار است؛ یکى اعتقاد به اصول توحید و دیگر پیروى از برنامه مکتب قرآن.[۱۰]
اما آیا فلاح و رستگاری که در آیه بیان شده نتیجه وجود تمام صفات است یا حتی برخی از صفات نیز سبب فلاح و رستگاری خواهد شد، در این جا نیز دو نظر وجود دارد:
الف. وجود هر یک از این صفات در فرد مؤمن سبب فلاح و رستگاری او خواهد شد و برای فلاح و رستگاری نیاز به وجود تمام صفات به صورت یکجا نیست چنان که در سوره مدّثر
[۱۱] وجود هر یک از اضداد این صفات سبب افتادن در دوزخ بیان شده و نیاز به اجتماع تمام آنها نمی باشد.[۱۲]
ب. فلاح و رستگاری که در آیه بیان شده مخصوص به آن دسته از مؤمنانی است که دارای تمام صفات مذکوره و ایمان خاص باشند.
[۱۳]

 

 

 

 منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. ر. ک: «اعراب و بناء در کلمات»، سؤال ۳۶۲۴۵.

[۲]. آن است که نیاز به صله و عائد صله داشته باشد؛ از قبیل: الّذی، الّتی، اللذان، اللتان، الذین، الألی، اللّائی ، اللّاتی، اللّواتی، مَن، ما، أل، أیُّ، ذو، ذا. ر. ک: مدنى، علیخان بن احمد، الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، محقق: سجادى، ابو الفضل‏، ص ۴۸۸ – ۴۹۸، قم، ذوی القربى، چاپ اول، بی تا؛ بابتى، عزیزه فوال، المعجم المفصل فی النحو العربی‏، ج ۱، ص ۱۴۰ – ۱۴۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، بی تا.

[۳]. آن است که فقط نیاز به صله داشته باشد بدون عائد صله و با صله اش تأویل به مصدر برود، از قبیل؛ أنّ، أن، ما، ،کی، لو. الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، ص ۴۸۳ – ۴۸۵٫

[۴]. المعجم المفصل فی النحو العربی، ج ‏۲، ص ۱۰۸۱ – ۱۰۸۲٫

[۵]. مؤمنون، ۱ – ۲٫

[۶]. «أُوْلَئکَ هُمُ الْوَارِثُونَ، الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ.»؛ مؤمنون، ۱۰ و ۱۱٫

[۷]. حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، محقق: بهبودی، محمدباقر، ج ۱۱، ص ۲۳۳، تهران، کتابفروشى لطفى، چاپ اول، ۱۴۰۴ق؛ ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، تحقیق: قرشى رسلان، احمد عبدالله، ج ۳، ص ۵۶۱ – ۵۶۲، قاهره، حسن عباس زکى، ۱۴۱۹ ق؛ حسینى شیرازى، سید محمد، تقریب القرآن إلى الأذهان، ج ۳، ص ۶۳۴، بیروت، دارالعلوم، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.

[۸]. طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۳۵۶، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.

[۹]. طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱۵، ص ۶، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. 

[۱۰]. انوار درخشان، ج ‏۱۱، ص ۲۳۳ – ۲۳۴؛ قرشى، سید على اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج ۷، ص ۹۸ – ۹۹، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش؛ فضل الله، سید محمدحسین‏، تفسیر من وحى القرآن‏، ج ۱۶، ص ۱۳۲، بیروت، دارالملاک للطباعه و النشر، چاپ دوم، ۱۴۱۹ق.

[۱۱]. «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیوْمِ الدِّینِ.»؛ مدّثّر، ۴۲ – ۴۶٫ 

[۱۲]. بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ۹، ص ۵، تهران، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ش؛ ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج ۱۸، ص ۸، بیروت، مؤسسه التاریخ‏، چاپ اول، بی تا.

[۱۳]. گنابادى سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج ۳، ص ۸۸، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق؛ مراغى، احمد بن مصطفى‏، تفسیر المراغى‏، ج ۱۸، ص ۵، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ اول، بی تا.