شکستن غرور انسان توسط خداوند برای عبادت

در یک روایتی است که خداوند متعال می‌فرماید که «إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یَجْتَهِدُ فِی عِبَادَتِی… فَیَتَهَجَّدُ لِیَ اللَّیَالِیَ»[۱] بعضی از بندگان من هستند که خیلی اهل عبادت هستند، اهل نماز شب، اهل اشک، اهل توسل، اهل گریه، اهل کارهای خیر، خوب! شب‌ها بلند می‌شود اشک می‌ریزد، مثلاً فرض کنید در نماز شب چند شب که بلند می‌شود خیلی سریع دارد به طرف خدا می‌رود، آرام آرام از خودش خوشش می‌آید، آرام آرام از خودش خوشش می‌آید که این من هستم که طاووس علیین شده است، ببینید من دارم چه کاری انجام می‌دهم، چه اشکی دارم می‌ریزم، چه گرد و غباری دارم می‌کنم چه غوغایی می‌کنم حالا به زبان نمی‌آورد امّا آرام آرام از خودش خوشش می‌آید، خداوند متعال می‌فرماید که «فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اللَّیْلَهَ وَ اللَّیْلَتَیْنِ» یک الی دو شب او را به خواب می‌اندازم. کسی که هر شب برای نماز شب بلند می‌شد یک مرتبه بلند می‌شود می‌بیند چه بسا نماز صبح او هم قضا شده است. شروع  به سرزنش خود می‌کند که خاک بر سر من، وای بر من، چقدر من بدبخت هستم. شروع می‌کند این‌ها را به خود گفتن، «مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ زَارِئٌ عَلَیْهَا» خشمگین بر خود، شروع به سرزنش کردن می‌کند، خدا می‌گوید الآن قشنگ شدی، نه آن موقعی که سریع می‌رفتی. آن موقعی که سریع به جلو می‌رفتی، آن موقع داشتی از من دور می‌شدی، «وَ هُوَ یَظُنُّ أَنَّهُ یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ» آن زمان داشتی غرور پیدا می‌کردی، داشتی دچار عُجب می‌شدی، در حالی که گمان می‌کردی که داری به من نزدیک می‌شوی، امّا الآن که شکستی، می‌گویی من لیاقت ندارم، من چه کسی هستم؟ من حقّ بندگی تو را به جا نمی‌آورم، الآن قشنگ شدی. اصلاً حساب‌های خدا با حساب‌های ما فرق می‌کند، واقعاً حساب‌های… ما گاهی زمان‌ها که خیال می‌کنیم وصل هستیم، قطع هستیم و آن زمان‌های که خیال می‌کنیم قطع هستیم، وصل هستیم، خیلی عجیب است حساب‌های خدا با ما فرق می‌کند، ما یک موقع که خیلی حال داری و آرام آرام از خودت خوشت می‌آید و خیال می‌کنی که دیگر الآن وصل هستی، الآن قطع هستی، خیال می‌کنی وصل هستی و آن زمان که شکسته دل هستی می‌گویی وای بر من که خدایا چرا حق بندگی تو را به جا نمی‌آورم الآن وصل هستی.


 

[۱]ـ الکافی، ج ‏۲، ص ۶۰٫