فوتبال او حرف نداشت. دریبلهای ریز میزد و هیچ کس نمیتوانست توپ را از او بگیرد. خیلی به بازی مسلط بود. از همه عبور میکرد. امّا وقتی به دروازهی حریف میرسید توپ را پاس میداد به یکی از نوجوانها تا او گل بزند!

احمد میرفت در تیم افرادی که هنوز با مسجد و بسیج رابطهای نداشتند. از همان جا با آنها رفیق میشد و …

بعد از بازی گفتم: احمد آقا، شما کجا، اینجا کجا؟! گفت: یار نداشتند به من گفتند بیا بازی، من هم قبول کردم. بعد ادامه داد: فوتبال وسیلهی خوبی برای جذب بچّهها به سوی مسجد.


منبع: کتاب «عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی، چاپ ۱۳۹۲؛ ۵۴ و ۵۵٫