سیّد محسن روحانی، یکی از روحانیون لشکر بود. مدام در بین رزمندگان حضور داشت و کم‌تر عقب می‌‌رفت. همیشه در خط مقدم بود. لباس رزم می‌پوشید. سنگر به سنگر به بچّه‌ها سر می‌زد. سخنرانی می‌کرد، نماز جماعت می‌خواند و به بچّه‌ها روحیه می‌داد. آن قدر در جبهه مانده بود که عمّامه‌ی مشکی‌اش به رنگ خاک درآمده بود. سر و صورتش پر بود از گرد و غبار جنگ. گاهی به نظر می‌رسید که صورتش گریم شده است.

سیّد محسن آن قدر در جبهه ماند، تا بالاخره به برادر شهیدش پیوست.


منبع: کتاب «رسم خوبان۳ – شور شیدایی»؛  شهید سیّد محسن روحانی، ص ۷۶٫ / مسافران آسمانی، ص ۱۵۸٫