«صعصعه بن صوحان‏ بن حجر» از تیره «عبدالقیس» از قبیله «ربیعه» بود که در زمان حضور پیامبر اسلام(ص) مسلمان شد، ولی آن‌حضرت را ندید. او از شیعیان نزدیک امام علی(ع) بود که در پیش حضرتشان جایگاهی ویژه داشت. نقل است که امام صادق(ع) در توصیف ایشان فرمود: «کسی با امام علی(ع) نبود که ایشان را آن‌گونه که شایسته‌اش است‌ بشناسد، مگر صعصعه و اصحابش».
او چون سخنوری زبردست بود، بارها در حضور امام على(ع) و به فرمان ایشان، براى مردم به نیکویى سخنرانی کرد. پس از امام على(ع) نیز همواره، فضائل و برتری‌هاى ایشان را شجاعانه، حتى در حضور معاویه، با کلامى رسا و گویا، بیان می‌کرد.
 

«صَعصَعه بن صُوحان‏ بن حجر» از تیره «عبدالقیس» از قبیله «ربیعه» بود[۱] که در اطراف «قطیف» متولد شد[۲] و به «صعصعه بن صوحان العبدی» نیز شهرت داشت.[۳]
صعصعه در دوران پیامبر اسلام(ص) به حضرتشان ایمان آورد، ولی آن‌حضرت را ندید.[۴]
از برجسته‌ترین ویژگی‌های صعصعه، خطیب بودن و فصاحت و بلاغت او بود،[۵] تا جایی که امام علی(ع) او را با تعبیر «هذا الْخَطیبُ الشَّحْشَح‏»[۶]‏ (این سخنران زبردستِ ماهر)، مورد ستایش قرار داد.[۷]
گزارش‌های اندکی از زندگی صعصعه در دوران پیامبر(ص) و دو خلیفه اول، وجود دارد. او در زمان خلافت عمر، جوان بود. ابوموسی اشعری، اموال بسیاری را برای خلیفه فرستاد و او پیرامون این اموال از مسلمانان مشورت خواست. صعصعه بلند شد و گفت: در مواردی که در قرآن حکمی وجود ندارد، از مسلمانان مشورت بخواه ولی در مواردی که در قرآن حکم آن گفته شد، به حکم قرآن عمل کن. عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم. سپس اموال را در میان مسلمانان تقسیم کرد.[۸]

 

صعصعه و امام علی(ع)
صعصعه از شیعیان و مخلصان امام علی(ع) بود، به گونه‌ای که او را از بزرگ‌ترین اصحاب ایشان دانسته‌اند[۹] و حتی امام صادق(ع) در گفتاری رشک برانگیز چنین فرموده است: «کسی با امام علی(ع) نبود که ایشان را آن‌گونه که شایسته‌اش است،‌ بشناسد، مگر صعصعه و اصحابش».[۱۰]
البته واضح است که این روایت ناظر به روزها و ماه‌های پایانی عمر حضرتشان می‌باشد و نشانگر برتری صعصعه بر افرادی چون مقداد، سلمان، ابوذر، عمار یاسر، مالک اشتر و … نیست.
زمانی که امام على(ع) تصمیم گرفت تا وصیت‌نامه‌اى را براى فرزندان، پیروان و آیندگان بنویسد، براى این منظور، چهار شخص از بزرگان را به عنوان شاهد بر وصیت خویش برگزید که یکى از آنها، صعصعه بن صوحان بود.[۱۱]
صعصعه در گفتاری ماندگار، امام علی(ع) را چنین مورد خطاب قرار داد: «اى امیر مؤمنان! به خدا سوگند! تو خلافت را زینت بخشیدى و خلافت، زینت تو نشد! تو مقام خلافت را ارزش‌مند کردی و آن‌مقام بر ارزش تو نیفزود! و نیاز خلافت به تو، بیشتر از نیازت به آن است».[۱۲]
صعصعه در جنگ جمل، پس از شهادت دو برادرش زید و سیحان – که از پرچم‌داران سپاه امام علی(ع) بودند- پرچم آنان را به دوش گرفت و تا پایان جنگ، افتخار پرچم‌دارى سپاه امام(ع) را از آن خود کرد.[۱۳] در جنگ صفین نیز حضور داشت و امام علی(ع) او را فرمانده قبیله بنی‌عبدالقیس کرد.[۱۴]
با شکل‌گیری مشکل خوارج؛ امام على(ع) صعصعه بن‏ صوحان‏ را به سوى خوارج‏ فرستاد تا با آنها صحبت کند. صعصعه پیش آنها رفت و آنها به او چنین گفتند: آیا اگر على با ما و در جایگاه ما بود، تو با او بودى؟ صعصعه گفت: آرى. گفتند: پس تو در دینت دنباله‌رو على هستى. بازگرد که دینى ندارى. صعصعه گفت: واى بر شما! آیا از کسى دنباله‌روى نکنم که به نیکویى از خدا دنباله‌روى می‌کند و همواره و صادقانه، در پى فرمان خدا است؟ آیا پیامبر خدا، هنگامى که جنگ شدّت می‌گرفت، او را پیش نمی‌فرستاد تا جنگ زیر پایش لگدمال و آتش آن‌را با شمشیرش، خاموش کند. او در راه خدا چنان افتاده بود که پیامبر خدا و مسلمانان از طریق او پیش می‌رفتند؟ پس کجا می‌چرخید، کجا می‌روید، به چه کسی رغبت می‌ورزید و از چه کسی باز می‌مانید؟…».[۱۵]
روزی امام علی(ع) به عیادت صعصعه آمد و به او فرمود: «مبادا این عیادت را مایه فخرفروشى سازى». صعصعه در پاسخ، گفت: نه، اى امیر مؤمنان! بلکه آن‌را منتى از جانب خدا بر خود می‌دانم که اهل بیت و پسرعموى پیامبر خدا، به عیادتم آمده است.[۱۶]
صعصعه به جهت سخنوری و قدرت در گفتار، بارها در حضور امام على(ع) و به فرمان ایشان، براى مردم به نیکویى سخن گفت. پس از امام على(ع) نیز همواره، فضائل و برتری‌هاى ایشان را شجاعانه، حتى در حضور معاویه – بزرگ‌ترین دشمن امام على(ع)- با کلامى رسا و گویا، بیان کرد.[۱۷] وی حتی زمانی که برای ابراز مخالفت با امیرالمؤمنین(ع) تحت فشار قرار می‌گرفت، با زیرکی تمام صحنه را برمی‌گرداند:
پس از آن‌که امام حسن(ع) صلح را پذیرفت، معاویه وارد کوفه شد و صعصعه نیز در آن‌جا حضور یافت. معاویه به او گفت: به خدا سوگند! ناراحت نمی‌شوم که در امان من قرار گیری. صعصعه گفت: آن‌گاه اگر به این نام خوانده شوم، شرمنده خواهم بود! معاویه از او خواست که بالای منبر رفته و امام علی(ع) را لعنت کند! صعصعه بالای منبر رفته و پس از حمد و ثنای خداوند چنین گفت: از پیش مردی می‌آیم که شرّش نزدیک است و خیرش دور. او مرا دستور داد تا علی(ع) را لعن کنم. پس او را لعن کنید، که خدا او را لعنت کند».[۱۸] او با این تعبیر دو پهلو هم از دستور معاویه فرار کرد و هم از لعن امام، نجات یافت.

 

وفات صعصعه
در مورد وفات صعصعه دو قول وجود دارد:
۱ – 
مغیره بن شعبه حاکم بصره و کوفه، به دستور معاویه، صعصعه را به جزیره‌ای در بحرین تبعید کرد و او نیز در سال ۷۰ هجری در همان‌جا درگذشت.[۱۹]
۲ – 
در زمان خلافت معاویه در کوفه از دنیا رفت.[۲۰]

 

مسجد صعصعه
امروزه در اطراف مسجد سهله، مسجدی به نام مسجد صعصعه وجود دارد که مورد توجه شیعیان است و گزارش‌هایی از هزار سال قبل در مورد این مسجد وجود داشته و به نماز در آن سفارش کرده‌اند.[۲۱] در برخی منابع نیز گزارش شده است که امام زمان(عج) وارد آن مسجد شده؛ در آن‌جا بعد از اقامه نماز، دعا و سجده‌ای طولانی انجام داده است.[۲۲]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۶، ص ۲۴۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.

[۲]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج ۳، ص ۲۰۵، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.

[۳]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله‏، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج ۲، ص ۷۱۷، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۴]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق، عبدالموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج ۳، ص ۳۷۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

[۵]. همان.

[۶]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صالح، صبحی، ص ۵۱۷، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۷]. ابن أبی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل،‏ ج ۱۹، ص ۱۰۶، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.

[۸]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۲، ص ۴۰۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.

[۹]. شیخ مفید، الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص ۴۷۵، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۱۰]. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی(اختیار معرفه الرجال)، محقق، مصحح، رجایى، مهدى‏، تعلیقه، میر داماد الأسترآبادی، ج ۱، ص ۲۸۵، قم‏، مؤسسه آل البیت(ع)‏، چاپ اول‏، ۱۳۶۳ش‏.

[۱۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۷، ص ۵۱، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

[۱۲]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.

[۱۳]. الطبقات ‏الکبرى، ج‏ ۶، ص ۲۴۴.

[۱۴]. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص ۲۰۶، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.

[۱۵]. شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص ۱۲۱، قم، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۱۶]. تاریخ ‏الیعقوبى، ج ‏۲، ص ۲۰۴٫ این روایت به گونه‌های دیگری نیز نقل شده: حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص ۳۷۸، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۱۷]. برای نمونه ر. ک: ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۶۵، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق خلیل شحاده، ج ۲، ص ۶۲۶، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.

[۱۸]. «أنه أمرنی أن ألعن علیا فالعنوه لعنه الله»؛ رجال الکشی، ج ‏۱، ص ۲۸۵.

[۱۹]. الأعلام، ج‏ ۳، ص ۲۰۵.

[۲۰]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین،‏ ج ۲، ص ۸۹۸، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، ۱۳۹۵ق.

[۲۱]. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج ۲، ص ۷۴۷، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

[۲۲]. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص ۱۴۳- ۱۴۶، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۶۴۵ – ۶۴۶، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق؛‌ عاملی(شهید اول)، محمد بن مکی، المزار فی کیفیه زیارات النبی و الأئمه(ع)، ص ۲۶۴ – ۲۶۶، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.