با سلام برای رسیدن به پاسخ این سوال، توجه شما را به مطالب زیر جلب می‌نمایم:
در دوران امام رضا(ع) فرهنگ و معارف شیعی در شکل کامل و گسترده ای در میان شیعه روشن شده بود و انحرافات جزئی، تأثیری در اصل تشیع نداشت. از زمان امام باقر(ع) به بعد و نیز توسط امام صادق و امام کاظم(ع) شمار فراوانی از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانه ای در فقه و کلام شیعی به حساب می آمدند؛ از سوی دیگر بیشتر منحرفین از افراد ضعیف النفسی بودند که جز در شرایط خاصی زمینه ی رشد نداشتند (جعفریان، ۱۳۸۳،ص ۴۳۰)؛ از این رو عصر و دوران امام هشتم(ع) به سبب ویژگی هایی که داشت، به عصر طلایی معروف شد (قرشی، [بی تا]، ج ۲، ص ۱۸۱)؛ به گونه ای که جامعه ی اسلامی آن زمان، به دلیل آماده بودن بستر فرهنگی و علمی، به موقعیت ویژه ای رسید.

 

طبیعت علم دوستی اسلام سبب شد به موازات پیشرفت های سیاسی و عقیدتی در کشورهای مختلف جهان، علوم و دانش های آن کشورها به میحط جامعه ی اسلامی راه یابد و کتب علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان عربی که زبان جامعه ی اسلامی بود، ترجمه شود (قیومی، ۱۳۷۳، ص ۲۹)؛ چنان که مأمون در ترجمه ی کتاب های یونانی کوشش بسیار نمود و پول بسیاری در این راه خرج کرد، به طوری که می گویند: مأمون در مقابل وزن کتاب های ترجمه شده طلا می داد و به قدری به ترجمه کتاب ها توجه داشت که روی هر کتابی که به نام او ترجمه می شد علامتی می گذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشویق می کرد و با حکما خلوت می نمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی می کرد ( زیدان، [بی تا]، ج ۳، ص ۲۱۶).


مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور آن حضرت و دانشمندان گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذاکرات بسیاری میان امام(ع) و دیگران صورت می گرفت که به طور عمده حول و حوش مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب خود گردآوری نموده است (طبرسی، ۱۴۱۷، ق، ج ۲، ص ۱۷۱-۲۳۷/ صدوق ۱۳۷۲، ج۱، ص ۱۲۶-۱۶۷).

 


از مباحث و مناظرات کلامی روشن می شود عمده ترین عوامل ایجاد فرقه های کلامی آشنایی مسلمانان با ادیان و جنبش های دیگر بود؛ به ویژه نهضت ترجمه در دوره عباسیان که بعضاً دستخوش غرض ورزی های مترجمان گردید و زمینه مساعدی را در این زمینه فراهم آورد؛ البته عوامل دیگری چون برداشت های مختلف از معارف دینی نیز تأثیر بسزایی در رواج فرق کلامی داشت (سبحانی، ۱۴۱۱ ق، ج ۱،ص ۴۱).

 


هدف مأمون از تشکیل این محافل علمی، نشان از علم دوستی او یا تظاهر به آن بود. در اصل باید وی را از این زاویه، متمایز از دیگر خلفای عباسی دانست؛ به ویژه که مذاق عقلی او و همراهی اش با معتزله، او را برآن می داشت در برابر اهل حدیث ایستادگی کرده، آنان را منکوب سازد؛ با این حال مسئله در اینجا خاتمه نمی یافت. مأمون از تشکیل چنین جلساتی هدف دیگری نیز داشت. او می خواست با کشاندن امام(ع) به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص، مثلاً از نوع علم لدنی می دانستند، از بین ببرد (جعفریان،۱۳۸۳، ص ۴۴۲).

 


شیخ صدوق دراین باره می نویسد: «مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار می داد تا حجت آن حضرت را به وسیله ی آنان از اعتبار بیندازد و این، به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی واجتماعی او بود؛ اما هیچ کس با آن حضرت روبرو نمی شد جز آن که به فضل او اقرار کرده، به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه می شد، ملتزم می گردید» (صدوق، ۱۳۷۲، ج ۱، ص ۱۵۲).
در واقع مأمون علما را برای مناظره با امام رضا(ع) احضار می کرد و خاطرنشان می ساخت که می خواهد مردم را از فضل و معلوماتش آگاه گرداند؛ اما مأمون در واقع با این کار زهر در میان علما می ریخت تا شهد آن را از میان بردارد؛ زیرا این امید را در سر می پروراند که – و لو یک بار هم که شده- آن حضرت در مسئله ای دچار لغزش و اشتباه شوند و این لغزش را وسیله و دستاویزی برای فروهشتن کرامت و تحقیر آن جناب در برابر مردم و شیعیانشان قرار دهد و نیز امیدوار بود مردم از این رهگذر از ولاء و دوستی آن حضرت رویگردان شوند.

 

 

 

بنابراین او می خواست با توسل به این مناظرات امام رضا(ع) را کوچک سازد و از مقام و منزلتش با تحمیل مقام ولایت عهدی به وی بکاهد و چنین وانمود سازد که: اگر امام رضا(ع) نسبت به دنیا بی اعتنا بود، ولایت عهدی را نمی پذیرفت، اما کارها برخلاف محاسبات مأمون جریان یافت؛ زیرا همین مناظرات موجب رفعت مقام علمی آن حضرت از دیدگاه مردم گشت و سبب شد همگی آگاه گردند که باید کلیدهای کار را به دست چه کسانی بسپارند و او را عالم آل محمد صلی‌الله علیه و آله خواندند (حجتی، ص ۱۱۳-۱۱۴).

 


برای آگاهی بیشتر درباره چرایی انتساب «عالم آل محمد» به ایشان به مطالب زیر نیز توجه فرمایید:
از آنجا که فضای حاکم برجامعه اسلامی در زمان حکومت مأمون، مملو از آرا و نظرات مختلف از سوی گروه های گوناگون بود، طبیعتاً نقش امام(ع) در برابر این امواج فکری بسیار خطیر و حساس بود. یکی از جریاناتی که امام(ع) در دوران خویش با آن مواجه گردید، بحث های کلامی بود که از ناحیه ی جریانات گوناگون فکری به سرعت فراگیر شد و موجب گردید در هر زمینه اختلاف نظر ایجاد شود. دو گروه «معتزله» و «اهل حدیث» در برپایی این جدال ها و جنجال های فکری، بیشترین سهم را دارا بودند. در برابر این دو گروه- که یکی عقل را برنقل ترجیح می داد و دیگری نقل را برعقل – امام(ع) می کوشید موضع خود را بیان فرماید، از این روست که بخش عمده روایاتی که از آن حضرت نقل شده در موضوعات کلامی آن هم در شکل پرسش و پاسخ و احیاناً مناظرات است (عطاردی، ۱۴۰۶ ق،ج ۱، ص ۳۷۰-۳۷۱/جعفریان، ۱۳۸۳، ص ۴۵۰).

 


امام رضا(ع) در مناظراتی که مأمون به صورت تحمیلی تشکیل می داد، با پیروان مذاهب و مکاتب مختلف جهان گفتگو و مناظره می کردند که از نگاه برون دینی همچون همایش های بین المللی بین ادیان بود و از نگاه درون دینی چنین گفتگوهایی بین فرقه های گوناگون با شیعه دوازده امامی در تاریخ اسلام نظیر ندارد.


هنگامی که مناظره کنندگان به مقام والای علمی حضرت رضا(ع) پی می بردند به آگاهی تمام و کمال ایشان اقرار می کردند و حتی خود مأمون چندین مرتبه بیان داشت: «هذا أعلم هاشمی» (که به همان معنای عالم آل محمد می‌باشد)(صدوق، [بی تا]، «ب» ص ۴۵۴)؛ البته بعید نیست مأمون در عین اینکه می خواسته برتری حضرت بر سایر علویان دیگر معلوم شود، در عین حال می خواسته حضرت از بعضی علمای دیگر شکست بخورد تاهم شکستی برای آن حضرت باشد و هم سرشکستگی برای کل اولاد ابوطالب؛ لذا به سلیمان مروزی که از متکلمین بود، گفت: «می خواهم در یک مسئله او را مجاب کنی(صدوق، ۱۳۷۲، ج ۱، ص ۳۷۸).

 


در حقیقت مناظراتی که مأمون برای امام رضا(ع) ترتیب می داد، مبارزاتی بود که میان بزرگ ترین دانشمندان زمان از فرق و مذاهب مختلف و امام رضا(ع) انجام می شد و دراین مجالس اگر مدافع اسلام شخصی غیر از امام رضا(ع) بود شکست می خورد. علم امام(ع) به گونه ای بود که اکثر علمای آن زمان هم، به علم حضرت(ع) اعتراف داشتند؛ چه اینکه روایت های فراوانی حکایت از علم والای امام(ع) دارد. به برخی از این روایات در ادامه می پردازیم:
ابوصلت هروی می گوید: «از حضرت رضا(ع) داناتر ندیدم، مأمون در مجلس خود دانشمندان بزرگ ادیان و فقها را جمع می کرد، حضرت رضا(ع) بر همه پیروز می شد. کسی در میان آنها باقی نمی ماند که به مقام آن جناب اعتراف نکند و خود را در مقابلش کوچک به شمار نیاورد» (طبرسی، ۱۴۱۷ ق،ص ۶۳).

 


ابراهیم بن صولی می گوید: «هرگز ندیدم از علی بن موسی الرضا(ع) سوالی شود مگر اینکه پاسخ آن را می دانست. وی مطلع ترین شخص در زمینه ی تاریخ از ابتدای زمان تا روزگار خویش بود. مأمون با هر سوال از هر چیز، مرتب وی را امتحان می کرد و ایشان پاسخ می فرمود؛ علاوه بر این تمام گفتار و شواهد ایشان از قرآن بود (صدوق، [بی تا]، «الف»، ص ۵۲۵).


امام رضا(ع) در مناظراتی که با سران ادیان و مکاتب داشتند، پاسخ خود را برمبنای اعتقاد شخص مخاطب بیان می فرمودند؛ و این مظهر دیگری از توانمندی امام(ع) بود (صدوق، ۱۳۷۲، ج۲، ص ۱۶۴)؛ لذا هنگامی که مأمون از بزرگ مسیحیان (جاثلیق) خواست با امام(ع) مناظره کند، او گفت چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال می کند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبری احتجاج می کند که من به او ایمان ندارم؟ و حضرت فرمود: «ای مرد مسیحی اگر از انجیل برایت دلیل بیاورم می پذیری؟» جاثلیق گفت: «آری» (صدوق، [بی تا]، «ب»، ص ۳۱۸)؛ در واقع امام(ع) بر اساس مشترکات قابل قبول با وی مناظره نمود، به گونه ای که جاثلیق پس از مناظره با ایشان گفت: «به حق مسیح، گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مانند تو باشد» (صدوق، ۱۳۷۲ ش،ج ۱ ص ۳۶۳).


آنچه در مناظرات امام(ع) با اهمیت می باشد، این است که این مناظرات در شناسایی مکتب تشیع نقش مهمی داشت؛ زیرا با توجه به اینکه رهبران ادیان ادعای برتری آیین خود را داشتند و هرکدام برای شکست امام(ع) آمده بودند، شکست آنان توسط امام(ع) پیروزی بزرگی برای اسلام و مسلمانان تبدیل گشت و به پیروان آنان ثابت کرد با وجود اسلام، هیچ آیینی قابل پیروی نیست و در میان مسلمانان مکتبی برتر از تشیع نیست؛ زیرا سایر عالمان مسلمان از پاسخگویی به علمای ادیان دیگر عاجز می شدند؛ به گونه ای که عمران صابئی متکلم بزرگ زمان امام(ع) ادعا داشت: کسی نتوانسته است در مناظره او را شکست دهد. وی بعد از مناظره با امام رضا(ع) مسلمان شد (همان، ص ۳۵۸). رأس الجالوت نیز خطاب به امام رضا(ع) فرمود: «به خدا قسم! ای پسر محمد اگر ریاستی که برتمام یهود پیدا کرده ام، مانع نمی شد، دستور تو را پیروی می کردم، به خدایی که تورات را بر موسی و زبور را بر داوود نازل کرده، کسی را ندیده ام تورات و انجیل را بهتر از شما تلاوت کند؛ و نه بهتر و شیرین تر از شما تفسیر نماید» (مجلسی، ۱۳۸۵ ق،ج ۴۹، ص ۷۷ -۷۸).

 

 

منبع:پرسمان