بیمارى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) وسپاه اُسامه

زندگى على(علیه السلام) در حیات پیامبر اکرم و رسالت اسلامى خلاصه مى شد. انجام امور مهم و دشوارى که على(علیه السلام) در بسیارى از نبردها و بحران ها و ناهنجارى ها، برعهده گرفت و با تمام دلاورى و شجاعت در کنار رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)و تا آخرین لحظات عمر شریف آن حضرت مردانه ایستاد، از چشم انداز قرابت و نزدیکى و ارتباط و پیوستگى عمیق رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و على پرده برمى دارد.

از آیات و روایات و رخدادهاى تاریخى به خوبى پى مى بریم که على(علیه السلام)امتداد طبیعى شخصیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و شایسته رهبرى امت اسلامى پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوده و کسى جز او از چنین شایستگى برخوردار نبوده است.

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) راز و رمز نبوت و پیامبرى و جزئیات رسالت را به على سپرد و بار مسئولیت و مراقبت و حراست از آن را بردوش وى نهاد تا آن جا که مسئولیت تجهیز و دفن پیکر پاک خویش را تنها به او واگذار کرد، رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) با آگاهى و اطمینان مى دانست که على(علیه السلام)دستورات او را به اجرا در مى آورد و ذره اى از آن ها تخطى نکرده و یک چشم بر هم زدن در آن ها تردیدى به خود راه نمى دهد ولى به دیگران چنین اطمینانى نداشت.

نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) افزون بر سخنان صریح و اشاراتى که در مناسبت هاى گوناگون و موارد مختلف داشت حتى در آخرین لحظات زندگى مبارک خود نیز بر روشن ساختن مسأله خلافت و جانشینى على(علیه السلام) پس از خود پافشارى داشت.

چند روزى در ،« مدینه » رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) پس از باز گشت ازحج به این شهر اقامت فرموده بود که جسم مبارک وى ناخوش و بیمارى اش شدت یافت و همواره مى فرمود:

«ما ازالُ اَجدُ ألم الطعام الذی اکلتُ بخیبر فهذا وان انقطاع أبهُری من ذلک السمّ;»[۱]

همواره درد و رنج غذاى مسمومى را که در خیبر تناول کردم احساس مى کنم و اکنون در اثر این سم آخرین لحظات زندگیم را مى گذرانم. مسلمانان با دل هایى پراضطراب و نگران و باذهنیتى پر از حیرت و سرگردانى و پرس و جو از سر نوشت روزهاى آینده و رسالت آسمانى، دسته دسته به عیادت آن حضرت مى آمدند. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) خود، خبروفاتش را به آنان داده و آن ها را به امورى که ضامن ادامه و استمرار روند رسالت الهى و دست یابى به سعادت و موفقیت آنان مى گردید، سفارش کرده بود وفرموده بود:

مردم! در آینده اى نه چندان دور به سرعت روحم قبض مى شود و به آسمان ها بالا مى رود، با شما اتمام حجت مى کنم آگاه باشید! کتاب خداى عزَّ وجلَّ و عترت و اهل بیتم را میان شما به ودیعه نهادم.

و سپس دست على(علیه السلام) راگرفت و فرمود:

«هذا علیٌّ مع القرآن و القرآن مع علیٍّ، لا یفترقان حتى یردا عَلَیَّ الحوض

اکنون این على است که همواره با قرآن است و قرآن با او و از یکدیگر جدایى ندارند تا در کنار

حوض کوثر بر من وارد شوند.

آن حضرت خواست سعى و تلاش خود را کامل گردانده تا زمینه را براى نصب على به جانشینى پس از خود مُهیّا سازد بى آنکه قدرت هاى رقیب و یا توطئه هاى غرض ورزان و دسیسه کارى هاى منحرفان اورا تحت تأثیر قرار دهد. تمامى تاریخ نگاران اتفاق نظر دارند بیشترین توجه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در آخرین لحظات عمر مبارکش تدارک سپاهى بود که انبوه مسلمانان از جمله ابوبکر و شخصیت هاى مهاجر و انصار در آن گرد آمده باشند و اُسامه بن زید را به فرماندهى آنان گمارد و آن را به مرزهاى شمالى منطقه جزیره العرب اعزام و على (علیه السلام) را از آن جمع استثناء کرد.

ولى تعدادى از صحابه فرمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را نپسندیدند و از رفتن به جنگ و حضور در سپاه اُسامه خود دارى و به عذر و بهانه تراشى هاى واهى پرداختند و در مورد فرماندهى اُسامه با زخم زبان به انتقاد پرداخته و غرض ورزانه آن را مورد اعتراض قرار دادند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)  باوجود همه درد و ناراحتى ها  از خانه بیرون رفت و با آنان سخن گفت و آن ها را به در آمدن زیر پرچم اُسامه تشویق فرمود و با این که حالت ضعف و سستى بر آن بزرگوار عارض گردیده بود، بر راه انداختن آن سپاه وحرکت به سوى هدفش، پافشارى کرد و فرمود: سپاه اُسامه را اعزام کنید، خداوند کسانى را که از سپاه اُسامه سرپیچى کنند مورد لعن خویش قرار دهد. [۲]

در این جا به رویکردى شگفت آور بر مى خوریم و آن این که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)با وجود بیمارى و آگاهى از نزدیک شدن زمان رحلت خویش، بر ضرورت حرکت سپاه اسامه به سمت و سویى که خود آن را تعیین فرموده بود، پافشارى و تأکید داشت. بى گمان اگر حضور یکى از نیروهاى تحت امر اُسامه در حال وفات نبى اکرم در کنار حضرت اهمیّت داشت، قطعاً پیامبر آن شخص را استثناء مى کرد.

شگفت آورتر از آن این است که این افراد در اجراى فرمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)تأخیر نموده و طفره رفتند، گویى ماجرایى پشت پرده شکل مى گرفت که درگیرودار آن بودند. [۳]

به نظر مى رسد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از تحرکاتى که صحابه انجام مى دادند به خوبى پى برده بود که آنان قصد دارند در مورد اهل بیت غائله ایجاد کنند و براى آنان حوادث ناگوارى به وجود آورند و در جهت سلب خلافت از آنان، همدست شده اند از این رو، خواست امت خویش را از انحراف مصون و از فتنه و آشوب ها دور نگاه دارد. به همین دلیل تصمیم گرفت براى پا بر جا ساختن ولایت على(علیه السلام) و جانشینى وى نسبت به خود، دست به تلاشى جدید بزند لذا فرمود:

« إئتونی بالکتف و الدواه أکتبُ الیکم کتاباً لن تضلّوا بعده ابداً »؛

استخوان کتف و دواتى برایم بیاورید تا برایتان سفارشى بنگارم که پس از آن هرگز به گمراهى دچار نشوید.

(حاضران) به نزاع پرداختند  در صورتى که در حضور هیچ پیامبرى نزاع و کشمکش سزاوار نبود  سپس گفتند: پیامبر چه مى خواهد بگوید؟ آیا هذیان مى گوید؟ امتحانش کنید و به تکرار این سخنان پرداختند. حضرت فرمود:

مرا به حال خود وانهید، حالتى را که در آن قرار دارم بهتر از چیزى است که مرا به سوى آن فرا مى خوانید و سپس آنان را به سه موضوع سفارش کرد و فرمود:

مشرکان را از جزیره العرب بیرون برانید.

مسافران را مانند دوران خودم جایزه بدهید.

راوى در بیان سومین سفارش عمداً سکوت نموده و یا گفت: آن را فراموش کرده ام. [۴]

نکته

بیشتر مورخان، این حدیث را به همین عبارت در کتب خود یاد آور شده و تنها به ذکر دو سفارش از سفارشات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)پرداخته اند و از بیان سفارش سوم خود دارى ویا براى کنار آمدن با حاکمانى که پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)رداى خلافت را برتن کردند، خودرا به فراموشکارى زدند در صورتى که سابقه ندارد یکى از راویان احادیث پیامبر، مطلبى را فراموش کرده و یا بى آنکه آن را تدوین نماید، فرصت را از دست داده باشد، حتى مى توان گفت: راویان، نفس هاى آن حضرت را شماره کرده اند، چگونه باور کردنى است انبوه حاضرانى که پیامبر اکرم آنان را وداع مى گوید، سومین سفارش آن بزرگوار را فراموش کرده باشند؟ با این که آنان در انتظار بودند هر کلمه اى که از آن بزرگوار صادر مى شود آنان را تسکین دهد و امید به آینده را در دلشان برانگیزاند؟ اگر سفارش سوم آن حضرت تأکید بر سخنان قبلى آن حضرت مبنى بر جانشینى على(علیه السلام) نبوده هیچ یک از راویان ،آن را فراموش نمى کردند و یا خود را به فراموشى نمى زدند. [۵]

على(علیه السلام) و پیامبر در آخرین لحظات

با شدت یافتن بیمارى حضرت از هوش رفت، وقتى به هوش آمد فرمود: برادر و یاورم را فراخوانید. مجدداً ضعف بر وجود مقدسش عارض گشت در این لحظات، عایشه، ابو بکر و حفصه ،عمر را در جریان امر قرار دادند، همگى نزد پیامبر گرد آمدند، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «از نزدم بروید اگر به شما نیازى داشتم کسى را نزدتان مى فرستادم.» [۶]

على(علیه السلام) نزد حضرت فراخوانده شد، زمانى که به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نزدیک شد، حضرت به وى اشاره اى فرمود و امام(علیه السلام) اندکى خم شد و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)رازى طولانى با او در میان گذاشت و آن گاه بیمارى حضرت شدت یافت و نشانه هاى احتضار در او پدیدار و زمان خارج شدن روح از پیکر مقدسش فرا رسید، از این رو، به على(علیه السلام)فرمود:

(على جان!) سرم را در دامان خود قرار ده، زیرا فرمان الهى رسیده است، هرگاه روح از بدنم مفارقت کرد آن را بادست خود برگیر و بر صورت خویش بکش و آن گاه مرا رو به قبله نما و تجهیز آن و قبل از همه مردم بر بدنم نماز بگزار و تاپیکرم را در خاک نهان مى سازى، از من جدا مشو، و از خداى متعال یارى بخواه. [۷]

پیامبر عظیم الشأن اسلام پس از آن که رسالت خویش را به بهترین شکل ممکن انجام داد، در حالى که خشنود و مورد خشنودى بود در جوار پروردگار خویش قرار گرفت و پس از خود، مسیر را براى امت روشن ساخت، على بن ابى طالب(علیه السلام) در تمام لحظات، سایه وار در پى آن حضرت بود و در تمام دوران رسالت مبارکش، چونان شاگردى از آموزگار خود متابعت و پیروى مى کرد.

 منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۲ – امیرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– المستدرک علی الصحیحین ۳/ ۵۸٫

[۲]– سیره حلبی ۳/ ۳۴٫

[۳]– آنچه بر این گمان تأکید دارد این است که صحابه‌ای که از حضور در سیاه أسامه خودداری کردند، از تکرار ماجرایی که در غزوه تبوک رخ داد بیمناک بودند، در آن روز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیه السلام) را در مدینه جانشین خود قرار داد و در پی آن فرمود: «نسبت تو به من بسان نسبت هارون به موسى است با این تفاوت آه پس از من پیامبرى نخواهد آمد» و همین امر در دل آنان نسبت به علی (علیه السلام) تردید و حسد ایجاد کرد. آنان پی بردند که این بار قضیه ابعاد دیگری فراتر از مسأله بیرون رفتن با سپاه اسامه دارد، به ویژه زمانی که دیدند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بیرون رفتن آن تأکید و پافشاری دارد و علی را استثناء کرده و آثار بیماری حضرت شدت یافته است و وضعیت جسمی آن بزرگوار به وخامت گرایید. و در این مرحله حضرت مکرر می‌فرماید نزدیک است ندای حق را لبیک گویم.

[۴]– طبقات ابن سعد ۴/ ۶۰، تاریخ طبری ۲/ ۴۳۶، چاپ أعلمی، کامل ابن اثیر ۲/ ۳۲۰، ارشاد مفید ۱/ ۱۸۴٫

[۵]– سیره الائمه الاثنی عشر، حسنی ۱/ ۲۵۵٫

[۶]– تاریخ طبری ۲/ ۴۳۹، مؤسسه أعلمی.

[۷]– ارشاد مفید ۱/ ۱۸۶٫