افرادی که بعد از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) با امامت و خلافت امام علی(ع) مخالفت کردند بهانه‌های مختلفی آوردند که یکی از آنها این بود که ایشان زیاد شوخی می‌کند!
منظور آنان از این جمله، عیب‌گیری بر حضرتشان بوده و ظاهراً خواستند به غلط به مردم چنین بباورانند که ایشان همه چیز را به شوخی می‌گیرد و انسانی جدی نیست؛ و گرنه صرف شوخ‌طبعی نقص به شمار نمی‌آید.
در مورد این‌که چه کسانی این عیب را بر حضرت مطرح کردند، آنچه از سخنان امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه به دست می‌آید این است که عمرو عاص در زمان خلافت آن‌ حضرت، این مطلب را میان اهل شام پخش می‌کرد.[۱] ولی ابن ابی الحدید چنین تبلیغاتی را به خلیفه دوم نیز نسبت می‌دهد.[۲] که البته ممکن است چنین سخنانی از زمان رحلت رسول خدا(ص) مطرح شده و در ادامه، عمرو عاص در زمان معاویه مبادرت به پخش آن کرده باشد.
در هر صورت این که چنین نسبتی به آن حضرت داده شده است در تاریخ وجود دارد. اما پاسخی که امام علی(ع) به آنان می‌دادند، جالب است.
ایشان می‌فرماید: «مرا از پسر زانیه تعجب است، که به مردم شام وانمود مى‌‏کند که در من شوخ طبعى است، و انسانى بازیگرم، شوخى مى‏‌کنم و در بازى کردن کوشایم. او به باطل سخن گفته، و با این‌گونه سخن مرتکب گناه شده. بدانید که بدترین گفتار دروغ است. او در سخن راندن دروغ مى‌‏گوید، و وعده مى‌‏دهد و تخلف مى‌‏کند؛ چون درخواست مى‌‏کند اصرار مى‌‏ورزد، و چون از او درخواست شود بخل مى‏ورزد، به عهدش خیانت مى‌‏کند و قطع رحم مى‌‏نماید، و چون به میدان جنگ آید براى شعله‏‌ور ساختن جنگ چه امر و نهى‌‏ها مى‌‏کند، البته پیش از بیرون آمدن شمشیرها از غلاف!!، و چون جنگ آغاز شود بزرگ‌ترین حیله‌‏اش براى نجات خود، نشان دادن عورتش به مردم است! به خدا قسم، یاد مرگ مرا از بازى باز مى‌‏دارد، و نسیان آخرت او را از گفتن حق مانع مى‌‏شود. او با معاویه بیعت نکرد مگر به شرط بخشیده شدن مصر به او، و اخذ رشوه کمى براى دست برداشتن از دین‏.[۳]
البته باید توجه داشت امیر المؤمنین(ع) به جهت جامعیت وجودی، واجد صفات متعدد – بلکه جامع اضداد – بودند؛ از یک سو آن حضرت انسانی شوخ‌طبع و شاداب بوده و در جای مناسب به اقتضای حال مزاح نموده و دارای طبع نرم و لطیفی بودند؛ اما در عین حال در جایی که اقتضای جدیت و صلابت داشت به اندازه‌ای شدت عمل به خرج می‌دادند حتی دوستان از هیبت آن حضرت به هراس می‌افتادند.[۴] برخی از گزارش کنندگان جنگ احد می‌گویند در هنگامی که جنگ شدید شده بود چشمان آن حضرت مانند دو کاسه‌ای از خون بود و از برق نگاه آن حضرت، دل‌ها از جا کنده می‌شد.[۵]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۱۵، خ ۸۴، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۲]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه،ج ۱، ص ۱۸۶، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.

[۳]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه، انصاریان، ص ۱۶۸، خ ۸۳، پیام آزادى، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.

[۴]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۴۱، ص ۱۴۷، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۵]. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ۱، ص ۱۱۵، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.