بسم الله الرحمن الرحیم

یا رَسولَ الله أصبنا بِکَ یا حَبیبَ قُلوبِنا فَما أعظَم المُصیبَه بِکَ حَیثُ انقَطَع عَنّا الوَحی وَ حَیثُ فَقَدناک، فَانالِلّه وَ اِنّا اِلَیه راجِعون.

درباره ارتحال جان سوز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باید عرض شود که وقتی آن وجود مقدس همه مردان را از خانه خود بیرون راند و فرمود زنها حضور داشته باشند، مدتی بعد فرمود که برادر و حبیبم را خبر کنید؛

 

عایشه بیرون آمد و گفت که پیغمبر ابوبکر را می طلبد، ابوبکر وارد شد اما رسول خدا روی خود را از آن برگرداند وی هم بیرون آمد و گفت که به خدا قسم که به من نیازی نداشت، اگر من را می خواست حاجت خود را می گفت.

 

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باز هم فرمودند: گفتم برادر و حبیبم را خبر کنید، در این موقیت حفصه همسر دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمد و گفت آن حضرت عمر بن خطاب (پدر خود) را می خواهد. عمر هم که وارد شد باز حضرت روی خود را برگرداند، او هم بازگشت و گفت که به من نیازی نداشت.

 

بار سوم که حضرت فرمودند برادر و حبیبم را خبر کنید ام سلمه همسر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آل و سلم که به اعتقاد شیعه بعد از حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها برترین همسران آن حضرت هست با صدای بلند اعلام کرد که به خدا سوگند آن حضرت علی را می خواهد. چرا علی را با خبر نمی کنید؟!

 

با اصرار و پافشاری ام سلمه امیرالمومنین علیه السلام را خبر کردند. با آمدن امیرالمومنین علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها و فرزندان آن ذوات مقدس هم وارد شدند. اینجا بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی دید عزیزترین کسانش گرد او جمع شدند فرمود که همه زنان هم بیرون بروند. وقتی همه زنان از منزل پیغمبر خارج شدند آن وجود مقدس ماند با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام.

 

در اینجاست که حضرت زهرا علیها السلام وقتی پدر بزرگوار خود را در آن حالت دید منقلب و گریان شد و پیغمبر به او فرمود نزدیک بیا و آهسته نکته ای را برای آن حضرت بیان فرمود که بعدها وقتی از حضرت فاطمه سلام الله علیها سوال شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن آخرین سخنان به شما چه فرمود می فرماید: پدرم به من بشارت داد که تو اول کس از اهل بیت من هستی که به من ملحق خواهی شد و بعد به امیرالمومنین علیه السلام فرمود ای علی بیا و سر من را در آغوش خود بگیر.

 

حضرت مدتی طولانی به راز با امیرالمومنین علیه السلام سخن گفت که خود مولای متقیان سلام الله علیه می فرماید پیغمبر در این سخنان آخرین خود هزار در از علوم و معارف گوناگون به روی من گشود که از هر در آن هزار باب گشوده می شود. بعد به امیرالمومنین علیه السلام فرمود بزودی جان از تن من خارج خواهد شد، همین که دیدی من جان به جان آفرین تسلیم کردم دستی بر صورت من بکشید و دست خود را بر صورت خود بمالید و تا وقتی که من را دفن نکردید از پیکر من جدا نشو و بعد در آغوش امیرالمومنین علیه السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد و مصیبت بزرگ رحلت آن وجود مقدس اتفاق افتاد.

 

رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در شیعه بنابر نقل معروف بیست هشت صفر سال یازده هجرت اتفاق افتاده ولی اهل تسنن رحلت آن بزرگوار را در روز دوازده ربیع الاول که به زعم آنها روز ولادت آن حضرت هم هست می دانند.