حسین، مداح خوش نوای جبهه‌ها، زمانی که دوازده ساله بود به خاطر صدای زیبایی که داشت، همراه گروه سرود مدرسه، در مجالس شهدا برنامه اجرا می‌کرد.

حاج آقا ایرانی فرمانده‌ی سپاه قم در آن زمانم، با دیدن کار زیبای این بچّه‌ها، تصمیم می‌گیرد آن‌ها را به عنوان تشویق برای یک هفته بفرستد مشهد.

حسین آقا خواهش کرد گروه سرودش را به مشهد ببرند، امّا خودش را به جای مشهد برای یک هفته ببرند جبهه.

حاج آقا ایرانی قبول نکرد، امّا حسین خیلی اصرار کرد. قرار شد در صورت اجازه‌ی خانواده‌اش او را برای بازدید به جبهه ببرند.

حسین حنجره‌ی حزینی داشت. به طوری که وقتی اذان می‌گفت، بچّه‌ها به گریه می‌افتادند. همین امر محبت او را در دل بچّه‌ها جا داده بود.

عشق حسین به جبهه از یک سو و علاقه‌ی بچّه‌ها به او از سوی دیگر، باعث شد که یک هفته‌ی حسین، چهار سال به طول بینجامد.


منبع: کتاب «رسم خوبان۳ – شور شیدایی»؛  شهید حسین مالکی‌نژاد، ص ۸۰٫ / مسافران آسمانی، ص ۴۹٫