در زیارت عاشورا همه بنی امیه از جمله پسر یزید لعن شده اند. در این بین برخی از مورخان پسر یزید و چند تن دیگر از بنی امیه را به دلیل برخی خدمات، انسانی خوب معرفی کرده اند که با لعن آنها مغایر است. برای روشن شدن این نکته که بین این دو تعارضی نیست باید گفتمراد از بنی امیّه کسانی‌اند که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بنی‌امیه بودند؛ یعنی همان‌هایی که مسبب، مباشر، تماشاگر، خشنود و…، نسبت به غصب امامت ائمه(ع) و شهادت آنان و شیعیانشان بودند. این نکته با تأمل در فقرات قبل و بعد این عبارت در زیارت عاشورا، نیز به خوبی روشن می‌شود؛ زیرا فضای زیارت، لعن و نفرین آن جماعتی است که غاصبانه بر تخت خلافت تکیه زدند و به دنبال خاموش کردن نور الاهی بودند و از هر وسیله‌ای برای دشمنی با اهل‌بیت(ع) بهره گرفتند و نیز آن گروهی که از اینان حمایت کردند و نسبت به کارهای آنان رضایت داشتند. بنابر این؛ طبق اصطلاح اصول، خروج صالحان بنی‌امیه از تحت واژه «بنی‌امیه» خروج تخصّصی خواهد بود نه تخصیصی؛ یعنی از همان ابتدا بنی‌امیه در این عبارت شامل نیکان بنی‌امیه نیست تا بخواهد با تخصیص خارج شود.

 

سوال فوق دارای دو جنبه است؛ یکی بررسی وضعیت پسر یزید از نظر اعتقادی و عملی و دیگری فهم مراد لعن همه بنی امیه در زیارت عاشورا.

در مورد پسر یزید باید گفت : بی تردید اقدام معاویه پسر یزید در کناره‌گیری از خلافت، اقدامی شایسته بوده و به درستی، پی به غاصبانه بودن آن برده بود، اما این اقدام دلیل نمی‌شود که مطمئن باشیم معاویه بن یزید با رعایت تمام شرایط توبه (از جمله جبران ظلم‌های انجام شده) مورد رحمت الاهی واقع شده باشد و مشمول لعن الاهی نباشد. غصب خلافت و لو در مدتی کوتاه، گناه بزرگی است که بی‌تردید بخشوده شدن آن نیز شرایطی دارد، چنان که در مورد عمر بن عبدالعزیز نیز از امام سجاد (ع) روایتی وارد شده است که آن حضرت به عبدالله بن عطاء فرمود: “… او (عمر بن عبدالعزیز) می‌میرد در حالی‌که اهل زمین بر او بگریند و اهل آسمان وی را لعنت کنند“. [۱] چرا که او بر مسندی نشسته بود که نسبت به آن حقی نداشت هر چند وی نسبت به سایر خلفا، اقدامات شایسته و فراوانی انجام داده بود، البته به طور قطع نیز ادعا نمی‌کنیم که معاویه بن یزید یا عمر بن عبدالعزیز مشمول رحمت الاهی قرار نگرفته باشند. [۲] در هر صورت تنها خداوند از سرنوشت آنان آگاه است، اما این نکته قابل انکار نیست که بالاخره برخی از بنی‏امیه و لو گروه اندکی از آنان، جزو شیعیان خالص بودند؛ مانند خالد بن سعید بن عاص و ابوالعاص بن ربیع و سعدالخیر و چند تن دیگر. براین اساس؛ با پذیرش این نکته که از بنی‌امیه افرادی هستند که مستحق لعن الاهی نیستند؛ باید به بررسی جنبه دوم پرسش یعنی تبیین مراد از بنی‌امیه در زیارت عاشورا، پرداخت.

 

لعن همه بنی‌امیه و معنای آن

پیش از هرچیز تذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که از اصول محکم قرآنی آن است که هیچ کس به جهت گناه دیگری، مورد ملامت یا عذاب دنیوی و اخروی قرار نمی‌گیرد، [۳] مگر این که به نحوی در تحقق گناه مؤثر، یا به آن راضی، یا از آن نهی نکرده باشد که در همه این موارد، عقوبت و عذاب به جهت همین گناهان است، نه گناه دیگران. شتر حضرت صالح (ع) را یک نفر از قوم ثمود پی کرده بود، [۴] اما قرآن کریم آن گناه را به همه آنان نسبت می‌دهد [۵] و همه آنان را مرتکب جرم و مستحق کیفر می‌شمارد، [۶] چرا که آنان راضی به این گناه بودند و به تعبیر حضرت علی (ع) خشنودی و خشم مشترک قوم ثمود آنان را دارای سرنوشت شوم مشترک کرد. [۷]

به عبارت دیگر؛ از نظر قرآن و روایات، ملاک در الحاق به گروه یا قبیله‌ای، هماهنگی فکری و عملی با گروه است؛ چنان که خداوند پسر نوح را از اهل نوح نمی‌داند و دلیل آن را عدم هماهنگی عملی با نوح بیان می‌کند، [۸] این در حالی است که رسول خدا (ص) سلمان فارسی را از اهل بیت می‌شمارد. [۹]

لذا ائمه (ع) نیکان بنی‌امیّه را از بنی‌امیه نمی‌شماردند؛ از باب نمونه سعدالخیر که از او ذکری به میان آمد در حالی که مانند زنان با صدای بلند گریه می‌کرد وارد بر امام محمد باقر(ع) شد؛ امام فرمود: چه چیز شما را به گریه واداشت؟ سعد گفت: چگونه گریه نکنم در حالی که من از همان درخت ملعون در قرآن هستم؟ امام باقر (ع) فرمود: لَسْتَ مِنْهُمْ أَنْتَ أُمَوِی مِنَّا أَهْلَ الْبَیت‏؛ تو از ایشان نیستی، تو اموی هستی که از ما اهل بیتی، آیا نشنیدی سخن خداوند را که فرمود: پس هر کس از من تبعیّت کند از من خواهد بود. [۱۰] در نتیجه باید گفت که مراد از بنی‌امیّه کسانی‌اند که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بنی‌امیه بودند؛ یعنی همان‌هایی که مسبب، مباشر، تماشاگر، خشنود و…، نسبت به غصب امامت ائمه (ع) و شهادت آنان و شیعیانشان بودند. این نکته با تأمل در فقرات قبل و بعدِ این عبارت در زیارت عاشورا، نیز به خوبی روشن می‌شود؛ زیرا فضای زیارت، لعن و نفرین آن جماعتی است که غاصبانه بر تخت خلافت تکیه زدند و به دنبال خاموش کردن نور الاهی بودند و از هر وسیله‌ای برای دشمنی با اهل‌بیت (ع) بهره گرفتند و نیز آن گروهی که از اینان حمایت کردند و نسبت به کارهای آنان رضایت داشتند. بنابر این طبق اصطلاح اصول، خروج صالحان بنی‌امیه از تحت واژه «بنی‌امیه» خروج تخصّصی خواهد بود نه تخصیصی؛ یعنی از همان ابتدا بنی‌امیه در این عبارت شامل نیکان بنی‌امیه نیست تا بخواهد با تخصیص خارج شود.

مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی در شرح زیارت عاشورای خود، ضمن تأیید این وجه دو مؤید برای آن ذکر می کند:

۱ – بنی به امیه اضافه شده است و اضافه، حقیقت در عهد است؛ یعنی مراد از بنی‌امیه آن جماعت معهود از فرزندان امیه هستند که با اهل بیت دشمنی و از آنان نفرت داشتند.

۲ – در روایتی، امام معصوم (ع) واژه بنی‌امیه را به کار می‌برد، و در ادامه آن را به ابوسفیان و معاویه و آل‌مروان تطبیق می‌کند[۱۱]

در نتیجه؛ بر فرض این که معاویه پسر یزید مشمول لعن الاهی نباشد، باید گفت به قرینه مقامیه، مراد از بنی‌امیه جماعت خاصی از آنان است که فردی مانند معاویه در زمره آنها محسوب نمی‌شود. [۱۲]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱] . صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۷۰، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق.

[۲] . از این رو برخی از بزرگان مثل میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، گفته اند، معلوم نیست که لعنت و نفرین بر عمر بن عبدالعزیز جایز باشد. یا سیدرضی در دیوانش در مرثیه عمر بن عبد العزیز قطعه‌ای آورده است که در آن از وی با تکریم و احترام نام برده است. او می‌گوید:

[۳] . نجم، ۳۸- ۴۱٫ جمله: “لا تزر وازره وزر اخری” در آیات ۱۶۴، انعام؛ ۱۵، اسراء؛ ۱۸، فاطر؛ ۷، زمر نیز آمده است.

[۴] . قمر، ۲۹٫ حضرت علی (ع) نیز فرموده است: به درستی که شتر ثمودیان را فقط یک مرد پی کرد. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه۲۰۱، ص۳۱۹.

[۵] . اعراف، ۷۷؛ هود، ۶۵؛ شعراء، ۱۵۷؛ شمس، ۱۴

[۶] . “آن شتر را ثمودیان پی کردند و پروردگارشان به سزای گناهشان نابودشان کرد و سرزمینشان را هموار ساخت.( با خاک یکسان کرد”. شمس، ۱۴.

[۷] . ای مردم؛ فقط خشنودی و خشم است که انسان را گرد می آورد، شتر ثمودیان را فقط یک مرد پی کرد؛ خدای متعال عذاب را بر عموم آنان فرود آورد، چرا که عموم آنان از کار او خشنود بودند. نهج البلاغه، خطبه۲۰۱، ص۳۱۹ .

. [۸] “قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ، هود، ۴۶.

[۹] . “سلمان منا اهلَ البیت”؛ سلمان از ما اهل بیت است. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۶۵، ص۵۵، موسسه الوفا، بیروت، ۱۴۰۴ ق.

[۱۰] . بحارالأنوار، ج ۴۶، ص۳۳۷؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص ۸۵، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم ، چاپ اول،  ۱۴۱۳ ق.

[۱۱] . تهرانی، میرزا ابوالفضل، شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشور، ج۱، ص ۲۵۵-۲۶۳، انتشارات مرتضوی، چاپ اول،  ۱۳۷۶ ش.

[۱۲]   برای آگاهی بیشتر نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین(ع)، ص ۲۷۹-۲۹۱.