آقای همدانی، فرمانده‌ی تیپ انصار بود و حسن تُرک مسؤول طرح و عملیّات. آقای همدانی از آن تیپ رفت و آقای کیانی شد فرمانده‌ی تیپ انصار. یک وقت دیدیم حسن نیست. پرس و جو که کردیم، شنیدیم رفته مشهد. زود شستم خبردار شد. باز هم همه را متحیّر کرده بود. این آدم یک ذرّه به چیزهایی که اعتقاد داشت، شک نمی‌کرد. حرف و عملش یکی بود.

خلاصه آقای کیانی آمد و سیّد مسعود حجازی را به عنوان مسؤول طرح و عملیّات معرفی کرد. حسن هم بعد از چند روزی برگشت. آن‌هایی که حسن را نمی‌شناختند، منتظر بودند او عکس العمل نشان دهد یا از آن تیپ برود. می‌گفتند او خودش فرمانده‌ی طرح و عملیّات و مسؤول محور بوده، حالا چطور می‌تواند زیر دست یک عدّه‌ی دیگر کار کند؟ امّا آن‌هایی که حسن را می‌شناختند، می‌دانستند او چه کار خواهد کرد. حسن ماند و بدون هیچ پست و مسؤولیتی کار کرد. حسن به بهانه‌ی مشهد رفتن مرخصی گرفت تا در جلسه‌ی تودیع و معارفه حضور نداشته باشد. او نمی‌خواست کسی را در رودربایستی قرار دهد. نمی‌خواست خودش را به عنوان مسؤول طرح و عملیّات به فرمانده‌ی جدید معرفی کند.

می‌بینی چنین آدمی شدن سخت است! این همان اخلاصی است که همیشه شهید تُرک به آن اشاره می‌کرد. می‌گفت: «کارهایتان را فقط به خاطر خدا انجام دهید. از روی اخلاص!»


کتاب رسم خوبان ۲- مقصود تویی؛ شهید حسن تُرک، ص ۸۳ و ۸۴٫ / آن روز سه شنبه بود، ص ۵۸٫