این آیه و روایاتی همچون روایت اذا دعوت فظن ان حاجتک بالباب؛ هنگامی که خدا را می خوانی چنان بیندیش که دعایت برآورده شده و خواسته ات آماده است» در باب درخواست از خداوند وارد شده و از دعاکننده می‌خواهد هنگام درخواست از خدا چنان بیندیشد که دعایش مستجاب است.

آن‌چه درباره این آیه و روایت و امثال آن نباید مورد غفلت واقع شود، کاوش در معنای دعاست. دعا در متون دینی به معنای درخواست خاشعانه از خداوند متعال است. در دعا انسان نه از خودش، که از منبع لایزال الهی طلب می کند و این درخواست را متواضعانه مطرح می نماید و صدالبته انسان مؤمن قبل از همه این ها باید اعتقاد و اندیشه صحیحی درباره خدای خویش داشته باشد. درحالی‌که در قانون جذب، هرسه نکته بالا، متفاوت بیان می شوند.


اولاً انسان ها ذهن خویش را مُعطی می دانند و قوه جاذبه ذهن را منبع درونی معرفی می کنند که با وجود این قدرت بی کران باطنی، هیچ منبع بیرونی دارای نقش فرض نمی شود. قانون جذب قوّه خلاقی در درون هرفرد تصویر می کند که انسان را از هر نیروی دیگر بی نیاز می کند. این قوه نه یک حقیقت متعالی که یک ابزار درونیِ فروکاهیده است. به‌همین دلیل جایگاه خدا در قانون جذب جایگاهی متعالی نیست، بلکه جایگاهی فرودین است که با وجود ذهن به استمداد از او نیازی نیست.


دوم این‌که دعا باید با خشوع همراه باشد و انسان موحّد بداند که در جایگاه مخلوق نشسته و به سوی خدای متعال دست نیاز دراز کرده است؛ اما در قانون جذب، همه اشیا و تمام هستی در خدمت سرخوشی انسان قرار دارند و انسان نه‌تنها تمنّا نمی کند، که فرمان می دهد و بر مسند خدایی تکیه می زند. به‌همین دلیل در قانون جذب، کسی به خشوع تشویق نمی شود و تواضع ارزش به حساب نمی آید؛ بلکه انسان هرچه طلبکارانه با کائنات مواجه شود، بیشتر می تواند خواستۀ خود را بستاند.


سوم این‌که انسان مؤمن کسی است که از باور و اعتقاد صحیحی برخوردار است؛ امّا قانون جذب تنها باوری را که لازم می‌داند باور به قدرت خلّاق درون است و بس. رهبران جذب بارها گفته اند که برای دست یافتن به خواسته ها نیاز نیست به دین خاص یا اندیشه و مکتب خاصی پاییند باشید. همین‌قدر که بدانی به بزرگ‌ترین فرستنده مخابراتی روی زمین مجهزی، کار تمام است و می توانی به دنیا فرمان دهی.


بنابراین در قانون جذب نه‌تنها این گونه آیات و روایات (که برای بیان نشانه های ایمان و حقیقت توحیدند)، درست معنا نمی شوند، بلکه درخواست از خدا را در حدّ داشتن عکسِ مطلوب در ذهن، پایین می آورند و به یک عمل خشک ذهنی بسنده می کنند. این آیات و روایات در صدد بیان این نکته است که انسان مؤمن چنان خدا را شناخته است که تردیدی در استجابت دعایش ندارد؛ بدین جهت آیه و روایت در صدد بیان ضرورت تصحیح اندیشه و شکل دادن اعتقاد صحیح است نه تضمینِ استجابت آنی. زیرا دسته دیگری از روایات، استجابت را به معنای اعطای فوری معنا نکرده اند و زمان اعطا  را به مشیّت و ارادۀ الهی موکول کرده اند و چون خداوند در وعده خویش تخلف نمی کند (ادعونی استجب لکم)، ممکن است درخواست انسان را در این دنیا و ممکن است در عالم دیگر به او تحویل دهد.


بر همین مبناست که رهبران قانون جذب می‌گویند: دعا و نیایش از آن رو لازم است که قادر است به فکر تمرکز دهد و به تداعی خواسته های انسان کمک کند. به گمان ایشان، دعا از این نظر مفید است که به تصویر‌سازی ذهنی کمک می‌کند؛ نه به این دلیل که ارتباط با خالق است؛ نه این‌که چون روح‌بخش است، و نه این‌که چون در آن تعالی معنوی و تکامل نهفته است! می¬گویند: دعا خوب است؛ چون باعث می¬شود بتوانی مطلوب‌هایت را بیش‌تر تجسّم کنی. زیارت هم بروید، اما نه این‌که چون زیارت خودش موضوعیّت دارد؛ بلکه چون باعث می¬شود فزون‌طلبی آدمی، در مکان زیارتگاه تداعی شود.


بنا بر ایدۀ جذب، دعا چون مقدمه تجسّم و تمرکز است اهمیت پیدا می¬کند؛ نه چون خودش ابزاری مستقل در خدمت تعالی انسان است. زیارت نیز چون به انسان قدرت تداعی بیشتری می‌دهد، مفید است؛ نه چون زیارت‌شونده دارای روحی بزرگ است که می‌تواند دیگران را در تعالی روحی دست‌گیری نماید. بنابراین اگر در میخانه این تداعی صورت گیرد، میخانه هم مثل زیارتگاه، تقدّس و ارزش پیدا می‌کند و درنتیجه نیازی به زیارت و زیارتگاه نیست.


گاهی به سراغ آیۀ ادْعُونِیأَسْتَجِبْلَکُمْ رفته و طلب از خدا را به‌معنای «تکرار با خود» معنا می کند، نه طلب و درخواست. در این آیه طلب از خدا مطرح است، نه تصویرپردازی ذهنی. روشن است کسانی که ذهن را از چنین قوه ای برخوردار می بینند، خواستۀ خویش را در حقیقت از ذهن مطالبه می کنند. به عبارت دیگر شأن و جایگاهی که برای اولیای دین در «واسطۀ فیض واقع شدن» انتظار می رود، در قانون جذب به یک دکلِ مخابراتی به نام ذهن نسبت داده می شود و خواسته را از او طلب می کنند.

 

 

منبع:پرسمان