عملیات سقز در اصل باید توسط یک گردان از تیپ ۸۴ مستقل خرم‌آباد اجرا می‌شد. منتها عیب کاردر این جا بود که فرمانده این تیپ که آن زمان فردی به نام سرگرد آهن کوب بود، جزء خائنین به مملکت محسوب می‌شد. اصلاً در زمان شهید سپهبد قرنی قرار بود این سرگرد را از فرماندهی برکنار کنند. منتها بعد از برکناری شهید قرنی، لیبرال‌ها کاری به کار این فرد نداشتند و او همین‌طور توی ارتش مانده بود. این سرگرد سه بار عمل می‌کند که از پل سقز بگذرد و به میدان ورودی شهر برسد. نتیجه چه شد؟! ایشان در این حملات، سه دستگاه جیپ، سه قبضه تفنگ ۱۰۶ و سه قبضه خمپاره‌انداز ۱۲۰ میلی متری را مفت و مسلم به ضد انقلابیون می‌دهد و عملاً برادران ارتشی ما را به دام محاصره‌ی ضد انقلابیون می‌اندازد. پادگان سقز هم در وضعیتی بود که اگر حداکثر تا یک ساعت دیگر به آن نیرو نمی‌رسید، قطعاً سقوط می‌کرد.

در همین حین سه دستگاه خودرو حامل ۷۰ نفر از نیروهای سپاه، برخلاف دستور آن جناب سرگرد عمل کردند و از انتهای ستون به سمت پل سقر به راه افتادند… وقتی این ۷۰ پاسدار به جلوی ستون رسیدند و از ماشین‌ها بیرون پریدند، با فریاد الله اکبر به طرف پل سقز و میدان ورودی شهر حرکت کردند. خود من شاهد بودم و دیدم که آتش ضد انقلاب آن‌ها را مثل برگ خزان روی زمین می‌ریخت و یکی پس از دیگری شهید می‌شدند ولی سایرین هم‌چنان با فریاد تکبیر به پیشروی ادامه می‌دادند. بالاخره هم توانستند سر پل ورودی شهر را بگیرند و پل را هم کاملاً تصرّف کنند. به این ترتیب بود که گردان ارتش توانست وارد شهر بشود. کلاً از این ۷۰ نفر بچّه‌های سپاه، فقط ۹ نفر زنده ماندند، بقیّه به شهادت رسیدند. هر چند، احدی از شهادت مظلومانه‌ی این‌ها حرفی نزد. هیچ کدام از رسانه‌های مملکت، نه رادیو تلویزیون تحت سرپرستی قطب‌زاده‌ی جاسوس و نه روزنامه، خبر شهادت این‌ها را پخش نکرد. اصلاً کسی به مردم نگفت این‌ها چه‌طور شهید شدند.»[۱]

به نقل از مادر شهید، در هاله‌ای از غبار، ص ۲۸ و ۲۹٫


[۱]. همان.