از اسماء دختر عمیس روایت شده است که گفت:

ابوبکر از من خواست از فاطمه (ع) برای او اجازه‌ بگیریم تا حضرت را از خود، خشنود کند. از فاطمه (ع) پرسیدم، ایشان اجازه دادند.

زمانی که ابوبکر وارد خانه شد، حضرت فاطمه (ع) روی خود را به طرف دیوار، برگردانید ابوبکر آمد و سلام کرد، ولی حضرت پاسخ سلام او را نداد. آن گاه، شروع به عذر خواهی نمود گفت: ای دختر پیامبر خدا! از من، خشنود باش. حضرت فمود: ای عتیق ـ‌آزاد شدهـ! آیا حرمت ما را نگه داشتی یا مردم را بر گردن ما، سوار کردی؟! از خانه من بیرون شو! به خدا سوگند! هرگز با تو سخنی نخواهم گفت تا این‌که نزد خدا و پدرم بروم و با آن‌ها، دیدار کنم و از تو به آن‌ها شکایت نمایم.

عن أسماء بنت عمیس قالت:

طَلَبَ إِلَیَّ أَبُو بَکْرٍ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَى فَاطِمَهَ یَتَرَضَّاهَا، فَسَأَلَتْهَا ذَلِکَ، فَأَذِنَتْ لَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ وَلَّتْ وَجْهَهَا الْکَرِیمَ إِلَى الْحَائِطِ فَدَخَلَ وَ سَلَّمَ عَلَیْهَا، فَلَمْ تَرُدَّ. ثُمَّ أَقْبَلَ یَعْتَذِرُ إِلَیْهَا وَ یَقُولُ: ارْضَیْ عَنِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص). فَقَالَتْ: یَا عَتِیقُ! أَتَیْتَنَا مِنْ ماتت[۱] أَوْ حَمَلْتَ النَّاسَ عَلَى رِقَابِنَا، اخْرُجْ فَوَ اللَّهِ مَا کَلَّمْتُکَ أَبَداً حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَشْکُوَکَ إِلَیْهِمَا.[۲]

 


[۱]ـ الماتّهُ: الحرمه و الوسیله. و کان المراد: هل راعیت لنا حرمتنا أو حملت النّاس علی رقابنا؟

[۲]ـ البحار ۲۹: ۱۵۸ ح ۳۳٫