موقعیت فدک

فدک، یکى از دهکده‏هاى آباد نزدیک خیبر بود. وقتى در سال هفتم هجرى قلعه‏هاى خیبر به دست مسلمانان فتح گردید و قدرت مرکزى یهود در هم شکسته شد، ساکنان فدک از در صلح و تسلیم نیمى از سرزمین خود را به پیامبر(ص) واگذار کردند. با توجه به آیه‏۶ سوره حشر «مساله فى‏ء» این سرزمین از آن رسول گرامى گردید و آن حضرت مجاز بود که آنجا را براى خود برداشته یا به یکى از مصارفى که در آیه‏۷ سوره حشر آمده برساند. زمینهاى خیبر که با جنگ و قدرت نظامى فتح شده بود (که در اصطلاح فقهى مفتوحه عنوه نامیده مى‏شود) مى‏بایست در میان مسلمانان تقسیم گردد ولى زمینهاى فدک از آنجا که بدون جنگ بدست آمده بود، جز انفال و فى‏ء بشمار مى‏رفت و اختیار این‏گونه زمینها با پیامبر(ص) بود. قرآن در این باره مى‏فرماید: «و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب …» آنچه را که خداوند به رسولش از آنها (یهود) باز گرداند، چیزى است که شما براى تحصیل آن نه اسبى تاختید و نه شترى … این آیه شریفه خود دلیل بر این است که در مواردى که براى به دست آوردن غنیمت هیچگونه جنگى رخ نداده باشد; هر چه بدست آید بطور کامل در اختیار پیامبر قرار خواهد گرفت. طبق روایتى که در کتاب صحیح مسلم (از کتب بسیار معتبر اهل سنت) نقل شده عمر بن‏خطاب این چنین اظهار داشت: «کانت اموال بنى النضیر مما افاء الله على رسوله مما لم یوجف علیه المسلمون بخیل و لا رکاب فکانت للنبى خاصه …» اموال بنى‏نضیر چون بدون جنگ بدست آمده جزء فى‏ء بشمار مى‏رود و مخصوص پیامبر مى‏باشد. پیامبر هم طبق ماموریت الهى «و ات ذاالقربى حقه‏» – حق نزدیکان را ادا کن – این زمین را به حضرت زهرا(س) بخشید. جلال‏الدین سیوطى از مفسران اهل سنت در تفسیر این آیه از ابى‏سعید خدرى و ابن‏عباس نقل مى‏کند که پیامبر اسلام طبق دستور خداوند فدک را به حضرت زهرا واگذار فرمود.«عن ابى‏سعید الخدرى – رضى الله عنه – قال لما نزلت هذه الایه … و ات ذاالقربى حقه … دعا رسول الله فاطمه فاعطاها فدک. و عن ابن‏عباس – رضى الله عنه – قال: لما نزلت و ات ذاالقربى حقه اقطع رسول الله فاطمه فدکا…» تنها ایرادى که از سوى برخى مفسران اهل سنت متوجه استدلال به این آیه شده این است که: این سوره یکى از سوره‏هاى مکى است (نزول آن در مکه بوده) با اینکه موضوع فدک مربوط به مدینه مى‏باشد. پاسخ این ایراد – طبق بیان مرحوم علامه طباطبایى‏«ره‏» – این است که: مفاد این آیه و آیات قبل از آن شباهت زیادى به آیات نازل شده در مدینه دارد بنابر این نمى‏توان براى اثبات مکى بودن آنها به یک روایت‏یا اجماع منقول استناد جست. ابو عبدالله زنجانى مى‏گوید سوره اسرا مکى است جز آیات‏۲۶ و ۳۲و۳۳و۵۷ و از آیه‏۷۳ تا انتهاى آیه ۸۰٫ بعضى از مفسران توجیه دیگرى براى این ایراد بیان کرده‏اند به این صورت که: مفهوم آیه یک مفهوم جامعى است که هم در مکه ى‏بایست‏به آن عمل شود و هم در مدینه .. تنها چیزى که در اینجا باقى مى‏ماند جمله «لما نزلت هذه الآیه‏» در روایت ابوسعید خدرى است که ظاهرش این است که: اعطاى فدک بعد از نزول آیه بوده است. ولى اگر لما را در اینجا به معنى علت‏بگیریم نه به معنى زمان خاص، این مشکل نیز حل مى‏شود و مفهوم روایت این خواهد بود که پیامبر(ص) به خاطر این دستور الهى فدک را به فاطمه(س) عطا کرد، به علاوه گاه آیاتى از قرآن دو بار نازل شده‏است. اصولا نزول سوره‏اى در مکه یا مدینه دلیل بر آن نیست که تمام آیات آن سوره مکى یا مدنى باشد چون در اکثر سور قرآنى آیاتى مورد استثناء قرار گرفته است. پیامبر اکرم فدک را به حضرت زهرا واگذار فرمود ولى پس از رحلت آن حضرت این سرزمین توسط ابوبکر مورد مصادره قرار گرفت و حضرت فاطمه رسما خواستار استرداد آن شد. بلاذرى از مورخان اهل سنت مى‏گوید: «قالت فاطمه لا بى‏بکر ان رسول الله جعل لى فدک فاعطنى ایاها…» توجیه مصادره فدک ابوبکر براى توجیه کار خود این حدیث را از پیامبر اکرم(ص) نقل کرد که: ما پیامبران از خود ارثى به یادگار نمى‏گذاریم و آنچه از ما بماند صدقه است. (نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه) قبل از نقد و بررسى این حدیث، توجه به این نکته ضرورى است که غیر از فدک املاک دیگرى از پیامبر(ص) به ارث رسیده بود که مورد مصادره قرار گرفته است. آیت‏الله حسن‏زاده آملى در این‏باره مى‏گوید: بدون شک فدک ملک خالص پیامبر(ص) بوده است‏به چند دلیل: الف: آیه‏۶ سوره حشر. ب: اعتراف خود ابوبکر: زیرا که به حدیث عدم ارث تمسک کرد. اگر آنجا را ملک پیامبر(ص) نمى‏دانست دلیلى نداشت که این حدیث را پیش بکشد. ج: ابوبکر از حضرت زهرا(س) شاهد و گواه طلب کرد و این خود دلیل دیگرى است که آنجا را ملک پیامبر مى‏دانسته زیرا هبه (یا ارث) فقط در صورت مالک بودن امکان‏پذیر است. «لا هبه الا فى ملک‏».. . و با توجه به اینکه ملک خالص پیامبر بوده پس مساله هبه در کار است نه ارث زیرا ارث اختصاصى به حضرت زهرا(س) نداشته است.

 

نتیجه اینکه حضرت زهرا دو نوع ادعاداشت: جلال‏الدین سیوطى از مفسران اهل سنت در تفسیر این آیه از ابى‏سعید خدرى و ابن‏عباس نقل مى‏کند که پیامبر اسلام(ص) طبق دستور خداوند فدک را به حضرت زهرا(س) واگذار فرمود. ۱- فدک به عنوان هبه و بخشش ۲- ارث از اموال و املاک پیامبر(ص) غیر از فدک. و بعید است‏بگوییم حضرت در مرتبه اول ادعاى نحله وهبه داشته و سپس ادعاى ارث نموده باشد … در نقل گفتار بلاذرى نیز این چنین بیان شد که حضرت زهرا(س) از ابوبکر خواستار استرداد فدک شد و هیچ‏گونه سخنى از ارث به میان نیاورد.

 

نقد و بررسى حدیث

 

از جهات مختلفى مى‏توان این حدیث را مورد نقد و بررسى قرار داد. اول: این حدیث‏با متن قرآن ناسازگار است. قرآن مى‏فرماید: «و ورث سلیمان داود …» حضرت زهرا(س) در احتجاج خود در مقابل ابوبکر این نکته را مورد توجه قرار مى‏داد: «یابن ابى‏قحافه افى کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث ابى لقد جئت‏شیئا فریا افعلى عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم اذ یقول و ورث سلیمان داود …» آیا در کتاب خدا این چنین آمده است که تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم؟ این چیز عجیبى است!! آیا کتاب خدا را فراموش کرده پشت‏سر افکنده‏اید آنجا که مى‏فرماید: سلیمان از داود ارث برد. دفاع از حدیث برخى از عالمان اهل سنت در صدد دفاع از این حدیث‏بر آمده، مصداق ارث را در آیه شریفه غیر از مال و ثروت دانسته و آن را منحصر در نبوت کرده‏اند. ولى این گفتار قابل قبول نیست زیرا: اولا: لفظ ارث – طبق بیان مرحوم سید مرتصى(ره) – در لغت و شریعت در موردى به کار مى‏رود که قابل نقل و انتقال باشد و به کار رفتن آن در غیر این مورد نیاز به قرینه و شاهد دارد و نبوت هم با ارث قابل انتقال نیست; بلکه یک منصب الهى است که از طرف خداوند به افرادى عطا مى‏شود. ثانیا: طبق آیه شریفه «ففهمنا ها سلیمان و کلا اتینا حکما و علما» (انبیاء،۷۹) – «ما (حکم واقعى) آن را به سلیمان فهماندیم. و به هر یک از آنان (داود و سلیمان) داورى و علم فراوانى دادیم.» حضرت سلیمان علیه السلام در زمان حضرت داود(ع) داراى مقام نبوت بود; نه اینکه آن را به ارث برده باشد. فخر رازى مى‏گوید: «راه این تفهیم همان وحى بود» آلوسى بغدادى مى‏گوید «هر اجتهادى بر پایه گمان استوار است و در اینجا از لفط «حکما و علما» بدست مى‏آید که اجتهادى در کار نبود …» دوم: تنها راوى این حدیث‏خود ابوبکر است و دیگران این حدیث را از قول او نقل مى‏کنند. سیوطى این حدیث را در شمار احادیثى مى‏آورد که; راوى آن احادیث فقط شخص ابوبکر بوده است. ابن ابى‏الحدید مى‏گوید: فقهاء در بحث اینکه خبر صحابى واحد مورد پذیرش است‏به این موضوع استناد جسته‏اند. سوم: این حدیث‏با روایت دیگر که مى‏گوید: ابوبکر تصمیم گرفت فدک را به حضرت فاطمه(س) بازگرداند ولى عمر مانع این کار شد منافات دارد. حلبى در سیره خود نقل مى‏کند که: «و فى کلام سبط ابن‏الجوزى انه [ابوبکر] – رض – کتب لها [فاطمه(س)] بفدک و دخل علیه عمر (رض) فقال ما هذا فقال کتاب کتبته لفاطمه بمیراثها من ابیها فقال مما ذا تنفق على المسلمین و قد حاربتک العرب کما ترى ثم اخذ عمر الکتاب فشقه‏» وقتى ابوبکر تصمیم گرفت نامه فدک را به حضرت زهرا(س) تسلیم کند عمر در اعتراض به این کار اظهار داشت که مادر حنگ به این منبع اقتصادى نیازمندیم سپس نامه را گرفته و پاره کرد. چگونه ممکن است چنین حدیثى از پیامبر(ص) وجود داشته باشد; ابوبکر به خود جرات دهد که با آن مخالفت ورزد؟ و چگونه عمر در اعتراض خود موضوع نیاز اقتصادى را مطرح مى‏کند و هیچ سخنى از این حدیث‏به میان نمى‏آورد؟ چهارم: اگر این حدیث صحیح بود; مى‏بایست‏خلیفه منازل همسران پیامبر(ص) را نیز مصادره مى‏کرد. در حالى که مى‏بینیم در این میان تنها فدک مورد مصادره قرار مى‏گیرد. پنجم: اگر فدک صدقه بود بایستى همچون مصارف دیگر صدقات تقسیم گردد اما مى‏بینیم که عمر هنگام قضاوت میان حضرت على(ع) و عباس در مورد ارث فدک آن را به آنان واگذار مى‏کند و اظهار مى‏دارد: شما نسبت‏به کار خود آگاهترید و من این را تسلیم شما مى‏کنم. حموى چنین نقل مى‏کند:«انتما اعرف بشانکما اما انا فقد سلمتها الیکما» ششم: اگر فدک صدقه بود چرا عثمان آن را مروان بخشید؟ هفتم: با فرض صحت این حدیث دفن ابوبکر و عمر در منزل عایشه مورد ایراد قرار مى‏گیرد.

 

 

انگیزه‏هاى مصادره فدک

 

الف: انگیزه‏اجتماعى: فدک به عنوان یک امتیاز بزرگ براى حضرت فاطمه(س) و فرزندانش بشمار مى‏رفت. چه اینکه خداوند به جهت قرابت آن حضرت با پیامبر(ص) و فضیلتى که در آن حضرت وجود داشت، فرمان واگذارى فدک را به آن حضرت صادر فرمود و قهرا با سلب مالکیت‏حضرت نسبت‏به فدک این امتیاز الهى نیز سلب خواهد شد.

ب: انگیزه اقتصادى: داشتن مال و بهره‏مندى از امکانات مادى یکى از مهمترین پشتوانه‏هاى حکومتهاست و کمبود آن تاثیر زیادى در ضعف حکومت‏خواهد داشت. از این‏رو موضوع محاصره اقتصادى براى مبارزه با یک کشور یا جمعیت‏به عنوان یک حربه مطرح است. نمونه آن را در محاصره اقتصادى پیامبر و یاران در شعب ابى‏طالب و محاصره اقتصادى ابرقدرتها در مورد کشورهاى جهان سوم شاهد هستیم.

ج: انگیزه سیاسى: اگر آنها حاضر مى‏شدند ادعاى حضرت زهرا(س) را در مورد فدک بپذیرند راهى باز مى‏شد که اصل موضوع خلافت نیز مطرح گردد. ابن ابى‏الحدید مى‏گوید: از استادم على بن‏فارقى که در بغداد داراى کرسى تدریس بود پرسیدم آیا فاطمه(س) در گفتار خود نسبت‏به فدک راستگو بود؟ وى در پاسخ گفت: آرى. گفتم: پس چرا ابوبکر فدک را به او واگذار نکرد؟ وى با تبسم کلام لطیفى بر زبان خود جارى ساخت: که اگر این سخن فاطمه(س) مورد تصدیق قرار مى‏گرفت فردا به سراغش مى‏آمد و ادعاى خلافت‏حضرت على(ع) را مطرح مى‏نمود و خلیفه دیگر عذرى براى رد این ادعا نداشت.

نقد و بررسى مصادره فدک

از جهات گوناگونى مى‏توان این مصادره را مورد نقد و بررسى قرار داد از جمله:

 

۱- اگر واقعا حضرت زهرا(س) در فدک حقى نداشت، با عنایتى که پیامبر اسلام(ص) نسبت‏به آن حضرت داشتند مى‏بایست این مطلب را به ایشان خاطرنشان مى‏ساختند تا مبادا دخت‏بزرگوارشان ندانسته مایه اختلاف میان مسلمانان گردد. چه اینکه حضرت فاطمه با در اختیار داشتن فدک مستقیما مورد این حکم قرار داشت. چگونه ابوبکر از این حکم مطلع شده ولى حضرت زهرا و همسران پیامبر که عثمان را مامور مطالبه میراث خود کردند از این حکم بى‏خبر باشند؟ حضرت زهرا(س) رسما از خلیفه خواستار استرداد میراث خود مى‏شد و چون با پاسخ منفى خلیفه مواجه شد غضبناک شده و تا آخر عمر با او سخن نگفت. در کتب صحاح اهل سنت این چنین نقل شده: «عن عائشه ان فاطمه(س) بنت النبى صلى الله علیه و آله ارسلت الى ابى‏بکر تساله میراثها… فقال ابوبکر ان رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال: لا نورث … فابى ابوبکر ان یدفع الى فاطمه منها شیئا فوجدت فاطمه على ابى‏بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت‏». پیامبر اکرم طبق نقل همین کتب صحاح حضرت فاطمه را پاره تن خود معرفى و غضب او را غضب خود مى‏داند. «فاطمه بضعه منى فمن اغضبها اغضبنى‏»

 

۲- خلیفه از حضرت زهرا(س) مطالبه شاهد و بینه مى‏کند، در حالى که فدک در اختیار و تصرف آن حضرت بود و خود این حیازت و تصرف یکى از نشانه‏هاى مالکیت است. حضرت على(ع) در نهج‏البلاغه مى‏فرماید: «بلى کانت فى ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها قوم آخرین و نعم الحکم الله و ما اصنع بفدک و غیر فدک‏» آرى از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها فدک در اختیار ما بود که آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزیدند و گروه دیگرى آن را سخاوتمندانه رها کردند و بهترین حاکم خداوند است. پیامبر اکرم(ص) فدک را به حضرت زهرا(س) واگذار فرمود ولى پس از رحلت آن حضرت این سرزمین توسط ابوبکر مورد مصادره قرار گرفت و حضرت فاطمه(س) رسما خواستار استرداد آن شد.

 

۳- افرادى پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) ادعاى طلب از آن حضرت داشته یا اینکه آن حضرت به آنان وعده‏اى داده است. خلیفه بدون مطالبه هیچ شاهد و گواه به این‏گونه ادعاها ترتیب اثر مى‏داد. حال سؤال این است که چرا نسبت‏به مساله فدک و سایر اموال براى آوردن شاهد پافشارى به عمل آمده است. بخارى در صحیح نقل مى‏کند که ابوبکر اعلام داشت هر کسى طلبى از من یا قبل از من پیامبر(ص) دارد اعلام کند. جابر اظهار داشت: پیامبر به من وعده پرداخت مبلغى پول داده بود که ابوبکر سه بار دستش را به سوى جابر گشود و در هر بار پانصد (درهم) به او داد.

 

۴- یکى از افرادى که به نفع حضرت زهرا(س) شهادت داد حضرت على(ع) بود. ولى شهادت آن حضرت به بهانه اینکه همسر حضرت زهرا است و در این مورد نفعى خواهد داشت مورد پذیرش قرار نگرفت. در نقد این برخورد علاوه بر مساله عصمت‏حضرت على(ع)، باید به روایتى که در فضیلت و حقانیت آن حضرت در کتب اهل سنت نقل شده توجه داشت. حاکم نیشابورى نقل مى‏کند که پیامبر(ص) فرمود: «رحم الله علیا اللهم ادر الحق معه حیث دار». آیا با وجود این قبیل روایات باز مى‏توان شهادت آن حضرت را نادیده گرفت؟

 

۵- با توجه به نزول آیه تطهیر در حق حضرت زهرا و سایر اهل بیت پیامبر و اثبات عصمت ایشان با دلیل قرآنى دیگر مطالبه شاهد و بینه موردى‏نداشته است. در سنن ترمذى (یکى از کتب صحیح اهل سنت) نقل شده که بعد از نزول آیه تطهیر (سوره احزاب، آیه‏۳۳) پیامبر اکرم(ص) در جمع حضرت على(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و فاطمه زهرا(س) عرضه داشت: «اللهم هؤلاء اهل بیتى فاذهب عنهم الرجس‏» مسلم نیشابورى نیز این روایت را نقل کرده است. روایات فراوانى در این مورد در کتب مختلف اهل سنت همانند شواهد التنزیل و اسباب النزول نقل شده است. طبرى در تفسیر این آیه شریفه روایت فراوانى در مورد اینکه منظور از اهل بیت همان حضرت زهرا و همسر و فرزندانش مى‏باشد نقل مى‏کند. آنچه در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است که چگونه با وجود این روایات در اثبات عصمت و عظمت اهل‏بیت از آنان طلب شاهد شود؟ یا شهادت آنان مورد پذیرش قرار نمى‏گیرد؟ فضل بن‏روزبهان در توجیه این رفتار خلیفه اظهار مى‏دارد که: «مساله عصمت اهل بیت ارتباطى به مساله شهادت و قضاوت ندارد. بلکه قاضى بایستى طبق وظیفه خود عمل کند. مرحوم مظفر(ره) در نقد این گفتار مى‏گوید اصولا طلب شاهد از کسى که مالى را در اختیار دارد (ذوالید) اشتباه است; گذشته از اینکه بینه به عنوان یک راه ظنى است که براى رفع خصومت و اختلاف قرار داده شده ولى علم مقدم بر آن مى‏باشد. (گرچه حضرت زهرا(س) طبق نظر خلیفه نتوانست‏بینه اقامه نماید، اما گفتار آن حضرت مى‏تواند وسیله‏اى براى پیدایش علم به موضوع باشد).» کوتاه سخن اینکه مى‏توان از جریان فدک به عنوان یک سند تاریخى در اثبات موضوع امامت و ولایت‏بهره‏جست

 

 

منبع:پرسمان