تظاهرات علیه حکومت شاه رنگ و بویی دیگر گرفته بود و او با تمام وجود در این حرکت سهیم بود.

یک پایش جنوب بود و پای دیگرش تهران. می‌گفت: «اگر دانشگاه تعطیل شود، انقلاب که تعطیل نمی‌شود.»

شاید روزهای آخری که در دانشگاه اهواز بود و خبر قبولی‌اش در دانشگاه تهران به او رسید، فکر نمی‌کرد که پا در چه راه سختی خواهد گذاشت. امّا حالا از همه‌ی این سختی‌ها از شرکت در تظاهرات و از کتک خوردن به دست مأموران ساواک، لذت می‌برد؛ لذتی که در هیچ جای دیگر نمی‌توانست پیدا کند؛ لذت مبارزه.

منبع: کتاب «مهاجر مهربان» – شهید اسماعیل دقایقی، انتشارات سوره مهر،  ص ۳۰٫