۱ – مقدمه

به طور طبیعی برای هر مسلمان و جستجوگر مسایل تاریخی و علاقه‌مند به اسلام این پرسش مطرح است که جایگاه و اعتبار صحابه و نسل اول اسلامی که محضر رسول خداr را درک نموده و تعالیم اسلام را از منبع نخستین آن دریافت داشته و بخشی از میراث اسلامی یعنی سنت پیامبر اکرم r را به نسل‌های دیگر انتقال داده‌اند،‌چیست؟ آیا تمام کسانی که در بارگاه مهبط نزول وحی الهی و وجود مقدس رسول اکرم r شرف حضور یافته‌اند، برخوردار از مقام ارجمند عدالت و وثوق‌اند و رفتار و گفتار همه آنها الگوی معتبر و حجت مستند برای سایر مسلمانان تا روز قیامت است؟ شیوه دامنه‌ای بس گسترده دارد و زمینه‌ساز مناقشات احیاناً بی‌ثمر است، ترجیحاًجستجوی خویش را در مبحث مذکور از طریق منبع و مأخذ مستند همه فرق اسلامی که همان « قرآن کریم » است،‌پی می‌گیریم
صحابه جمع صاحب به معنی معاشر و ملازم است و در اصطلاح بر کسی اطلاق می‌گردد که پیامبر اکرم r را در حال اسلام درک کرده و مسلمان از دنیا رفته باشد . از اینرو به کسی که پیغمبر را ملاقات نکرده و یا در زمان حیات ایشان مسلمان نبوده باشد،‌«صحابی »گفته نمی‌شود، اما در اینکه حد نصاب زمان لازم درک حضور پیامبر خدا برای صدق صحابی بودن چه مقدار است، دیدگاه‌ها متفاوت است و کسانی مثل احمد بن حنبل و بخاری معتقدند حتی کسی که یک ساعت با پیامبر خدا مصاحبت داشته و یا حضرت را دیده است از اصحاب محسوب می‌شود[۱]. 
بی‌گمان، این پیش‌فرض قابل انکار نمی‌باشد که انسانها در استعداد و هوش و فهم و درک حقایق یکسان نبوده،‌برخورداری آنها از معارف متفاوت است؛ همچنانکه از نظر اعتقادی و باور درونی و ایمان الهی نیز همه در یک رتبه نمی‌باشند:« یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات [مجادله ۱۱]؛ خداوند از میان شما مؤمنان و دانش‌یافتگان را به درجاتی رفعت دهد». 
«
ولکل درجات مما عملوا و ما ربک بغافل عما یعملون [انعام ۱۳۲]؛ و هر یک از ایشان را طبق کار و کردارشان درجاتی است و پروردگارت از آنچه می‌کنند غافل نیست». 
«
هم درجات عندالله و الله بصیر بما یعملون [آل عمران ۱۶۳]؛ آنان را در نزد خداوند درجات (متفاوت ) است و خداوند به آنچه می‌کنند بیناست» 
«
و اذا ما انزلت سوره‌ فمنهم من یقول ایکم زادته هذه ایماناً فاما الذین آمنوا فزادتهم ایماناً و هم یستبشرون. و اما الاذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجس الی رجسهم و ماتوا و هم کافرون» [توبه ۱۲۵ـ۱۲۴]؛ و هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود،‌بعضی از آنان (به دیگران) می‌گویند: « این سوره ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت ؟!» (به آنان بگو ) اما کسانی که ایمان آورده‌اند،‌ بر ایمانشان افزوده و آنها (به فضل و رحمت الهی) خوشحالند و آنها که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیهایشان افزوده و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند». 
روشن است که این آیات در تبیین خصایص روانی انسانها، بیانگر یکی از ویژگی‌های بارز مؤمنان و منافقان است: تأثیرپذیری از آیات وحیانی و تأثیرناپذیری از آن». انسانهایی که ظرف وجودشان آماده دریافت پیام‌های حیات‌بخش رحمانی است، عکس‌العملشان در برابر نزول آیات خداوند مواجهه مثبت است و به عکس،‌دلهای مریض و روان‌های ناپاک و پلید فاقد قابلیت لازم برای دریافت فرامین تشریعی‌اند
با این ملاحظه روشن می‌شود داوری کسانی که چشم‌بسته و به حسن ظن افراطی نگریسته و هر گونه باب تأمل و تحلیل را در باب شأن و اعتبار صحابیان بسته می‌دانند ، راهشان به دور از صواب و حقیقت است و ملاحظه عباراتشان شگفت‌انگیز می‌نماید
«
اتفق اهل السنه علی ان الجمیع عدول و لم یخالف فی ذالک الا شذوذ من المبتدعه »[۲]
«
اتفق اهل السنه علی ان الجمیع عدول و لم یخالف فی ذالک الا فی الجرح و التعدیل فانهم کلهم عدول لایتطرق الیهم حرج لان الله عزوجل و رسوله زکیاهم و عدلاهم و ذالک مشهور لانحتاج لذکره [۳]». 
ظاهراً در امثال این عبارات،‌وثوق و اعتبار صحابیان به عنوان یک اصل خدشه‌ناپذیر به کتاب و سنت استناد داده شده است. تردید نمی‌رود که یاران و پیروان راستین رسول خدا r نخستین کسانی بودند که منشأ استواری دین الهی شدند؛پیامبرخدا r را یاری کردند؛ در راه خداوند هجرت و جهاد و ایثار نمودند و خدای سبحان دین خویش و کلمه حق را به وسیله آنان عزت بخشید؛ اما تمام سخن این جاست که آیا فرد فرد صحابه و همه کاسنی که در معیت رسول خدا و زیر پرچم اسلام شرکت داشتند،‌صرفاً به انگیزه خالص توحیدی و به نحو یکسان و به یک اندازه در این امر سهیم و شریک بوده‌اند و برخورداری ایشان از وعده‌های پاداش الهی به میزان مساوی و به طور مطلق و بی قید و شرط است؟ حق آن است که بررسی و مطالعه آیات گوناگون قرآن شریف و جمع‌بندی آنها خلاف این مدعا را ثابت می‌کند . آیا هشدارها و مذمت‌های فراوان قرآن نسبت به گروهی از صحابیان پیامبر ، که به واقع سد راه خدا و مانع پیشرفت امر دین و موجب آزار رسول خدا r بودند ،‌محل اغماض و نادیده انگاشتن است؟

۲ – اتهامات صحابیان

در اینجا سزاست به برخی از آن ملامت‌ها اشاره‌ای هر چند گذرا داشته باشیم:

۲-۱ – دشمنان دوست‌نما(منافقان)

آیات بسیاری از قرآن کریم به موضوع ناهنجاری اجتماعی گروهی از صحابیان که به نام دورویان معروف‌اند پرداخته و زیان‌های آنها را برای جامعه اسلامی برشمرده است . برای پی‌بردن به اهمیت این موضوع اساسی می‌توان به آیات ۳۹ تا ۸۱ سوره توبه، ۶۰ تا ۶۹ سوره احزاب و آیات سوره‌های منافقین ، احزاب، انفال، نساء،‌حشر و جز آن مراجعه کرد. اهمیت این موضوع به اندازه‌ای زیاد است که خداوند به رسول برگزیده خویش می‌فرماید:« هم العدو فاحذرهم قاتلهم الله انی یؤفکون[منافقون ۴]؛ آنان دشمن واقعی‌اند؛ از آنان برحذر باش! خداوند آنها را بکشد! چگونه از حق روی بر می‌تابند!» و در آیه ۷۴ سوره توبه پرده از راز همین گروه برداشته، می‌گوید:« یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمه‌الکفر و کفروا بعد اسلامهم و هموا بمالم ینالوا ….؛ اینان (منافقان ) به خداوند سوگند می‌خورند که (سخن‌کفر آمیز) نگفته‌اند در حالیکه به راستی کلام کفر‌آمیز را گفته‌اند و پس از اسلام آوردن دوباره کافر شده آهنگ کاری (کشتن پیامبر) را کرده‌اند که به آن دست نیافته‌اند …» 
این گروه در داوری قرآن کریم به عنوان افراد « فاسق » که همیشه به دنبال تباهی هستند،‌ معرفی شده‌اند :« المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون ایدیهم نسوا الله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون [توبه ۶۷]؛ مردان و زنان منافق همه از یک گروهند؛ آنها به منکر امر و از معروف نهی می‌کنند! و دستهایشان را (از انفاق) می‌بندند، خدا را فراموش کردند و خدا آنها را فراموش کرده [رحمت به عنایت ویژه خویش را از آنها برید] . بدرستی که منافقان فاسق‌اند
به این گروه وعده آتش جهنم در کنار کافران داده شده و مورد « لعن » خداوند قرار گرفته‌اند و اعمالشان « حبط و تباه» شمرده شده است:« وعدالله المنافقین و المنافقات و الکفار نار جهنم خالدین فیها هی حسبهم و لعنهم الله و لهم عذاب مقیم… اولئک حبط اعمالهم فی الدنیا و الاخره‌ و اولئک هم الخاسرون »[توبه ۶۹ـ ۶۸] . 
خداوند به پیامبرش دستور داد که برایشان نماز نگذارد و بر جنازه آنها حاضر نشود: «ولاتصل علی احدٍ منهم مات ابداً و لاتقم علی قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون [توبه ۸۴]؛ هرگز بر مرده هیچ یک از آنان نماز نخوان و بر کنار قبرش (برای دعا و طلب آمرزش ) نایست! چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند!» و مسجد ضرارشان را ویران سازد [توبه ۱۱۰ ـ ۱۰۷] و …[۴
آیا می‌توان به گفتار،‌رفتار و روایات این گروه از معاصران پیامبر که ظاهراً از صحابه به شمار می‌‌آمده‌اند نیز اعتماد نموده، به عنوان یکی از مصادر شناخت سنت نبوی اعتبار بخشید!؟

۲-۲ – « لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرهٍ و یوم حنین اذا اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً و ضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین …[توبه ۲۶ ـ ۲۵]؛ خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد [و بر دشمن پیروز شدید] و نیز در روز حنین، در آن هنگام که فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولی این [کثرت جمعیت ] شما را بی‌نیاز نکرد و زمین با تمام فراخی بر شما تنگ گردید؛ آنگاه پشت به دشمن کرده، فرار نمودید!».
این آیه شریفه، همانطور که تصریح شده، مربوط به جنگ حنین است ؛ ماجرا از این قرار است که قبیله هوازن و جنگجویان بیباک آن به فرماندهی « مالک بن عوف» بر مسلمان یورش آوردند و جمعیت بسیار مسلمانان،‌پیامبر خدا را تنها گذاشته،‌پا به فرار نهادند و جز تعداد اندکی از بنی‌هاشم به همراه پرچمدار اسلام،‌علی u که سخت از پیامبر خدا حمایت می‌کرد،‌ کسی باقی نماند. رسول خدا مشتی سنگ‌ریزه به سوی مشرکان انداختند و سپس به عباس عمویشان که صدایی رسا داشت،‌دستور دادند از تپه‌ای بالا رود و فریاد کند : ای گروه مهاجر و انصار! ای یاران سوره بقره ! ای اهل بیعت شجره! به کجا فرار می‌کنید؟ پیامبر خدا این جا است
بی‌تردید اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان جز همان گروه اندک که اشاره شد،‌جزو فراریان این نبرد سنگین بودند و مورد ملامت خداوند قرار گرفتند؛ هر چند برخی می‌کوشند این فرار را نه از روی ترس، بلکه امری طبیعی و عادی جلوه دهند تا بدین وسیله قداست صحابه را حفظ کنند.[۵] مناسب است این آیه را در کنار آیه دیگری از قرآن کریم درباره همین موضوع قرار دهیم تا معلوم گردد چه نتیجه‌ای بدست می‌آید
«
و من یولهم یومئذٍ دبره الا متحرقاً لقتال او متحیزاً الی فئهٍ فقد باء بغضبٍ من الله و مأوئه جهنم و بئس المصیر[انفال ۱۶]؛ و هر کس در چنین روزی ( روز کارزار با دشمن)به آنان پشت کند ـ مگر آنکه کناره‌جو برای [ادامه] کارزار ، یا پناه‌جو به گروهی [خودی] باشد . سزاوار خشم الهی شده است و سرانجام او، دوزخ است ‌و بد فرجامی است». 
به حتم صحابه رسول خدا r نخستین کسانی بودند که منشأ استواری دین الهی شدند و خدای سبحان کلمه حق را توسط آنان عزت بخشید ؛ لیکن سخن در این است که آیا فردفرد صحابه و همه آنان که در معیت پیامبر r بودند، صرفاً به انگیزه خالص توحیدی و به نحو یکسان و به یک اندازه در این امر سهیم بوده‌اند و برخورداری ایشان از وعده‌های الهی به میزان مساوی و بی‌قید و شرط است؟ 
بدین ترتیب، آیا می‌توان ساحت آن گروه از صحابیان را که فراریان از معرکه‌های قتال بوده‌اند و خویش را سزاوار خشم خدای سبحان نموده‌اند،‌پاک دانسته؛‌ آنها را همرتبه ثابت‌گامان دانست؟

۲-۳ – عافیت طلبان متخلف از جهاد در کنار رسول خدا

فرازهای دیگری از آیات قرآن کریم که درباره وضعیت اجتماعی جامعه اسلامی عصر نبوی است، بیانگر روحیات و عکس‌العمل‌های گروه دیگری از صحابیان است که در برابر دعوت به جهاد از خود ضعف ایمانی نشان داده،‌تن‌آسایی گزیدند و خواست نفسانی خویش را برخواست خدا و رسول ترجیح دادند:« یا ایها الذین آمنوا مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل‌الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه‌الدینا من الاخره فما متاع‌الحیوه الدنیا فی الاخره الا قلیل الا تنفروا یعذبکم عذاباً الیماً و یستبدل قوماً غیرکم و لاتضروه شیئاً والله علی کل شی قدیر[۳۹ـ۳۸] ؛ ای مؤمنان چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود در راه خدا رهسپار (جهاد) شوید، گرانجانی می‌کنید؟ آیا زندگانی دنیا را به جای آخرت پسندیده‌اید؟‌در حالی که متاع زندگانی دنیا در جنب آخرت،بس اندک است». 
«
فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول‌الله و کروا ان یجاهدوا باموالهم وانفسهم فی سبیل‌الله و قالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حراً لو کانوا یفقهون[توبه ۸۱]؛ تخلف جویان (از جنگ تبوک ) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند و (به یکدیگر و مؤمنان) گفتند: «در این گرما(بسوی میدان) حرکت نکنید! (به آنان) بگو: « آتش دوزخ از این هم گرمتر است» اگر می‌دانستند!» .
«
سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و أهلونا فاستغفرلنا یقولون بالسنتهم ما لیس فی‌قلوبهم قل فمن یملک لکم من‌الله شیئاً ان اراده بکم ضراً او اراد بکم نفعاً بل کان الله بما تعملون خبیراً. بل ظننتم ان لن ینقلب الرسول و المؤمنون الی اهلیهم ابداً و زین ذالک فی قلوبکم و ظننتم ظن السوء و کنتم قوماً بوراً [فتح ۱۲ـ۱۱] ؛ بزودی متخلفان از اعراب بادیه‌نشین (عذرتراشی کرده) می‌گویند:« (حفظ) اموال و خانواده‌های ما،‌ما را به خود مشغول داشت(و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم)، برای ما طلب آمرزش کن» آنها به زبان خود چیزی می‌گویند که در دل ندارند !بگو « چه کسی می‌تواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هر گاه زیانی برای شما بخواهد و یا اگر نفعی اراده کند ( مانع گردد)؟! و خداوند به همه کارهایی که انجام می‌دهید آگاه است !» ولی شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانواده‌های خود باز نخواهند گشت و این (پندار غلط) در دلهای شما زینت یافته بود و گمان بد کردید و سرانجام ( در دام شیطان افتادید) و هلاک شدید

۲-۴ – یارانی که پیامبر را تنها گذاشتند و نماز جمع را ترک کردند!

« و اذا رأوا تجارهً او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائماً قل ما عندالله خیرُ من اللهو و من التجاره و الله خیر الرازقین[جمعه ۱۱]؛ و چون داد و ستدی یا سرگرمی‌ای بینند،‌به سوی آن بشتابند و تو را ایستاده رها کنند،‌بگو آنچه نزد خداوند است،‌از سرگرمی و از داد و ستد بهتر است و خداوند بهترین روزی دهندگان است». 
این نیز شرح خطای دیگری از نحوه رفتار جمعی از صحابیان است که به لسان ملامت در کلام وحیانی آمده است .

۲-۵ – خبر فاسقان اعتبار ندارد

آیه ۶ سوره حجرات که به آیه نبأ شهرت دارد،‌در شأن یکی از صحابیان به نام « ولید بن عقبه» نازل شد که از سوی پیامبر مأمور اخذ زکات از قبیله بنی مصطلق گردید و گزارش دروغین داد که آن قوم مرتد شده قصد کشتن وی را داشته‌اند. پیک وحی الهی حقیقت را بر رسولش روشن داشت و دستور فرمود که با اخبار فاسقان بی‌تفحص نمی‌توان عمل کرد. بدین‌سان شخص یاد شده را به عنوان « فاسق» معرفی نمود:« یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنباءٍ فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهالهٍ فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین. و اعلموا ان فیکم رسول‌الله لو یطیعکم فی کثیرٍ فی الامر لعنتم…[حجرات ۶]؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! اگر شخص فاسقی برای شما خبری بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید

۲-۶ – سست ایمانان بیمار دل

آیات بسیاری از قرآن شریف به گروهی سست عنصر اشاره می‌کند که بر اثر ضعف ایمان،‌لغزشهای فاحشی از خود بروز داده و درهنگامه‌های بحران به سوی باطل ره پوییده‌اند . در پرتو مطالعه آیات مختلف، این مطلب استفاده می‌گردد که وصف یادشده هر چند گاهی بر منافقان تطبیق می‌نماید،‌اما خود عنوانی مستقل و یک ویژگی روانی مخصوصی غیر از صفت نفاق است؛ چنانکه آیه ۳۲ سوره احزاب گویای این معناست
«
یا نساء النبی لستن کاحدٍ من النساء ان اتقیتن فلاتخضعن بالقول فیطمع الذین فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً؛ ای زنان پیامبر، شما همانند هیچ یک از زنان نیستید [برتر و مسؤول‌ترید] ،‌اگر تقوا پیشه کنید. پس در سخن نرمی نکنید که فرد بیماردل به طمع افتد و به نیکی [و سنجیدگی ] سخن گویید». 
همانطور که آیه ۲۰ سوره محمد r نیز به وضوح اشاره به این معنا دارد:« و یقول الذین آمنوا لولاانزلت سوره فاذا انزلت سوره محکمه و ذکر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون الیک نظر المغشی علیه من الموت فأولی لهم و مؤمنان گویند:‌چرا سوره‌ای (شامل حکم جهاد) فرو فرستاده نمی‌شود، آنگاه چون سوره‌ای ازمحکمات فرو فرستاده می‌شود و در آن کارزار [با مشرکان ] یاد می‌شود . بیماردلان را بینی که به تو نگاه کسی که از [سکرات] مرگ بیهوش شده باشد، می‌نگرند ؛ بدا به حال ایشان». 
از ظاهر آیه مذکر استفاده می‌شود آنهایی که در نزول سوره‌ای همراه با دستور الهی اظهار رغبت داشته‌اند، مؤمنان بوده‌اند و این تعبیر(مؤمن) بر منافقان اطلاق نمی‌گردد. بنابراین همانها بر اثر روحیه رشد نیافته عقیدتی و رفتاری، پس از نزول آیات جهاد خود را باخته از حال اعتدال خارج می‌شدند[۶]. 
در آیات دیگری نیز « بیماری قلب» در کنار «نفاق» آمده است
«
اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غرّ هولاء دینهم [انفال ۴۹]؛ باری منافقان و بیماردلان گفتند اینان را دینشان فریفته است». 
«
و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غروراً [احزاب ۱۲]؛ و آنگاه که منافقان و بیماردلان گفتند که خداوند و پیامبر او جز وعده فریب آمیز به ما نداده‌اند
آیا این گروه از صحابه نیز مشمول قداست و حرمت می‌باشند و بر مسلمانان راستین لازم است که حریم اینان را محفوظ بدارند؟ یا آنکه در نگرش وحیانی اینها به حسب عملکردهای نامناسب‌شان حرمتی ندارند؟ آیا بر سست ایمانی شماری از ایشان همین کافی نیست که نمی‌توانستند دست از خواهش نفس برکشند و حریم حق را پاس دارند و از عادت جاهلی شرب خمر دوری جویند تا آنجا که فرمود:« یا ایها‌الذین آمنوا لاتقربوا الصلوه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون[نساء ۴۳]؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید؛ تا بدانید چه می‌گویید».

۲-۷ –  طلقاء و مؤلفه قلوبهم [توبه ۶۰]

هیچ کس نمی‌تواند این مطلب را نفی کند که پس از بسط اسلام در جزیره العرب، به ویژه در فتح مکه، گروهی از سران کفر و شرک و دشمنان سرسخت دین اسلام و پیامبر خدا r به خاطر حفظ جان خویش، اظهار اسلام نمودند. افرادی همچون ابوسفیان و معاویه و امثال اینها که راه دیگری جز این نداشتند،‌ بر زبان شهاتین گفتند در حالی که در دل کافر بودند و اینان در پرتو بزرگواری پیامبر رحمت زنده مانده ،‌به عنوان «آزاد شدگان» معروف شدند. لیکن این رحمت و رأفت نیز دلهای این گروه را تسخیر نکرد و تا فرجام عمر نیز ایمانی راستین نیاوردند و منشأ فجایع و ناهنجاریهای بسیاری در روند حرکت اسلامی شدند. طبیعی است که هیچ مسلمان راستین و منصفی نمی‌تواند برای اینها همان شأن و مرتبتی را قایل شود که برای مسلمانان راستین از مهاجر و انصار و مجاهدان راه خدا و ایثارگران از یاران رسول‌الله r قایل است [۷].

 ۲-۸ – آزار دهندگان رسول‌الله

قرآن کریم به عموم مسلمانان دستور داده است اگر به راستی خدای را دوست می‌دارند و به او عقیده دارند، می‌بایست از پیامبر برگزیده او اطاعت کنند:« قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم؛ قل اطیعواالله و الرسول فان تولوا فان الله لایحب الکافرین[آل عمران۳۲ـ۳۱]؛ بگو اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است». 
«
و ما کان لمؤمن و لامؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم اخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً [احزاب ۳۶]؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانی خداو رسولش را کند به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.» 
لیکن با این دستورات روشن و صریح، گزارش‌های وحیانی حکایت از عصیان و خلافکاری گروهی از مسلمان و صحابه دارد
«
و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمه‌ للذین آمنوا منکم و الذین یؤذون رسول‌الله لهم عذاب الیم [توبه ۶۱]؛ و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را می‌آزارند و می‌گویند: او زودباور است، بگو به سود شماست که زودباور است،‌او به خداوند و مؤمنان اعتقاد دارد و رحمت الهی برای کسانی از شماست که ایمان آورده‌اند و کسانی که پیامبر خدا را می‌آزارند،‌عذاب دردناکی [در پیش ] دارند
«
و یقولون آمنا بالله و بالرسول و اطعنا ثم یتولی فریق منهم من بعد ذالک و ما اولئک بالمؤمنین. و اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم اذا فریق مهم معرضون [نور ۴۸ـ۴۷] ؛ آنها می‌گویند: به خدا و پیغمبر ایمان داریم و اطاعت می‌کنیم! ولی بعد از این ادعا، گروهی از آنان رویگردان می‌شوند، آنها (در حقیقت )‌مؤمن نیستند». 
گاه برخی از آنها به تقسیم غنیمت پیامبر اعتراض می‌کردند :« و منهم من یلمزک فی الصدقات فان اعطوا منها رضوا و ان لم یعطو منها اذا هم یسخطون[توبه ۵۸] ؛ در میان آنها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده می‌گیرند؛ اگر از آن (غنایم، سهمی) به آنها داده شود،‌راضی می‌شوند و اگر داده نشود،‌خشم می‌گیرند». 
گاه داستان « افک و افترا» را پدید می‌آوردند: « ان الذین جاؤا بالافک عصبه منکم لاتحسبوه شراً لکم بل هو خیر لکم لکل امریءٍ منهم ما اکتسب من الأثم والذین تولی کبره منهم له عذاب عظیم [ نور ۱۱]؛ مسلماً کسانی که آن تهمت عظیم را زدند،‌ گروهی (متشکل و توطئه‌گر) از شما بودند؛ اما گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است ،‌بلکه خیر شما در آن است ؛آنها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند، دارند و از آنان کسی که بخش مهم آن را بر عهده داشت،‌عذاب عظیمی برای اوست». 
و گاه با تکیه بر آرای شخصی، خودمحوری را به جای خدامحوری و جستن آب از سرچشمه زلال وحی نبوی عرضه کردند که موضوع سخن در سوره حجرات بر این امر اختصاص یافت و هشدار داده شد که مبدأ همه دانش‌ها خدای صاحب وحی است
«
یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدی الله و رسوله …[حجرات ۱]؛ ای مؤمنان بر حکم خداوند و پیامبر او پیشدستی نکنید…» 
«
قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم و ان تطیعوا الله و رسوله لایلتکم من اعمالکم شیئاً ان الله غفور رحیم …. انما المؤمنین الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل‌الله اولئک هم الصادقون. قل اتعلمون بدینکم و الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض و الله بکل شیءٍ علیم. یمنون علیک ان اسلموا قل لاتمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هداکم للایمان ان کنتم صادقین [حجرات ۱۷ـ۱۴]؛ اعرابیان گفتند: ایمان آورده‌ایم. بگو: هنوز ایمان [حقیقی] نیاورده‌اید، بهتر است بگویید اسلام آورده‌ایم؛ چیزی از [پاداش] اعمال شما نمی‌کاهد؛ بیگمان خداوند آمرزگار مهربان است. همانا مؤمنان کسانی هستند که به خداوند و پیامبر او ایمان آورده‌اند،‌سپس شک و شبهه نیاورده‌اند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کرده‌اند؛ اینانند که راستگویانند،‌بگو آیا دینتان را به خداوند می‌شناسانید؟ حال آنکه خداوند آنچه را در آسمانهاست و آنچه در زمین است،‌می‌داند و خداوند به همه چیز داناست . بر تو منت می‌نهند که اسلام آورده‌اند،‌بگو : اسلام آوردنتان را بر من منت منهید،‌بلکه خداوند است که اگر راست می‌گویید، بر شما منت می‌نهد که شما را به [راه] ایمان هدایت کرده است». 
در پرتو مفاهیم قرآنی یاد شده، این نتیجه به دست می آید که مدح و ستایش و وعده الهی بر پاداش و ارجمند شمردن مؤمنان نخستین و صحابیان رسول اکرم r همه از سویی ویژه آن گروه یارانی است که بهره‌مند از اعتقادی راستین و رفتاری صالح و شایسته بوده‌اند و نه همگان و از سوی دیگر مشروط و مقید است، نه مطلق و بی‌قید؛ یعنی مادام که مؤمنان بر میثاق الهی خویش با خدا و رسول پایدارند و از خدا و پیامبرش اطاعت می‌نمایند،‌ از این منزلت والا بهره‌مند خواهند بود و چنانچه از مرزهای ایمانی پای بیرون نهادند، اعمالشان حبط و تباه است و دیگر هیچ گونه اعتباری برای آنان نخواهد بود
از این روی شگفت‌انگیز خواهد بود،‌اگر مسأله تنزیه صحابه آن سان ذهن و جان برخی مسلمانان را پر کند که برخلاف معیارهای قرآنی حکم داده،‌بگویند: « اوجب لهم الجنه‌فی کتاب محسنهم و مسیئهم»[۸]. 
آیا جز این است که معیار قرآنی پاداش و کیفر، وابسته به « ایمان و عمل صالح» است؟ اگر جز این باشد، خلاف هدف اساسی تشریع الهی و وجوب تکالیف و نهی از ناشایسته‌ها نیست؟ 
با کمال تأسف باید گفت: آسیب « خوش باوری افراطی » نسبت به صحابیان سبب شده است هزاران حدیث مجعول و خرافی و اسرائیلیات منقول از ایشان، به دیده قبول انگاشته شود،‌تا جایی که دشمنان اسلام این دین کامل والهی را دین خرافی معرفی کنند [۹] و ساحت پاک خدای متعالی را تا سطح موجودات مادی پایین آورند و …[۱۰] به اعتقاد ما بر هر مسلمان درست‌اندیش لازم است که به دور از هر گونه پیش فرض ذهنی و تعصب قومی و مذهبی ،‌به منابع اصیل دین که کتاب مصون از تحریف الهی و سنت راستین مطابق کتاب است ، با درایت و تأمل شایسته بنگرد تا حقیقت را چنانکه شایسته است دریابد و بدین سان میثاق الهی خویش را ادا نموده، رضای معبود خویش یعنی الله را فراهم سازد .

 


پی‌نوشت :

[۱] اسد الغابه، ۱/۱۱، فتح‌الباری ، ۳/۲
[۲]
ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی معرفه الصحابه، ۱/۱۷.
[۳]
اسد الغابه فی معرفه الصحاح ۱/۳۰، ص نیز بنگرید به : ابوحامد غزالی، المستصفی ۱/۱۶۴.
[۴]
برای توضیح بیشتر، بنگرید به : رشید رضا ، تفسیر المنار، ۱۰/۵۸۳ـ۴۶۷، محمود ابوریه، اضواء علی السنه المحمدیه، ص ۳۵۶.
[۵]
المنار ۱۰/۲۶۲
[۶]
ر.ک: المیزان ۱۸/۲۳۸.
[۷]
اضواء علی السنه المحمدیه، ص ۳۴۹.
[۸]
تفسیر کبیر فخر رازی به روایت از کعب قرظی، ۶/۱۷۱.
[۹]
اضواء علی السنه المحمدیه، ص ۳۴۰ .
[۱۰]
همان،‌ص ۲۴۲ ـ‌۲۰۸.