در مقاله پیش رو، دکتر امیرمعزّی به بررسی بعضی از جنبه های شخصیت صفّار و کتاب بصائر الدرجات پرداخته است. وی در این مقاله مدعی شده است برخی از بزرگان شیعه، برخورد تردید آمیزی با صفار داشته و مضامین کتابش را غلوّآمیز می پندارند. این دیدگاه، از تغییر مفهوم عقل نزد علمای متأخر نسبت به علمای نخستین نشأت می گیرد؛ به طوری که نزد متأخران، عقل، ابزاری برای ادراک گزاره های منطقی است. در نتیجه بسیاری از احادیثی که شامل گزاره های فرامنطقی بودند و نزد متقدّمان صحیح تلقی می شدند ـ با تغییر مفهوم عقل ـ مورد تردید قرار گرفتند.

امیرمعزی مراد از «علم» در روایات بصائر الدرجات را علوم سرّی و باطنی می داند. مسائل رجالی، برخی  تحلیل های کلی دربارۀ گرایشات حدیثی و کلامی در حوزه های علمی شیعه در قرون اولیه و غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه) نیز از دیگر موضوعات و مطالب مندرج در این مقاله به شمار می روند.

بدیهی است درج مقالات شیعه پژوهان غربی به معنای پذیرش صحت همه مطالب عنوان شده از سوی آنان نیست و در جای خود، محتاج کنکاش و نقد و بررسی است. در عین حال به طور گذرا به مطلبی اشاره می کنیم و آن اینکه ادعای مؤلف ـ درباره اینکه تغییر برخورد برخی دانشمندان با احادیث مقامات امامان (علیهم السلام) تنها به  خاطر تغییر مفهوم عقل بوده است ـ چندان صحیح به  نظر نمی رسد؛ چون:

اولاً: اصل تغییر مفهوم عقل ـ آنگونه که مؤلف ادعا می کند ـ ثابت نیست؛

ثانیاً: نمی توان برخورد برخی دانشوران امامیه با احادیث مورد بحث را به طور کامل معلول برخورد عقل گرایانه دانست؛ گرچه ممکن است در برخی موارد اینگونه باشد. البته قابل انکار نیست که روش استدلال در مباحث عقیدتی نزد متکلمانی مانند شیخ مفید و سید مرتضی با محدثان قم متفاوت است؛ ولی این تفاوت روش، لزوماً به تفاوت  اساسی در اعتقادات  دو گروه نیانجامیده است.

ثالثاً: تردیدی وجود ندارد که مکتب تشیّع دارای مفاهیم بسیار والای باطنی است؛ ولی اینکه بخواهیم بین علوم دینی خط کشی کرده و برخی علوم را قدسی و باطنی و برخی دیگر (مانند فقه) را غیر آن بدانیم، قابل پذیرش نیست؛ همه علوم و معارف الهی ـ که از طریق  انبیا و حجج الهی به دست مردم رسیده اند ـ قدسی اند. اینکه تنها برخی علوم در حد تحمل خواص است، دلیلی بر محدود بودن علوم قدسی به آنها نیست.

همانطور که ذکر شد، بررسی و نقد تفصیلی مقاله آقای امیر معزی، به نوشتاری مستقل نیازمند است.

متن مقاله

رفتار ابن داوود حلّی (م۶۴۷ق، ۱۲۴۹م) ـ که یکی از مشهورترین تذکره نویسان امامیّه است ـ با معنی و حساب شده به نظر می رسد؛ او در جایی از محمد بن حسن بن فرّوخ یاد می کند و امانتداری و احساس مسئولیت او را به عنوان راوی حدیث می ستاید؛ اما وقتی نام صاحب کتاب بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفّار را ذکر می کند، هیچ یک از تعارفات رایج دربارۀ امانتداری (توثیق) را در مورد او به کار نمی برد. [۲] مقدس اردبیلی (م۱۰۵۸ق، ۱۶۴۸م) نیز ـ که شهرتش به حق کمتر از علامه حلّی نیست ـ در اثر مهم و معتبر خود جامع الرواه همین رویه را تکرار کرده است. [۳] بررسی سایر منابعی که در ادامه به آنها رجوع خواهیم کرد نیز به ما نشان می دهد که این دو نفر (محمد بن حسن بن فرّوخ و محمد بن حسن صفّار) در حقیقت یک نفر هستند. هرچند این دوگانگی در آثار سایر مؤلفین وجود ندارد ـ و آنها تذکرۀ واحدی برای صفّار قمی ذکر می کنند ـ  اما به  نظر می رسد اشتباه علامه حلّی و مقدس اردبیلی در مورد صفّار قمی، بازگوکنندۀ موضع دوگانۀ همۀ علمای اثنی عشری ـ دست کم پس از قرن پنجم هجری ـ است؛ به طوری که تقریباً همۀ آنها موضعی مبهم، تردیدآمیز و نامشخص را در قبال صفّار قمی اتخاذ می کنند؛ آمیزه ای از احساس احترام و بی اعتمادی.

این واکنش از این بابت عجیب تر است که گفته می شود صفّار قمی (وفات۲۹۰ش ، ۳ـ۹۰۲م) از اصحاب امام یازدهم، حسن بن علی العسکری (علیه اللسلام) (وفات ۲۶۰ش، ۸۷۴م) بوده و کتاب بصائر الدرجات او از نخستین (و شاید اولین) مجموعه های بزرگ روایات و احکام امامیّه است. در واقع، این کتاب قدیمی ترین منبع شناخته شدۀ امام شناسی باطنی در آیین اثنی عشری است. [۴]

صفّار قمی یکی از استادان شیخ کلینی در زمینۀ حدیث بود. مؤلفان بزرگی چون شیخ کلینی، ابن ابی زینب نعمانی، ابن بابویه، شیخ طوسی و علامه مجلسی، به کرّات از صفّار قمی نقل قول کرده اند که این امر بیانگر اهمیت صفّار قمی در تدوین و تألیف اصول مکتب امامیّه است. با این وجود، حتی تا روزگار ما، در محافل امامیّه موضع گیری های مبهمی در مورد او وجود دارد. با اینکه آثار شیخ کلینی یا ابن بابویه (که هردو به سنت صفّار قمی تعلق دارند) بارها منتشر، تفسیر و نقد شده اند ـ و می شوند ـ  و حتی به طور کامل به فارسی (در حال حاضر مهم ترین زبان تشیع امامیّه) ترجمه شده اند، تا کنون هیچ تفسیری از آثار صفّار قمی ارائه نشده است. از آثار صفار قمی فقط یک نسخۀ قدیمی چاپ سنگی و نایاب وجود دارد که تاریخ چاپ آن به سال ۱۲۸۵ق (۱۸۶۸م) باز می گردد؛ یک نسخۀ دیگر نیز ـ در تعداد بسیار محدود ـ در سال ۱۹۶۰م از روی نسخۀ قبل چاپ شده است که البته کمابیش معیوب، پر از غلط های چاپی، فاقد اعراب گذاری و بدون ترجمۀ فارسی می باشد. [۵]

به این ترتیب، در طی قرون رسم بر این بوده و هست که مؤلف کتاب بصائر الدرجات به  عنوان صحابۀ امام (علیه اللسلام) و استاد شیخ کلینی مورد ستایش قرار گیرد؛ اما از توجه جدی به اثرش پرهیز شود. ابو جعفر طوسی (وفات۴۶۰ش، ۱۰۶۷م) در کتاب خود به نام فهرست، صفاّر قمی را به عنوان «صاحب بصائر» و نویسندۀ نامه هایی به امام یازدهم (علیه اللسلام) معرفی می کند. او در کتاب رجال خود، صفّار را صحابه امام معرفی و به مکاتباتش با امام (علیه اللسلام) اشاره ای کوتاه می کند؛ اما در مورد آثار صفّار به عنوان راوی حدیث حرفی نمی زند. [۶]

در همان دوران، احمد بن علی نجاشی (وفات۴۵۰ق، ۱۰۵۸م) تذکره ای دربارۀ صفّار قمی نوشت که شاید کامل ترین متن در مورد او باشد. وی نام کامل صفّار به همراه فهرستی طولانی از آثار مکتوب او را گرد آورد؛ ولی درباره ارتباط صفّار با امام عسکری (علیه اللسلام) سکوت کرد. [۷] به گفتۀ نجاشی و شیخ طوسی، راوی اصلی صفّار، یعنی محمد بن حسن بن ولید (وفات۳۴۳ق، ۹۵۳م) محدثی محترم و معتبر، فقیه و مفسر قرآن در شهر قم بود. او نیز همۀ آثار صفّار را به جز بصائر الدرجات روایت کرده است. [۸]

چرا صفّار قمی و کتابش بصائر الدرجات، محل اشکال و تردید بوده و هست؟ او و اثر اصلی اش چه جایگاهی دارند؟ نقش او در برهۀ حساس و تعیین کننده غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه) یا نقشی که در سنت های اولیۀ تشیع اثنی عشری به او نسبت می دهند چیست ؟ نظر به اهمیت صفّار قمی و اثرش در تحول تاریخی مکتب امامیّه و با عنایت به بی توجهی هایی که به او و کتابش ابراز شده است (هم در آثار علمای امامیّه و هم در آثار دیگران در زمینۀ تشیع اثنی عشری)، در این مقالۀ کوتاه تلاش می کنیم پاسخی برای این پرسش ها ارائه نماییم.

* * *

ظاهراً نام صفّار قمی در همۀ تذکره نویسی های امامیّه آمده است؛ ولی اطلاعات اصلی در مورد او عمدتاً توسط نجاشی و شیخ طوسی، آورده شده است و مؤلفان متأخّر، همان اطلاعات را تکرار کرده اند یا بعضاً موارد کم اهمیت تری را به آنها افزوده اند. [۹]

شیخ ابو جعفر محمد بن حسن بن فروخ صفّار قمی «اعرج» (لَنگ)، متوفی به سال ۲۹۰ق (۹۰۳ـ۹۰۲ م) معاصر امام دهم علی بن محمد نقی الهادی (علیه اللسلام) (م۲۵۴ ﻫ ، ۸۶۸ م) و امام یازدهم حسن بن علی العسکری (علیه اللسلام) (م۲۶۰ ﻫ ، ۸۷۴ م) بود. بنابر قول شیخ طوسی، صفّار از صحابۀ امام یازدهم (علیه اللسلام) به شمار می رفت و مسائل خود را به او عرضه کرده بود. بر اساس فهرستی که نجاشی ارائه کرده است ـ و برخی مؤلفین متأخر نیز آن را نقل کرده اند ـ صفّار قمی ۳۷ مجموعۀ حدیث را گرد آورده بود و همانگونه که از عناوین آنها پیداست غالباً آثار فقهی هستند؛ مانند: کتاب الصلاه، کتاب الصیام، کتاب الوضو، کتاب الحج، کتاب المزار (زیارت قبور معصومین)، کتاب التجاره، کتاب الطلاق، کتاب الحدود، کتاب الفرائض، کتاب الأشربه و… . ظاهراً، بنابر رسم رایج آن دوران، این آثار جزوات کوچکی بودند که در آنها احادیثی در مورد یک موضوع فقهی معین گرد آوری می شد. [۱۰] سایر رساله های او احتمالاً حاوی احادیث اعتقادی امامیّه بوده اند؛ مانند: الرد علی الغلاه (رد آراء غیر امامیّه)، الملاحم (پیشگویی های آخرالزمانی)، التقیه، المؤمن، [۱۱] المناقب (ستایش معصومین و اهل تشیع)، المثالب (نکوهش دشمنان امامیّه)، روایات فی أولاد الائمه (روایت احوال فرزندان ائمه) و بصائر الدرجات.

ظاهراً به جز بصائر،  هیچ یک از آثار صفّار قمی به دست ما نرسیده است. عنوان کامل این اثر چنین است: کتاب بصائر الدرجات فی علوم آل محمد (صلی الله علیه وآله) و ما خصهم الله به ( کتاب درک درجات علوم آل محمد (صلی الله علیه وآله) و آنچه خداوند به ایشان اختصاص داد). [۱۲] اما این اثر بیشتر با عنوان خلاصه شده بصائر الدرجات مشهور است. [۱۳] این کتاب اخیراً در ایران طبع شده و عنوان تازه ای نیز به آن داده شده است: بصائر الدرجات فی المقامات و فضائل اهل البیت. [۱۴] این کتاب، مجموعه ای سترگ از روایات (شامل ۱۸۸۱ حدیث؛ با چند مورد تکراری) است که آخرین چاپ آن در قطع وزیری دارای ۵۴۰ صفحه است. بصائر نوعی تک نگاری ( mono(علیه اللسلام)ra(صلی الله علیه وآله)hie) دربارۀ ابعاد مختلف علم غیب امامان (یا آنچه مؤلف علم غیب دانسته است) می باشد. در عنوان اولیۀ کتاب ـ در نسخ خطی ـ نیز به این مسأله اشاره شده است. برای شناخت کلی از محتوای اثر، در اینجا به عناوین برخی از فصول کتاب اشاره می کنیم: [۱۵]

«خلقت ابدان و قلوب امامان (علیهم السلام) و شیعیان آنها» (جزء ۱، ابواب ۱۰ـ۹)؛ «آموزه های امامان (علیهم السلام) دشوار و سخت فهم (صعب مستصعب) هستند» (جزء ۱، باب ۱۱)؛ «علم خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) سرّی است پیچیده در اسرار (سر مستسر)» (جزء ۱، باب ۱۲)؛ «امامان (علیهم السلام) حجت خدا، باب خدا، ولی امر خدا، وجه خدا، جنب خدا، چشم خدا و خزانه دار علم غیب هستند» (جزء ۲، باب ۳)؛ «آنچه معصومین (علیهم السلام) در عالم تاریکی (الاظله) و عالم ذرات (الذر) دیدند و شناختند» (جزء ۲، ابواب ۱۶ـ۱۴)؛ «اجنه به دیدار امامان (علیهم السلام) می روند و مسائل دینی خود را از آنها می آموزند» (جزء ۲، باب ۱۸)؛ «امامان (علیهم السلام) وارثان علم آدم (علیه اللسلام) و همۀ علما هستند» (جزء ۳، باب ۱)؛ «امامان (علیهم السلام) از امور آسمان ها و زمین، بهشت و دوزخ، گذشته و آینده تا روز قیامت آگاهند» (جزء ۳، باب ۶)؛ «امامان صاحب کتب الاولین و کتب پیامبران پیشین هستند» (جزء ۳، باب ۱۰)؛ «امامان (علیهم السلام) کتاب جفر، کتاب الجامعه و مصحف فاطمه (علیهم السلام) را در اختیار دارند» (جزء ۳، باب ۱۴، و جزء ۴، ابواب ۲ـ۱)؛ «سلاح محمد (صلی الله علیه وآله) و آیات پیامبران مانند عصا و خاتم سلیمان، الواح و صندوق (تابوت) موسی (علیه اللسلام) و پیراهن آدم (علیه اللسلام) در اختیار امامان (علیهم السلام) است» (جزء ۴، باب ۴)؛ «اسم اعظم خداوند به امامان (علیهم السلام) اعطا شده است» (جزء ۴، باب ۱۲)؛ «امامان (علیهم السلام) اصوات آسمانی را می شنوند و صورت های عظیم تر از صورت جبرئیل و میکائیل را می بینند» (جزء ۵، باب ۷)؛ «به اذن الهی، امامان (علیهم السلام) مردگان را زنده می کنند و ناشنوایان و جذامیان را شفا می دهند و از مردگان دیدار می کنند و مردگان نیز با آنها ملاقات می کنند» (جزء ۶، ابواب ۳ و ۵)؛ «وصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به امیر المؤمنین (علیه اللسلام) پس از وفاتش» (جزء ۶، باب ۶)؛ «الهام به امامان (علیهم السلام) از طریق قلب و پرده گوش (نکت قلب و نقر اذن)» (جزء ۷، باب ۳)؛ «امامان (علیهم السلام) زبان پرندگان، بهائم و موجودات مسخ شده را می دانند» (جزء ۷، ابواب ۱۷ـ۱۴)؛ «قدرت پای نهادن بر ابرها و عروج به آسمان ها» (جزء ۸، باب ۱۵)؛ «قدرت بینایی و بصر در ستون نور» (جزء ۹، ابواب ۹ـ۷)؛ «اگر زمین خالی از وجود امام باشد، نابود خواهد شد» (جزء ۱۰، باب ۱۲)؛ «امامان (علیهم السلام) درست پیش از وفات و به یمن الهام الهی، آگاه می شوند که چه شخصی را باید به عنوان جانشین خود تعیین نمایند» (جزء ۱۰، باب ۱۳)؛ «باب دیگر دربارۀ قدرت های معجزه آسای امامان (علیهم السلام) (اعاجیب) » (جزء ۱۰، باب ۱۸) و… .

کتاب صفّار قمی قدیمی ترین مجموعۀ نظام مند احادیث مربوط به امام شناسی اثنی عشری است و مبانی مابعدالطبیعه و عرفان قدیمی امامیّه را در خود گرد آورده است. به همین دلیل، این کتاب بی شک متعلق به سنت اولیه ای است که نگارنده آن را «باطنی غیر عقلی» ( ésotérique nonـ rationnelle) می نامد. همچنین (نگارنده این مقاله) در جای دیگر، [۱۶] با تجزیه و تحلیل تحولات معناییِ واژۀ «عقل» و مطالعۀ تطبیقی منابع قدیمی نشان داده که در مرحلۀ اولیۀ تدوین و تکوین مکتب امامیّه، می توان دو سنت را شناسایی کرد که ماهیت و جهان بینی کاملاً متفاوتی با یکدیگر دارند. سنت نخست قدیمی تر است و به نظر می رسد که از دوران حیات امامان (علیهم السلام) تا حدود نیم قرن پس از غیبت کبری امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه) ، سنت غالب بوده است. لازم به یاد آوری است که غیبت صغری در سال ۲۶۰ق (۸۷۴م) و غیبت کبری در سال ۳۲۹ق (۹۴۱ـ۹۰۴م) روی داد. این سنت آشکارا دارای خصوصیات باطنی و عرفانی و حتی غیبی و خارق العاده است. در این سنت، امامان «عقل» را کلید اسرار مکتب خود معرفی می کردند و غالباً آن را مترادف «امام» (راهنمای الهی به تمام معنا) می دانستند. در اینجا، عقل هم شامل خرد و عقلانیت است و هم شهود قلبی را در بر می گیرد که نگهبان و پاسدار همۀ ابعاد قدسی است؛ حتی اگر در تناقض با عقلانیت باشند. در این تعبیر اولیه، عقل نه فقط ابزار خردورزی، که ابزار امور غیرعقلی نیز به شمار می رود.

 

در این عرصه، نگارنده، عقل را «فهم قدسی» ( hiéroـ intelli(علیه اللسلام)ence) یا «شهود قدسی» ( intuition du sacré) معنا می کند. این سنت «باطنی غیرعقلی» به طور اجمالی توسط محدثان مکتب ایرانی در قم و ری، از جمله صفّار قمی، شیخ کلینی (م۳۲۹ ﻫ ، ۹۴۰ م) یا ابن بابویه (م۳۸۱ق، ۹۹۱م)، روایت شده است. ابن بابویه آخرین راوی بزرگ این جریان محسوب می شود. غیبت امام محمد بن حسن المهدی القائم (عجل الله تعالی فرجه)، آخرین امام تشیع اثنی عشری، این راویان را در شرایط بسیار حساس و ظریفی قرار داد. به علاوه، باید دانست که غیبت آخرین امام (عجل الله تعالی فرجه)، همزمان با ظهور و رواج بیش از پیش مکتب الهیات دیالکتیکی و عقلانی (کلام) روی داد. متفکران امامیّه از حضور یک رهبر الهی و معنوی محروم شده بودند. محیطی که آنها در آن زندگی می کردند، از نظر اجتماعی متخاصم و از نظر سیاسی بی ثبات بود. در عین حال، در این عصر، خردورزی عمیقاً در میان نخبگان ریشه می دواند و متفکران امامیّه ناگزیر بودند به ابزارها و روش های رقبای اهل سنت خود مسلح شوند تا بتوانند در مباحثات عقیدتی با آنها مقابله نمایند و در ضمن بین حفظ و نجات مکتب خود از یک سو و تفاوت فاحش عقاید خود با ایدئولوژی ‌‌های غالب از سوی دیگر، نوعی سازش برقرار کنند.

با تلاش های پیگیرانۀ شیخ مفید (م۴۱۳ق، ۱۰۲۲م)، علم کلام (که امامان به شدت با آن مخالف بودند) وارد محافل امامیّه شد. تحت نفوذ و تأثیر معتزله، واژه عقل به تدریج معنای قدیمی خود را از دست داد و دامنۀ اطلاق آن نسبت به گذشته محدود گردید: خرد عقلانی، دیالکتیکی و منطقی و توانایی درک و دریافت فقط در حیطۀ عقلانیت. به یکباره، تمامیت آگاهی و وجدان دینی دستخوش تغییر شد و بزرگ ترین دانشمند الهیات امامیّه در نسل بعدی، یعنی سیّد مرتضی (م۴۳۶ق، ۱۰۴۴م) ـ که شاگرد شیخ مفید و قاضی عبدالجبّار معتزلی بود ـ خود را مجاز دانست که به نام عقل و با استناد به برداشت جدید از عقلانیت، دست به پیرایش مجموعه احادیث و روایات قدیمی بزند؛ زیرا معتقد بود برخی احادیث از دیدگاه عقلی غیر قابل قبول هستند. منظور او دقیقاً احادیثی در زمینۀ امام شناسی بود که محتوای باطنی و خارق العاده داشتند.

به این ترتیب، بُعد باطنی در برابر رشد روز افزون الهیات و فقه به حاشیه رانده شد و با تلاش های شیخ مفید و پیروانش در مکتب عراقی بغداد، سنت «الهیات فقهی عقلی» ( théolo(علیه اللسلام)icoـ juridique rationnelle) به بینش غالب و مورد احترام اکثریت در میان پیروان امامیّه ـ تا به امروز ـ بدل گردید. بعدها، شیخ طوسی برای اعادۀ اعتبار و به رسمیت شناخته شدن صحت و اصالت «احادیث آحاد» (احادیثی که فقط یک بار روایت شده اند) تلاش کرد. شش قرن بعد، علامه مجلسی (م۱۱۱۱ق ، ۱۶۹۹م) در اثر سترگش بحارالانوار احادیثی را که دارای محتوای باطنی بودند، مجدداً مورد توجه قرار داد؛ اما این تلاش ها برای خارج ساختن سنت اولیۀ باطنی از انزوا و حاشیه نشینی کافی نبود. احتمالاً این فشارها حتی در زمان حیات شیخ کلینی ـ که در دوران غیبت صغری می زیست ـ نیز احساس می شد. در نتیجه، سنتی که صفّار قمی به صورت کمابیش نظام مند، واضح و روشن در فصول مختلف کتابش ارائه کرده بود، در آثار شاگردش شیخ کلینی پراکنده و کم رنگ شد؛ تا آنجا که ارتباط آن با موضوع احادیث روایت شده از میان رفت. وانگهی، تعداد قابل توجهی از احادیثی که صفّار قمی روایت کرده است، در «اصول کافی» شیخ کلینی نقل نشده اند. این روند در آثار ابن بابویه تشدید می شود.

 

 

این تحول، در محتوای باطنی و غیرعقلی احادیث مربوط به غیبت و رجعت امام غایب نیز قابل مشاهده است. از کتاب الغیبه  (اثر نعمانی؛ متوفای حدود ۳۴۵ یا ۳۶۰ق) تا کتاب کمال الدین ابن بابویه، ما شاهد روند تدریجی کمرنگ شدن تعداد زیادی از احادیث باطنی هستیم. این روند تا آنجا ادامه پیدا می کند که به نظر می رسد شیخ طوسی در کتاب الغیبه، تمام توجه خود را به ارائۀ عقلانیِ مسأله غیبت و رجعت امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) (و طبعاً حذف همۀ جنبه های غیر عقلی) معطوف می کند.

از دوران صفّار قمی که در دوران حضور امامان می زیست، تا دوران کلینی که در عصر غیبت صغری زندگی می کرد و سرانجام تا دوران ابن بابویه که در عصر غیبت کبری می زیست، ما شاهد مسکوت ماندن و به رکود کشانده شدن تعدادی از احادیث باطنی و عرفانی در زمینۀ امام شناسی هستیم؛ همین امر سبب می شد که این احادیث «کژآیین» ( hétérodoxe) قلمداد شوند. اما هنگامی که به برهۀ حساس عقل گرایی می رسیم، کسانی چون شیخ مفید و سیّد مرتضی تلاش می کنند این روایات را «راست آیین» ( orthodoxe) نمایند. این روند تا آنجا پیش می رود که همین احادیث به نام «عقل» و به صورت کمابیش علنی و شدید اللحن محکوم می شوند.

وقتی از این زاویه به امور می نگریم، درمی یابیم که کتاب صفّار قمی را می توان خالص ترین و وفادارترین منبع در سنت اولیۀ «باطنی غیر عقلی» دانست. درست همین جاست که باید دلیل رویکرد مبهم امامیّه را نسبت به صفّار قمی و کتاب بصائر الدرجات او، از دوران شیخ مفید به بعد، جستجو کنیم. از یک سو نمی توان نسبت به صحابه امام (علیه اللسلام) احساسی جز بزرگداشت و احترام ابراز نمود؛ او منبع مستقیم اخبار برای شخصیت های بسیار برجسته و محترم بوده است؛ افرادی مانند: شیخ کلینی، علی بن حسین بن بابویه (پدر شیخ صدوق) [۱۷] سعد بن عبدالله اشعری، [۱۸] محمد بن جعفر مؤدب، [۱۹] محمد بن حسن بن ولید [۲۰] و محمد بن یحیی العطار. [۲۱] تقریباً همۀ تذکره نویسان، اوصافی را که نجاشی برای صفار به کار برده است، برای وی ذکر می کنند: «یکی از برجسته ترین محدثان قم»، «ثقه»، «عظیم القدر»، «قلیل السقط فی الروایه». از سوی دیگر، در محافل امامیّه که تحت تأثیر عقل گرایی قرار گرفته بودند ـ و دغدغه شان این بود که گرایش اهل سنت به «راست آیینی»  را آشکارا به چالش نکشند ـ محتوا و ماهیت کتاب صفّار قمی احساسی جز بی اعتمادی و طرد برنمی انگیخت.

 

همانطور که در ابتدای مقاله گفتیم، این رویکرد تا آنجا پیش رفت که صفّار قمی و صاحب بصائر را دو نفر دانستند. مؤلفان متعلق به سنت «الهیات فقهی ـ عقلی» منحصراً احادیث فقهی صفّار را نقل کردند. [۲۲] بعدها، نه کتاب او را خواندند، نه تفسیر کردند و نه حتی به شکلی شایسته آن را استنساخ نمودند. کلامی که مامقانی از علامه مجلسی در این زمینه نقل می کند بسیار گویاست:

اگر ابن ولید بصائر الدرجات را روایت نکرده است [و این تنها کتابی است که او در آن از استادش روایت نمی کند]، به این دلیل است که فکر می کرد محتوای این کتاب نزدیک به [آرای] شیعیان اهل غلّو است. [۲۳]

 اعتراض به جریان باطنی با «غلّو» خواندن آن امری رایج است؛ در حالی که تقسیم کردن شیعیان بین دو گروه «میانه رو» ( modéré) و «تندرو» ( extrémiste) ـ تا آنجا که به سنت «باطنی غیر عقلی» مربوط می شود ـ یک تقسیم بندی تصنعی است. علیرغم تغییر و تحریف آرای اهل غلّو توسط مخالفانشان، می توان گفت که مفاهیم عمیق و اصلی آرای آنان به طور کلی توسط خود امامان بسط و گسترش داده شدند؛ زیرا بیشتر چهره های مطرح در جریان غلّو، صحابۀ امامان بودند؛ هرچند امامان از آنها انتقاد می کردند یا حتی آنها را لعن کرده و از خود می راندند.

مثل همۀ سنت های باطنی، در اینجا نیز نباید فقط به ظواهر امور اکتفا کنیم؛ لعن علنی یک صحابه می توانست یکی از اشکال تقیه باشد. حتی می توان تصور کرد که دلیل لعن کردن یک صحابۀ تندرو، این نبود که «چه گفته؟»؛ بلکه مهم این بود که «چرا گفته؟». [۲۴] با این وجود، شاید ابن ولید اشتباه نکرده باشد؛ مضافاً بر اینکه در دوران غیبت صغری کشمکش عقلی ـ غیرعقلی به سرعت در حال گسترش بود. به هر حال، از زمان شیخ مفید به بعد (البته سابقۀ این کشمکش مسلماً قدیمی تر است)، عقلیّون همواره رقبای خود را متهم می کردند که تحت تأثیر آرای تندروها قرار گرفته اند.

* * *

 

 

در متن بصائر، به بی نظمی هایی برخورد می کنیم که به نوبۀ خود برخی اطلاعات تکمیلی را در مورد کتاب و مؤلف آن به ما می دهند: [۲۵]

۱) نام صفّار قمی در زنجیرۀ نام راویان سیزده حدیث آورده شده است. [۲۶] در هشت مورد، راوی با دو واسطه به صفّار قمی وصل می شود: ابوالقاسم حمزه بن قاسم بن عباس (که من موفق به شناسایی او نشدم) [۲۷] و محمد بن یحیی العطار که یکی از راویان اصلی بصائر است و پیشتر از او نام بردیم. [۲۸] در چهار مورد، محمد بن یحیی العطار تنها واسطه میان راوی و صفّار قمی است. در یک مورد نیز راوی، حدیث را مستقیماً از صفّار قمی نقل می کند. بر اساس اطلاعاتی که فعلاً در اختیار نگارنده است، شناسایی راوی یا راویان این احادیث امکان پذیر نیست؛ اما این احتمال وجود دارد که یک یا چند شاگرد مستقیم یا غیرمستقیم صفّار قمی بعداً این احادیث را به مجموعۀ اصلی افزوده باشند؛ به ویژه آنکه تقریباً در همۀ موارد ـ نظر به احترام مؤلف ـ حدیث مربوطه در ابتدای جزء (۱۰ مورد) یا در ابتدای باب (۲ مورد) گنجانده شده است. حتماً به همین دلیل است که این نسخۀ بصائر را «نسخۀ طویل» یا «نسخۀ کبری» می نامند. [۲۹]

۲) در میان ۱۸۸۱ حدیث موجود در بصائر، هیچ یک مستقیماً از امام عسکری (علیه اللسلام) روایت نشده است؛ حال آنکه به گفتۀ بسیاری از تذکره نویسان ـ از جمله شیخ طوسی در رجال ـ  صفّار قمی یکی از صحابۀ امام یازدهم (علیه اللسلام) بوده است. اگر این خبر را بپذیریم (و هیچ دلیل معتبری برای تردید کردن دربارۀ آن وجود ندارد)، باید قبول کنیم که صفّار قمی هرگز شخصاً امام یازدهم (علیه اللسلام) را ملاقات نکرده بود. در این صورت، آنچه را که رابطۀ مستقیم بین صفّار قمی و امام یازدهم (علیه اللسلام) می نامیم، نامه هایی بوده است که بین آن دو مبادله می شد و امروز اثری از آنها در دست نیست. البته ما اثر دیگری از صفّار قمی را در اختیار نداریم، اما اگر او امام عسکری (علیه اللسلام) را ملاقات کرده و یا با ایشان سخن گفته بود، حتماً آنچه را که شنیده بود در کتاب بصائر الدرجات ـ که بی شک از مهم ترین آثار اوست ـ  ذکر می کرد.

آنچه به این برداشت قوت می بخشد این است که ـ تا جایی که نگارنده می داند ـ  حتی راویان متأخر، زمانی که حدیثی را از صفّار قمی نقل می کنند (حتی اگر حدیث از بصائر نباشد)، هرگز آن را مستقیماً به امام عسکری (علیه اللسلام) نسبت نمی دهند؛ ضمن آنکه صفّار قمی هرگز حدیثی را مستقیماً از امام دهم هادی (علیه اللسلام) روایت نکرده است. امام هادی (علیه اللسلام) به مدت ۳۴ سال قمری (از سال ۲۲۰ق  تا وفاتش در سال ۲۵۴ق) امامت نمود؛ یعنی ۶ سال پیش از وفات جانشینش، امام عسکری (علیه اللسلام). این مسأله در مورد دو شخصیت برجستۀ معاصر صفّار قمی نیز صادق و صفّار هرگز حدیثی را از آنها روایت نکرده است. آن دو شخصیت عبارتند از دو نایب نخست امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) به نام های عثمان بن سعید (نایب امام از ۲۶۰ تا حدود ۲۶۷ق) و محمد بن عثمان (نایب امام از حدود ۲۶۷ تا ۳۰۵ق). بنابراین، صفّار قمی احادیث امامان را تنها از طریق مراجعه به محدثان جمع آوری نمود. اما این محدثان که بودند؟

با بررسی اسناد احادیث در بصائر می توان فهرستی شامل نام قریب به ۱۲۰ مخبر مستقیم صفّار قمی را استخراج نمود. بسیاری از این شخصیت ها (حدود یکصد تن) تنها با نام و بعضاً با نام پدر یا کنیه، معرفی شده اند. برخی از آنها صحابۀ امامان ششم، هفتم، هشتم یا نهم (علیهم السلام) بودند (مانند: سندی بن ربیع، محمد بن خالد طیالیسی، هیثم بن ابی المسروق نهدی و…) که به دلیل عدم تطابق تاریخی، صفّار قمی نمی توانسته سخن آنها را شخصاً شنیده باشد. با این وجود، صفّار نام واسطه هایی که او را به این مخبران متصل می کرده را نیاورده است. شاید به همین دلیل است که برخی از تذکره نویسان او را متهم می کنند که در روایت احادیث مرتکب برخی خطاهای کوچک شده و به اصطلاح «قلیل السقط فی الروایه» بوده است.

سایر مخبران صفّار قمی شخصیت های مهمی هستند که شناسایی آنها به ما کمک می کند شخصیت او را بهتر بشناسیم و احتمالاً بتوانیم جایگاهش را در سلسله مراتب دینی امامیّه تعیین نماییم: [۳۰]

ـ ابو عبدالله بن جعفر الحمیری ابو عباس قمی (وفات پس از ۲۹۳ق): صحابۀ امامان دهم و یازدهم C. وی مؤلف چندین کتاب از جمله الامامه، التوحید و الغیبه است و  مکاتباتی نیز با محمد بن عثمان عمری، نایب دوم امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) داشته است.

ـ احمد بن اسحق بن عبدالله قمی اشعری: صحابۀ امامان نهم، دهم و یازدهم (علیهم السلام)، یکی از پیشوایان مکتب محدثان قم. گفته می شود او در زمرۀ صحابۀ معدودی بود که این امتیاز را داشتند که امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) را از پیش از غیبتش ملاقات کنند. او یکی از شناخته شده ترین وکیلان امامان بود و از واسطه های میان مؤمنان و نواب امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) در دوران غیبت صغری به شمار می رفت.

ـ احمد بن محمد بن خالد برقی قمی (م۲۷۴ق): صحابه مشهور امامان نهم، دهم و یازدهم (علیهم السلام) و مؤلف بیش از هفتاد کتاب از جمله رجال و محاسن که به زیور طبع نیز آراسته شده اند.

ـ احمد بن محمد بن سیّار (معروف به سیّاری اصفهانی): صحابه امام یازدهم (علیه اللسلام) و احتمالاً امام دهم (علیه اللسلام). او متهم بود که از اهل «غلّو» است و این ظن بر او می رفت که احادیث غلّو آمیز را به امامان نسبت داده (تخلیط) و ایمانش به فساد گراییده است (منحرف). با این وجود، او یکی از شخصیت هایی است که نه تنها صفّار قمی، بلکه شیخ کلینی نیز از او احادیثی را روایت کرده اند.

ـ ایّوب بن نوح نخعی: صحابۀ امامان نهم، دهم و یازدهم (علیهم السلام) و وکیل امامان دهم و یازدهم (علیه اللسلام). شیخ طوسی او را صحابۀ امام هشتم (علیه اللسلام) نیز می داند، که البته احتمال صحت آن اندک است. او محدثی معتبر و سرشناس بود و به عنوان الگوی زهد و درستکاری یاد می شد.

ـ حسن بن علی بن نعمان کوفی: صحابۀ امام یازدهم (علیه اللسلام).

ـ حسن بن موسی خشّاب: صحابۀ امام یازدهم (علیه اللسلام). ابن داوود به خطا نام او را در زمرۀ صحابۀ امام هشتم (علیه اللسلام) آورده است. او به عنوان محدثی برجسته ـ به ویژه در مراکز مهم شیعه مانند قم و ری ـ شهرت داشت.

ـ حسین بن محمد ابو عبدالله اشعری قمی: پیشوای بزرگ دینی در شهر قم و یکی از استادان شیخ کلینی.

ـ ابراهیم بن اسحق احمری نهاوندی (م۲۶۸ق): صحابۀ امام دهم (علیه اللسلام) و صاحب چندین کتاب؛ از جمله الغیبه. او نیز چون سیّاری متهم به تخلیط و غلّو بود.

ـ محمد بن یحیی العطار قمی: پیشتر از او به عنوان راوی احادیث صفّار قمی یاد کردیم (ر.ک: پی نوشت های ۲۱ و ۲۸). عطار و صفّار با هم دوست و از نظر رتبۀ علمی هم رده بودند و به همین مناسبت متقابلاً احادیث یکدیگر را روایت می کردند.

ـ سهل بن زیاد آدم ( یا اَدمی) رازی: صحابۀ امامان نهم، دهم و یازدهم (علیهم السلام) که در حدود سال ۲۵۵ق  متهم به غلّو شد. پیشوای سازش ناپذیر امامیّه در شهر قم، احمد بن محمد اشعری، او را از شهر اخراج کرد. سهل راهی ری شد و از آنجا به امام یازدهم (علیه اللسلام) نامه نوشت تا شرایط را برای او توضیح دهد. نام او بارها توسط شیخ کلینی و ابن بابویه و حتی شیخ مفید ذکر شده است. دربارۀ او آراء و نظرات متفاوت و بعضاً ضد و نقیض ـ حتی در میان اعضای جریان خردگرا ـ وجود دارد.

ـ یعقوب بن اسحق ابو یوسف سکیت: صحابۀ امام نهم (علیه اللسلام) و از نزدیکان امام دهم (علیه اللسلام) پیش از به امامت رسیدن ایشان. او یکی از متخصصان بزرگ شعر عرب  بود. وی در سال ۲۴۴ق، به دستور متوکل (خلیفه عباسی) به قتل رسید.

به نظر می رسد صفّار قمی ارتباط نزدیک و مستمری با بزرگ ترین علمای امامیّه ـ به ویژه در دو شهر قم و ری ـ داشته است که در میان آنها صحابۀ امامان (علیهم السلام)، مقامات مذهبی و محدثین نام آوری وجود داشتند. حشر و نشر با برخی از صحابۀ مستقیم امامان (علیهم السلام) نشان می دهد که صفّار قمی جایگاه مهمی در سلسله مراتب علمای امامیّه داشته است؛ اما شاید درجه و مقام او تا آن حد رفیع نبود که بتواند با رده های بالاتر، یعنی امامان (علیه اللسلام) یا نواب امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) ارتباط مستقیم داشته باشد. در واقع، به نظر می رسد صفّار قمی هرگز نواب امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات نکرده است. به علاوه، در فهرست استادان صفّار قمی نام شخصیت هایی چون سیّاری، نهاوندی یا سهل بن زیاد که متهم به «غلّو» بودند به چشم می خورد و این امر بر نکاتی که پیشتر به آنها اشاره کردیم دلالت دارد؛ تمایز تصنعی و خلاف واقع میان شیعیان «میانه رو» و شیعیان «تندرو» یا دسته بندی میان جریان «باطنی غیر عقلی» و جریان «الهیات فقهی عقلی». جریان دوم همواره جریان نخست را متهم به گرایش به «غلّو» و «تندروی» می نمود و همین امر رویکرد مبهم و تردیدآمیز نخبگان خردگرای امامیّه را در مورد صفّار قمی توضیح می دهد.

۳) مهم ترین ناهنجاری در بصائر مربوط به مسألۀ بنیادی تعداد امامان و مسألۀ غیبت آخرین امام است. پیش از اینکه به بررسیِ این «ناهنجاری» بپردازیم، یادآوری چند نکته ـ به صورت اختصار ـ ضروری به نظر می رسد. مسألۀ تعداد امامان و مسألۀ غیبت آخرین امام مستقیماً با مسألۀ «تقیه» مرتبط هستند. از نظر پدیدارشناسی  هر آنچه که به هویت و سرنوشت آخرین امام (عجل الله تعالی فرجه) (منجی آخر زمان) مربوط است ـ لااقل در دوران پیش از غیبت ـ مستقیماً به مسألۀ «تقیه» پیوند می خورد. در متون قدیمی متعلق به سنت «باطنی غیر عقلی»، به ویژه آنچه توسط شیخ کلینی [۳۱] و ابن بابویه [۳۲] نقل شده است، احادیث متعددی دربارۀ تعداد امامان (علیهم السلام) و هویت قائم (عجل الله تعالی فرجه) به چشم می خورند که در آنها نهایت رازداری و احتیاط رعایت شده است. آثار نعمانی و ابن عیّاش جوهری (م۴۰۱ق) به طور ویژه به امام دوازدهم (و تعداد قطعی امامان) اختصاص دارند. [۳۳] فصل نخست این اثر به تمامی به موضوع «تقیه» می پردازد و ظاهراً هدف آن تفهیم این مطلب به خواننده است که در دوران حیات امامان (علیهم السلام) همۀ مسائل مربوط به آخرین امام (عجل الله تعالی فرجه) بدون استثناء مشمول «تقیه» می شده است.

لازم به ذکر است که در دین اسلام، مسألۀ «منجی» و احادیث مربوط به نقش او (هم در احادیث نبوی و هم در احادیث شیعه) در پاکسازی خونین جهان برای محو ناپاکی ها و برقراری عدالت و صلح، از دیرباز امری شناخته شده است. همه می دانند که روایات آخر الزمانی (که اکثراً منشاء شیعی دارند) باعث هراس و وحشت حاکمان اموی ـ به ویژه حاکمان عباسی ـ می شد. همۀ جنبش های «مهدوی» به شدت سرکوب می شدند و هر شورشی به خاک و خون کشیده می شد. [۳۴] از آنجایی که امامان (علیهم السلام) (به ویژه پس از فاجعۀ کربلا) از نظر سیاسی تقریباً به طور کامل غیر فعال شده بودند، منطقاً حق داشتند که در مورد امام منجی ملاحظه کار و رازدار باشند. بر اساس این منطق، برای حفظ جان مهدی (عجل الله تعالی فرجه) که آخرین امام به شمار می رفت، تعداد دقیق امامان (علیهم السلام) و کلیۀ اطلاعات مربوط به هویت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) به صورت یک راز حفظ می شد تا آخرین امام از امنیت برخوردار گردد؛ تا آنکه این امنیت نهایتاً از طریق غیبت او ـ به لطف خداوند ـ تأمین شود.

این امر که تعداد دقیق امامان (علیهم السلام) (دوازده امام) و اطلاعات دقیق تر در مورد مهدی غایب (عجل الله تعالی فرجه) در منابع موجود پس از آغاز عصر غیبت (۲۶۰ق) ذکر شدند، از نظر اعتقادی کاملاً موجه و قابل قبول است. [۳۵] اطلاعات ضد و نقیض در مورد امامان (علیهم السلام) که پیش از عصر غیبت توسط محدثین و راویان نقل شده اند، در آثار مؤلفان پس از عصر غیبت به عنوان «تاکتیک ها» و «ترفند های» تقیه معرفی شده اند؛ اما این امر مانع از آن نشد که ـ بر حسب نیاز ـ مؤلفان پس از عصر غیبت نیز از همین مطالب در آثار خود استفاده کنند. از میان مؤلفانی که آثارشان بعدها مورد استفاده شیخ کلینی، نعمانی یا ابن بابویه قرار گرفت، می توانیم به این افراد اشاره کنیم:

ابراهیم بن صالح: از یاران امام پنجم (علیه اللسلام) که در اثر خود به نام الغیبه تعداد امامان (علیهم السلام) را پنج ذکر کرده است. [۳۶]

حسن بن محمد بن سماعی: وی به تبع استادش، علی بن حسن طاطاری (از یاران امام هفتم (علیه اللسلام)) معتقد به غیبت امام هفتم (علیه اللسلام) و مهدویت ایشان بود. او در اثر خود به نام الغیبه، تعداد قطعی امامان را هفت دانسته است. [۳۷]

محمد بن مثنی حضرمی (قرن سوم هجری قمری): او در اثرش، حدیثی از امام ششم (علیه اللسلام) روایت می کند که بر اساس آن، پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله)، هفت امام ظهور خواهند کرد که آخرین آنها مهدی (عجل الله تعالی فرجه) خواهد بود. [۳۸]

حسن بن علی بطائنی کوفی: وی ـ که احتمالاً همچون پدرش امام هشتم (علیه اللسلام) را درک کرده است ـ در کتاب الغیبه، تعداد امامان (علیهم السلام) را هشت تن ذکر می کند. [۳۹]

عبّاد بن عصفری (م۲۵۰): او که از معاصران امامان دهم و یازدهم C بود، در اثر خود تعداد امامان (علیهم السلام) را یازده تن ذکر می کند؛ ولی به نام آنها اشاره ای نمی کند. [۴۰]

 با تکیه بر اصل مشیت الهی و تلاش امام یازدهم (علیه اللسلام) برای مخفی نگه داشتن تولد و وجود امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) تا زمان غیبت، [۴۱] عالمان امامیّه در استدلال های خود بر این امر تأکید می ورزند که رعایت اصل تقیه، امامان (علیهم السلام) را وادار می کرد اعداد متفاوتی را در مورد تعداد قطعی جانشینان پیامبر (صلی الله علیه وآله) مطرح نمایند. به این ترتیب، مؤلفان پیشین که غالباً امامان (علیهم السلام) را درک کرده بودند، مورد تأیید مؤلفان پس از خود قرار گرفتند. تلاش های خستگی ناپذیر محدثان بزرگی چون شیخ کلینی، نعمانی و ابن بابویه ـ که همگی در عصر پس از غیبت می زیستند ـ سبب شد که پیروان امامیّه سرانجام «اثنی عشریه» نامیده شوند. [۴۲]

بنابراین، همۀ شواهد و قرائنی که نشان می دهند این امور بعدها صورت گرفته اند، از سوی عالمان امامیّه مورد استفاده قرار گرفتند. آنها این امور را ابعاد گوناگون تقیه دربارۀ تعداد امامان (علیهم السلام) و هویت امام قائم (عجل الله تعالی فرجه) معرفی کردند. اما مدارکی که مورّخان، آنها را دال بر «مداخلۀ مؤخر» می دانند، برای مؤمنان نشانۀ اثبات مشیت الهی و علم غیب هستند. در حقیقت، نحوۀ ارائه اطلاعات به گونه ای است که می توان دو مرحلۀ متمایز از یکدیگر را در مورد تعداد امامان (علیهم السلام) و امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) شناسایی نمود؛ نقطۀ عطف این دو مرحله، غیبت امام قائم (عجل الله تعالی فرجه) است:

 

۱) ابتدا فقدان اطلاعات یا اطلاعات مبهم پیش از غیبت؛ سپس ارائۀ اطلاعات بسیار دقیق پس از عصر غیبت.

 

۲) ابتدا سکوت محدثان پیشین؛ سپس ظهور نام آنها در آثار محدثان بعدی در متن اسناد احادیث.

 

۳) ابتدا ممنوعیت نام بردن از مهدی (عجل الله تعالی فرجه)؛ [۴۳] سپس سخن گفتن علنی از امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه). [۴۴]

 

۴) ابتدا فقدان نامگذاری دقیق و صریح برای مکتب امامیّه پیش از عصر غیبت؛ سپس نامگذاری این مکتب تحت عنوان «اثنی عشریه» پس از عصر غیبت.

 

به نظر نگارنده، در منابع قدیمی امامیّه که متعلق به سنت اولیه بودند، یک نکته مصرّانه مورد تأکید قرار می گرفت و آن اینکه امامان (علیهم السلام) دو دسته احادیث را در مورد تعداد امامان و هویت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) منتقل می نمودند؛ دستۀ نخست شامل اطلاعات مبهمی بود که برای تودۀ پیروان در نظر گرفته شده بود و قرار بر این بود که این احادیث مکتوب شوند. در این گروه از احادیث، نام آخرین امام قید نمی شد؛ تا زمانی که تعداد قطعیِ امامان (علیهم السلام) معلوم نبود، کسی نمی دانست که کدامیک از آنها مهدی (عجل الله تعالی فرجه) خواهد بود. دستۀ دوم احادیث که صرفاً برای خواص در نظر گرفته می شد، شامل اطلاعات دقیق دربارۀ تعداد امامان (علیهم السلام) و هویت و سرنوشت آخرین امام بود. نام آخرین امام در این احادیث قید می شد؛ اما برای حفظ امنیت جانیِ امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه)، این گروه از احادیث تنها به صورت شفاهی روایت می شدند؛ تا اینکه زمان غیبت فرا برسد و با در امنیت قرار گرفتن جان فرزند امام یازدهم (علیه اللسلام)، زمینه برای مکتوب نمودن این احادیث نیز فراهم گردد.

پس از عصر غیبت، رعایت تقیه در مورد اخبار مربوط به امام قائم (عجل الله تعالی فرجه) دیگر ضرورت نداشت. در این زمینه، ابن عیّاش صراحتاً تأکید می کند که امامان (علیهم السلام) علم را به دو بخش تقسیم کرده بودند: علم غیبی (علم مکنون) و علم رایج و جاری (علم مبذول). [۴۵]

در این وضعیت، مواردی مانند البرقی (م۲۷۴ یا ۲۸۰ق) و به ویژه صفّار قمی بسیار معنادار به نظر می رسد. ابوجعفر احمد بن محمد برقی در اثر خود به نام المحاسن هیچ اطلاعاتی دربارۀ موضوع مورد نظر ما ارائه نکرده است. در فصل نخست این کتاب، تحت عنوان «کتاب الاشکال و القرائن»، برقی احادیثی را در مورد تعداد امامان (علیهم السلام) روایت کرده که در آنها این تعداد بین ۳ تا ۱۰ متغیر است؛ بی آنکه مؤلف اشاره ای به عدد ۱۲ کرده باشد. [۴۶] با این وجود، نام او بارها توسط کلینی، نعمانی یا ابن بابویه ـ و بسیاری از دیگر مؤلفان قدیمی ـ  در اسناد احادیث مربوط به تعداد امامان (علیهم السلام) و نیز  سرنوشت غیبت و رجعت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه) ذکر شده است. [۴۷] اما همانطور که پیشتر گفتیم، این امر دربارۀ شاگرد برقی، یعنی صفّار قمی، پیچیده تر است. در بصائر الدرجات، صفّار دربارۀ مفهوم «غیبت» سکوت کرده و به ذکر چند حدیث کلی در مورد قائم (عجل الله تعالی فرجه) و رجعت او ـ بدون ذکر هویتش ـ  بسنده کرده است. [۴۸] او پنج حدیث در مورد دوازده تن بودن امامان (علیهم السلام) روایت کرده است. پیداست که روایتِ فقط پنج حدیث در این زمینه ـ در میان ۱۸۸۱ حدیث موجود در بصائر، رقم بسیار کوچکی است.

 

 

می توان تصور کرد که صفّار قمی روش رایج میان علمای شیعه برای پراکنده نمودن اطلاعات را در پیش گرفته است؛ مضافاً بر اینکه این پنج حدیث با موضوع کلی باب هایی که در آنها گنجانده شده اند، ارتباط منطقی ندارند. [۴۹] درست مثل برقی، مؤلفان بعدی نیز با تکیه به جایگاه صفّار قمی (که غالباً او را محمد بن الحسن می نامند)، روایات مربوط به امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه) و غیبت او را روایت می کنند. [۵۰] اما چگونه می توان ناهنجاری و حتی تناقض موجود نزد صفّار قمی را توضیح داد؟ او احادیثی را دربارۀ تعداد امامان (علیهم السلام) روایت می کند؛ ولی در مورد غیبت چیزی نمی گوید؛ حال آنکه از سال ۲۶۰ق  به بعد، این دو موضوع غیر قابل تفکیک از یکدیگر بودند. دستکم از زمان کیسانیه به بعد، موضوع غیبت در میان اطرافیان امامان (علیهم السلام) موضوعی کاملاً شناخته شده بود.

همانطور که پیشتر بیان شد، حتی پیش از غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه)، صحابه و یاران امامان (علیهم السلام) آثار متعددی را دربارۀ «غیبت» تصنیف کرده بودند. [۵۱] صفّار قمی یقیناً بصائر ـ یا لااقل نسخۀ نهایی آن ـ را پس از وقوع غیبت صغری در سال ۲۶۰ق تصنیف کرده است؛ زیرا بین این تاریخ تا زمان وفات او سی سال فاصله وجود دارد. بنابراین، طبیعی است که نزد او احادیثی را دربارۀ دوازده امام (علیه اللسلام) بیابیم. ولی چرا این احادیث اندک هستند؟ چرا صفّار نسبت ارائۀ فهرست اسامی امامان (علیهم السلام) و به ویژه مسألۀ غیبت آخرین امام (عجل الله تعالی فرجه) سکوت کرده است؟ حال آنکه استادان مستقیم او در عرصۀ حدیث، یعنی نهاوندی و حمیری، آثاری به نام «کتاب الغیبه» نوشته بودند؛ حمیری مانند احمد بن اسحق قمی، روابط نزدیکی با نواب امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) داشت. به علاوه، می توان تصور نمود که تا سال ۲۹۰ق مطالب مربوط به احادیث مرتبط با امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه) هنوز به طور کامل تدوین نشده بودند. همچنین می توان تصور نمود که (همانطور که در برخی جریان ها و گروه های باطنی مرسوم بود) انتخاب احادیث روایت شده بستگی به رتبه و مرتبۀ راویان داشت. همانطور که پیشتر گفتیم، صفّار قمی دارای مرتبۀ بسیار بالایی در سلسله مراتب امامیّه نبود. شاید او اجازه روایت کردن برخی از احادیث، به ویژه احادیث مربوط به غیبت را ـ دستکم به صورت کتبی ـ نداشته است.

* * *

 

 

پژوهش حاضر بخش نخست از یک تحقیق اجمالی دربارۀ کتاب بصائر الدرجات، در قالب یک مجموعۀ انتقادی، همراه با ترجمۀ کامل این اثر است. با توجه به قدمت بصائر الدرجات و اینکه بی شک وفادارترین گواه و سند در عرصۀ سنت های «باطنی غیر عقلی» امامیّه به شمار می رود، می توان گفت که اثر صفّار قمی متنی بنیادین برای مطالعۀ پیدایش و شکل گیری عقاید باطنی در جهان اسلام است.

در پایان مقالۀ حاضر، فهرست کامل مندرجات بصائرالدرجات ارائه می شود. این فهرست بر اساس نسخۀ تبریز ـ که خود برگرفته از نسخه چاپ سنگی است ـ مرتب شده است و به جز برخی جزئیات، با اغلب نسخ خطی تطابق دارد. با این وجود، شماره باب ها ذکر نشده اند. به علاوه، لازم است به واژگان فنّی توجه ویژه ای مبذول شود؛ زیرا شناخت این واژگان (که درک آنها همیشه آسان نیست) و سطوح معنایی مختلف احادیث که برای سطوح مختلف پیروان در نظر گرفته شده اند ـ به نظر نگارنده ـ یکی از کلیدهای اصلی درک صحیح متن بصائرالدرجات است. [۵۲]

 

 

جـزء ۱

 

کسب علم غیب یک فریضه دینی است/ پاداش خردمند رمزگو (عالم) و صحابۀ رمز آموز (متعلم)/ شناخت خردمند رمزگو (عالم) به منزلۀ شناخت خدا و رد او به منزلۀ نفی خداست/ برتری «مؤمن» نسبت به «عابد»/ مردم به سه گروه تقسیم می شوند: عالم، متعلم و کف روی آب؛ امامان (علیهم السلام) عالم، شیعیان راستین متعلم، و سایرین کف روی آب هستند / علم را باید در معدنش جستجو کرد و امامان (علیهم السلام) برخاسته از خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) معدن علم هستند / امامان (علیهم السلام) سرچشمۀ علم غیب اند / گمراهی کسانی که از امامان حق (علیهم السلام) رویگردان شدند / خلقت ابدان و قلوب امامان (علیهم السلام) و شیعیان آنها / خلقت ابدان و ارواح امامان و پیروان آنها / آموزه های امامان (علیهم السلام) دشوار و سخت فهم هستند (صعب مستصعب) / درک امر امامان (علیهم السلام) دشوار است / علم خاندان پیامبر (علیهم السلام) سرّی است پیچیده در اسرار (سر مستسر) / امامان (علیهم السلام) راهنما و راهبر به سوی پیام پیامبر (صلی الله علیه وآله) هستند / امامان (علیهم السلام) راستگو و صادق اند / تفاوت میان پیشوایان عدل (ائمه العدل) و پیشوایان جور (ائمه الجور) / شناسایی امامان هدایت (ائمه الهدی) و پیشوایان گمراهی (ائمه الضلال) / خداوند اطاعت (طاعت) و دوستی (مودت) امامان (علیهم السلام) را واجب گرداند / نزدیکی میان امامان و پیامبر (علیهم السلام) / امامان (علیهم السلام) اهل ذکر هستند / امامان حلال و حرام را می شناسند / امامان (علیهم السلام) وارثان کتاب اند / پیامبر (صلی الله علیه وآله)دربارۀ امامان (علیهم السلام) فرمود: «خداوند قدرت فهم علم مرا به آنان عطا کرد» / پیامبر (صلی الله علیه وآله) امر به ایمان به علم امامان (علیهم السلام) و اطاعت از ایشان فرمود / خداوند دربارۀ امامان (علیهم السلام) فرمود: «آنها کسانی هستند که می دانند، و دشمنان آنها کسانی هستند که نمی دانند.»

 

 

جـزء ۲

 

امام (علیه اللسلام) معدن علم، شجرۀ نبوت، کلید حکمت و موضع رسالت است / مثال قرآنی دربارۀ شجره مربوط به امامان (علیهم السلام) و علم آنهاست / امام (علیه اللسلام) حجت خدا، باب خدا، ولی امر خدا، وجه خدا، جنب خدا، چشم خدا و خزانه دار علم غیب است / مَثَل قرآنی «وجه الله» در وصف امامان (علیهم السلام) آمده است / امامان (علیهم السلام) «هفت مضاعف» (المثانی) هستند که به پیامبر (صلی الله علیه وآله) عطا شد / ولایت امامان (علیهم السلام) نسبت به فرشتگان / ولایت امامان (علیهم السلام) نسبت به پیامبران اولی العزم (علیهم السلام) از زمان عالم میثاق / ولایت امامان (علیهم السلام) نسبت به سایر پیامبران از زمان عالم میثاق / باب دیگری دربارۀ ولایت / ولایت امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) / پیمان (میثاق) مؤمنین در عالم میثاق، آفرینش امامان (علیهم السلام) از نور الهی و «بینایی» امامان (علیهم السلام) به نور الهی / پیمان (میثاق) مخلوقات با ولایت / امامان (علیهم السلام) گواهان خدا (شهداء الله) در میان مخلوقات هستند / پیامبر (صلی الله علیه وآله) آنچه را در عالم تاریکی (الاظله) و عالم ذرات (الذر) دیده بود بازگفت / امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) آنچه را در عالم میثاق دیده بود باز گفت / امامان (علیهم السلام) آنچه را در عالم میثاق دیده بودند باز گفتند / فرشتگان به دیدار امامان (علیهم السلام) می روند و اخبار را برای ایشان می برند / اجنه به دیدار امامان (علیهم السلام) می روند و مسائل دینی خود را از آنها می آموزند / امامان (علیهم السلام) خزانه دار علم غیب الهی در آسمان ها و زمین هستند / ملکوت آسمان ها و زمین به امامان (علیهم السلام) عرضه شده است و آنان مافوق عرش را رؤیت می کنند / امامان (علیهم السلام) به کل علم فرشتگان، پیامبران و امور دو عالم آگاه هستند.

 

 

جـزء ۳

 

امامان (علیهم السلام) وارثان علم آدم (علیه اللسلام) و همۀ علما هستند / علما علم را از یکدیگر به ارث می برند و به این ترتیب، علم هرگز از میان نمی رود / امامان (علیهم السلام) وارثان علم پیامبران اولی العزم و سایر پیامبران هستند؛ ایشان از اخبار بلایا و منایا و همچنین از انساب قوم عرب آگاهند / امور به کلی بر آنها آشکار شده است / امامان (علیهم السلام) از امور آسمان ها و زمین، بهشت و دوزخ، گذشته و آینده تا روز قیامت آگاهند / امامان (علیهم السلام) در شب جمعه از «علم مستفاد» آگاه می شوند /احکام امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) بر اساس تورات، انجیل، زبور و قرآن / آنچه از کتب اولیه (کتب الاولین)، تورات، انجیل، زبور و صحف ابراهیم نزد امامان (علیهم السلام) است / چگونه خاندان «الواح» به دست امامان (علیهم السلام) رسید / امامان (علیهم السلام) «صحیفه جامعه» را که پیامبر (صلی الله علیه وآله) املا نمود و علی (علیه اللسلام) به خط خود نوشت، در اختیار دارند / باب دیگر دربارۀ کتب (امامان (علیهم السلام)) / امامان (علیهم السلام) کتاب جفر، کتاب جامعه و مصحف فاطمه (علیهم السلام) را در اختیار دارند.

 

 

جـزء ۴

 

امامان (علیهم السلام) کتب پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امیر المؤمنین (علیه اللسلام) را در اختیار دارند / کتاب تاریخ و وقایع جهان در اختیار امامان (علیهم السلام) است / امامان (علیهم السلام) فهرست اسامی شیعیان و اسامی پدران آنها را در اختیار دارند / سلاح محمد (صلی الله علیه وآله) و «آیات» پیامبران مانند عصا و خاتم سلیمان، الواح و صندوق (تابوت) موسی و پیراهن آدم در اختیار امامان (علیهم السلام) است / کتاب اسامی اهل بهشت و اهل دوزخ در اختیار امامان (علیهم السلام) است / نسخۀ کامل قرآن فقط در اختیار امامان (علیهم السلام) است / امامان (علیهم السلام) صاحب علم تفسیر ظاهری (تفسیر) و برداشت باطنی (تأویل) قرآن هستند / علی (علیه اللسلام) از هر آنچه در تمام شرایط به پیامبر (صلی الله علیه وآله) وحی شده بود آگاه بود و سایر امامان (علیهم السلام) نیز از آن آگاه هستند / امامان (علیهم السلام) ارکان زمین، حجت بالغه و فصل الخطاب هستند / امامان (علیهم السلام) طبق مَثَل قرآنی، در علم پایدار و استوارند (راسخون فی العلم) / علم در سینه امامان (علیهم السلام) ثبت شده است / اسم اعظم خداوند به امامان (علیهم السلام) اعطا شده است.

 

 

جـزء ۵

 

اسم اعظم خداوند و علم کتاب / باب دیگر دربارۀ اسم اعظم و قدرت های معجزه آسای آن / آنچه امامان (علیهم السلام) در شب قدر در می یابند / پیامبر (صلی الله علیه وآله) همۀ زبان ها را می ‌‌خواند و می نوشت / از میان امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) و پیامبران اولی العزم، کدام یک اعلم بود ؟ / برتری امامان (علیهم السلام) بر موسی و خضر / امامان (علیهم السلام) اصوات آسمانی را می شنوند و صورت های عظیم تر از صورت جبرئیل و میکائیل را می بینند / صورت هایی که جبرئیل، میکائیل و ملک الموت برای دیدار امامان (علیهم السلام) اختیار می کنند / دربارۀ «معضلاتی» که قرآن و سنت در موردشان سکوت کرده اند، امامان (علیهم السلام) مورد «الهام» قرار می گرفتند / امامان (علیهم السلام) از اسرار ضمیر و حدیث نفس (انسان ها) آگاهند / امام (علیه اللسلام) حتی از راه دور از آنچه شیعیان می کنند و از آنچه در ضمیر آنها می گذرد آگاه است / قدرت فوق طبیعی که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) عطا نمود / امام (علیه اللسلام) پیش از آنکه کسی وارد منزلش بشود، از آمدن او خبر دارد / امامان (علیهم السلام) احکام خود را بر اساس قانون فرزندان داوود (علیه اللسلام) صادر می کنند / امامان (علیهم السلام) حتی از راه دور از احوال شیعیان خود آگاه هستند / امامان (علیهم السلام) از آنچه شیعیان از آنها پنهان کنند و حتی از سرنوشت آنها آگاهند.

 

 

جـزء ۶

 

امامان (علیهم السلام) دلیل و زمان مرگ شیعیان شان را می دانند / امامان (علیهم السلام) از بلایا و منایا، انساب قوم عرب و فصل الخطاب آگاهند / به اذن الهی، امامان (علیهم السلام) مردگان را زنده می کنند و کران و جذامیان را شفا می دهند / باب دیگر در زنده کردن مردگان به اذن الهی / امامان (علیهم السلام) از مردگان دیدار می کنند و مردگان نیز با آنها ملاقات می کنند / وصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به امیرالمؤمنین (علیه اللسلام)، پس از وفاتش / امامان (علیهم السلام) می توانند دشمنانشان را پس از مرگشان ملاقات کنند / امامان از صداقت (ایمان) یا نفاق مخاطبان خود آگاهند / امامان (علیهم السلام) از خیر و شر و حب و بغض افراد نسبت به خود آگاهند / پیامبر (صلی الله علیه وآله) همۀ علوم غیبی را به علی (علیه اللسلام) آموخت و او را در علم خود (و نه در نبوتش) شریک کرد / ماجرای دو میوۀ درخت انار / امامان (علیهم السلام) وارثان علوم غیب و سرّی هستند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به علی (علیه اللسلام) آموخت / امامان از باروری یا بی حاصلی زمین ها و از هدایت و گمراهی انسان ها آگاهند / امامان (علیهم السلام) اصول علم را از پیامبر (صلی الله علیه وآله) به ارث برده اند و هیچ چیز را بر اساس نظر شخصی خود (رأی) ابراز نمی کنند / امامان (علیهم السلام) هر آنچه را که در قرآن و سنت آمده است می دانند؛ هرگز بر اساس رأی شخصی خود ابراز عقیده نمی کنند و اجازه این کار را به شیعیان خود نیز نمی دهند / ابوابی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) آموخت / حروفی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) آموخت / کلمه ای که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) آموخت.

 

 

جـزء ۷

 

حدیثی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به علی (علیه اللسلام) آموخت / وقتی امام (علیه اللسلام) اراده کند بداند، می داند / الهام به امامان (علیهم السلام) از طریق قلب و پردۀ گوش («نکت قلب» و «نقر اذن») / سه علم امامان (علیهم السلام) / امام (علیه اللسلام) با «محَدَّثین» و «مفَهَّمین» سخن می گوید / باب دیگر دربارۀ «محَدَّث» / آنچه امام (علیه اللسلام) به عنوان در مقام «محَدَّث»، روز به روز و ساعت به ساعت از آن آگاه می شود / وراثت علم پیامبر (صلی الله علیه وآله) و علی بن ابی طالب (علیه اللسلام) از طریق قلب و پردۀ گوش («نکت قلب» و «نقر اذن») / کلام امامان (علیهم السلام) هفتاد وجه دارد / امامان (علیهم السلام) از زیادی و نقصان حقیقت و دروغ بر روی زمین آگاهند / امامان (علیهم السلام) همۀ زبان ها را می دانند / امامان (علیهم السلام) می توانند کتب همۀ پیامبران پیشین را به زبان های قدیم بخوانند / امامان (علیهم السلام) زبان پرندگان را می دانند / امامان (علیهم السلام) زبان بهائم را می دانند / امامان (علیهم السلام) زبان موجودات مسخ شده را می دانند / امامان (علیهم السلام) از «متوسمون» آگاهند / امام (علیه اللسلام) نیازی به تأیید و شناسایی دیگران ندارد / آنچه پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مورد امامان (علیهم السلام) به عامۀ مردم گفت / کسانی در میان پیشینیان که امامان (علیهم السلام) شبیه آنها بودند.

 

 

جـزء ۸

 

تفاوت میان انبیاء، رسل و امامان (علیهم السلام) / امامان (علیهم السلام) خزاین زمین را در اختیار دارند / امامان (علیهم السلام) اسرار الهی را می دانند و آنها را به یکدیگر منتقل می کنند / آنچه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) تفویض شد / پیامبر (صلی الله علیه وآله) آنچه را که به او تفویض شده بود به امامان (علیهم السلام) تفویض نمود / دربارۀ آنچه که در قرآن و سنت نیامده است، امامان (علیهم السلام) از «توفیق الهی» برخوردارند / «معضلاتی» که در قرآن و سنت به آنها اشاره نشده است / امام (علیه اللسلام) دوستان و دشمنان را با نظر کردن به چهرۀ آنها و با نگریستن به گِلی که از آن سرشته شده اند شناسایی می کند / علم امامان (علیهم السلام) شب و روز افزایش می یابد، وگرنه علم از میان می رود / امامان (علیهم السلام) از آنچه دور از آنها روی می دهد آگاهند / امامان (علیهم السلام) قدرت جابجایی (سیر) بر روی زمین را دارند / امامان (علیهم السلام) قادرند اصحاب خود را روی زمین از جایی به جای دیگر بفرستند (سیر) / باب دیگر دربارۀ قدرت هایی که خداوند به امامان (علیهم السلام) اعطا نمود / امیر المؤمنین (علیه اللسلام) و قدرت او برای سیر در ابرها و عروج به آسمان ها / خداوند در طائف از طریق جبرئیل امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) را خطاب قرار داد / پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «من بین شما دو چیز گرانبها (ثقلین) را به یادگار می گذارم: کتاب خدا و خاندانم» / امیرالمؤمنین (علیه اللسلام) تقسیم کنندۀ (قسیم) اهل بهشت و اهل دوزخ است.

 

 

جـزء ۹

 

قدرت «بصر» امامان (علیهم السلام) حتی در زمان خواب / قدرت خواندن افکار / هر امام (علیه اللسلام) آنچه را که آموخته است به جانشینش می آموزد و پنج چیز دیگر را بر آن می افزاید / اعمال (انسان ها) به پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) عرضه می شود / اعمال (انسان ها) به امامان زنده و درگذشته عرضه می شود / باب دیگر دربارۀ عرضۀ اعمال (انسان ها) به امامان زنده / عرضۀ اعمال به امامان (علیهم السلام) به واسطۀ «ستون نور» / مناره ای از نور در مکانی که امام (علیه اللسلام) حضور دارد قرار دارد و بواسطۀ آن امام (علیه اللسلام) آنچه را در مکان های دیگر روی می دهد می بیند / باب دیگر دربارۀ «ستون نور» در لحظۀ ولادت امام (علیه اللسلام) / حدیث نبوی: «حیات و ممات من هر دو مایۀ خیر برای شما هستند» / ارواح انبیا، اوصیا و مؤمنان و ذکر ارواح خمسۀ آل محمد (علیهم السلام) / هرگاه که امامان (علیهم السلام) نیاز داشته باشند، روح القدس بر آنها نازل می شود / «روح» که در قرآن از آن یاد شده است بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) نازل می شود و آنان را از امور آگاه می سازد / پیشوای عالم و مؤمن یا از طریق کتبی که در اختیار دارد، یا از طریق آنچه آموخته است، یا از طریق اخباری که «روح» به او می رساند از علوم غیبی آگاه می شود / باب دیگری دربارۀ «روح» / تفاوت میان «روح» و ملائکه / امام (علیه اللسلام) پیشاپیش از زمان وفات خود خبر دارد / زمانی که امام (علیه اللسلام) می فهمد که به امامت رسیده است / پیش از رحلت، پیامبر (صلی الله علیه وآله) اسم اعظم خداوند، میراث نبوت و میراث علوم غیبی را به علی (علیه اللسلام) سپرد.

 

 

جـزء ۱۰

 

امامان (علیهم السلام) از «عهد» پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مورد وارثانش آگاهند / درست پیش از وفات و به یمن الهام الهی، امامان (علیهم السلام) آگاه می شوند که باید چه شخصی را به عنوان جانشین خود تعیین نمایند / آنچه امام حاضر به امام جانشین خود می سپارد / زمانی که امام جدید میراث امامت را از امام پیشین کسب می کند / علم بعضی امامان (علیهم السلام) از امامان دیگر بیشتر است؛ ولی دربارۀ حلال و حرام علم همۀ آنها یکسان است / آنچه نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) یکسان است / امامان (علیهم السلام)از زمان وفات خود آگاهند / زمین نمی تواند خالی از وجود امام (علیه اللسلام) بماند / اگر بر روی زمین دو شخص باقی مانده باشند، یکی از آنها امام (علیه اللسلام) است / اگر زمین خالی از وجود امام (علیه اللسلام) باشد، نابود خواهد شد / مخلوقات آنسوی مشرق و مغرب امامان (علیهم السلام) را می شناسند، به دیدار آنها می شتابند و از دشمنان آنها تبری می جویند / امامان (علیهم السلام) قادرند، اگر اراده کنند، مهر و دوستی حاکمان را برانگیزند / امامان (علیهم السلام) اهل بهشت و دوزخ را می شناسند / موجودات بی جان (غیر الحیوانات) با امامان (علیهم السلام) سخن می گویند / باب دیگر دربارۀ قدرت های معجزه آسای امامان (علیهم السلام) (اعاجیب) / هر حقیقتی که در علمِ عامۀ مردم (الناس؛ در اینجا یعنی اهل سنت) وجود داشته باشد ناشی از آموزه های امامان (علیهم السلام) است؛ ولی هر آنچه بر آمده از رأی شخصی و قیاس باشد باطل و ناشی از دروغگویی عوام است / «تسلیم» در مقابل امامان (علیهم السلام) / سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) در باب خودشان و رد اهل غلوّ که از روی جهالت از درک معنای عمیق این سخنان محروم ماندند / دربارۀ کسانی که آموزه های احادیث را رد کردند، بی آنکه آنها را درک کنند.

  


پی نوشت ها :

[۱].  Le (علیه اللسلام)uide Divin Dans le shiism Ori(علیه اللسلام)inel  این کتاب  با عنوان « The Divine (علیه اللسلام)uide in Early Shi` ism» به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است.

[۲].  حسن بن علی بن داوود حلّی (وفات پس از سال ۷۰۷ ﻫ ، ۱۳۰۷ م، تاریخ پایان نگارش کتاب «رجال») : کتاب الرجال، تهران، ۱۹۶۴ م.

[۳].  محمد بن علی اردبیلی : جامع الرواه، قم، ۱۳۳۱ خورشیدی(۱۹۵۳ م).

[۴].   کتاب المحاسن اثر ابو جعفر برقی (م۲۷۴ یا ۲۸۰ ﻫ ، ۸۸۷ یا ۸۹۳ م) منطقاً قدیمی تر از بصائر است و بیشتر اثری ادبی است تا رساله ا ی دینی. در این کتاب، امام شناسی موضوع اصلی نیست. ر.ک: الحسینی المحدث، تهران، ۱۳۷۰ ﻫ ، ۱۹۵۰ م. همچنین ر.ک: ـ (عجل الله تعالی فرجه). Sez(علیه اللسلام)in, (علیه اللسلام)AZ, I/538, n° ۲۸

     در ادامه باز هم درباره ابوجعفر برقی سخن خواهیم گفت.

[۵].  چاپ سنگی، ایران، ۱۲۸۵ ﻫ ، ۱۸۶۸ م (همراه با «نفس الرحمان فی فضائل سلمان» اثر حسین بن محمد نوری طبرسی)؛ نسخه ی میرزا محسن کوچه باغی، تبریز، (مقدمه ی ناشر به تاریخ ۱۳۸۰ ﻫ ، ۱۹۶۰ م است و یادداشت پایانی ناشر به تاریخ ۱۳۸۱ ﻫ می باشد). نسخه ی عکس برداری شده ی این اثر در هزار نسخه در سال ۱۳۶۲ خورشیدی (۱۹۸۳ م) در تهران منتشر شد.  ظاهراً کوچه باغی که آگاهی دقیقی از نسخه ﻫای خطی نداشت، از نسخه ی چاپ سنگی استفاده کرد و از «دروس» بحار الانوار علامه مجلسی (وفات ۱۱۱۱ ﻫ ، ۱۶۹۹ م) بهره گرفت.

[۶]     ۶شیخ طوسی : فهرست کتب شیعه، (چاپ S(صلی الله علیه وآله)ren(علیه اللسلام)er) چاپ مجدد در مشهد، ۱۹۷۲، ص۱۴۴ـ۱۴۳؛ شیخ طوسی : رجال، نجف، ۱۳۸۰ ﻫ (۱۹۶۱ م)، ص۴۳۶، شماره ۱۶٫

[۷].  نجاشی، احمد بن علی، الرجال، بمبئی، ۱۳۱۷ ﻫ (۱۸۹۹ م)، ص۲۱۵ و ۲۷۴٫

[۸].  طوسی، محمد بن حسن، فهرست/۱۴۳؛ نجاشی، احمد بن علی، الرجال/۲۶۲؛ ابن ندیم،  فهرست/۲۷۹٫

[۹].  پیشتر به آثار نجاشی، شیخ طوسی، ابن داوود و مقدس اردبیلی (دو مؤلف اخیر دو تذکره برای صفّار نوشته اند) اشاره شد؛ همچنین ر.ک: مامقانی، تنقیه المقال، ۳/۱۰۳؛ مدرس، ریحانه الادب، ۳/۴۵۳؛ تهرانی، آقا بزرگ،  الذریعه إلی تصانیف الشیعه، ۳/۱۲۵ـ۱۲۴؛ برای سایر منابع تذکره نویسی شیعه ر.ک: مقدمه کوچه باغی/۱۰ـ ۹ و برای منابع غیر شیعه ر.ک: بغدادی، اسماعیل پاشا، هدایه العارفین و أسماء المؤلفین، ۲/۲۴؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ۹/۲۰۸٫

ـ R. Strothmann, Die Zwöl(عجل الله تعالی فرجه)erـ Schia, Lei(صلی الله علیه وآله)zi(علیه اللسلام), ۱۹۲۶, ۱۰۱٫

ـ (علیهم السلام)rockelmann, (علیه اللسلام)AL, S I/319.

ـ (عجل الله تعالی فرجه). Sez(علیه اللسلام)in, (علیه اللسلام)AS, I/538, n° ۲۹٫

      (در اثر اخیر، ارجاع به فهرست ابن ندیم به خطا صورت گرفته است؛ زیرا در این منبع اشاره ای به صفّار قمی نشده است).

[۱۰].  برخلاف سنت های اعتقادی، سنت های فقهی امامیّه تفاوت چندانی با سنت های فقهی محدثین سنی ندارند؛ ر.ک:

ـ Y. Linant de (علیهم السلام)elle(عجل الله تعالی فرجه)onds, « Le droit imâmite » in Le shi’isme imâmite, Colloque de Stras(علیهم السلام)our(علیه اللسلام) [۶ـ۹ Mai 1968], (صلی الله علیه وآله)aris, 1971, (صلی الله علیه وآله)(صلی الله علیه وآله). ۱۸۳ـ۹۹, surtout 185.

      شیخ طوسی فهرست مجموعه های فقهی صفّار قمی را ارائه نمی کند و به ذکر این نکته بسنده می کند که صفّار جزواتی را به سبک حسین بن سعید فراهم آورده بود. بنابر کتاب رجال شیخ طوسی، حسین بن سعید بن احمد اهوازی، از صحابه امامان هشتم، نهم و دهم بود. وی مؤلف حدود سی مجموعه فقهی بوده که بعدها صفّار قمی عناوین آنها را کمابیش بدون تغییر برای آثار خود اقتباس نمود. (در مورد حسین بن سعید و تواریخ مربوط به او ر.ک: مامقانی، تنقیه المقال، ۱/۳۲۸ ـ ۳۳۰).    

[۱۱].  در مورد تفاوت بین «مؤمن» (فرد معتقد به باطن دین) و «مسلم» (مسلمان عادی معتقد به ظاهر دین)، ر.ک: امیرمعزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه.

[۱۲].  این عنوان در اکثر نسخ خطی مندرج در این منابع قید شده است:

ـ (علیهم السلام)rockelmann, (علیه اللسلام)AL, S I/319.

ـ (عجل الله تعالی فرجه). Sez(علیه اللسلام)in, (علیه اللسلام)AS, I/538, n° ۲۹٫

[۱۳].  نباید این اثر را با کتابی به همین نام اثر سعد بن عبدالله اشعری (یکی از شاگردان صفّار قمی؛ م۲۹۹ یا ۳۰۱ش) اشتباه گرفت. سعد بن عبدالله اشعری صاحب اثر معروف المقالات و الفرق است. حسن بن سلیمان حلّی خلاصه ای از این اثر را فراهم آورده است (مختصر بصائر الدرجات). بر اساس رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی، بصائر (اثر سعد بن عبدالله اشعری) کتابی در باب مناقب اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بوده است؛ حال آنکه در خلاصه ای که حلّی از آن ارائه کرده است، موضوعات دیگری نیز به چشم می خورند. به  نظر تهرانی (الذریعه، ۲۰/۱۸۳ـ۱۸۲)، حلّی برای تألیف مختصر بصائر الدرجات، به جز کتاب سعد بن عبدالله اشعری، از بصائر صفّار قمی، کتاب سلیم بن قیص، الغیبه شیخ طوسی، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، التنزیل و التحریف سیاری، العمده ابن بطریق، البشاره ابن طاووس و برخی دیگر از آثار استفاده کرده است.   

[۱۴].  در صفحه نخست این نسخه جدید، عنوان دیگری نیز برای این اثر قید شده است: کتاب بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد؛ به این ترتیب، واژه «علوم» (مهمترین واژه در عنوان اثر) حذف شده است.

[۱۵].  در خاتمه مقاله حاضر، فهرست کامل مندرجات بصائر ارائه شده است.

[۱۶].  ر.ک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش های الف ۱ و الف ۲٫ در این کتاب، همه  منابع قدیمی و آثار جدید در این زمینه معرفی شده اند.

[۱۷].  علی بن حسین بن موسی بن بابویه (م۳۲۹ق، ۹۴۱ م) ـ پیشوای دینی معتبر و محترم شهر قم و صاحب رسالات متعدد ـ در دوران غیبت کبری می زیست. او از نزدیک با دو نایب آخر امام غایب (عجل الله تعالی فرجه) آشنایی داشت (برای پرهیز از طولانی شدن ر.ک: آثار نجاشی، شیخ طوسی، علامه حلّی، مقدس اردبیلی و مامقانی که در منابع همین مقاله ذکر شده اند؛ همچنین ر.ک: بحرانی، سلیمان، فهرست البابویه و علماء البحرین/۳۷ و ۴۱).  

[۱۸].  نک: پی نوشت شماره ۱۳٫

[۱۹].  ابو جعفر محمد بن جعفر بن بطا المؤدب، پیشوای دینی برجسته در شهر قم در اوایل قرن سوم هجری قمری (قرن ۹ م). برای مباحث مربوط به اعتبار و توثیق او ر.ک: مامقانی، الرجال.

[۲۰].  ر.ک: پی نوشت شماره ۸  همین مقاله.

[۲۱].  ابو جعفر محمد بن یحیی عطار اشعری قمی، پیشوای دینی و راوی بی بدیل حدیث و عضو خاندان قدرتمند اشعری در شهر قم. شیخ کلینی به کرّات از او نقل قول کرده است. او با استناد به صفّار قمی احادیثی را روایت کرده است؛ اما در ادامه خواهیم دید که صفّار قمی نیز از او به عنوان راوی مستقیم حدیث یاد کرده است.

[۲۲].  به عنوان مثال: شیخ طوسی در استبصار، علامه حلّی در شرایع یا حرّ عاملی در وسائل الشیعه.

[۲۳].  مامقانی، تنقیه المقال، ۳/۱۰۳٫

[۲۴].  نک: امیرمعزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه.

[۲۵].  این بی نظمی ها، هم در نسخه های چاپی و هم در نسخه های خطی ای که در اختیار نگارنده است، به چشم می خورند.  

[۲۶].  صفار قمی،  بصائرالدرجات/۵۶، ۱۱۴،۱۳۲، ۱۶۲، ۲۱۲، ۲۶۲، ۲۸۸، ۳۱۳، ۳۳۳، ۳۶۸، ۴۱۸ و۴۷۰٫  

[۲۷].  بر اساس رجال امامیّه، دو شخص که هردو «حمزه بن قاسم» نام داشتند، معاصر صفّار قمی بودند: اولی در سال ۳۳۹ق  در قید حیات بوده است و دومی مخبر مستقیم سعد بن عبدالله اشعری بوده است. هر دو نفر از نوادگان ابوالفضل العباس (علیه اللسلام) ـ فرزند علی بن ابیطالب (علیه اللسلام) ـ بودند؛ اما نام اولی «حمزه بن قاسم بن علی أبو علا» (نه ابوالقاسم) و نام دومی «حمزه بن قاسم بن محمد» بوده است.  

[۲۸].  پی نوشت شماره ۲۱٫

[۲۹].  ظاهراً نسخه چاپ شده بصائر همان نسخه طویل است. آقا بزرگ تهرانی می گوید که چندین نسخه از این کتاب را دیده و تأکید می کند که نسخه چاپ سنگی سال ۱۲۸۵ق  با نسخه طولانی و کامل مطابقت داشته است (تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه إلی تصانیف الشیعه، ۳/۱۲۵). همچنین در این نسخه، عبارت «کبری» در عنوان کتاب آمده است؛ مانند نسخه تبریز که از روی اولی به طبع رسیده است (اما عبارت «کبری» نه روی جلد؛ بلکه در صفحه نخست کتاب آورده شده است). عنوان نسخه خطی  مشهد (۱۶۲۹) کتاب بصائر الدرجات الکبیر است. ظاهراً امروز، اثری از نسخه کوتاه در دست نیست. شیخ طوسی در فهرست (ص ۱۴۳) از متمم بصائر یاد می کند و حرّ عاملی (م۱۱۰۴ق) در میان منابع وسائل، از دو نسخه کوتاه و بلند بصائر نام برده است. اما در ابتدای قرن حاضر، آقا بزرگ تهرانی ـ کارشناس بی بدیل نسخ خطی شیعه ـ این پرسش را مطرح می کند که آیا نسخه های خطی ناقص تری که او دیده بود، همان نسخه کوتاه است یا خیر؟ (الذریعه، همان) بنابر این، این دانشمند بزرگ شیعه نسخه ای را که بتوان آن را قطعاً نسخه  کوتاه بصائر دانست، ندیده بود.    

[۳۰].  در مورد این شخصیت ها ر.ک: آثار نجاشی، شیخ طوسی، علامه حلّی، مقدس اردبیلی و مامقانی (پی نوشت شماره ۱۷ همین مقاله).

[۳۱].  منظور من از متون قدیمی مرتبط با امام قائم (عجل الله تعالی فرجه) به طور خاص اصول کافی، و کتاب الحجه است.

[۳۲].  ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه؛ این اثر به امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه)، سرنوشت او، غیبت و رجعتش اختصاص دارد.

[۳۳].  نعمانی، الغیبه؛ ابن عیّاش جوهری، منتخب الاثر فی النص علی عدد الائمه الاثنی عشر.

[۳۴].  در این زمینه، نک:

ـ I. (عجل الله تعالی فرجه)reidlander : Die Messiasidee im Islam, (عجل الله تعالی فرجه)rank(عجل الله تعالی فرجه)ort, 1903

ـ Macdonald, Madelun(علیه اللسلام) : Mahdî, EI 1ـ۲

ـ A. A. Sachedina : Islamic Messianism : the idea o(عجل الله تعالی فرجه) the Mahdî in Twelver Shi’ism; New York, Al(علیهم السلام)any, 1981

ـ J. O. (علیهم السلام)lich(عجل الله تعالی فرجه)eldt : Early Mahdism. (صلی الله علیه وآله)olitics and Reli(علیه اللسلام)ion in the (عجل الله تعالی فرجه)ormative (صلی الله علیه وآله)eriod o(عجل الله تعالی فرجه) Islam, Leiden, 1985.

[35].  سلیم بن قیس هلالی، از یاران امام اول (علیه اللسلام)، در اثری به نام کتاب (که منسوب به اوست) (ر.ک: نعمانی، الغیبه/۶۲)، فهرست کامل اسامی دوازده امام را ارائه کرده است (ر.ک: کتاب سلیم بن قیس/۱۸ و ۳۴) ؛ ولی اصالت این اثر حتی از سوی عالمان امامیّه مورد تردید است (ر.ک: حلی، حسن بن علی، خلاصه الاقوال/۵۳).

[۳۶].   نجاشی، احمد بن علی، الرجال/۱۲ و ۱۹؛ طوسی، محمد بن حسن، فهرست/۱۴؛ ابن داوود، رجال/۱۵ و ۴۱۶٫

[۳۷].   نجاشی، احمد بن علی، الرجال/۳۹٫

[۳۸].   در مورد این کتاب ر.ک: مدیر شانه چی، «کتب اربعه حدیث شیعه»، نامه آستان قدس، شماره های ۱ و ۲ (سری جدید)/۳۸؛ همچنین ر.ک: E. Kohl(علیهم السلام)er(علیه اللسلام), « Alـ usûl alـ ar(علیهم السلام)a’umi’a, JSAI, 10 (1987), 128ـ ۱۶۶ ((علیهم السلام)elie(عجل الله تعالی فرجه) and Law in Imâmî Shî’ism, (صلی الله علیه وآله)artie VII)

[39].  تهرانی، آقا بزرگ، همان/۷۶؛ در مورد پدر این مؤلف ر.ک: کاشانی، معارف اخبار الرجال/۲۸۹ـ۲۸۸٫

[۴۰].   اصول الاربعه/۱۰٫

[۴۱].  در مورد این حدیث ر.ک: ابن بابویه، کمال الدین/۴۲۴؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه/۱۴۸؛ مسعودی،  اثبات الوصیه/۲۶۲ ؛ مفید، محمد بن محمد، الفصول العشره فی الغیبه/۱۳۵؛ طبری، ابن رستم، دلائل الامامه/۲۲۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابو طالب، ۳/۵۳۳ و ۴/۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۱/۲۳۸ـ۲۳۶ و ۳۳۵٫

[۴۲].  ر.ک:

E. Kohl(علیهم السلام)er(علیه اللسلام) : « (عجل الله تعالی فرجه)rom Imâmiyya to Ithnâـashariyya », (علیهم السلام)SOAS, 39 (1976), 521ـ۵۳۴ ((علیهم السلام)elie(عجل الله تعالی فرجه) and Law …, (صلی الله علیه وآله)artie XIV)

[43].  کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۲/۱۲۶؛ نعمانی، الغیبه/۳۱۳٫

[۴۴].  نعمانی، الغیبه/۲۱۷٫ نگارش نام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) به صورت حروف جدا از هم (م ح ‌‌‌م د = محمد) ظاهراً بیانگر گذار به مرحله دوم است (ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۲/۱۱۹؛ الروضه من الکافی، ۱/۱۰۲ و ۲/۷۶؛ ابن بابویه، کمال الدین، ۲/۴۳۰  و۴۴۶٫   

[۴۵].  ابن عیّاش جوهری، منتخب الأثر فی النص علی عدد الأئمه الإثنی عشر/۹٫ در مورد «علم مکنون» و «علم مبذول» ر.ک: صفّار قمی، بصائر/۱۱۲ـ ۱۰۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی ۱/۳۷۶ـ ۳۷۵٫ برای اطلاعات جامع تر ر.ک: امیرمعزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش ۴٫

[۴۶].   البرقی، المحاسن/۳ ـ ۱۵؛ همچنین ر.ک:

E. Kohl(علیهم السلام)er(علیه اللسلام) : « (عجل الله تعالی فرجه)rom Imâmiyya to Ithnâـashariyya », (صلی الله علیه وآله). ۵۲۳٫

      چند دهه پس از این تاریخ، ابن بابویه در اثر خود به نام الخصال، احادیث متعددی را نقل می کند مبنی بر اینکه امامان (علیهم السلام) دوازده تن بودند (ابن بابویه، الخصال، ۲/۳۲۹ـ۲۶۴٫

[۴۷].   کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۲/۱۹۱ و۴۷۵؛ نعمانی، الغیبه،/۶۰، ۲۳۹ – ۲۴۰، ۲۴۲ و ۲۹۴؛ ابن بابویه، کمال الدین، ۱/۱۲، ۲۵ ـ ۲۶، ۲۲۱، ۲۴۱، ۲۵۹، ۲۸۸، ۲۹۶ ـ ۲۹۷، ۲۹۹، ۳۳۰ و ۲/۳۳۴، ۳۳۹، ۳۶۱، ۳۸۶، ۳۸۸، ۶۵۵ و ۶۷۰٫

[۴۸].  صفار، محمد بن حسن، بصائر/۲۴، ۲۸، ۷۰، ۷۷ ـ ۷۸، ۱۵۵، ۱۷۵، ۱۷۶، ۱۸۳ ـ ۱۸۴، ۱۸۹، ۱۹۳، ۲۵۹، ۲۶۲، ۳۱۱، ۳۵۶، ۴۷۸، ۴۸۴، ۴۹۱ و۵۱۰٫

[۴۹].    درباره«تبدید العلم» ر.ک: امیرمعزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه؛ درباره این پنج حدیث ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر/۲۸۰، ۳۱۹، ۳۲۰ و ۳۷۲٫ این احادیث مورد غفلت کلبرگ قرار گرفته اند که مدعی است صفّار قمی هیچ حدیثی در مورد غیبت و اینکه امامان (علیهم السلام) دوازده تن بودند، روایت نکرده است:

E. Kohl(علیهم السلام)er(علیه اللسلام) : « (عجل الله تعالی فرجه)rom Imâmiyya to Ithnâـashariyya », (صلی الله علیه وآله). ۵۲۳٫

     این امر نشان می دهد که روش تبدید العلم روشی بسیار کارآمد بوده و هست. اما می توان تصور نمود که منظور این دانشمند اسرائیلی این بوده است که حدیثی که حاوی اسامی دوازده امام (علیهم السلام) باشد روایت نشده است. در حقیقت، قدیمی ترین اثر معتبری که فهرست کامل اسامی دوازده امام (علیهم السلام) در آن ذکر شده باشد، ظاهراً  تفسیر، اثر علی بن ابراهیم قمی (م۳۰۷ق) است که چند سال پس از آغاز غیبت صغری ـ و پیش از تصنیف اصول کافی شیخ کلینی ـ به رشته تحریر در آمده است (ر.ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ۲/۴۴).

[۵۰].  برای نمونه ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۲/۱۶۳ ـ ۱۶۵، ۱۹۰، ۱۹۵ ـ ۱۹۶، ۴۷۰ و ۴۸۳؛ نعمانی، الغیبه/۲۸۶ و ۲۹۳؛ ابن بابویه، کمال الدین، ۱/۱۳۶، ۲۱۱، ۲۶۲، ۲۸۶، ۲۸۸ ـ ۲۸۹، ۳۳۰ و ۲/۳۳۵، ۳۴۴، ۳۴۶، ۳۴۸ ـ ۳۵۰، ۳۷۰، ۵۲۳، ۶۴۵، ۶۴۹ و ۶۷۱ ـ ۶۷۲٫

[۵۱]۱٫  ر.ک:

J. M. Hussain : The occultation o(عجل الله تعالی فرجه) the twel(عجل الله تعالی فرجه)th imam. A historical (علیهم السلام)ack(علیه اللسلام)round, Londres, 1982, (صلی الله علیه وآله)artie 2.1.1

    همچنین ر.ک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش ۱ـ۴٫

[۵۲].  مثلاً «علم» واژها ی کلیدی در کل کتاب بصائر الدرجات است؛ زیرا این کتاب در واقع نوعی تک نگاری درباره علم امامان (علیهم السلام) و جنبه های مختلف آن است. بدیهی است که همانند محافل اهل سنت در همان دوران، در میان امامیّه نیز واژه علم، به معنی علوم دینی ـ به ویژه قرآن و حدیث ـ به کار برده می شد؛ اما وقتی به مطالب و اسناد قدیمی سنت «باطنی غیر عقلی» رجوع می کنیم، درمی یابیم که منظور امامان (علیهم السلام) از علم، دانش های باطنی، غیبی و رمزی بوده است که اساس و بنیان علوم دینی را تشکیل می دادند (در این زمینه ر.ک: امیرمعزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش ۲ـ۳ و «تأملی بر تحول تشیع اثنی عشری؛ سنت ها و ایدئولوژی سازی ها؛ دربازگشت به متون اولیه؛ میان واقعیت و جنبه های تاریخی»، مجموعه اسناد همایش کولِژ دو فرانس و دانشگاه عبری اورشلیم. همچنین ر.ک:

E. Kohl(علیهم السلام)er(علیه اللسلام) : « Imam and Community in the (صلی الله علیه وآله)reـ(علیه اللسلام)hay(علیهم السلام)a (صلی الله علیه وآله)eriod », Authority and (صلی الله علیه وآله)olitical Culture in Shi’ism, éd. S.A. Arjomand, New York, 1988. ((علیهم السلام)elie(عجل الله تعالی فرجه) and Law …, (صلی الله علیه وآله)artie XIII)

      در جریان اولیه امامیّه، علم می توانست معنای «علم غیب» یا «علم سرّی» نیز داشته باشد. نخستین حدیث در بصائر ـ که کتاب با آن آغاز می شود ـ حدیث معروف پیامبر (صلی الله علیه وآله) است که فرمود: «طلب علم فریضه دینی همه مسلمانان است». در سطح نخست، این حدیث احتمالاً مربوط به عوام و حتی سنی هایی است که در برخی مجالس امامان (علیهم السلام) شرکت می جستند؛ اما در سطح بالاتر ـ که ویژه امامیّه است ـ منظور از علم، علومی است که جستجو و طلب آن برای همه مسلمانان واجب نیست؛ زیرا شامل علوم غیبی و سرّی است که بنابر استدلال امامان (علیهم السلام) ماهیتاً به گروه اقلیت نخبگان اختصاص دارد. به علاوه، در زبان ویژه امامیّه، بین «مسلم» (مسلمان ظاهری) و مؤمن (مسلمان پیروی امامان (علیهم السلام)) تمایز وجود دارد. در این سطح معنایی، واژه آخر حدیث را نباید «مُسلم» خواند؛ بلکه باید آن را «مُسَلِّم» بخوانیم که دارای کتابت یکسان با واژه نخست است؛ اما واژه اخیر، در قاموس خاص امامیّه، متضمن معنای پیروی از رهبر معنوی یا امام نیز هست. درباره «تسلیم» یا «مُسَلِّم» ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر/۲۵۰؛ کلینی، الکافی، ۲/۲۳۴؛ ابن بابویه، التوحید/۴۵۸٫

     به این ترتیب، حدیث نبوی را می توانیم اینگونه نیز ترجمه کنیم: «طلب علم غیب، فریضه دینی همه پیروان خاص و نخبه است». هدف بقیه کتاب صفّار قمی تبیین همین «فریضه» و جنبه های مختلف آن است. به همین دلیل، نگارنده این سطور، در ترجمه فهرست مطالب کتاب، به این جنبه مهم توجه داشته و در صورت نیاز توضیحاتی را به آن افزوده است، تا زمینه برای تحقیق بعدی فراهم گردد.

 

 فهرست منابع :
ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، قم، غفاری، ۱۴۰۵ق.
ابن بابویه، الخصال، تهران، بینا، ۱۳۳۹ش.
ابن شهر آشوب، مناقب آل أبوطالب، نجف، ۱۹۵۶م.
ابن عیاشی جوهری، منتخب الأثر فی النص علی عدد الأئمه الإثنی عشر، تهران، بینا، ۱۳۴۶ش.
ابن ندیم، فهرست، تهران، تجدد، ۱۹۷۱م.
اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواه، قم، بینا، ۱۳۳۱ق.
اردبیلی، منهاج المقال فی تحقیق أحوال الرجال، تهران، بینا، ۱۳۰۶ش.
امیرمعزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، پاریس، بینا، ۱۹۹۲م.
بحرانی، سلیمان، فهرست البابویه وعلماء البحرین، قم، حسینی، ۱۴۰۴ق.
بغدادی، اسماعیل پاشا، هدایه العارفین وأسماء المؤلفین، استانبول، بینا، ۱۹۵۱م.
تفرشی، نقدالرجال، تهران، بینا، ۱۳۱۸ش.
تهرانی، آقابزرگ، الذریعه إلی تصانیف الشیعه، تهران ـ نجف، ۱۹۶۸م.
حلی، حسن بن علی، الرجال، تهران، بینا، ۱۹۶۴م.
طبری، ابن رستم، دلایل الإمامه، نجف، ۱۳۶۹ق.
طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تبریز، بینا، ۱۳۲۲ش.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، نجف، موسوی زنجانی، ۱۳۸۶ق.
کاشانی، معارف أخبار الرجال، بمبئی، بینا، ۱۳۱۷ق.
کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، دمشق، بینا، ۱۹۵۷م.
مامقانی، تنقیح المقال، تهران، بینا، ۱۳۴۹ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، تهران ـ قم، ۱۹۵۶م.
مدرس، ریحانه الأدب، تبریز، بینا، بیتا.
نجاشی، رجال، بمبئی، بینا، ۱۸۹۹م.
نعمانی، الغیبه، تهران، غفاری، بینا، ۱۳۹۷ق.