عرفان های کاذب در یک دسته بندی کلی به دو دسته تقسیم می شوند. یک دسته وارداتی هستند و دسته دیگر معنویت های داخلی است.
در عرفان های داخلی صریحا به جنگ ارزش های عاشورا نمیروند اما تلاش می کنند آن را از محتوای دینی بیندازند و از درون تهی کنند. مثلاً عرفان حلقه که یکی از عرفان های داخلی است، آنها امام حسین را قبول دارند و حادثه کربلا را انکار نمی کنند، اما زیرکانه تحریفش می کنند. قبل از شروع ماه محرم، یکی از اعضای عرفان حلقه با انتقاد به مراسم های سینه زنی می گفت تا چند روز دیگر کارناوال های شیطان پرستی در کشور به راه می افتد. منظورش نمادهای محرم مانند عَلم ها و لباس مشکی و نمادهای خون و…. بود. این موضع کسی است که خواستار معنویت است، ولی چون از کانال دین، عرفان را طلب نکرده، کارش به جایی می رسد که حادثه کربلا را قیاس می کند با شیطان گرایی. البته این فرد از روی صداقتی و شاید سادگی که داشت این طور صحبت می کرد. چرا که پرورش یافتگان عرفان حلقه یاد گرفته اند منویات درونی شان را این گونه افشا نکنند و با تاویل های دینی افراد حزب اللهی را هم جذب کنند ولی واقعیت این است که اساسا کسی که پای بند به مبانی عرفان حلقه است لزوما باید این گونه فکر کند. عرفان های داخلی آنها که صداقت دارند، حرف اصلی شان همین است ولی در ظاهر همراهی می کنند و به گونه ای صحبت می کنند که از یک طرف دشمن برای خودشان درست نکنند و از طرف دیگر معارف دینی را طوری تفسیر کنند که دست ما را از حادثه کربلا کوتاه کنند. نویسنده خود از یکی از سران عرفان حلقه پرسید شما چقدر برای امام حسین(ع) گریه می کنی؟ گفت: «من اصلاً گریه نمی کنم، من به امام حسین افتخار می کنم.» این جمله یک مغالطه روشن است که اگر کسی بخواهد به امام حسین افتخار کند باید گریه بر حسین را ترک کند. گریه کردن که معنایش کنار گذاشتن افتخار به حسین نیست. در حالی که سران عرفان حلقه ادعا می کنند که ما شیعه ایم و اگر کسی شیعه واقعی باشد نمیتواند دستور بر گریه به حسین را نادیده بگیرد. امامان به ما گفته اند که گریه بر حسین جایگزین ندارد یعنی خودش موضوعیت دارد. حال اینکه گریه چه تاثیری دارد در فرآیند نظافت روحی و تعالی معنوی، موضوع این نوشتار نیست. هدف این است که می خواهند دیگران را از ابزارهای تعالی بخش و راهکارهایی که انسان را به سمت عالم معنا و ملکوت سوق می دهد جدا کنند.
دسته دوم عرفان های وارداتی هستند. آنها از اساس رسالت اجتماعی برای مریدان خویش تعریف نمی کنند. از این رو افق نگاه آنها به بلندای حادثه کربلا نمیرسد که بخواهند بزرگی آن را بفهمند و بتوانند حقیقت کربلا را بشناسند. روش این دسته از عرفان ها این است که به بهانه معناگرایی و باطن گرایی، دیگران را به دوری از اجتماع دعوت کنند. گاهی می خواهند مثلا فداکاری که یکی از جلوه های کربلاست را به تصویر بکشند و حماسه و شور بیافرینند فیلمی مثل سرباز رایان می سازند (ساخته کارگردان آمریکایی استیون اسپیلبرگ) که فداکاری را به تصویر کشیده اما بدون ضمانت اجرایی و به دور از پشتوانه منطقی. یعنی بدون این که عمق و تعالی که در ایثارگری یاران حسین نهفته است را بتوانند درک کنند مدلی از فداکاری را که فطرت و وجدان انسان نمی پذیرد نشان میدهند. هدر دادن جان خویش در سرباز رایان کجا و ایثارگری و جانبازی یاران امام کجا؟
کربلا دو جنبه دارد، یکی جمال که همان معنویت آن است و در گفته زینب کبری آمده که فرمود؛ ما رایت الا جمیلا و دیگری ابهت و جلال آن است. در کربلا هم جمال می بینیم و هم جلال. آن چیزی که تحت عنوان حماسه مطرح است همان صلابت حسینی است که خروش آن حضرت در مقابل دستگاه ظلم است. یعنی انسان نمی تواند گوشه ای بنشیند و مشغول خلوت خودش باشد، بلکه آن جایی که لازم است باید به شور بیاید و حماسه خلق کند. امام حسین(ع) برای خلق نهضت عاشورا از نمادهای متنوعی در کربلا استفاده کردند مثل نماد خون که نشان می دهد در اینجا حماسه وجود دارد یا رجز خوانی های کربلا که در تاریخ آمده است.
در کربلا یکی از شاخص ها همین حماسه است؛ یعنی حماسه نه تنها «مطلوب» معرفی شد بلکه تبدیل شد به علامت معنویت دینی. کسی که می خواهد کربلا را بشناسد بدون در نظر گرفتن این شاخص فهم ناقصی از کربلا خواهد داشت. یکی از بزرگترین خلاها در معنویت های جدید همین است که اساسا حماسه در آن ها وجود ندارد یعنی در پرشورترین جلسات این مکاتب یک دهم شوری که در جلسات عزاداری وجود دارد مشاهده نمیشود، چه برسد به حماسه ای که در خود روز عاشورا خلق شد.
خلاصه این که عرفان های وارداتی آن قدر جامعیت ندارند که بتواند معنویت را به رسالت اجتماعی گره بزنند، شور را در کنار شعور ببینند، غیرت و جوانمردی با رقت قلب و لطافت روحی جمع کنند.

 

منبع:پرسمان