شیخ بیباک
شهید حجت الاسلام شیخ فضل الله محلاتی
چیزی که مرا بیشتر به ایشان (پدرم) علاقهمند میکرد، شجاعتش بود. بدون ترس و واهمه سخنرانی میکرد و حرف میزد. یکی از دوستان پدرم میگفت: «ایشان برای حرف حق سرش را توی دهان شیر هم میبرد.»
یک بار که همراه پدرم برای دیدن برادرم که سرباز بود، به تبریز رفتیم. توی قطار، برای اینکه بیکار نباشیم، به من ترکی یاد میداد. سر راه، برای دیدن یکی از تبعیدیها به شهر مرند رفتیم. از خانهاش که بیرون آمدیم، پدرم را برای بازجویی به کلانتری بردند. مدارکی که همراه پدرم بود، به نام «شیخ فضل الله مهدیزاده» بود. برای همین هم چند ساعتی ما را نگه داشتند و بعد آزاد کردند.
رسم خوبان ۲۳ – تهوّر و شهامت، ص ۸۴٫ / پرواز در پرواز، ص ۸۷٫
پاسخ دهید