محور کار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) که همواره دراندیشه گسترش رسالت اسلام بود براى ایجاد جامعه اى دینى و پابر جا، تمام توان خود را در راه تبلیغ و اندرز، به کار گرفت تا این جامعه بتواند در هر شرایطى پایدار بماند و اسلام در سراسر گیتى حاکمیت یابد و در این راستا اساس کار خود را بر دو محور اصلى قرار داد:

یکى: ارشاد و آگاه ساختن امت، به عنوان توده مردم و در خور فهم و فرهنگ و توانى که در جهت گذراندن زندگى اسلامى، بدان نیاز داشتند و على(علیه السلام) در این محور نقشى مؤثر ایفا نمود. مى توان گفت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در گسترش طولى قلمرو جامعه اسلامى و على(علیه السلام) بر ژرفا بخشیدن عرضى آن مى کوشید. بدین ترتیب مسئولیت على(علیه السلام) تکمیل کننده مسئولیت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)تلقى مى شد.

محور دوم: آماده سازى و ارشاد نخبگانى که برگزیدگان الهى بودند تا پس از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به جانشینى حضرت در آمده و رهبرى جامعه و رسالت اسلامى را بر عهده و آن را از انحراف و گمراهى حفاظت نمایند و در سطح رهبرى کار آزموده بتوانند اداره آن را به دست گیرند. پیامبر اسلام از شرکت دادن على(علیه السلام)در کلیه عرصه هاى مهم و پیچیده و دشوار و ضمن ارائه آگاهى هاى لازم به آن بزرگوار که دیگران از آن بى بهره بودند، وى را براى به دست گرفتن زمام رهبرى اسلامى پس از خود مهیا ساخت. [۱] از امیرمؤمنان روایت شده فرمود:

«علّمنی رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)من العلم ألف باب یفتح من کل باب ألف باب»[۲]

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) هزار باب دانش به من آموخت که از هر بابى هزار باب دیگر گشوده مى شود.

على(علیه السلام) از مشخّصه ها و صلاحیت هاى فوق العاده اى برخوردار بود، این ویژگى ها به وى شایستگى بخشید تا در گفتار و کردار، از اعتماد کامل رسول اکرم برخوردار باشد، به همین دلیل، ملاحظه مى کنیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)على (علیه السلام) را در کودکى از (پدر بزرگوارش) بازگرفت و تحت سرپرستى و تربیت خویش قرار داد و طى زندگى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) لحظه اى از آن بزرگوار جدا نشد. اندک زمانى از دعوت و رسالت اسلامى سپرى نشده بود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) على را به عنوان برادر و حامى و پشتیبان خود در امر رسالت برگزید و این سخن را در موارد متعددى تکرار فرمود، بلکه او را برادر خطاب کرد و در همه امور به جز نبوّت و پیامبرى، مساوى با خود تلقى نمود.

آن گاه که شخصیت على(علیه السلام) به ظهور رسید نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وى را در کارهاى مهمى که جز پیامبر و یا شخصى نظیر او از عهده آن بر نمى آمد، از جمله: خوابیدن در بستر پیامبر در شب هجرت، باز گردندان امانات مردم به صاحبان آن ها، آوردن فواطم به مدینه، جایگزین خویش ساخت. از جمله مراتب توجهى که پیامبر خدا در این مرحله به على(علیه السلام)داشت این بود که، وقتى به مدینه هجرت نمود وارد آن شهر نشد و به صراحت بیان داشت تا على به او نپیوندد اقامتگاه جدیدى انتخاب نخواهد کرد و مأموریت تبلیغ سوره « برائت »که امام على(علیه السلام)آن را از ابو بکر باز پس گرفت و خود به مردم ابلاغ نمود، مثالى دیگر در این زمینه است.

هرگاه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ناگزیر به درگیرى نظامى مى شد، پرچم خویش را تنها به على مى سپرد و وى را به همه صحنه هاى دشوار جنگ که صلاحیتى فوق العاده مى طلبید، اعزام مى نمود وآن حضرت به بهترین شکل ممکن آن را عملى مى ساخت.

در مرحله اى جدید که على(علیه السلام) با نیتى خالص و ژرفاى ایمان و فداکاریش در راه آرمان و مکتب، بر دیگر صحابه امتیاز یافت، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به ارزش و اهمیت اهل بیت خود و حضور آنان و علاقه شدید خود نسبت به آن ها اشاره فرمود و على(علیه السلام) را برترى بخشید و قرآن کریم نیز با این فرموده (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏) [۳]نظر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را مورد حمایت قرار داد.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به پیراستگى على(علیه السلام) و خاندان او از پلیدى هاى مادى و معنوى اشاره کرد و به کسى جز على اجازه نداد در هر حالتى از داخل مسجد عبور نماید.

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) همواره پایگاه مردمى خود را به گرد آمدن پیرامون شمع وجود على(علیه السلام)، جهت داده و به آنان فرمان مى داد تا به على عشق و محبت بورزند و درحل مشکلات و یا رخدادهاى دشوار با او در ارتباط باشند و ضرورت درک شخصیت على(علیه السلام) از جنبه ایمان قوى و کاربرد توان و قدرت او در راه خدا و ژرفاى درک آن حضرت از مبانى اعتقادى اسلام و دانش گسترده آن بزرگوار را برایشان تشریح کرد و در احادیثى که از آن حضرت رسیده فرموده است: «على در قضاوت، در علم و دانش و در دادگرى و عدالت از همه شما برتر است.» و حوادث و پیشامدها صحت این معنارا ثابت کرده است.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در انجام آخرین عبادت از عبادات اسلام تنها على(علیه السلام)را از میان مسلمانان در حج خود شرکت داد و به این موضوع تصریح نمود وهر دو به نحر قربانى پرداختند.

این گونه امور، نوعى آمادگى و زمینه سازى براى اعلان ماجراى غدیر به شمار مى رفت آن زمان که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) پس از پایان مراسم حجه الوداع در آن مکان توقف نمود تا به همه مسلمانان اعلان دارد به زودى از دنیا رخت بر خواهد بست و على را به عنوان رهبر و مرجع امت پس از خود، جانشین مى گرداند و اعلان این امر، و نیز نصب على(علیه السلام)، از ناحیه خدا صادر شده است. بدین ترتیب، مردم با على(علیه السلام) به عنوان امیر مؤمنان بیعت کردند و وحى الهى مبنى بر اتمام نعمت و کامل شدن دین، نازل گردید.

در حجه الوداع

مسلمانان با دل هایى سرشار از شور و اشتیاق براى انجام مراسم عبادى سیاسى که تاریخ تا آن زمان نظیر آن را سراغ نداشت، رهسپار مکه گردیدند. کاروان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در اواخر ذى قعده سال دهم هجرى براى انجام مناسک حج به سمت مکه حرکت کرد، این مراسم با انبوه جمعیتى که از گوشه و کنار جزیره العرب گرد آمده بود و یک هدف، آنان را زیر پرچم اسلام جمع کرده و یک شعار الهى: (لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک و الملک لا شریک لک لبیک) را سر مى دادند، انجام پذیرفت.

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) طى نامه اى به على(علیه السلام) در یمن به او دستور داد براى انجام حج همراه با او به وى بپیوندد. در پى این فرمان على(علیه السلام) همراه با غنایم و پارچه هاى غنیمتى که بدان ها دست یافته بود به سرعت از یمن خارج و زمانى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در آستانه ورود به مکه قرار داشت به دیدار آن حضرت نائل و از دیدن وى شاد و مسرور گشت و اورا در جریان امورى که در یمن انجام داده بود قرارداد، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از شنیدن آن ها شادمان گشت وبه على(علیه السلام)فرمود: به چه نیتى احرام بستى؟

عرض کرد: اى رسول خدا! شما کیفیت احرام خویش را برایم مرقوم نفرمودى و من نیز از آن آگاه نبودم.از این رو، به نیت شما نیت کردم و عرضه داشتم: خدایا! احرام مى بندم همانند احرام پیامبرت و ٣۴ شتر براى قربانى باخود آورده ام. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

الله اکبر! من نیز ۶۶ شتر براى قربانى آورده ام، بنابر این، تو در انجام حج و مناسک و قربانى، بامن شریک هستى، اکنون بر احرام خود باقى بمان و به سمت سپاهیانت برگرد، و آنان را به سرعت به سوى مکه گسیل دار تا در این شهر گردهم آییم، وقتى لشکریان على(علیه السلام)به نزدیکى مکه رسیدند حضرت فردى از جمع آنان را بر سپاه گمارد و خود براى ورود به مکه بر آن ها پیشى گرفت. [۴]

پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)مناسک عمره و حج را به اتفاق على(علیه السلام)انجام داد و در ارتباط با قربانى فرمود: همه سرزمین منى، قربانگاه به شمار مى آید و با دست مبارک خویش ۶٣ و على(علیه السلام) ٣٧ شتر، جمعاً صد شتر قربانى کردند و سپس مردم گرد هم آمده و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) با آنان مشروحاً سخن گفت و مسلمانان را پند وموعظه نمود.[۵]

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) همراه بامسلمانان اعمال خود را در مِنى به پایان رسانده و به مکه باز گشت و وارد مسجد الحرام شد و طواف وداع انجام داد و سپس راهى مدینه گردید.

در غدیر خم

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در بازگشت خود به مدینه به اتفاق انبوه جمعیت مسلمانان، روز هیجدهم ذیحجه در منطقه جحفه که راه مردم مدینه و عراق و مصر در آن منطقه از یکدیگر جدا مى شد به غدیر خم رسید، وحى الهى از ناحیه خدا این آیه را بر او نازل کرد:

(یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ [۶]

اى فرستاده ما، دستوراتى را که از ناحیه پروردگارت برتو نازل شده به مردم برسان.

و به او فرمان داد تا شخصیت على(علیه السلام) را به همگان معرفى و آیاتى را که درباره ولایت آن حضرت نازل گشته و وجوب فرمانبردارى همه مردم از او را، به آنان ابلاغ کند. در این راستا حفاظت از وجود مقدس پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) از گزند کینه توزان و حسد ورزان تضمین شده وحى الهى بود. آنان که پیشاپیش جمعیت در حرکت بودند نزدیک جحفه رسیدند، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)دستور داد آن دسته که جلوتر رفته اند برگردانده شوند و آنان که عقب مانده اند بدان محل برسند محلى که قبلاً کسى در آن جا منزل نکرده بود بى گمان اگر وحى الهى نازل نشده بود، رسول خدا نیز در آن جا فرود نمى آمد. پس از تجمع عظیم مردم، حضرت میان جمعیت ایستاد و باصداى بلند به گونه اى که همه مى شنیدند فرمود:

مردم! گویى من به پیشگاه خداوند فرا خوانده شده ام و دعوت حق را لبیک مى گویم، دو امانت گرانبها میان شما به ودیعه مى نهم، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم، توجه داشته باشید پس از من چگونه با آنان رفتارى مى کنید آن دو از یکدیگر جدایى ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و سپس فرمود: خدا، مولا و سرپرست من و من ولى هر مرد و زن با ایمان هستم.

و آن گاه دست على(علیه السلام) را گرفت وفرمود:

«مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه اللهم وال مَن والاه و عاد مَن عاداه، و انصُر مَن نَصَره و اخذُل مَن خَذَله، و أدِر الحقَ مَعه حیث دار، ألا فلیبلّغ الشاهدُ الغائبَ؛»

هر کس من مولا و سر پرست اویم، على مولاى اوست، خدایا! دوستدارانش را دوست و دشمنانش را دشمن دار، یارى کنندگانش را یارى نما و آنان را که دست از یارى اش بردارند، تنها بگذار، و حق را بر محور وجودش به گردش در آور، آگاه باشید، سخنانم را حاضران به غائبان برسانند.

هنوز جمعیت حاجیان پراکنده نشده بود که وحى الهى این آیه را نازل کرد:

(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)؛

امروز دین شما را کامل و نعمت خویش را بر شما تمام، و اسلام را به عنوان ایین براى شما پذیرفتم.

با نازل شدن این آیه، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَى إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَهِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ بِوِلَایَهِ عَلِیٍّ مِنْ بَعْدِی‏؛

الله اکبر بر کامل نمودن دین و تمام کردن نعمت و خشنودى پروردگار به رسالت من و ولایت علىپس از من.»

سپس مردم به تهنیت گویى امیرمؤمنان(علیه السلام)پرداختند، ابو بکر از جمله کسانى بود که پیشاپیش صحابه با جمله: بخ بخ لک یا ابن ابى طالب اصبحتَ و امسیتَ مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنه)؛ [۷]  «مبارک باد بر تو اى پسر ابو طالب که مولا و سرور ما و هر مرد و زن مؤمنى گشتى» بدان حضرت تهنیت گفت.

روایت شده: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) دستور داد خیمه اى براى على(علیه السلام) بر پا کردند و به مسلمانان فرمان داد دسته دسته خدمت آن حضرت برسند و به عنوان امیرمؤمنان به آن بزرگوار سلام داده و اداى احترام کنند و همه مردم حتى همسران رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و همسران مسلمانان، دستور حضرت را عملى ساختند. [۸]

ماجراى حارث بن نعمان

با پخش و انتشار فرموده پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه »  این خبر در ابطح به حارث بن نعمان فهرى رسید، وى سوار بر شتر خویش خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رسید، از شتر فرود آمد و زانوى آن را بست و به پیامبر که در جمع یاران خود حضور داشت گفت: اى محمد! در مورد پرستش خدا به ما فرمان دادى که گواهى دهیم معبودى جز خدا وجود ندارد و تو فرستاده او هستى و ما پذیرفتیم و سپس سایر ارکان اسلام را بر شمرد تا این که گفت: به این همه راضى نشدى و بازوى پسر عمویت را گرفتى و بالا بردى و او را بر ما فضیلت و برترى دادى و گفتى: « مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه » آیا این کار را از ناحیه خدا انجام دادى یا از پیش خود؟

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «والله الذی لا إله إلاّ هو، هو أمرُ الله; سوگند به خدایى که معبودى جز او نیست! این کار به فرمان خدا بوده است حارث که به سمت شتر خویش باز مى گشت اظهار داشت: خدایا! اگر این سخن درست است، از پیشگاه خود بر ما سنگ بباران و یا به عذابى دردناک گرفتارمان ساز. وقتى به شتر رسید خداوند سنگى از آسمان بر سرش فرود آورد که از سمت دیگر بدنش خارج شد و خداى سبحان این آیه شریف را نازل فرمود: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ); [۹] تقاضا کننده اى تقاضاى عذابى کرد که به وقوع پیوست.

تلاش پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در پا بر جایى بیعت على(علیه السلام)

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) کاملاً آگاهى داشت که پس از او وضعیت مسلمانان به کجا خواهد انجامید زیرا آن بزرگوار بیمارى ها و امراضى را که جامعه آن روز بدان دچار بود به خوبى زیر نظر داشت و با قطع و یقین مى دانست نخستین ضربه، متوجه خط رسالتى خواهد شد که پایه و ارکان آن را خود و على تحکیم بخشیدند و نیز رهبرى و زعامتى را که پیامبر بدان اشاره فرمود تا در خط صحیح رسالت اسلامى جانشین وى گردد، در بر خواهد گرفت; زیرا اگر زعامت، در خط رسالت ادامه مسیر داده بود منافع افراد زیادى را که قصد داشتند از نام اسلام بهره بردارى کرده و در سایه آن به خواسته ها و هوا و هوس هاى خویش دست یابند تهدید مى کرد.چرا که این افراد بى آنکه در راه اسلام تلاشى کرده ویا سودى به آن رسانده باشند، در پى به دست گرفتن زمام امور نظام بزرگى بودند که بنیانگذارش پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به شمار مى آمد.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از آن بیم داشت که آیین اسلام به امورى غیر از آن چه خدا بر او نازل فرموده بود تبدیل شده و تابع هوا و هوس افراد قرار گیرد و در این راستا مصداق بارز بیمناک بودن رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، ماجراى حارث بن نعمان بود که نزد پیامبر آمد و عملکرد آن بزرگوار را مورد اعتراض قرار داد.

پیامبر اسلام چاره اى جز این ندید که طى مراحل متعددى دیدگاه خودرا در قبال خط صحیح رسالت اسلامى اعلان نماید. آن بزگوار مکرر به یاران خود مى فرمود: اگر على را به زمامدارى برگزینید  که تصور نمى کنم این کار را انجام دهید  وى را فردى هدایت یافته خواهید دید و شما را به راه راست رهنمون مى گردد. [۱۰]

روایت شده : سعد بن عباده در حضور جمعى از مردم اظهار داشت: به خدا سوگند: از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم فرمود:

هرگاه من از دنیا رفتم پس از من، هوا و هوس ها مردم را به انحراف کشانده و به آیین پیشینیان خود باز مى گردند و در آن روز حق باعلى(علیه السلام) است.

حدیث ثَقَلین گواه دیگرى بر ضرورت پایبندى به اطاعت از على(علیه السلام)و پیروى از آن حضرت و پوییدن طریق ولایت آن بزرگوار به شمار مى آید تا سلامت اعتقادات اسلامى را تضمین و آن ها را از انحراف و کژى مصون دارد.

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با منصوب کردن على(علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان، در جهت کمال بخشیدن فرمان الهى به تدارک طرحى جدید پرداخت، آن حضرت کوشید سپاهى گران تدارک(علیه السلام)ببیند تا کلیه عناصرى که امکان داشت با امام على(علیه السلام)وارد عرصه کشمکش سیاسى شده و در مورد سرپرستى حکومت اسلامى با آن حضرت به مخالفت برخیزند، در آن شرکت جویند; زیرا در غیر این صورت، روند حرکت رسالت اسلامى از مسیر صحیح خود منحرف و یا حداقل این عناصر براى خود درپى جایگاهى سیاسى یا ادارى در دستگاه دولتى بر مى آمدند و در قالب موضعى مخالف، ظاهر مى شدند در صورتى که امام(علیه السلام)چنین چیزى را پذیرا نبود; زیرا این عمل افزون بر آشفتگى اوضاعى که امت در پى از دست دادن وجود مقدس رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)با آن دست به گریبان بود، بعضاً مشکلات فراون دیگرى را براى آنان به بار مى آورد.

  منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۲ – امیرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– آمادگی ائمه معصومین (علیهم السلام) برای رهبری و اداره مسلمانان، در گرو کسب تجربیات و آموزش های سیاسی نبود. آموزش‌های آنان از نوع آموزش‌های نوری و قلبی بود که حدیث: «الف باب» بیانگر آن است. (مصحح)

[۲]– ائمه اهل البیت تنوع و وحده هدف، از شهید محمد باقر صدر/ ۹۵٫

[۳]– شوری/ ۲۳٫

[۴]– ارشاد مفید // ۱۷۲، سیره نبوی ابن کثیر ۴/ ۲۰۵٫

[۵]– سیره حلبی ۳/ ۲۸۳، سیره نبوی ابن کثیر ۴/ ۲۹۱٫

[۶]– مائده/ ۶۷٫

[۷]– سیره حلبی در حاشیه سیره نبوی ۳/ ۲۷۴، مناقب ابن مغازلی شافعی ۱۶، فصول المهمه ابن صباغ مالکی ۴۰، ینابیع الموده قندوزی ۴۰٫ حدیث غدیر در منابع بسیار زیادی وارد شده که افزون بر آن چه یاد آور شویم می‌توان منابعی چون اسباب النزول نیشابوری، مطالب السؤول کمال الدین شافعی، تفسیر مفاتایح الغیب رازی، تفسیر المنار محمد عبده، تفسیر ابن شریح، تذکره الخواص ابن جوزی، مسند امام احمد، ذخائر العقبی طبری، ریاض النضره محب الدّین طبری دیگر کتب حدیثی و تاریخی و تفسیری را نام برد، در این خصوص به الغدیر علامه امینی مراجعه شود.

[۸]– ارشاد مفید ۱/ ۱۷۶٫

[۹]– معارج/ ۱، تفسیر المنار ۶/ ۴۶۴، تذکره  الخواص/ ۳۱، با اختلاف در لفظ، فصول المهمه ابن صباغ/ ۴۲، تفسیر ابو اسحاق ثعلبی، دعاه الهداه حاکم حسکانی، تفسیر قرطبی، فرائد السمطین حموینی، معارج الوصول و درر السمطین زرندی حنفی، جواهر العقدین سهروردی، تفسیر عماری، تفسیر شربینی قاهری شافعی، فیض الغدیر مناوی شافعی، سیره حلبی، جامع الصغیر حنفی شافعی، شرح المواهب اللّدنیّه زرقانی مالکی، نور الابصار شبلنجی، و دیگران. برای آگاهی بیشتر به جلد اول دائره المعارف «الغدیر» مراجعه شود.

[۱۰]– حلیه الأولیاء ابونعیم ۱/ ۶۴، مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر ۱۸/ ۳۲٫