در برخی منابع اهل‌سنت، روایاتی در این زمینه وجود دارد که به دلایلی نمی‌تواند مورد پذیرش باشد:
۱ – رسول خدا(ص): «اللَّهُمَّ فَأَیُّمَا مُؤْمِنٍ سَبَبْتُهُ، فَاجْعَلْ ذَلِکَ لَهُ قُرْبَهً إِلَیْکَ یَوْمَ القِیَامَهِ»؛
[۱] خدایا! هر مؤمنی را که ناسزایش گفتم؛ کاری کن که این ناسزایم در روز قیامت، او را به تو نزدیک کند!

۲ – ام سلیم، فرزند یتیمی داشت. پیامبر چون آن فرزند را دید، فرمود: «ءأنْتِ هِیَهْ؟ لَقَدْ کَبِرْتِ، لَا کَبِرَ سِنُّکِ؛ تو همانی! بزرگ شدی! دیگر سنّ تو زیاد نشود!» کودک گریه‌کنان پیش مادرش بازگشت. ام سلیم گفت: چه شده؟ کودک گفت: پیامبر دعا کرد که سنم زیاد نشود. دیگر بزرگ نخواهم شد! ام سلیم با عجله لباس پوشید و پیش پیامبر رفت و گفت: ای پیامبر خدا! یتیم مرا نفرین کردی! پیامبر: «ام سلیم! چه شده؟!». ام سلیم: فرزندم می‌پندارد که نفرینش کردی تا بزرگ نشود! پیامبر خندید و فرمود: «ای ام سلیم! آیا نمی‌دانی که من به پروردگارم گفتم: من نیز مانند دیگران، یک انسان هستم، مانند آنان گاه خشنود می‌شوم و گاه غضبناک! پس هرکه را نفرین کردم و او شایسته‌اش نبود؛ آن‌را برایش مایه پاکی و پاکیزگی و نزدیکی به خودت قرار بده».[۲]

۳ – حذیفه در مدائن برای مردم از سخنانی می‌گفت که پیامبر(ص) هنگام خشم، پیروانش را با آنها مورد خطاب قرار می‌داد. گروهی از مردم، آنچه از حذیفه شنیده بودند را برای سلمان فارسی نقل کردند. سلمان گفت: حذیفه داناست که چه می‌گوید! آنان پیش حذیفه رفته و به او گفتند که سخنانت را به سلمان گفتیم و او نه تصدیقشان کرد و نه تکذیب!
حذیفه نزد سلمان رفت و گفت: چرا آنچه از پیامبر(ص) شنیده و نقل کردم را تصدیق نکردی؟! سلمان: پیامبر(ص) گاه خشمناک شده و به برخی اصحاب، چیزهایی می‌گفت. گاه نیز در خوشحالی چیزهای دیگری می‌فرمود! چرا (با نقل این مطالب) مردم را نسبت به برخی اصحاب، خوشبین و نسبت به برخی دیگر بدبین می‌کنی و اختلاف را در آنها شکل می‌دهی؟! مگر نمی‌دانی که پیامبر(ص) فرمودند: «من از فرزندان آدم هستم و مانند دیگر فرزندان آدم خشمناک می‌شوم ولی خداوند مرا برای رحمت به سمت بندگانش فرستاده است. پس هر فردی از امتم را که در حالت خشم، ناسزایش گفته و یا لعنتش کرده باشم؛ آنها را برایشان به منزله دعا قرار بده».
[۳]
مشابه این روایات در منابع دیگر اهل‌سنت نیز وجود دارد.
[۴]

اما صرف نظر از این‌که به نظر می‌رسد که این روایات، ساخته و پرداخته افرادی است که مانند بنو امیه مورد لعن و نفرین پیامبر(ص) قرار گرفته بودند، باید گفت که دلایلی عقلی و نقلی وجود دارد که تمامشان نشانگر آن است که هیچ‌کدام از روایات فوق قابل پذیرش نیست:
۱ – در این روایات گزارش شده که پیامبر(ص) فرموده من چون از فرزندان آدم هستم، پس اشتباه می‌کنم! با چنین استدلالی، آیا نمی‌توان گفت که شاید چنین اشتباهی از پیامبر(ص) در مورد نفرین بر غیر مسلمانان نیز رخ داده باشد؟! آیا چون پیامبر(ص) مرتکب اشتباهی شده، پس به جبران چنین اشتباهی، آن نفرین‌ها نیز باید به پاداش تبدیل شوند؟! آیا اندیشمندان اهل‌سنت به این موضوع معتقدند؟!

۲ – منابع اولیه اهل سنت روایاتی را از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که مستقیم یا غیر مستقیم در تضاد با روایات فوق هستند.
«هر شخصی که مؤمنی را لعن کند؛ مانند این است که آن شخص را به قتل رسانیده است».
[۵]
«زمانی که شخصی، دیگری را لعنت کند؛ اگر آن شخص سزاوار لعنت بود؛ که به او خواهد رسید و در غیر این صورت؛ این لعنت به همان فردی که نفرین کرده؛ بر می‌گردد».
[۶]
«ناسزا گفتن به مسلمان یا مؤمن، فسق است».
[۷]
تمام این روایات از منابع اصلی اهل‌سنت نقل شده است که بر اساس آن باید معتقد باشیم که اگر پیامبر(ص) در حال خشم، مسلمانی را لعنت کند، گویا او را کشته است، لعنتش به خودش برخواهد گشت و در نهایت – نعوذ بالله – فاسق خواهد شد!
آیا هیچ فردی می‌تواند ادعای مسلمانی کرده و در مورد پیامبرش چنین باوری داشته باشد؟!

۳ – در نهایت، آنچه شیعیان بدان معتقدند آن است که پیامبر(ص) معصوم بوده و هرگز شخصی را به ناحق نفرین نکرده و آنانی که مورد نفرینش قرار گرفتند – حتی اگر ادعای مسلمانی هم داشتند – اما در حقیقت از ایمان و اسلام خارج شده بودند.
در ضمن اگر برخی از اندیشمندان شیعی، «سهو النبی» را در امور عادی – مانند گم کردن یک وسیله و یا از یاد بردن یک نام – قابل پذیرش می‌دانستند،
[۸] اما هیچ‌گاه اشتباهاتی از این دست را از پیامبر(ص) که با ناسزاگویی و نفرین به دیگران بیانجامد را باور نداشته و ندارند.

 

 منبع: اسلام کوئست


[۱]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، محقق، الناصر، محمد زهیر بن ناصر، ج ۸، ص۷۷، بیروت،دار طوق النجاه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ أبوبکر بیهقی، أحمد بن الحسین بن علی، سنن کبرى، محقق،عبدالقادر عطا،محمد، ج ۷، ص ۹۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ سوم، ۱۴۲۴ق.

[۲]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله(ص)(صحیح مسلم)، محقق،‌ عبدالباقی، محمد فؤاد، ج ۴، ص ۲۰۰۹، بیروت،دارالاحیاء التراث العربی، بی‌تا.

[۳]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الأدب المفرد، محقق،عبدالباقی،محمد فؤاد، ج ۱، ص ۹۱، بیروت، دارالبشائر الإسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق؛ سجستانی، أبوداود سلیمان بن أشعث، سنن ابی داود، محقق، عبدالحمید، محمد محیی الدین، ج ۴، ص ۲۱۵، بیروت،المکتبه العصریه، بی‌تا.

[۴]. ر. ک: أبوسعید بن الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، تحقیق، حسینی،عبد المحسن بن إبراهیم بن أحمد، ج ۱، ص ۲۸۸، عربستان سعودی، دار ابن‌الجوزی، ۱۴۱۸ق؛ الخرائطی السامری، أبوبکر محمد بن جعفر، المنتقى من کتاب مکارم الأخلاق ومعالیها ومحمود طرائقها، انتفاء، تحقیق، محمد مطیع الحافظ، وغزوه بدیر، ج ۱، ص ۸۷، دمشق، دارالفکر، ۱۴۰۶ق.

[۵]. بخاری، ج ۸، ص ۱۵٫

[۶]. أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الایمان، ج ۷، ص ۱۴۹، ریاض، مکتبه الرشد للنشر و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۲۳ق؛ با اندکی تفاوت در: أبوالقاسم الطبرانی، سلیمان بن أحمد، الدعاء، محقق،عبدالقادر عطا،مصطفى، ج ۱، ص ۵۷۵، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق.

[۷]. شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، السنه، محقق، القحطانی،محمد سعید سالم، ج ۱، ص ۳۶۴، الدمام، دار ابن‌القیم، ۱۴۰۶ق.

[۸]. ر.ک: ۳۸۰۴۲؛ سهو النبی و دیدگاه متکلمان.