الوارها خیلی سنگین بود. هر الوار را چند نفر در گل و لای و بارندگی و سرمای هوا با مشقّت می‌بردند بالای ارتفاع تا سنگر درست کنند. شانه‌هایش را داده بود زیر الوار، داشت به کمک بسیجی‌ها الوارها را می‌برد بالا. هر چند دقیقه برای این‌که به آن‌ها روحیّه بدهد، با صدای بلند می‌گفت: «ماشاءالله به این مردان جنگ، ماشاءالله به این سربازان امام!»

بسیجی‌ها او را نمی‌شناختند. فکر می‌کردند او هم مثل آن‌ها یک بسیجی است. کسی که شانه‌هایش را داده زیر الوار و بیشتر از همه دارد کار می‌کند، فرمانده‌ی محور است!


کتاب رسم خوبان ۲- مقصود تویی؛ شهید مصطفی نسّاج، ص ۷۶٫/ مسافر غریب، ص ۶۶٫